چهارشنبه, ۱۸ مهر, ۱۴۰۳ / 9 October, 2024
مجله ویستا

جراحی روح


جراحی روح
آیا می‌دانید جراحی روحی چیست؟ و از خود پرسیده‌اید كه این دیگر چه نوع از جراحی است. جراحی روحی عملی است كه بدون استفاده از ابزار و وسایل جراحی، بیمارستان و داروی بیهوشی انجام می‌شود. جراح دستان برهنه‌اش را بر روی بدن بیمار می‌گذارد، انگشتانش را در گوشت بیمار فرو می‌برد و تغییرات لازم را به وجود می‌آورد، سپس بافتی كه دچار بیماری شده را از بدن خارج می‌كند. وقتی كار تمام شد زخم تنها با عبور دست جراح از روی آن كاملا بسته می‌شود و شكاف كوچكی باقی می‌ماند و یا اصلا اثری باقی نمی‌گذارد. این عمل كاملا بدون درد است و كل عمل فقط چند دقیقه طول می‌كشد.
كاربرد وسیع این نوع جراحی در فیلیپین و برزیل است، جایی كه جراحان روحی بسیاری زندگی می‌كنند و از محبوبیت زیادی برخوردارند. بسیاری از مردم در این كشورها با این روش جراحی درمان شده‌اند.
جالب است بدانید كه تعداد كمی از این جراحان درس خوانده‌اند و هیچ‌یك از آنها چیزی درباره طب نمی‌دانند یا حتی خود نمی‌فهمند كه چه می‌كنند و چگونه كار می‌كنند.
● نمونه‌های تجربی
دانشمندان و محققانی در زمینه پدیده‌های فوق‌طبیعی مانند لیال واتسون دكتر هنری پوهاریچ و پروفسور شیلی در طی سفرهای خود به فیلیپین و برزیل، به تحقیق در مورد جراحی روحی نیز پرداختند. آنها شاهد بیش از هزار عمل جراحی از جمله درمان آپاندیسیت، بیرون آوردن غده‌های خوش‌خیم از سینه، درآوردن كیست و سنگ مثانه، درمان واریس و بواسیر و حتی درمان بعضی از انواع سرطان‌ها توسط شفادهندگان بوده‌اند.
‌یكی از این جراحان (تونی سانتیاگو) نام داشت كه توده سرطانی مثانه مردی را جراحی نمود. دو دوربین از صحنه عمل فیلمبرداری می‌كردند و سه دانشمند نیز ناظر آن بودند.
‌دیگری (تونی آگپائوا) یكی از معروف‌ترین جراحان در فیلیپین بشمار می‌رود كه قدرت شفابخشی در او از سن هفت سالگی آشكار شده است. (اولگا فارهیت) از لس‌آنجلس به علت ابتلا به بیماری خاصی كه مغز استخوان سر و شانه‌اش را گرفتار كرده بود، دچار فلج شده بود. این بیماری توسط پزشكان نمونه‌برداری و تشخیص داده شده بود. آگپائوا او را جراحی كرده و توده وسیعی از غضروف و خون وی را برداشت. در بازگشت بیمار به لس‌آنجلس، مجددا عكسبرداری و نمونه‌برداری انجام ‌شد. جراح با مشاهده عكس و جواب نمونه‌برداری اظهار ‌داشت، به استثنای بافت جوشگاهی هیچ چیز باقی نمانده است. مثل آن‌ است كه چیزی داخل آن محل رفته و همه چیز را پاك كرده است.
‌جراح دیگر (جون لابو) نام داشت كه روی (الان نیومن) تهیه كننده و كارگردان گروه فیلم‌برداری كار كرد. لابو به نیومن گفت كه خلط (سموم) روی قلب او را گرفته است. او ابتدا روی گردن نیومن كار كرد، سپس قفسه سینه او را ماساژ داد و مقداری چرك و خون به بیرون ریخت. مانند آن بود كه جراحی با چاقو دملی را باز كرده باشد. پروفسور شیلی از چرك خارج شده نمونه‌ای تهیه كرد و ثابت شد كه چرك حاوی تعداد زیادی گلبول سفید است.
دكتر (پوهاریچ) در مورد سفر خود به برزیل گفته كه (خوزه دو فریتاس) مشهور به (زیگما آریگو) جراح روحی معروف بدون هیچ سختی یك چاقوی برنده داخل چشم چپ مردی فرو كرد. آن مرد كاملا بیدار و هوشیار بود. آریگو چاقو را طوری اهرم كرد كه چشم از حدقه بیرون زد. آریگو در ضمن این عمل بندرت به بیمارش نگاه می‌كرد. او رو به دكتر پوهاریچ كرد و از او خواست كه انگشتش را روی پلك چشم بیمار قرار دهد به‌طوری كه بتواند نوك چاقو را در زیر پوست احساس كند و در حالی كه پوهاریچ شوكه شده بود به عمل جراحی ادامه داد. در طول جراحی بیمار اظهار داشت كه درد و ناراحتی احساس نكرد. چند لحظه بعد آریگو چاقو را كه نوك آن آغشته به چرك و خون بود از چشم بیمار خارج كرد و بدون تشریفات چاقو را با پیراهن خود پاك نمود و بیمار را مرخص كرد.
‌محققان این موضوع را ثابت كرده‌‌اند كه پدیده جراحی روحی واقعیت دارد اما نكته مهم دیگری هم هست كه باید به آن توجه كرد و آن این است كه ‌واقع شدن عمل جراحی روحی بسیار نادر است و تعداد انگشت‌شماری از جراحان حقیقتا دارای موهبت شفابخشی خدادادی هستند و بیشتر آنها مدعیانی بیش نیستند. اغلب آنها شیادان فرصت‌طلبی هستند كه با شبیه‌سازی عمل جراحی روحی سعی می‌كنند زمینه‌ای برای سود‌جویی و شهرت‌طلبی خود فراهم آورند. نمونه زیر به همین مطلب اشاره دارد.
در ۴۸۹۱ در مجله ( دیسكاور) توسط <مارتین گاردنر> نویسنده مقالات علمی نوشته شده است: ستاره تلویزیونی و كمدین معروف (اندی كافمن) فیلمی به نام پدیده‌های روحی را در سال ۰۷۹۱ می‌بیند. فیلم به‌طور مختصر به كار جراحان فیلیپینی می‌پردازد. چند سال بعد یعنی سال ۴۸۹۱ كافمن مبتلا به سرطان ریه می‌شود و پزشكان به او میگویند كه در آستانه مرگ قرار دارد. او تصمیم می‌گیرد برای زنده ماندن دست به آخرین تلاش بزند. كافمن به كلینیك یك متخصص جراحی روحی مراجعه می‌كند و در آنجا به مدت چند روز تحت معالجه قرار می‌گیرد. در هر جلسه، درمانگر او را با مالیدن روغن ماساژ می‌دهد و بعد روزی قفسه سینه او را ظاهرا باز می‌كند و مقدار زیادی خون و بافت فاسد را از آن خارج می‌نماید. چند روز بعد كافمن به شهر خود لس‌آنجلس باز می‌گردد، به امید این كه سرطان او معالجه شده است. اما دو ماه بعد از دنیا می‌رود. عكسبرداری با اشعه x نشان می‌دهد كه ابدا جراحی صورت نگرفته و سرطان پیشرفته كاملا دست نخورده مانده است.
● حرف زدن با زبانی كه نیاموختیم
‌یكی دیگر از پدیده‌های عجیب و جالب توجه كه حیرت همگان را برانگیخته، پدیده‌ای به نام زنوگلاسی است. به‌طوری كه بسیاری از دانشمندان هم كه در مورد پدیده‌های فوق‌طبیعی شك و تردید دارند و همیشه با بدبینی به این قضیه نگاه می‌كنند، در مواجهه با پدیده زنوگلاسی سكوت كرده‌اند.دكتر یان استیونسون یكی از دانشمندان آمریكایی تحقیقات گسترده‌ای را در زمینه زنوگلاسی انجام داده و در سال ۴۷۹۱ كتابی هم تحت عنوان زنوگلاسی به چاپ رسانده است.
‌زنوگلاسی از لغت onX لاتین به معنای خارجی و بیگانه و assolg ریشه یونانی به معنای زبان و در مجموع به مفهوم نوشتن یا صحبت كردن به زبانی بیگانه و ناشناخته است. در این پدیده گاهی شخص به‌زبانی كه هیچ‌وقت آن را نیاموخته به‌راحتی حرف می‌زند و گاه بدون این‌كه اراده‌ای داشته باشد، دستش روی كاغذ می‌رود و هر چه به ذهنش می‌آید با حالتی از خود‌بی‌خود و سریع شروع به نوشتن می‌كند. بعضی محققین معتقدند نوشتن یا حرف زدن خود‌به‌خود در اثر ارتباط با موجودات غیبی و ماورایی رخ می‌دهد.‌در تجاربی از زنوگلاسی مواردی مشاهده شده كه شخص نویسنده مطالب، اصلا توان قلمی نداشته كه بنویسد. برخی افراد هم در طی تجربه‌های زنوگلاسی خود، جملات و كلمات زشت و كریهی را تجربه نموده‌اند. گروهی معتقدند این جملات توسط ارواح شیطانی نوشته می‌شود.
‌در ادامه تجاربی از این پدیده ذكر می‌شود:
▪ در سال ۲۶۸۱، پرنیس گالتزین، زن بی‌سواد آلمانی تباری را هیپنوتیزم كرد. آن زن اصلا با زبان فرانسوی آشنایی نداشت ولی در حین هیپنوتیزم او در مورد این‌كه در قرن هیجدهم در فرانسه زندگی می‌كرده، به زبان فرانسوی صحبت می‌كرد.
▪ زنی به نام جنسن، ۳۳ ساله اهل فیلادلفیا توسط همسرش هیپنوتیزم شد. در حین هیپنوتیزم شخصیت مردانه جنسن ظاهر شد. او از زبان مردی كشاورز و سوئدی كه در قرن هفدهم می‌زیسته صحبت می‌كرد. از صدایش معلوم بود مرد زحمت‌كشی است.
▪ دختری هندی به نام میشارا در سال ۸۴۹۱ به دنیا آمد. این دختر بدون این‌كه قبلا با زبان و فرهنگ بنگالی آشنایی داشته باشد و یا اصلا به آنجا رفته باشد، آوازهای بنگالی می‌خواند و می‌رقصید. در سال ۱۶۹۱ دكتر یان استیونسون موضوع میشارا را مورد تحقیق و بررسی قرار داد. او نتیجه تحقیقات روی میشارا را در جولای ۰۸۹۱ در نشریه تحقیقات انجمن آمریكایی فراروانی به چاپ رساند. این خانم ۲۳ ساله هندی می‌گفت كه همسر مردی بنگالی در دهه ۰۰۸۱ میلادی بوده است. هفته و روزها او به زبان بنگالی صحبت می‌كرد و حتی قادر نبود با اعضای خانواده‌اش ارتباط برقرار كند.
▪ دكتر موریس نترتون با پسری ۱۱ ساله مواجه شد كه در طی هیپنوتیزم به زبان چینی قدیم صحبت می‌كرد. صدای پسر را ضبط كردند و آن را نزد پروفسوری در دانشگاه كالیفرنیا بردند. وی گفت مطالبی كه پسرك گفته از متون بسیار كهن و ممنوع در مذهب قدیمی چینیان است.
▪ مدیومی آمریكایی به نام (جورج ولنتاین) در حالت خلسه به زبان‌های آلمانی، روسی و اسپانیایی صحبت می‌كرد. شخص دیگری به نام به نمایش گذاشت و خودش را خیس كرد. البته، مرا هم! دیگر تحمل نداشتم. مهمان‌ها هنوز نرفته بودند كه من مجید را به كناری كشاندم و گفتم كه حاضر نیستم اولین شب زندگی‌ام را در این خانه، آغاز كنم. شك نداشتم كه سپیده اصرار می‌‌كند (عمومجید برایش قصه بگوید) و من می‌‌بایست در شب عروسی‌ام هم این دختر را تحمل می‌‌كردم. من كه به غیر از آن چند ساعت توی پارك، تا آن لحظه با مجید تنها نمانده بودم! پیشنهاد كردم كه همین امشب به ماه‌عسل به شیراز برویم. مجید چاره‌ای نداشت به جز پذیرفتن. مادرم هم علیرغم میل باطنی‌اش كه برپایه اجرای تمام مراسم عروسی از جمله (پاتختی) بود، از این پیشنهاد استقبال كرد. مهمان‌ها كه رفتند، من و مجید هم سریعا لباس‌هایمان را عوض كردیم و با وجود مخالفت شدید و گریه بی‌‌امان سپیده به مقصد شیراز راه افتادیم.
عجب لحظاتی بود برای من. حالا فقط من بودم و مجید و می‌‌توانستیم یك هفته‌ای را در شیراز، بدون حضور هیچ مزاحمی سپری كنیم. یك ماه عسل رویایی و به یاد ماندنی.
اما قضیه، زمانی به یادماندنی‌تر شد كه درست هنگام خروج از تهران، مجید متوجه چراغ دادن‌های پی‌درپی اتومبیلی در پشت سرمان شد. از توی آینه نگاه كرد و با ترس گفت: (سعید است!) خدای من! باور كردنی نبود. سپیده آنقدر گریه كرده بود كه آنها مجبور شده بودند لحظاتی بعد از حركت ما، راه بیفتند و او را به ما برسانند. مادرش در حالی كه آن دختر لوس را توی بغل مجید می‌‌انداخت، با دست دیگرش ساك بزرگی را كه حاوی لباس‌ها و وسایل مورد نیاز سپیده برای یك هفته بود را به دست من داد و با پررویی تمام گفت: (ببخشید ها! جبران می‌‌كنیم. خب بچه است دیگه! بگذار بچه‌دار بشید.) و بعد هم گفت: (خوش بگذره) آخر چطور ممكن بود با وجود آن دختر لوس، خوش بگذرد؟ چطور؟!
منبع : مجله خانواده سبز