چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


موازنه و تعادل ایدهآل من است


موازنه و تعادل ایدهآل من است
محسن ثلا‌ثی مترجم پرآوازه علوم اجتماعی است. او متولد سال ۱۳۲۴ در شهر بابل است تا مقطع دیپلم را در بابل گذراند و در سال ۱۳۴۲ به تهران آمد.
لیسانس ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران اخذ کرد و شاگرد نام آورانی چون فروزان فر، ذبیحالله صفا، لطفعلی صورتگر بود. پس از ادبیات به تدریج به حوزه علوم اجتماعی روی آورد و دوره فوق لیسانس این رشته را اخذ کرد. او بیش از سه دهه است که به عنوان یکی از مهمترین مترجمان ایرانی در حوزه علوم اجتماعی شناخته شده است.
ترجمه <درآمدی به انسان‌شناسی اثر سیمون کولمن>، <نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر، اثر جورج ریتزر>، <توتالیتاریسم اثر هانا آرنت>، <پیامدهای مدرنیته اثر آنتونی گیدنز>، <زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی لوئیس کوزر>، <خرد و انقلا‌ب اثر هربرت مارکوزه>، <روش‌های تحقیق در علوم اجتماعی اثر پاتریک مک نیل>، <درآمدی برجامعه‌شناسی بروس کوئن>، <زبان و اسطوره اثر ارنست کاسیرر>، <سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی اثر ساموئل‌هانتینگتون>، <فراسوی چپ و راست اثر آنتونی گیدنز>، <کالبد شکافی چهار انقلا‌ب اثر کرین برینتون> و <جاده ابریشم اثر آیرن فرانک> از مهمترین کتاب‌های اوست. این مصاحبه به بهانه بزرگداشت او در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران انجام شد. ‌
▪ آقای ثلا‌ثی رشته اصلی شما ادبیات فارسی است اما برای ادامه فعالیت علمی ترجمه در حوزه علوم اجتماعی را برگزیده‌اید؟ چرا؟
ـ تصمیم نداشتم وارد رشته ترجمه شوم. چند سال پیش فوق لیسانس علوم اجتماعی را از دانشگاه تهران گذراندم. تصمیم داشتم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم که بنا به دلا‌یلی امکان آن میسر نشد. همچنین علا‌قه‌مند بودم یک کار فرهنگی انجام دهم و از آنجا که لیسانس من ادبیات فارسی بود، تا اندازه‌ای به زبان فارسی تسلط پیدا کرده بودم. یک زمینه‌ای هم در انگلیسی داشتم و دوستان بنده افرادی فاضل و به زبان انگلیسی مسلط بودند.
تمام تلا‌شم را کردم و در اثر تمرین، ابتدا توانستم یکی دو صفحه‌ای ترجمه کنم. آن‌ها را به دوستانم نشان دادم و آنها گفتند که توانایی ترجمه را دارید و اگر بخواهی می‌توانید این کار را ادامه بدهید و من هم برای خاطر این که وابسته دستگاه اداری و دولتی نشوم و یک منبعی خارج از بودجه دولت و مستقل برای خودم داشته باشم، هم این که یک کار فرهنگی باب طبع خودم انجام دهم، به ترجمه روی آوردم. به تدریج از کتاب‌های نیمه درسی، تخصصی و پابلیک، به کتاب‌های کاملا‌ تخصصی روی آوردم و بعد هم به کتاب‌های درسی رسیدم. اصولا‌ هم در این سی و خورده‌ای سال که کار ترجمه کردم یا کتاب‌های مرجع نیمه درسی و کمک درسی ترجمه کردم یا کتاب‌های درسی.
▪ ورود شما به ترجمه، بیشتر به خاطر علا‌قه و تسلط شما به انگلیسی بود؟ ‌
ـ اتفاقا پس‌زمینه انگلیسی من ضعیف‌تر از فارسی بود. چون ادبیات فارسی خوانده بودم، به زبان فارسی و جملهبندی فارسی کاملا‌ تسلط داشتم، ولی تسلط من به زبان فارسی همتراز با انگلیسی نبود. من زبان انگلیسی را تحصیل نکردم بلکه خودآموزی کردم، به خاطر همین همیشه زبان انگلیسی‌ام از زبان فارسی‌ضعیف‌تر بود و من ضعف زبان انگلیسی را با تسلط به زبان فارسی پر می‌کردم. از این نظر بر خلا‌ف تصور شما، کتاب به کتاب، تمرین و ممارست بیشتری کردم.
ترجمه یک هنر است، یک فن است. هرچند که اصول علمی دارد، ولی تا ممارست و کار در رابطه با آن انجام نشود، تسلط پیدا نمی‌کنید. بعد از سه چهار کتاب، دیگر آرام آرام به این کار تسلط پیدا کردم. البته این کار از کسی که فارسی خوب نمی‌داند، برنمی‌آید. در کار ترجمه، فارسی خیلی مهمتر از انگلیسی است.
▪ کتاب‌هایی که برای ترجمه انتخاب می‌کردید از سوی ناشر یا دانشگاه بود یا از طریق دیگری تهیه می‌کردید؟
ـ خوشبختانه دوستان فاضلی داشتم که کتابخوان بودند و همیشه کتاب‌های خوب و دست اول به زبان انگلیسی را در اختیارم می‌گذاشتند. من بیشتر کتاب‌های مرجع ترجمه کردم، یعنی تمام کتاب‌هایی که از من می‌بینید، کتاب‌های روز نیست و کتاب‌های مرجع و کلا‌سیک رشته‌های مختلف علوم اجتماعی هست. این کتاب‌ها به اصطلا‌ح تاریخ مصرف ندارند.
من با توجه به این که مقداری هم کتاب‌های مرجع علوم اجتماعی را هم می‌شناختم، هرکسی هم کتابهای مرجع را به من معرفی می‌کرد -چه ناشر، چه دوستان و چه خودم- پیدا می‌کردم و سعی می‌کردم که این کتاب‌ها را به زبان فارسی ترجمه کنم. اصولا‌ انتخاب‌ها خیلی ترکیبی بود. هم از طرف من و هم از طرف ناشر و هم پیشنهاد دوستان بود.
▪ در بین کتاب‌هایی که ترجمه می‌شود طی دهه‌های گذشته بیشتر و امروزه کمتر از نویسندگان لیبرال منتشر می‌شود. حتی هم اکنون نیز برای تهیه کتاب‌های لیبرال ما با مشکل مواجه هستیم؟ دلیل این چیست؟ ‌
ـ بیشتر روشنفکران پیش از انقلا‌ب همه گرایش‌های چپی داشتند، به خصوص آنهایی که اهل قلم بودند و تاثیرگذار بودند، تولید کننده کتاب و کارهای فرهنگی بودند. اینها بیشتر گرایش چپی داشتند. قبل از انقلا‌ب، گرایش‌های چپی مد روز بود و به خاطر همین همه مترجمان و نویسندگان با یک گرایش چپ و یک دیدگاه چپی به امور و بحث‌های اجتماعی می‌پرداختند.
البته من در آن زمان یک خرده متعادل‌تر بودم و اتفاقا یک بار که فرصت مطالعاتی در دانشگاه آمریکا گرفته بودم؛ لیست کتاب‌هایم را داده بودم و آنها تعجب کردند. گفته بودند چطور می‌توانید یک کتابی از هربرت مارکوزه و یک کتابی از ساموئل‌هانتینگتون ترجمه کنید زیرا یکی از کتاب‌های دست راستی مطلق هست و آنها تعجب می‌کردند. می‌گفتند جمع بین این دو تناقض آمیز است. گفتم اتفاقا من می‌خواستم یک بالا‌نس ایجاد کنم که یک روشنفکر و یک متفکر دست راستی را به روشنفکرهای ایرانی معرفی کنم. بگویم که تمام حرف‌ها به وسیله چپ‌ها زده نمی‌شود.
راست‌ها هم برای خودشان آدم‌های گردن کلفتی دارند که می‌توانند حرف‌های خیلی اساسی بزنند و تجزیه و تحلیل‌های خیلی سازنده، موثر و تاثیرگذار داشته باشند. بالا‌خره آنها خیلی تعجب کرده بودند. به هر شکل من علا‌وه بر کتاب‌هایی که به جنبش چپ یا به تفکر چپ وابسته است، مثلا‌ <خرد و انقلا‌ب> یا <جامعه باستان>، کتاب‌هایی هم ترجمه کرده‌ام که به لیبرالیسم توجه می‌کند. کتاب الکسی دوتوکویل خودش یکی از بنیانگذاران لیبرالیسم هست و آن کتاب بسیار تحلیل لیبرالیستی دارد. دیگر لیبرال‌تر از الکسی‌دوتوکویل پیدا نمی‌شود. کسی که می‌گوید <هر کسی آزادی را برای چیزی غیر از آزادی بخواهد، سرانجامش به بردگی خواهد کشید.> من تا آنجایی که توانستم متعادل عمل کردم. ‌
▪ چطور شد در سال‌هایی که اغلب آدم‌ها در جزر و مدهای سیاسی به نوعی راه افراط را پیش گرفتند شما به تعادل اعتقاد پیدا کردید؟
ـ دیدگاهم این بود که ایده‌ای را منتقل کنم که حرف حساب باشد. این مهم نیست که متفکر به کدام جناح وابسته باشد. من سعی می‌کردم که اگر کتابی دستم بیاید و متفکر، متفکر معتبر و کار درجه یک باشد، بدون توجه به چپ و راست بودنش، اثرش را ترجمه کنم. ‌
▪ در بین کتاب‌هایی که ترجمه کردید کدام کتاب را بیشتر دوست دارید؟
ـ کتاب <دموکراسی در آمریکا> اثر الکسی دوتوکویل را خیلی دوست داشتم. کتاب مهم و بسیار جذابی است و کتاب <زندگی و اندیشه جامعه‌شناسان> اثر لوئیس کوزر هم خیلی کتاب جذابی است، یعنی فکر می‌کنم که آن کتاب را مثل یک رمان می‌شود خواند.
با وجود این که یک کتاب علمی است و در واقع کتابی مربوط به جامعه‌شناسی جامعه‌شناسان است و جامعه‌شناسان را با تجزیه و تحلیل جامعه شناختی معرفی می‌کند، به عنوان مثال <گروه مرجع.> مثلا‌ در معرفی جامعه‌شناسان کلا‌سیک، معرفی می‌کند که گروه مرجع آنها چه کسی بوده است، یعنی هر چیزی که نظریه جامعه‌شناسی است را در معرفی و شناخت خود جامعه‌شناسان به کار برده ‌است و از این نظر خیلی جذاب است. زیبایی کار لوئیس کوزر این است که خیلی جنبه روایتی دارد و زیاد تکنیکی و خشک نیست. فکر می‌کنم به این دو کتاب بیشتراز بقیه کتاب‌ها علا‌قه‌مند باشم. ‌
▪ کدام یک از کتاب‌هایتان بیشتر در دانشگاه مورد استقبال قرار گرفت؟ ‌
ـ من زیاد فعالیت آموزشی در دانشگاه ‌ـ جز چند درس فقط در دانشگاه تهران ـ نداشتم، ولی هروقت وارد دانشگاه تهران می‌شدم، باز هم زیاد نمی‌ماندم، چون می‌خواستم به کار خودم برسم. دانشجویان دور من خیلی حلقه می‌زدند و به خصوص در مورد کتاب نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر جورج ریتزر می‌پرسیدند. ‌
▪ پرسش‌هایشان بیشتر بر دشواری و فهم مطلب برمی گشت یا اینکه به جذابیت‌های نهفته کتاب اشاره داشتند؟
ـ می گفتند که ما قبل از این که این کتاب را بخوانیم، متوجه نمی‌شدیم که پدیدار‌شناسی چیست؟ کنش نمادین چه تعریفی دارد؟ کارکرد گرایی چیست؟ اما در این اثر برای اولین بار دیدیم که خیلی روشن و بدون هیچ گونه پیچیدگی، تمام این نظریه‌ها برای ما تشریح شد. من خوشحال می‌شدم از این که چنین واکنش مثبتی را از مخاطبان خودم که دانشجو بودند، آشکارا می‌دیدم و این برای من خیلی جذاب بود.
▪ برای جامعه سیاسی و آنان که مطالعات خود را روی مباحث سیاسی معطوف کرده‌اند کتاب <کالبدشناسی چهار انقلا‌ب> اثر کرین برینتون شما کتاب بسیار تعیین کننده‌ای بود. من خودم یادم هست که وقتی این کتاب را خواندم به شدت مجذوب آن شدم. این کتاب جهت سرنوشت من را تغییر داد.
ـ بله، من خودم از این کتاب خیلی چیزها یاد گرفتم و اتفاقا تمام یخ‌های ذهنی و تصورات مرا در مورد انقلا‌ب تصحیح کرد. در واقع یک تصویر روشن، درست و دقیقی از انقلا‌‌ب‌ها و روندهای انقلا‌ب و فراگرد انقلا‌ب و این که انقلا‌ب چگونه تحقق پیدا می‌کند، با یک تحلیل دقیق، عینی و بی‌طرفانه برای نخستین بار می‌دیدم.
من قبل از این که این کتاب را بخوانم، یک تصویر خیلی رمانتیکی که از مثلا‌ نقاشی دراکوا بوده، که مثلا‌ پرچم آزادیخواهی را یک انقلا‌بی دستش می‌گرفت و خیلی برای ما رمانتیک بود. اولین بار این انقلا‌ب را همانطور که هست ‌[به من نشان داد]؛به عنوان یک واقعه اجتماعی که مزایا و معایبی برای خودش دارد، از یک جهاتی مثبت و سازنده است و از یک جهاتی نمی‌تواند این گونه باشد.
به هر شکل یک تصویر واقعی از انقلا‌ب به ما داد. از آن موقع به بعد برداشت من از وقایع اجتماعی به خصوص از وقایع انقلا‌بی، یک برداشت عینی‌تر شد و دیگر احساساتم تعدیل شد. یک مقدار تعقل در تحلیل این وقایع وارد صحنه شد. درست است. این کتاب، کتاب بسیار مهمی است. در همه کتاب‌هایی که در مورد انقلا‌ب نوشته شده است، کمتر کتابی هست که ۱۰ - ۱۵ صفحه را مستقیما نقل قول نکرده باشند. <کرین برینتون> آدم بسیار برجسته‌ای است و یکی از تحلیلگران برجسته انقلا‌ب است. آدم بسیار شاخص و متشخصی هست و کارش هم برای کارشناسان جامعه‌شناسی و اهل سیاست اثر درجه یکی است. اتفاقا تمام آن خصوصیات و ویژگی‌ها و تحولا‌تی که برای چهار انقلا‌ب ارائه داد برای بیشتر انقلا‌ب‌ها تعمیم پذیر بود.
به نظرم اگر می‌ماند و انقلا‌ب ایران را می‌دید، فکر می‌کنم تصویرش کامل‌تر می‌شد، چون ویژگی‌هایی که گفته ‌است، به طور کامل‌تر و به طور مشروح‌تر و مفصل در انقلا‌ب ایران اتفاق افتاده است، بدون این که برینتون تصوری از این قضیه داشته باشد. ‌
▪ این کتاب در چه فاصله‌ای منتشر شد؟ ‌
ـ‌ این کتاب ۱۵ سال قبل از انقلا‌ب ایران نوشته شده است، ولی در این کتاب حوادثی اتفاق می‌افتد و تحلیل‌هایی می‌شود که همه آنها در انقلا‌ب ایران مصداق پیدا می‌کند. عجیب است، ولی نشان می‌دهد انسان‌ها و انقلا‌ب‌ها یک وجوه مشترکی دارند. چون این انقلا‌ب‌هایی که این فرد تحلیل کرده، در دوره‌های مختلف تاریخی بوده ‌است، ولی انسان‌ها هر وقت درموقعیت‌های اجتماعی یکسانی قرار می‌گیرند، در تنگناها و بن‌بست‌های یکسانی قرار می‌گیرند، واکنش‌های واحدی از خود بروز می‌دهند. این موضوع گویای این است که انسان‌ها، جوامع انسانی و رفتارهای انسانی، هر چند تنوع دارند و در جوامع مختلف شکل‌های مختلفی پیدا می‌کنند، اما در مواردی که فصول مشترک انسانی است، وجوه مشترک و یکسانی دارند.
▪ از میان کتاب‌هایی که ترجمه کردید کدام یک برای شما از همه محبوب‌تر است. در واقع کتابی را ترجمه کردید که برایتان به جهت اولویت از اولویت نخست برخوردار باشد؟
ـ من سی کتاب ترجمه کرده‌ام و واقعا اگر بخواهم بین این‌ها یکی را به عنوان کتاب محبوب خودم انتخاب کنم، یک مقداری درنگ دارم. چون حتی اگر ترجمه من خوب نباشد، اما تقریبا همه این موضوع را قبول دارند که من هیچ کتابی را که ارزش علمی، تحقیقی و مطالعاتی نداشته باشد، ترجمه نکرده‌ام. به خاطر همین هرکدام از اینها لطف خاص خودش را دارد.
مثلا‌ کتاب <جاده ابریشم> با وجود این که کتاب غیر تخصصی برای من است، ولی یکی از زیباترین کارهایی هست که من دلم می‌خواهد هر بار آن را بخوانم، برای این که تاریخ تمدن قرون وسطی و جهان شرق را همراه نقشی که جاده ابریشم در شکل‌گیری تمدن قرون وسطی داشته، با وجود مستند و تاریخی بودن، به قدری شیرین، دلکش و جذاب توصیف کرده که واقعا فکر می‌کنم یکی از کارهای قشنگ من است. البته بیشتر کتاب‌ها را من اول خواندم و بعد از آن متوجه شدم که آن کتاب ارزش ترجمه دارد. ‌
▪ حالا‌ در طول روز چه کارهایی می‌کنید؟ آخرین کاری که برای ترجمه در دست گرفتید چیست؟
ـ الا‌ن بازنشسته شده‌ام و کمتر کار می‌کنم، منتها یک جوان مرا مجبور کرده که ترجمه کتاب بزرگی را به واسطه ایشان با نشر ثالث قرارداد ببندم. کتابی با عنوان <استبداد شرقی> که یکی از کتاب‌هایی است که جایش در علوم اجتماعی خیلی خالی است و هنوز یک ترجمه کاملی از آن نشده ‌است. کتاب مفصل و بسیار تاثیرگذاری هم است. بعد از این که چند فصلش را خواندم و دیدم که قابل ترجمه است و برای تجزیه و تحلیل‌های اجتماعی به خصوص در مورد ایران بسیار مفید و موثر است، قرارداد بستم و امیدوارم که طی چندماه آینده ترجمه آن را شروع کنم.
▪ اگر دوباره بخواهیم یک زندگی ۳۰، ۴۰ ساله برای شما در نظر بگیریم آیا بازهم همین راه را طی می‌کنید یا به حوزه دیگر رجوع می‌کنید؟
ـ بعضی اوقات احساس می‌کنم که همان رشته‌ای که لیسانسم را گرفتم، رشته کمی نبود و اگر در همان رشته ادامه تحصیل می‌دادم و تحت تاثیر مد روز آن موقع قرار نمی‌گرفتم -این که جامعه‌شناسی مهمتر از ادبیات است - موفق‌تر بودم، چون ادبیات در آن زمان به شکلی تدریس می‌شد که برای جوانان جذاب نبود و جوانان اکثراً گرایش‌های اجتماعی داشتند و فکر می‌کردند که علوم اجتماعی موثرتر و مفیدتر است. اگر با همین ذهنیتی که الا‌ن دارم در ۴۰ سال پیش قرار می‌گرفتم، شاید همان رشته ادبیات را ادامه می‌دادم، چون رشته بسیار وسیع، گسترده و جذابی است. ‌
▪ ترجمه کدام آثار و ترجمه‌ها و مترجمین را بیشتر دوست داشتید؟ یا تحت تاثیر چه ترجمه‌هایی بودید؟
ـ من ترجمه را از ۳۵ سال پیش شروع کردم. آن موقع هنوز ترجمه باب نشده بود و مترجمان زیادی هم آن موقع نبودند. بی‌اغراق می‌شود گفت که اینها اگر هم بودند، اولین تجربه‌های ترجمه در ایران بود و مطمئنا نقطه ضعف‌های همه کارهایی که با آغازگری شروع می‌شود را داشت و نمی‌شد که مثلا‌ از مترجم‌های قبل از خودم که تعدادشان بسیار کم بود و هنوز هم مجهز نبودند، ما الگو برداری کنیم. من فکر می‌کنم که ترجمه در شرایط حال را به هیچ وجه با چهل سال پیش نمی‌توان مقایسه کرد، یعنی چهل سال پیش ترجمه در دوران طفولیت خودش بود و الا‌ن خیلی رشد کرده و بالغ شده ‌است.
▪ یعنی در ۳۰، ۴۰ سال پیش ما مترجم زبردست و مشرفی نداشتیم؟
ـ محمد قاضی مترجمی بود که خوب، شیرین و روان می‌نوشت، ولی اگر الا‌ن بخواهم با مداقه سراغ کتاب‌هایشان بروم که بعضی از دوستان هم رفته‌اند، ضعف‌های بسیار زیادی در کارش پیدا می‌شود. منظور من این است که نمی‌شود کسانی که تازه شروع کرده‌اند را با خودمان که بالا‌خره مترجمان زیادی در دوره‌مان بوده‌اند و ما از آنها چیزهایی یاد گرفتیم، مقایسه کرد. ارزش کار آن‌ها به آغازگری بود. آنها شروع کننده بودند و خیلی هم کارشان مهجور است ولی با کار مترجمین امروزی قابل مقایسه نیست.
▪ از نظر شما سه مترجم معتبر و مرجع چه کسانی می‌توانند باشند؟ ‌
ـ ترجیح می‌دهم به این سوال پاسخ ندهم.
▪ چرا؟
ـ به خاطر این که بیشتر دوستان بنده مترجم هستند و نمی‌خواهم بین اینها یکی را انتخاب کنم. بیشتر مترجمان مطرح امروزی، کارهایشان خوب است و مثلا‌ همین آقای صبوری، آدم دقیقی هستند و در ترجمه‌هایشان دقت دارند. دکتر فولا‌دوند خیلی ترجمه‌های باارزشی دارند، هر چند که در معادل‌گذاری برای اصطلا‌حات، یک مقداری با هم اختلا‌ف سلیقه داریم، اما معلوم است که من اگر چند تا ترجمه از یک کتاب وجود داشته باشد، ترجیح می‌دهم ترجمه آقای فولا‌دوند را بخوانم، با وجود این که در بعضی از معادل‌ها اختلا‌ف سلیقه داریم.
ولی بیشتر مترجمانی که هنوز ناشران با آنها قرارداد می‌بندند، از یک دوره تنازع بقا گذشته‌اند، یعنی در اوایل انقلا‌ب هر کسی که به قول معروف دست چپ و راستش را نمی‌شناخت، وارد این کار می‌شد و همه می‌رفتند کتاب می‌خریدند و یک رونق کاذب خیلی عجیبی هم داشت. همه وارد این صحنه شدند، اما بعد به تدریج این حباب ترکید و همه افرادی که به درد این کار نمی‌خوردند؛ تصفیه شدند و فقط کسانی باقی ماندند که کارهای ماندگار داشتند و ارزش باقی ماندن را داشتند.
الا‌ن ناشر هم می‌داند که نشر هر کتابی چند میلیون تومان هزینه دارد و آنها هم به خصوص در بخش خصوصی، سرمایه هنگفتی ندارند و اگر در انتخاب کتاب ۱۰ تا اشتباه بکنند، ورشکست می‌شوند. به خاطر همین به مترجم یا نویسنده‌ای روی می‌آورند که مطمئن باشند لا‌اقل این کتاب ضرر نمی‌کند. کسانی که الا‌ن در دنیا مطرح هستند، و ناشران به دنبالشان هستند و کتاب‌هایی منتشر می‌کنند که هنوز هم فروش و بازار دارد. معلوم است که اینها از یک صافی خاصی گذشته‌اند و از یک بوته آزمایش خیلی سختی سربلند بیرون آمده‌اند.
▪ به نظر شما راز موفقیت در این حوزه چیست؟
ـ من سر کلا‌س‌هایم بارها و بارها گفته‌ام که اگر قرار باشد شما به نمرات امتحانی و به درس‌های دانشگاهی در رشته مختلف علوم اجتماعی توجه کنید و بخواهید شاگرد اول بشوید، کار مهمی نکرده‌اید، چون هر درسی یکی دو تا بیشتر کتاب ندارد و شما همان‌ها را می‌خوانید و مطمئنا نمره خوبی هم می‌گیرید، اما در رشته‌های مختلف علوم اجتماعی، دانش گسترده و وسیع، بسیار موثر است، یعنی کسی که واقعا در این رشته اهل کتاب باشد و در رشته‌های مختلف علوم اجتماعی ممارست کرده باشد، کتاب خوانده باشد و دانش داشته باشد، مطمئنا در جامعه کارش هم ارزش مادی و هم ارزش معنوی دارد.
ولی با یک لیسانس و اتکا کردن به درس و کتاب‌های درسی، مواد درسی و نمرات درسی، حداکثر می‌تواند ارتقای علمی پیدا کند و مثلا‌ در یک جایی به عنوان لیسانس استخدام شود، ولی نمی‌تواند آدم موفقی شود. رشته‌های علوم اجتماعی مثل رشته‌های علوم دیگر نیستند. وسیع و گسترده هستند، به خصوص انسان‌شناسی که فرد باید هر چیزی در مورد انسان هست، هر چیزی که در مورد جامعه انسانی و رفتارهای انسانی هست را بداند تا بتواند آدم صاحبنظری باشد و بتواند پروژه تحقیقاتی داشته باشد. آنهایی که در این رشته باسوادند و علا‌وه بر کتاب‌های درسی شان به کتاب‌هایی که مربوط به رشته خودشان است و در خارج از دانشگاه منتشر می‌شود دسترسی دارند و آنها را می‌خوانند، مطمئنا در آینده آدم‌های موفقی خواهند بود. هر جا به هر کاری دست بزنند، موفق خواهند شد و هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی، توفیق به‌دست خواهند آورد.
مجید یوسفی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید