جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
درآمدی بر معرفتپژوهی در نهج البلاغه
یكی از شاخههای اصلی فلسفه، مبحث معرفتشناسی است. این شناخت از این جهت اهمیت دارد كه زیربنای جهانبینی است، چنان كه جهانبینی مبنای ایدئولوژی و نظام ارزشی است. معرفتشناسی در نهج البلاغه، مبحث گستردهای است كه دینپژوهان در تعمیق و توسعه آن باید گا مهای مؤثرتری بردارند. این بررسی در صدد ارائه طرحی اجمالی در قلمرو بایستههای پژوهش و تحقیق در این زمینه و اشاره به گوشهای از دنیای معرفتپژوهی این اثر جاویدان امیرالمؤمنین علی(ع) است كه در نُه محور تقدیم میگردد:
۱. تعریف شناخت در نهج البلاغه
در نزد حكما، مفهوم «شناخت» مفهومی بدیهی و بینیاز از تعریف است، با این حال تعریفهای شرح الإسمی متعددی در این باره ارائه شده كه برخی «جامع افراد و مانع اغیار» نمیباشد.
از مراجعه به واژههای معرفتشناختی در نهج البلاغه، به دست میآید كه حقیقت شناخت، شبیه حقیقت نور است. امام علی(ع) در موارد زیادی واژه نور را برای علم استعاره آوردهاند. همان طور كه میدانید حقیقت نور «ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است، پس حقیقت علم هم «ظاهر ٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است.
چنان كه روشن میشود، تعریف شناخت به ظهور، به روشنی در نزد عالِم دلالت دارد. یعنی علم، مظهِر معلوم برای عالِم است كه گاهی این اظهار معلوم برای عالِم با واسطه است - كه به آن «علم حصولی» اطلاق میشود - و گاهی بدون واسطه است كه به آن «علم حضوری» میگویند. امام علی(ع) در مذمّت گروهی فرومایه و پست به نام «هَمَج رعاع» - یعنی مگسان كوچك و ناتوان - میفرمایند: «این گروه بادصفت از نور علم و دانش بهرهای نبردهاند» لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنور الْعِلم(۱). همچنین در فرازی دیگر از نهج البلاغه در بیان علل انحراف بنیا میه میفرمایند:
لَمْ یَسْتَضیئُوا بِأَضواء الحكمهٔ وَلَمْ یَقْدَحوا بِزِنادِ الْعُلومِ الثّاقبهٔ(۲) «آنها (بنیامیه) از روشنیهای حكمت و عرفان بهرهمند نشدند و با آتشزنههای علوم و معارف درخشان، آتش نیفروختهاند».
۲. امكانشناخت
معرفت امری ممكن و تردیدناپذیر است و تحقق فی الجمله آن، بدیهی و بینیاز از اثبات میباشد. هر كسی به وجود خود، وجود قوای ادراكی خود و وجود حالات روانی خود (مثل غم، شادی، عشق و...) معرفت یقینی دارد. با این حال، در اروپا بارها موج شكگرائی پدید آمده و اندیشمندان بسیاری را در كام خود فرو برده است.
نهج البلاغه اساساً كتاب شناخت است. وقتی انسان این كتاب را با عقل و اندیشه میكاود، به معارفی چون: خداشناسی، دینشناسی، امامشناسی، معادشناسی، جهانشناسی، دنیاشناسی و... دست مییابد. سراسر نهج البلاغه از واژههای پرباری كه هر كدام بار معرفتی ویژهای دارن د، پوشانده است؛ واژههایی چون: علم، عقل، فهم، لُبّ، حكمت، حِجی، شعور، فطانت، بصیرت، برهان، یقین، اشراق، تفكّر، تعقل، تفقّه، تفهّم، تدبّر، تعمّق، ادراك، معرفت، استدلال و... كه همگی بر امكان شناخت و ضرورت آن دلالت میكنند.
۳. مبانی شناخت
منظور از مبانی شناخت، بسترها و زمینههای مناسبی است كه بذر شناخت در آنها بهتر رشد كرده و به تكامل میرسد. این مطلب همان است كه قرآن كریم درباره آن میفرماید: وَ الْبَلَد الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإذنِ رَبِّهِ والَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إلّا نَكِداً(۳)
مهمترین زمینهها و مبانی شناخت كه در نهج البلاغه ذكر شده است، عبارتند از:
الف. تقوا و خویشتنداری: امام علی(ع) در موارد متعدّدی به این حقیقت تصریح میكنند: فَإنَّ تقوی اللَّه دواءُ داءِ قلوبِكم وبَصَرُ عَمی أَفئِدتكم... وجلاءُ غشاءِ أَبصاركم(۴) «تقوا و ترس از خدا داروی درد قلبها و بینایی كوری دلها و بهبودی بیماری تنها و ر وشنی پوشش دیدهها است».
ب. آموزههای وحیانی: امام علی(ع) میفرمایند: تُجْلی بالتَّنزیل أَبصارُهم وَیُرمی بالتّفسیر فی مسامعهم ویغبقون كأسَ الحكمهِٔ بعد الصَّبوح(۵) «دیدههای آنها به نور قرآن جلا داده شده و تفسیر در گوشهایشان جا گرفته است. هنگام شب، جامی از حكمت به آنان مین وشانند، بعد از این كه در بامداد هم به آنان نوشانده شد».
ج. ایمان: امام علی(ع) در این زمینه میفرمایند: بالْإیمان یَعْمُرُ الْعلمُ(۶) «به سبب ایمان، علم و دانایی آباد میشود».
۴. اقسام شناخت
علم در اصطلاح فلسفه بر دو قسم است: الف. علم حصولی (با واسطه مفهوم)؛ ب. علم حضوری (بیواسطه مفهوم).
با مراجعه دقیق به نهج البلاغه درمییابیم كه علی(ع) به هر دو قسم از شناخت صریحاً و تلویحاً اشاره نموده است. وجود واژههایی همچون «تعقّل، تفكّر، یستدلّ، یحتجّ، النظر و...» دلالت بر شناختی به نام شناخت حصولی میكند كه معلوم عین علم نیست، بلكه علم و معلوم دو حقیقت هستند. حضرت(ع) میفرمایند: وَ أَقامَ مِنْ شواهد البیّنات علی لطیف صنعته و عظیم قدرته مَا انقادَتْ لَهُ العقولُ معترفهًٔ به(۷) «و نمونههایی از لطافت صنعتگری و قدرت عظیم خویش به پا داشت، چندان كه تمام اندیشهها را به اعتراف واداشته است».
هم چنین در مورد علم حضوری، اعم از علم حضوری مجرّد به خود و علم علّت به معلول و علم معلول به علّت موارد متعدّدی وجود دارد. به عنوان نمونه امام علی(ع) در مورد علم حضوری مجرّد به خود میفرمایند: اللَّهُمَّ إنّك أَعْلمُ بی مِنْ نفسی وأَنا أَعلمُ بنفسی منهم( ۸) «خدایا، تو به من از من داناتری و من به خود از آنها داناتر هستم».
همچنین در مورد علم حضوری علّت به معلول میفرمایند: الْعالِمَ بِلا اكتسابٍ وَلا ازدیادٍ وَلا علمٍ مستفادٍ(۹) «خداوند به همه چیز دانا است، بدون آموختن از دیگری و بدون احتیاج به افزودن و بدون استناد»: یعنی علم خداوند به ماسوای خود یك علم اكتسابی مفهومی نی ست، بلكه علمِ او عین ذات او و بدون ازدیاد مفهومی میباشد.
همچنین در مورد علم معلول به علّت در نهج البلاغه آمده است كه «ذعلب یمانی» از امام علی(ع) سؤال كرد: هَلْ رأیتَ ربَّك یا أمیرالمؤمنین؟ فقال(ع): أَفَأَعبُدُ ما لا أری؟ فقال: وكیف تراهُ؟ قال(ع): لا تدركُهُ الْعُیُون بمشاهدهٔ الْعِیان ولكن تدركُهُ الْقُلُوبُ بحقائق الإیمان(۱۰) «آیا پروردگارت را دیدهای؟ امام(ع) فرمودند: آیا چیزی را كه نمیبینم پرستش میكنم؟ ذعلب گفت: چگونه او را میبینی؟ امام(ع) فرمودند: چشمها او را درك نمیكند، لكن دلها به وسیله حقایق ایمان او را درك مینمایند».
۵. تشكیك در شناخت
از دیدگاه نهج البلاغه، حقیقت شناخت اعم از حضوری و حصولی، مشكك و ذو مراتب است. ملاك و معیار در تشكیك این است كه «ما به الامتیاز» عین «ما به الاشتراك» است و تفاوت مراتب، به شدت و ضعف و نقص و كمال است.
همچنین تمام مراتب شناخت در یك حقیقت كه همان [ظاهرٌ بنفسه ومُظهِرٌ لغیره] بودن است، شریكند؛ ولی اختلاف مراتب آن به شدّت و ضعف ظهور است.
امام علی(ع) در باب مراتب شناخت چنین میفرمایند: إنَّ هذه الْقُلُوب أوعیهٌٔ فَخَیرها أَوْعاها(۱۱) «دلها ظرفهای علوم و حقایق و اسرار است وبهترین دلها نگاهدارندهترین آنهایند».
واژه «أَوْعاها» أَفعل تفضیل است و دلالت بر ذومراتب بودن ظرف شناخت میكند كه همان قلب است بنابراین، به تبع ذومراتب بودن ظرف، مظروف نیز ذومراتب است.
۶. قلمرو شناخت
شناختهای انسان از طریق حسّ، خیال، عقل، شهود و وحی حاصل میشود. مسأله این است كه: آیا توسط این ابزارها میتوان همه چیز را شناخت؟ یا این كه هر یك از ابزارهای مذكور قلمرو خاصی دارد؟
امام علی(ع) در موارد متعدّدی از نهج البلاغه به محدودیت شناخت حسّی تصریح میكنند. در جایی میفرمایند: لا تُدركُهُ الْحواسّ فتحسُّهُ وَلا تَلْمِسُهُ الْاَیدی فَتَمَسُّهُ(۱۲) «حواس ظاهری خداوند را درك نمیكنند تا به وجود حسّی موجودش گردانند و دستها او را لمس ننمایند تا دسترسی به او پیدا كنند».
به عبارت منطقی، هر چه قابل ادراك با حسّ باشد جسمانی است. عكس نقیض این قضیه میشود: هر غیر جسمانی قابل ادراك با حواس (پنجگانه) نیست.
در موضعی دیگر، حضرت(ع) در مورد قلمرو شناخت عقلانی میفرمایند: لَمْ یُطلِعِ الْعُقولَ علی تحدید صِفتِهِ وَلَمْ یَحْجُبْها عَن واجب معرفته(۱۳) «عقلها را بر حدّ و نهایت خود آگاه نساخته، ولی آنها را از شناختن خویش (خداوند) به قدر واجب بازنداشته است».
از فراز فوق استفاده میشود كه معرفت و شناخت خداوند بر سه قسم است:
معرفت واجب (شناخت اصل وجود خداوند)؛
معرفت ممتنع (شناخت كُنه ذات و صفات خداوند)؛
معرفت ممكن (شناخت خداوند در حدّ ظرفیّت انسان).
همچنین امام(ع) در مورد قلمرو شناخت شهودی میفرمایند: لا تعقد الْقُلوبُ منه علی كیفیّهٍٔ وَلا تُحیطُ بِهِ الأَبصارُ والْقُلُوبُ(۱۴) «دلها كیفیت و چگونگی او را تصدیق نمینمایند و چشمها و دلها بر او احاطه ندارند.»
۷. ابزارهای شناخت
پس از بطلان سفسطه و پذیرفتن واقعیّتی در خارج و پس از این كه ثابت كردیم میتوانیم فی الجمله شناختی صحیح و مطابق با واقع به دست آوریم، این سؤال مطرح میشود كه ابزارهای شناخت چیست؟ در نهج البلاغه بر چهار ابزار تأكید شده است:
۸. حسّ: امام علی(ع) در یكی از خطبههای خود، اعتماد به حسّ را اعتماد به سندی قوی میداند. ایشان در مقام توصیف طاووس و زیبائیها و شگفتیهای آفرینش آن میفرماید: أحیلك مِن ذلك علی معاینهٍٔ لا كَمَن یُحیل علی ضَعیف إسناده(۱۵) «در مورد آنچه راجع به طاووس بیان كردم، تو را به مشاهده و دیدن حواله میدهم، نه مانند كسی كه گفتارش را بر سند ضعیف و نادرست حواله میدهد».
۹. عقل: امام علی(ع) در معرفّی بدبخت و شقیّ میگوید: فَإنَّ الشَقیّ مَنْ حَرُمَ نَفعَ ما أُتِیَ مِنَ الْعَقلِ والتّجربهٔ(۱۶) «زیانكار و بدبخت كسی است كه از سود عقل و تجربهای كه به او داده شده بیبهره ماند.» در جای دیگر حضرت(ع) میفرمایند: كفاكَ مِنْ عَق لِك ما أَوْضَحَ لكَ سُبُلَ غَیّكَ مِنْ رُشدكَ(۱۷) «بس است تو را عقل و خردی كه راههای گمراهیت را از راههای رستگاریت آشكار میسازد».
۱۰. قلب: قلب از مهمترین مجاری ادراكی است. البته منظور از قلب، آن قلب جسمانی صنوبری نیست، اگرچه بیارتباط با آن هم نمیباشد، بلكه منظور از قلب ابزاری است كه كشف و شهود به وسیله آن محقق میشود.
امام علی(ع) در این باره میفرمایند: إنَّ اللَّه سبحانه جَعَلَ الذّكر جَلاءً لِلْقُلوب تَسمَعُ به بعدَ الْوَقْرهٔ وتبصرُ به بعدَ الْعشوهٔ(۱۸) «خداوند ذكر و یاد خود را صیقل و روشنایی دلها قرار داد كه به سبب آن بعد از كری میشنوند و بعد از تاریكی میبینند».۱۱. وحی: مهمترین و خطاناپذیرترین ابزار شناخت، وحی است: واعْلَموا أَنّ هذا القرانَ هُو النّاصح الَّذی لایَغُشّ والْهادی الَّذی لا یُضِلّ والمحدّث الَّذی لا یكذب وما جالَسَ هذا القرانَ أَحَدٌ إلّا قامَ عنه بزیادهٍٔ أَوْ نُقصانٍ، زیادهٌٔ فی هدیً ونقصانٌ مِن ْ عَمیً واعْلَموا أَنّه لیس علی أَحدٍ بعد القران مِنْ فاقهٍٔ وَلا لِإَحدٍ قبل القرانِ مِنْ غِنی واتّهموا علیه آرائكم واُستغشّوا فیه أَهوائكم(۱۹) «و بدانید این قرآن پنددهندهای است كه خیانت نمیكند و راهنمایی است كه گمراه نمیكند و سخنگویی است كه دروغ ن میگوید و كسی با این قرآن ننشست، مگر این كه چون از پیش آن برخاست، هدایت و رستگاری او افزایش یافت و كوری و گمراهی او كم گردید. بدانید كسی را پس از (آموختن) قرآن نیازمندی نیست و نه برای كسی پیش از قرآن بینیازی محقق میگردد. اندیشههایتان را كه بر خلاف قرآ ن است متّهم سازید و خواهشهایتان را در برابر آن خیانتكار بدانید».
۱۲. موضوع شناسایی یا محورهای معرفتی
متعلق یا موضوعهای شناسایی كه در نهج البلاغه بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند، جهتگیریهای اصلی و دغدغههای بنیادین معرفتی آن حضرت را نشان میدهند. به عبارت دیگر، متعلق علم و معرفت، بیانگر اهمیت و جایگاه آن موضوع در نظام معرفتی است. متعلقها یا محو رهای معرفتی مورد تأكید حضرت به طور عمده عبارتند از: خداشناسی، خودشناسی، دینشناسی، امامشناسی، معادشناسی، جهانشناسی، دنیاشناسی، فتنهشناسی، تاریخشناسی و محورهای دیگر كه مجال ذكر آنها نیست.
۱۳. آسیبهای معرفت
از دیدگاه نهج البلاغه، درخت شناخت، درخت پرثمری است كه آفتهای گوناگونی آن را تهدید میكند. امام علی(ع) در نهج البلاغه آفتهای متعدّدی را برمیشمارند كه ما به اختصار به آنها اشاره میكنیم:
۱. دنیاپرستی و هواپرستی: كَم مِنْ عقلٍ أَسیرٍ عند هویً أَمیر(۲۰) «بسا عقل و خرد كه اسیر و گرفتار هوا و خواهشی است كه بر آن فرمانروا است».
۲. عشق مجازی (شهوت): مَنْ عَشقَ شیئاً أَعشی بَصَرَه وَأَمْرَضَ قَلْبَه فهو یَنْظُرُ بعینٍ غیرصحیحهٔ ویَسمعُ بِأُذُنٍ غیر سمیعهٍٔ، قَدْ خَرَقَتِ الشهواتُ عَقْلَه وأماتَتِ الدُّنیا قَلْبَه(۲۱) «و هر كه به چیزی عاشق شد، چشم دل او را كور ساخته و دلش را بیمار گرداند. پس او به چشمی كه (مفاسد آن را) نمیبیند مینگرد و به گوشی كه (حقایق) را نمیشنود، میشنود، خواهشهای بیهوده عقل او را دریده و دنیا دلش را میرانده و شیفته خود نموده است».
۳. آرزوهای بلند: وَاعْلَموا أَنَّ الأَمَلَ یُسهِی الْعَقْلَ و یُنسِی الذِّكرَ(۲۲) «بدانید كه آرزو موجب به غلط و اشتباه افتادن عقل و فراموشی از ذكر خدا است».
۴. تقلید كوركورانه: وَلا تُطیعُوا الأدْعیاءَ... إتَّخَذَهُم إِبلیسُ مَطایا ضَلالٍ وجُنداً بِهِم یَصُولُ عَلَی النّاسِ تَراجِمَهًٔ یَنْطِقُ عَلی أَلْسِنَتِهِم إسْتِراقاً لِعُقُولكم وَدُخُولاً فی عُیُونِكُمْ وَنَثّاً فی أَسْماعِكُم(۲۳) «و از بدان و ناكسا ن كه آنها را نیكان و مهتران میپندارید پیروی نكنید، شیطان آنها را شتران باركش گمراهی گرفته و سپاهی كه به وسیله ایشان بر مردم مسلط شود. و ترجمه كنندههایی كه به زبان آنها سخن میگوید، برای این كه عقلهای شما را بدزدد و در چشمهایتان داخل گردد و در گوش هایتان بِدَمَد».
۵. مزاح و شوخی افراطی: ما مَزَحَ أمرءٌ مَزْحَهًٔ الّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّهًٔ(۲۴) «هیچ مردی شوخی نكرد از هرگونه شوخی، مگر آن كه پارهای از عقل خود را رها كرد، رهاكردنی (شوخی باعث سبكی عقل میشود)».
۶. گناه: الذُّنوبُ الدَّاءُ وَالدَّواءُ الإستغفار(۲۵) «گناهان درد و بیماری است و دوای آن استغفار است».
۷. عُجب و خودپسندی: وَاعْلَمْ أَنَّ الأَعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَآفَهُٔ الأَلْبابِ، فَاسْعَ فی كَدْحِك(۲۶) «خودبینی، ناروا، بر خلاف حق و آفت خردها است، پس در كسب معاش خویش تلاش كُن».
۸. فتنه: یُقتَلُ فی هذِهِ الأُمَّهِٔ إمامٌ یَفتَحُ عَلیها الْقَتلَ والْقِتالَ إلی یَومِ القیامَهِٔ ویَلْبِسُ أُمورَها عَلَیْها ویَبُثُّ الْفِتَنَ فیها فَلا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ(۲۷) «در این امّت پیشوایی كشته میشود كه خونریزی و جنگ تا روز قی امت گشوده میگردد و كارها را برایشان مشتبه مینماید و فتنهها و تبهكاریها را در آنان نشر میدهد، پس آنها حق را از باطل تمیز نمیدهند».
۹. آز و طمع: أَكْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحتَ بُروقِ الْمَطامِعِ(۲۸) «بیشتر جاهای به خاكافتادن و لغزش خردها، زیر درخشندگی طمعها و آزها است».
۱۰. فقر و تنگدستی: یا بُنَیَّ إِنّی أَخافُ عَلَیكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنهُ، فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَهٌٔ لِلدّین، مَدْهشهٌٔ لِلْعَقلِ، داعیهٌٔ لِلْمَقْتِ(۲۹) «ای پسرم، من بر تو از تنگدستی میترسم، پس از شرّ آن به خدا پناه ببر كه تنگدستی جای ش كست و كمبودی در دین است و جای سرگردانی خِرد است و موجب دشمنی است».
۱۱. وسوسهها: هُوَ الْقادِرُ الَّذی إذا... حاوَلَ الْفِكْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَراتِ الْوَساوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ... رَدَعَها وَهِیَ تَجُوبُ مَهاوی سُدَفِ الْغُیوب(۳۰) «اوست توانایی كه اگر فكر و اندیشه پیراسته از وسوسههای شیطانی بخواهد منتهای قدر ت او را دریابد، خداوند آن اوهام و عقول را بازمیگرداند در حالتی كه راههای هلاكت و تاریكیهای عوالِمِ غیب را طی كرده».
۱۲. كار تحمیلی: اِنَّ لِلْقُلوبِ شَهْوَهًٔ وَ إِقْبالاً وإدْباراً فَأْتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَإقْبالِها، فإِنَّ الْقَلْبَ إذا أُكْرِهَ عَمی(۳۱) «محققاً دلها را خواهش و روآوردن و روگردانیدنی است، پس به سوی آنها بیایید از راه خواهش و روآوردن آنه ا (نه از راه بیمیلی و نه خواستن آنها)، زیرا هرگاه دل به انجام كاری مجبور شد كور میگردد».
۱۳. نزاع و كشمكش: مَنْ كَثُرَ نِزاعُهُ بِالْجَهلِ دامَ عَماهُ عنِ الْحَقّ(۳۲) «كسی كه بر اثر نادانی بسیار مكابره و زَد و خورد نماید، كوری و نابینایی او از حق، همیشگی است».
۱۴. خشنودی و خشم: وَیَكادُ أَفْضَلُهُم رَأْیاً یَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْیِهِ الرَّضی والسٌّخْطُ(۳۳) «از ایشان آن كه اندیشهاش درستتر است، زود خشنودی و خشم او را از اندیشه نیكویش برمیگرداند، (از عیب آنچه از آن خشنود شده چشم میپوشد و در آنچه از آن ب ه خشم آمده عیب گیرد)»
۱۵. لجاجت: اللَّجاجَهُٔ تَسُلُّ الرَّأْیَ(۳۴) «لجاجت و ستیز، تدبیر و اندیشه درست را دور میكند».
۱۶. عمل نكردن به علم (به كار نبستن علم): الْعِلْمُ مَقْرونٌ بِالْعَمَلِ، فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ والْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإنْ أَجابَهُ وَ إلّا إرْتَحَلَ عَنْهُ(۳۵) «علم بسته به عمل است، پس هر كه دانست عمل كرد و علم عمل را ندا میكند، اگر دعوت آن ر ا پذیرفت از آن علم سود برده میشود وگرنه علم از عمل دور میگردد».
۱۷. كبر و استكبار: فاللَّه اللَّه... وسُوءِ عاقِبَهِٔ الْكِبرِ، فَإنَّها مَصیدَهٔ إبلیس الْعُظمی وَمَكیدَتُهُ الْكُبْری، الّتی تُساوِرُ قلوبَ الرِّجالِ مُساوَرَهَٔ السُّمُومِ الْقاتِلَهٔ(۳۶) «و از بدیِ پایان خودخواهی و گردنكشی بترسید، زیرا تباهكاری و گردن كشی بزرگترین دام و فریب شیطان است؛ چنان فریبی كه مانند زهرهای كُشنده در دلهای مردان داخل میشود و آنها را از بین میبرد».
۱۸. تعصّب و عصبیّت: إعْتَرَضَتْهُ الْحَمیَّهٔ فَافْتَخَرَ عَلی آدمَ بخَلْقِهِ وتَعَصَّبَ عَلَیه لِأَصْلِهِ فَعَدُوُ اللَّهِ إمامُ الْمُتَعَصبینَ وَسَلَفِ الْمُستكبرینَ الَّذی وضَعَ أساسَ الْعَصَبیّهٔ(۳۷) «كبر و خودخواهی به او روی آورد، پس به آفرینش خود بر آدم فخر و نازش نمود و برای اصل خویش (كه از آتش آفریده شده بود) عصبیّت نموده آشكارا زیر بار فرمان حق نرفت، پس دشمن خدا (شیطان) پیشوای متعصّبین و گردنكشان است كه بنیان عصبیّت را به جا گذارد».
۱۹. غفلت: بینكُم وبَیْنَ الْمُوعِظَهِٔ حِجابٌ مِنَ الْغِرَّهٔ(۳۸) «بین شما و بین شنیدن و پیروی از موعظه و پند، پردهای از غفلت و بیخبری میباشد».
۲۰. یك جانبهنگری: یا حارِثُ، إنّك نَظَرْتَ تحتَكَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ(۳۹) «ای حارث، تو به زیر خود نظر كردی (گفتار باطل و نادرست آنها را پسندیدی) و به بالایت نگاه نكردی (در سخنان حق و درست من اندیشه ننمودی)، پس حیران و سرگردان ماندی».
۲۱. سُستی و تنبلی: فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَهِٔ فی قلبكَ بِعَزیمَهٍٔ(۴۰) «پس مداوا كُن رنج سستی دل خود را به تصمیم و كوشش در طاعت».
۲۲. شبهه: وَإنَّما سُمّیَتِ الشُّبْههُٔ شُبْهَهًٔ لأَنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ(۴۱) «شبهه از این جهت شبهه نامیده شده كه شبیه و مانند حق است (هر كس نمیتواند میان حق و باطل تمیز دهد)».
نویسنده: عباس عزیزی
منبع: shareh.com
پی نوشتها
۱) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۷.
۲) همان، خ ۱۰۷، ص ۳۲۲.
۳) سوره اعراف، آیه ۵۸.
۴) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، خ ۱۸۹، ص ۶۲۸.
۵) همان، خ ۱۵۰، ص ۴۵۰.
۶) همان، خ ۱۵۵، ص ۴۸۰.
۷) همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۰.
۸) همان، حكمت ۹۶، ص ۱۱۳۱.
۹) همان، خ ۲۰۴، ص ۶۴۷.
۱۰) همان، خ ۱۷۸، ص ۵۸۳.
۱۱) همان، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۶.
۱۲) همان، خ ۲۲۸، ص ۷۳۸.
۱۳) همان، خ ۴۹.
۱۴) همان، خ ۸۴، ص ۲۰۳.
۱۵) همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۵.
۱۶) همان، نامه ۷۸، ص ۱۰۸۳.
۱۷) همان، حكمت ۴۱۳، ص ۱۲۸۴.
۱۸) همان، خ ۲۱۳، ص ۷۰۵.
۱۹) همان، خ ۱۷۵، ص ۵۶۸.
۲۰) همان، حكمت ۲۰۲ - ص ۱۱۸۲ و ر.ك: همان، نامه ۳۱، ص ۹۳۸؛ نامه ۳۲، ص ۹۲۸.
۲۱) همان، خ ۱۰۸، ص ۳۳۲.
۲۲) همان، خ ۸۵، ص ۲۰۹ و ر.ك: همان، حكمت ۲۶۷، ص ۱۲۲۱.
۲۳) همان، خ ۲۳۴، ص ۷۸۸ و ر.ك: همان، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۶.
۲۴) همان، حكمت ۴۴۲، ص
منبع: shareh.com
پی نوشتها
۱) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۷.
۲) همان، خ ۱۰۷، ص ۳۲۲.
۳) سوره اعراف، آیه ۵۸.
۴) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، خ ۱۸۹، ص ۶۲۸.
۵) همان، خ ۱۵۰، ص ۴۵۰.
۶) همان، خ ۱۵۵، ص ۴۸۰.
۷) همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۰.
۸) همان، حكمت ۹۶، ص ۱۱۳۱.
۹) همان، خ ۲۰۴، ص ۶۴۷.
۱۰) همان، خ ۱۷۸، ص ۵۸۳.
۱۱) همان، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۶.
۱۲) همان، خ ۲۲۸، ص ۷۳۸.
۱۳) همان، خ ۴۹.
۱۴) همان، خ ۸۴، ص ۲۰۳.
۱۵) همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۵.
۱۶) همان، نامه ۷۸، ص ۱۰۸۳.
۱۷) همان، حكمت ۴۱۳، ص ۱۲۸۴.
۱۸) همان، خ ۲۱۳، ص ۷۰۵.
۱۹) همان، خ ۱۷۵، ص ۵۶۸.
۲۰) همان، حكمت ۲۰۲ - ص ۱۱۸۲ و ر.ك: همان، نامه ۳۱، ص ۹۳۸؛ نامه ۳۲، ص ۹۲۸.
۲۱) همان، خ ۱۰۸، ص ۳۳۲.
۲۲) همان، خ ۸۵، ص ۲۰۹ و ر.ك: همان، حكمت ۲۶۷، ص ۱۲۲۱.
۲۳) همان، خ ۲۳۴، ص ۷۸۸ و ر.ك: همان، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۶.
۲۴) همان، حكمت ۴۴۲، ص
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست