یکشنبه, ۲۰ آبان, ۱۴۰۳ / 10 November, 2024
مجله ویستا

فرهنگ و عدالت


فرهنگ و عدالت
در این مقاله رابطه فرهنگ و عدالت از دیدگاه استاد مطهری بررسی شده است. فرهنگ به معنای شیوه زندگی انسان است و استاد مطهری آن را فعل و انفعالی می داند که در روان انسان ها در می گیرد. عدالت در اندیشه استاد مطهری با رجوع به مفهوم حقوق طبیعی تعریف می شود. منظور استاد مطهری از حقوق طبیعی حقوقی است که خداوند و آفرینش در وجود انسان به ودیعه نهاده است. استاد مطهری عدالت را اعطای حق هر صاحب حق به خود او تلقی می کند. از نظر ایشان هر استعداد خدادادی در انسان مبنای یک حق طبیعی است که جمع آنها حقوق طبیعی انسان را می سازد. استاد مطهری با نقد برداشت های لیبرالی و سوسیالیستی از عدالت بقا و استمرار جوامع اسلامی و حتی جوامع انسانی را به عدالت مشروط می داند.
● مقدمه
عدالت یکی از مهمترین آرمان های بشری در طول تاریخ زندگی او بوده است. همچنین فرهنگ بستری است که زندگی انسان در متن آن جریان پیدا می کند. فرهنگ ابعاد مختلف زندگی انسان را از خود متاثر می سازد. برخی از فیلسوفان قرن بیستم در مخالفت با برداشت های قدیمی که انسان را موجودی ناطق، ابزار ساز، مدنی و غیره توصیف کرده اند انسان را حیوانی فرهنگی نامیده اند. بدین ترتیب فرهنگ نیز همانند عدالت در زندگی اجتماعی انسان دارای اهمیت بسیار زیادی می باشد. عرصه های زندگی انسان قلمرو تاثیر و تاثر عوامل متعدد می باشد. عدالت نیز به عنوان یکی از آرمان های بشر تحت تاثیر عوامل گوناگونی از قبیل وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار می گیرد. و همچنین بر آنها تاثیر می گذارد. یکی از مهم تریت عوامل موثر بر عدالت در جامعه فرهنگ انسان می باشد. هدف ما در این مقاله بررسی نقش عامل فرهنگ در نهادینه شده عدالت در جوامع بشری با تاکید بر آراء متفکر بزرگ ایران اسلامی استاد مطهری می باشد. استاد مطهری اندیشمند بزرگی است که امام خمینی(ره) آثار او را بدون استثنا خوب دانسته و مقام معظم رهبری زیر بنای فکری نظام جمهوری اسلامی ایران را اندیشه های این متفکر می داند. در این نوشته به دنبال این هستیم که بدانیم فرهنگ چگونه عدالت را در جوامع بشری تحت تاثیر خود قرار می دهد. البته تاکید ما در این مقاله بر اندیشه ای استاد مطهری خواهد بود. این سخن به معنای این نیست به آراء متفکران دیگر اشاره نخواهیم کرد، بلکه مقصود این است که هدف اصلی، تحلیل اندیشه های استاد مطهری در این رابطه بوده، اما در حاشیه و برای روشن شده مطلب، به افکار و اندیشه های متفکران دیگر نیز، اشاراتی خواهیم داشت. بدین ترتیب سوال اصلی که این مقاله، قصد دادن پاسخ به آن را دارد، به شرح زیر می باشد:
در آراء استاد مرتضی مطهری فرهنگ چه نقشی در نهادینه شدن عدالت در جامعه ایفا می کند؟
● فرضیه
در پاسخ به سوال اصلی مقاله، فرضیه ای که برای اثبات آن استدلال خواهیم کرد، به شرح زیر قابل صورت بندی می باشد:
استاد مطهری، در چارچوب فرهنگ اسلامی نهادینه شدن عدالت را تابعی از گسترش فرهنگ اصیل اسلامی و دل سپردن انسانها، به حقوق فطری و طبیعی بشر می داند. این برداشت از نقش فرهنگ در نهادینه شدن عدالت، در تمایز کامل با برداشت های لیبرالی و سوسیالیستی از رابطه فرهنگ و عدالت می باشد.
برای اثبات فرضیه و مدعای فوق، پس از تعریف مفاهیم فرهنگ، عوامل فرهنگی، نهادینه شدن و عدالت به بررسی مهمترین نظریه های موجود، درباره نقش فرهنگ در تحقق عدالت، در یک سیر تاریخی، و نقد و ارزیابی آنها، خواهیم پرداخت و سپس با مراجعه به نوشته های استاد مطهری، با کمک گرفتن از نظریه های تفسیر متون (هرمنوتیکHermenutices)، تحلیل مفهومی و ارزیابی انتقادی متون، استدلال های خود را ارایه خواهیم کرد.
● تعریف مفاهیم فرهنگ، عوامل فرهنگی، نهادینه شدن و عدالت
با توجه به اینکه مفاهیم فوق، مفاهیم پایه ای مقاله حاضر می باشند بنابر این در ابتدای کار برای روشن شدن مسیر بحث به تعریف جداگانه هر کدام از آنها می پردازیم.
▪ تعریف فرهنگ
از مفهوم فرهنگ تعریف متعددی به عمل آمده است. این مفهوم از جنبه های تاریخی، توصیفی، هنجاری، سازه ا ی و روان شناختی تعریف شده است. یکی از معروف ترین این تعاریف، تعریف ادوارد تایلور انسان شناس انگلیسی است که می گوید: "فرهنگ عبارت است از مجموعه در هم تنیده ای از ارزش ها، هنجارها، آداب و رسوم، اخلاقیات، قانون و هر آن چه که انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب می کند. "(داریوش آشوری، مفهوم و تعاریف فرهنگ)
دکتر رضا داوری اردکانی "فرهنگ را نظام ثابت اندیشه و رفتار یک قوم یا یک ملت می داند. " و خود استاد مطهری فرهنگ را" عبارت از فعل و انفعالاتی می داند که مبتنی بر فطرت در روان انسانه صورت می گیرد. "(مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، جلدچهارم، ص۱۲۶)
▪ عوامل فرهنگی
مولفه هایی که به لحاظ تحلیلی با اجزاء و عناصر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تمایز داشته و ذاتا به دلیل خصلت نمادین شان، از جنس فرهنگ به شمار می آیند، عوامل فرهنگی نامیده می شوند.
▪ نهادینه شدن
مفهوم نهاد و نهادینه شده از مفاهیم بسیار مهم و اساسی علوم اجتماعی اعم از تاریخ، سیاست، حقوق و جامعه شناسی است. در عین حال این مفهوم دارای پیچیدگی های خاص خود نیز می باشد. از نظر حقوقدانان عمومی نهاد عبارت از "مجموعه قواعد و دستاوردهای حقوقی و سیاسی است که در اثر ترکیب و تالیف قواعد عرفی و قانونی به وجود آمده اند. " (ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهاد های سیاسی، ص ۱۰)
از دیدگاه جامعه شناختی، برخی از جامعه شناسان، نهاد را در مقابل طبیعت قرار داده و هر آن چیزی را که به دست انسان به وجود آمده باشد نهاد می نامند. یان کرایب از صاحب نظران نظریه های جامعه شناسی، نهادینه شدن را "نوعی [نوعیت] بخشیدن به مناسبات در طول زمان به گونه ای که رفتار مربوط به هر نقش منزلتی، صرف نظر از اینکه چه کسی این نقش را به خود اختصاص می دهد، می داند"(یان کرایب، نظریه اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس ترجمه عباس مخبر، ص۵۷)
بنا به یک تعریف جامعه شناختی تر "نهادینه شدن فرایند منظمی از هنجارها، پایگاه ها و نقش های به هم پیوسته ای است که جامعه آن ر ا پذیرا شده است و از طریق نهادینه شده رفتار های خود انگیخته و پیش بینی ناپذیر، جای خود را به رفتار نظام یافته و پیش بینی پذیر می دهد. (مبانی جامعه شناسی، بروس کوئن، ترجمه دکتر غلامعباس توسلی و رضا فاضل، ص ۱۵۳)
▪ عدالت
عدالت نیز همانند مفاهیم بالا، مفهوم پیچیده و دشوار فهمی است. برداشت های گوناگون از عدالت و ارائه شیوه ها و راه حل های متفاوت برای تحقق آن نیز، معلول پیچیدگی مفهوم عدالت است. مفهوم عدالت و راه های تحقق آن در جامعه، از مباحثی است که همیشه در جوامع بشری مطرح بوده و تاملات فلسفی، اخلاقی، حقوقی و دینی فراوانی در باره آن صورت گرفته است. برداشت های ارسطویی، هابزی، فایده گرایانه و کانتی از عدالت، در کنار مباحثی که فیلسوفانی مانند جان رالز، رابرت نوزیک، فردریش فون هایک و یورگن هابرماس از عدالت کرده اند، از مهم ترین نظریه های عدالت به شمار می روند. در این میان نگرش دینی به عدالت، آن هم از زاویه خاص نگرس دین اسلام، جایگاهی برجسته در تحلیل مفهوم عدالت دارد. استاد مطهری مباحث مبسوطی را در باره عدالت و ابعاد و جنبه ای مختلف آن به رشته تحریر در آورده اند. ایشان در تعریف عدالت ضمن نقد برداشت های لیبرالی و سوسیالیستی، تعریفی طبیعت گرایانه و مبتنی بر مفاهیم فطرت و حق از این مفهوم به دست می دهند. او می نویسد:
"در باره عدل و ظلم هم، که مربوط به حقوق و حدود مردم است و یک موضوع اجتماعی است، این حساب پیش آمد. مطابق نظر عدلیه، در واقع، و نفس الامر، حقی هست و ذی حقی و ذی حق بودن و ذی حق نبودن خودش یک واقعیتی است، قبل از آنکه یکی به حق خود می رسد و یکی محرو م می ماند، اسلام آمد و دستور های خود را طوری تنظیم کرد که هر حقی به ذی حق خود برسد. اسلام دستور های خود را مطابق حق و عدالت تنظیم کرد. عدالت یعنی "اعطاء کل ذی حق حقه" به این معنا که عدالت عبارت از دادن هر حقی به صاحب آن حق می باشد. "(مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۳۰)
از آنجا که در سطور آینده، به طور مبسوطی از عدالت از دیدگاه استاد مطهری بحث خواهیم کرد، فعلا به همین اندازه اکتفا می کنیم.
● رابطه فرهنگ و عدالت از دیدگاه مکاتب بشری
اگر بپذیریم که هر فرهنگی متضمن برداشت خاصی از عدالت و مفهوم فرهنگ و چگونگی تحقق آن است و در درون فرهنگ های گوناگون مسئله عدالت، به گونه های متفاوتی سامان می یابد، یکی از جریان های فکری که دید گاه های خاصی در باره عدالت، ارائه کرد ه است، مکتب های گوناگون بشری، می باشند. مهم ترین ویژگی تلقی های این جریان فکری از عدالت، پرداختن آنها به مفهوم عدالت با صرف نظر از نگرش دینی می باشد. فیلسوفانی مانند افلاطون، ارسطو، توماس هابز، دیوید هیوم، جرمی بنتام، ایمانوئل کانت، جان رالز، رابرت نوزیک و یورگن هابرماس بحث هایی در باره عدالت ارائه کرده اند که در زیر به بررسی مختصر آنها می پردازیم :
▪ رابطه فرهنگ و عدالت در نگاه فیلسوفان باستان(نگاه افلاطون و ارسطو)
افلاطون فیلسوف معروف یونانی مفهوم عدالت را به مفهوم انتزاعی تعادل فرو می کاست و دوجنبه فردی و اجتماعی برای آن در نظر می گرفت. به نظر او عدالت فردی در واقع حاصل تعادل میان سه نیروی عقل و اراده و شهوت بود. همچنین از نظر این فیلسوف، عدالت اجتماعی زمانی در جامعه برقرار می شد که در جامعه طبقات اصلی جامعه، یعنی فرمانروایان، سپاهیان و پیشه وران هر کدام در جایگاه خاص خود قرار داشته و به کار ویژه خود مشغول باشند. ارسطو شاگرد افلاطون نگاهی طبیعت گرایانه به عدالت داشت و آن را عبارت از رفتار برابر با برابرها و رفتار نابرابر با نا برابرها تلقی می کرد. عدالت از نظر ارسطو این است که بردگان به بردگی و شهروندان به شهروندی آزادانه بپردازند.
▪ رابطه فرهنگ و عدالت از دیدگاه فرهنگ مدرنیته کلاسیک (توماس هابز و جرمی بنتام)
از قرن هفده میلادی با شکل گیری پایه های اصلی مدنیته غربی، فرهنگ جدیدی شکل گرفت که در نتیجه آن دریافت جدیدی از عدالت نیز به وجود آمد. یکی از مهم ترین ویژگی های این دوره جدید گسست آن با اندیشه قرون میانه و دوره باستان بود. به عنوان مثال اگر غایت انگاری یکی از مهم ترین ویژگی های عصر ماقبل مدرن بود، در این دوره تازه به وجود آمده اصل غایت انگاری انکار گردید. به عبارت دیگر در این دوره ارتباط انسان با ماوراء طبیعت تا اندازه زیادی منقطع گردید و اومانیسم (Humanism)یا انسان گرایی بریده از مبداء و معاد جایگزین آن گردید و یک تلقی خودبنیاد از انسان به وجود آمد. در متن چنین نگاهی به عا لم و آدم بود که اولین بنیانگذاران فرهنگ مدرن به ارائه اندیشه خود در باره مسائل مختلف و از جمله مساله عدالت پرداختند. با توجه به تلقی خاص از عدالت در این دوره، دیدگاه های برخی از مهم ترین متفکران این دوره را بررسی می کنیم.
توماس هابز متفکر قرن هفده انگلیس، پایه گذار سنت خاصی در باره عدالت است. به نظر او عدالت پس از خروج انسان از حالت طبیعی و ورود او به حالت مدنی و اجتماعی و بعد از شکل گیری حاکمیت و تضمین قرارداد های بین انسان ها به وسیله حاکمیت معنی پیدا می کند. به نظر او عدالت چیزی جز پایبندی انسا نها به قرارداد ها و توافق های خود با دیگران در راستای تامین منافع خود نیست. ابته مرجع نهایی ضمانت این قراردادها نیز لویاتان و دولت می باشد.
جرمی بنتام متفکر سودگرای (utilitarianist) انگلیسی و پیرو اندیشه های هابز، عدالت را تحقق بیشترین سود و حداکثر لذت برای بیشترین تعداد ممکن انسان ها تلقی می کرد.
▪ سنت فکری فرهنگی کانتی در باره عدالت
ایمانوئل کانت یکی از بنیانگذاران فرهنگ مدرن است به گونه ای که از او به عنوان فیلسوف مدرنیته یاد می کنند. کانت در ادامه سنت فکری که از باروخ اسپینوزا شروع شده و پس از گذار از ژان ژاک روسوی فرانسوی به او رسیده بود، امیال طبیعی و منفعت و قرارداد را مبنای اصلی عدالت ندانسته بلکه عدالت را مستلزم گذشتن از منافع شخصی و امیال طبیعی انسان می دانست.
▪ تجدید سنت فکری فرهنگ هابزی در باره عدالت در مدرنیته متاخر
از دهه ۱۹۷۰ به بعد متفکرانی مانند رابرت نوزیک و فردریش هایک باز بازگشت به لیبرالیزم اولیه و کلاسیک، تجدید مطلعی در سنت فکری فرهنگی هابزی در باره عدالت به عمل آوردند. به نظر نوزیک عدالت در درجه اول باید مبتنی بر پذیرش حقوق طبیعی فرد باشد. به همین خاطر نظریه نوزیک در باره عدالت، نظریه ای مبتنی بر حق طبیعی قلمداد شده است. اما به نظر هایک نظم جوامع بشری، نظمی خود جوش است و هرگونه دخالت در این نظم خودجوش به بی عدالتی می انجامد. از نظر او عدالت حاصل عملکرد طبیعی همان نظم خودجوش است.
● نقد و ارزیابی رابطه فرهنگ و عدالت در مکتب های بشری
انتزاعی بودن، غیر فعال و غیر دخالت گر بودن نظریه های ارائه شده در فرهنگ و مکتب های بشری در باره عدالت از مهم ترین ایراداتی است که این نظریه ها از آن رنج می برند. این مکتب ها در طرح دیدگاه های خود هیچ توجهی به اصل فطرت نمی کنند. در این مکاتب وقتی که از ابتنای عدالت بر حقوق طبیعی بحث می شود، منظور آنها از حقوق طبیعی، حقوق فطری نیست. به عبارت دیگر این مکتب ها از عدالت و حقوق طبیعی در گسست آن با ماوراء طبیعت و خداوند سخن به میان می آورند.
● رابطه فرهنگ و عدالت در فرهنگ اسلامی
اسلام به عنوان آخرین و متکامل ترین دین الهی که جامع جمیع اسباب سعادت اخروی و دنیوی انسان است در طول تاریخ، فرهنگی اصیل را به وجود آورده است. در این فرهنگ به وسیله متفکران و علمای اسلام بحث های مختلفی درباره مسائل مهم زندگی انسان انجام گردیده و روشنگری های عمده ای صورت گرفته است. از جمله اینکه به مسئله عدالت به عنوان یک مساله بسیار مهم پرداخته شده و ابعاد گوناگون آن روشن گردیده است. در فقه اسلامی از یک طرف و فلسفه اسلامی ازطرف دیگر بحث های مبسوطی در باره عدالت ارائه شده است که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم.
▪ برداشت فقهی از عدالت
در چارچوب سنت و فرهنگ و تفکر فقهی در اسلام، عدالت به معنای اجرای احکام شرعی و الهی می باشد. به عبارت دیگر در فقه اسلامی زمانی می توان از تحقق عدالت در جامعه سخی به میان کشید که که احکام اسلامی به طور کامل مورد عمل قرار گیرد.
▪ برداشت کلامی فلسفی از عدالت (مورد آقای مطهری)
استاد مطهری به عنوان یک فیلسوف، متکلم و فقیه طراز اول، مفهوم عدالت را از دیدگاه فقهی، فلسفی و کلامی مورد بررسی قرار داده است. به عبارت دیگر تحلیل آقای مطهری از عدالت در فرهنگ اسلامی یک تحلیل جامع و با در نظر گرفتن تمام معرف دینی می باشد. در زیر به تحلیل از آراء این اندیشمند بزرگ با تکیه بر نوشته های ایشان می پردازیم.
۱) فرهنگ اسلامی از دیگاه استاد مطهری
از نظر استاد مطهری فرهنگ اسلامی در کلیت خود یک فرهنگ اصیل و ویژه است. این فرهنگ بنا بر اصالت خود از مفاهیم اساسی نیز تعبیری مخصوص به خود ارائه می کند. بدین ترتیب باید عدالت نیز به عنوان یک مفهوم اساسی و همچنین از نیاز های اصلی زندگی اجتماعی بشر در این فرهنگ تعبیر ویژه داشته باشد. استاد مطهری در کتاب آشنایی با علوم اسلامی در باره اصالت فرهنگ اسلامی می نویسد:
"فرهنگ اسلامی خود یک فرهنگ ویژه و مستقل است در میان فرهنگ های جهان با یک روح خاص و یک سلسله مشخصات مخصوص به خود. برای این که یک فرهنگ را بشناسیم که آیا اصالت و روح مستقل دارد و از روح و حیات ویژه ای برخوردار است و یا صرفا ترکیبی ست از فرهنگ های دیگر و احیانا ادامه و استمرار فرهنگ های پیشین است، لازم است انگیزه ای حاکم بر آن فرهنگ، جهت و آهنگ رشد و همچنین عناصر برجسته آن را در نظر بگیریم. اگر فرهنگ ... جهت و حرکت مخصوص به خود داشته باشد و حرکتش با آهنگ و حرکت سایر فرهنگ ها متفاوت باشد، عناصر ویژه ای داشته باشد و آن عناصر برجستگی خاصی داشته باشد، دلیل بر این است که آن فرهنگ اصالت و شخصیت دارد.
لازم به یادآوری است که برای اثبات اصالت یک فرهنگ و یک تمدن ضرورتی ندارد که آن فرهنگ از فرهنگ و تمدن های دیگر بهره نگرفته باشد بلکه چنین چیزی ممکن نیست. هیچ فرهنگی در جهان نداریم که از فرهنگ و تمدن های دیگر بهره نگرفته باشد. سخن در مورد کیفیت بهره گیری و استفاده است. یک نوع بهره گیری آن است که فرهنگ و تمدن دیگر را بدون هیچ تصرفی در قلمرو خودش قرار دهد. اما نوع دیگر این است که از فرهنگ و تمدن دیگر تغذی کند یعنی مانند یک موجود زنده آن ها را در خود جذب و هضم کند و موجودی تازه به وجود آورد. فرهنگ اسلامی از این نوع دوم است. مانند یک سلول زنده رشد کرد و فرهنگ های دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و غیره در خود جذب کرد و به موجودی جدید تبدیل شد و با چهره و سیمایی مخصوص به خود ظهور و بروز کرد و به اعتراف محققان تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی در ردیف بزرگترین فرهنگ ها و تمدن های بشری است"(مطهری مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی ص ۲۱)
حال که فرهنگ اسلامی فرهنگی اصیل است باید دید نخبگان و اندیشمندانی که با تکیه بر قرآن و وحی اسلامی به این فرهنگ موجودیت بخشیده اند و به طور مشخص شخص استاد مطهری چه تحلیلی از عدالت به دست می دهد.
۲) تعریف عدالت از دیدگاه استاد مطهری در فرهنگ اسلامی
در سطور قبلی گفتیم که استاد مطهری عدالت را با رجوع به مفهوم حق تعریف می کند. به نظر او مبنای عدالت حقوق طبیعی انسان هاست و مبنای حق نیز فطرت انسان ها می باشد. بر اساس فطرت، انسان ها صاحب حقوقی خاص هستند. در جوامع بشری، اگر انسان ها از حقوق طبیعی خود برخوردار شوند، عدالت محقق و در غیر این صورت به آنها ظلم و ستم روا داشته شده است. استاد مطهری می نویسد: "از نظر ما، حقوق طبیعی و فطری از آن جا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آن ها را در وجود آنها نهفته است، سوق می دهد. هر استعداد طبیعی مبنای یک حق طبیعی است و یک سند طبیعی برای آن به شمار می آید"(نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۴۸) در توضیح این مطلب باید گفت از آنجا که انسان ها دارای استعداد های گوناگونی هستند، بنابراین دارای حقوق متعددی نیز می باشند و عدالت نیز عبارت از رسیدن هر صاحب حقی به حق خود می باشد. استاد مطهری در این رابطه چنین می نویسد:
"در باره عدل و ظلم هم، که مربوط به حقوق و حدود مردم است و یک موضوع اجتماعی است، این حساب پیش آمد. مطابق نظر عدلیه، در واقع، و نفس الامر، حقی هست و ذی حقی و ذی حق بودن و ذی حق نبودن خودش یک واقعیتی است، قبل از آنکه یکی به حق خود می رسد و یکی محروم می ماند، اسلام آمد و دستور های خود را طوری تنظیم کرد که هر حقی به ذی حق خود برسد. اسلام دستور های خود را مطابق حق و عدالت تنظیم کرد. عدالت یعنی "اعطاء کل ذی حق حقه" به این معنا که عدالت عبارت از دادن هر حقی به صاحب آن حق می باشد.
۳) استاد مطهری و نقد نظریه های لیبرالی و سوسیالیستی عدالت
با نگاهی به نظریه های مهم در باره عدالت ملاحظه می شود که دو دیدگاه لیبرالی و سوسیالیستی یا رادیکال در باره عدالت عمده ترین و مطرح ترین نظریه های موجود در باره عدالت می باشند. کلیه نظریه هایی که در بالا نقل شد به یکی از این دو گروه تعلق دارند. در گفتمان استاد مطهری درباره عدالت، هر دو این گروه از نظریه ها طرح و در معرض تحلیل ها و نقد های موشکافانه قرار گرفته اند. استاد مطهری برداشت رادیکال و سوسیالیستی از عدالت را چنین تقریر می کند:
"یک عده تصورشان از عدالت اجتماعی این است که همه مردم در هر وضع و شرایطی هستند و هر جور در جامعه عمل می کنند و هر استعدادی دارند، اینها باید عینا مثل هم زندگی کنند [... ] از دید این دسته، همه افراد در واقع نوعی جیره بندی می شوند. همه باید به اندازه استعدادشان کار کنند ولی هر کس به اندازه احتیاجش باید درآمد داشته باشد [... ] این برداشت از عدالت اجتماعی، اجتماعی محض است. یعنی فقط روی جامعه فکر می کند. برای فرد فکر نمی کند. فرد در این بینش اصالتی ندارد. فقط جامعه وجود دارد، جامعه کار می کند و جامعه باید خرج کند." (مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، صص۱۵۰- ۱۴۹)
استاد مطهری این برداشت از عدالت را مغایر با موازین عقلی و فطرت انسان ها دانسته و همچنین آن را نافی آزادی های فردی تلقی می کند. او می نویسد:
"معنای عدالت این نیست که افراد هیچ تفاوتی نداشته باشند و هیچ کس نسبت به دیگری رتبه و درجه و امتیازی نداشته باشد. اگر مثلا سربازی رشادت و شهامت فوق العاده در جنگ از خود بروز دهد، مدال و نشان افتخار را به جامعه بدهند و نه به او. این که هیچ فردی نسبت به دیگران امتیاز نداشته باش، غلط است."( مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص۱۵۲)
استاد مطهری دو ایراد اساسی به این برداشت از عدالت وارد می کند. این تلقی از یک طرف موجب استثمار شدن و از طرف دیگر موجب رکود در فعالیت های افراد در جامعه برای تکثیر ثروت می گردد. به نظر او "یک عیب اساسی این اصل این است که منجر به استثمار افراد می گردد. دیگر اینکه اصل تکثیر ثروت را از بین می برد و رقابت و میدان مسابقه را را از بین می برد و فعالیت و تکثیر را متوقف می کند."(همان، صص۲۰۳- ۲۰۲)
استاد مطهری قرائت لیبرال از عدالت را نیز قرائتی غیر معقولانه ارزیابی می کرد. به اعتقاد او اگر در برداشت رادیکال از عدالت، آزادی قربانی می شود در برداشت لیبرال، عدالت اجتماعی به مسلخ می رود.
به اعتقاد او : "تفاوت عمده اسلام باسایر مکاتب در این جهت [عدالت] این است که اسلام معنویت را پایه و اساس می شمارد ... حساسیتی که اسلام در زمینه عدالت اجتماعی و ترکیب آن با معنویت اسلامی، از خود نشان می دهد، در هیچ مکتب دیگری نظیر و مانند ندارد. " (مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۵۳)
۴) روش تحقق عدالت در جامعه از دیدگاه استاد مطهری
بحث عدالت در آثار و نوشته های بسیاری از اندیشمندان اسلامی معاصر مطرح شده است، اما کمتر متفکری است که علاوه بر طرح تحلیل های نظری در باره عدالت به مکانیزم های اجرای عدالت در جامعه نیز اندیشیده باشد. استاد مطهری از آن دست متفکرانی است که علاوه بر موشکافی های عالمانه و فیلسوفانه در باره عدالت به سازوکارهای اجرا و تحقق آن نیز اندیشیده است. تمهیداتی که او برای تحقق عدالت در عمل پیشنهاد می کند، مکانیزم هایی مانند پرورش انسان های عادل، پشتوانه قرار دادن ایمان برای عدات و قانون، توجه به تفاوت ها و پرهیز از تبعیض و در نهایت توسل به "مسابقه بقا"به جای "تنازع بقا"را در بر می گیرد. (سفر سبز، به کوشش محمد علی زکریایی، تهران، انتشارات الهام، ۱۳۷۴، ص۹۳)
۵) نقش عدالت در جوامع انسانی
درباره نقش عدالت در جوامع بشری استاد مطهری از یک طرف به تاثیر عدالت در بقا و تداوم جامعه های انسانی اشاره و از طرف دیگر به عدالت به مانند پایه و ستون های نگهدارنده جامعه توجه می کند. در تحلیل آقای مطهری"عدل در اجتماع به منزله پایه ی ساختمان است" (مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص ۸) همچنین استاد مطهری در توضیح نقش عدالت در بقای جامعه می نویسد: "اسلام مگر نمی خواهد که جامعه اسلامی باقی بماند؟ البته واضح است که می خواهد، حالا که می خواهد باقی بماند، مگر ممکن است که جامعه ای بدون اینکه بر محور عدالت بچرخد و حقوق مردم در آن جامعه محفوظ باشد، باقی بماند؟مگر پیغمبر بزرگوار ما خودش نفرمود: "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم " یعنی اگر یک جامعه عادل باشد قابل بقا هست، هر چند مردمش کافر باشند، اگر ظلم و اجحاف در نتیجه تفاوت ها و پست و بلندی ها و ناهمواری ها در جامعه ای پیدا شد آن جامعه باقی نمی ماند، هر چند مردمش به حسب عقیده مسلمان باشند."(همان، ص۷۷)
● جمع بندی و نتیجه
از جمیع مفرداتی که استاد مطهری در ساختار اندیشه و گفتمان خود در باره عدالت در متن فرهنگ اسلامی به کار گرفته است، گزاره های زیر را می توان استنتاج کرد:
۱) استاد مطهری در چارچوب فرهنگ اصیل اسلامی تعبیری ویژه از مفهوم عدالت به دست داده است.
۲) تعریف استاد مطهری از مفهوم عدالت مبتنی بر اصل فطرت و حقوق طبیعی است. البته حقوق طبیعی که استاد مطهری از آن صحبت می کند، اگر هم همسانی ها و شباهت هایی با برداشت فیلسوفان باستان با حقوق طبیعی داشته باشد، نسبتی با حقوق طبیعی به مفهوم مدرن آن ندارد، زیرا در مفهوم مدرن حقوق طبیعی، اصل مهم غایت انگاری، کنار نهاده شده است.
۳) آقای مطهری بخشی از گفتمان خود درباره عدالت را به نقد گفتمان فرهنگ های لیبرالی و سوسیالیستی در باره عدالت اختصاص می دهد.
۴) استاد مطهری نه تنها بقا و استمرار جامعه اسلامی بلکه بقای جامعه انسانی را به وجود عدالت مشروط می داند.
۵) نتیجه نهایی که از بررسی نگرش استاد مطهری در باره رابطه فرهنگ و عدالت می توان گرفت این است که به نظر می رسد از نظر استاد مطهری هر اندازه که فرهنگ اصیل اسلامی که عدالت را معنای شناختن و عمل کردن به حقوق طبیعی و فطری در میان انسان ها می داند؛ در جامعه نهادینه شده باشد، به همان میزان نیز از نهادینه شده عدالت می توان سخن به میان آورد. به عبارت دیگر رابطه مستقیمی بین شناخت حقوق طبیعی و عمل به اقتضای این حقوق در جوامع بشری از یک سو و اقامه عدالت از سوی دیگر وجود دارد.
نویسنده: علیرضا - مرامی
منابع
۱- آرون، ریمون: مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، چاپ دوم، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰.
۲- آشوری، داریوش، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چاپ اول، ویراست سوم، تهران، انتشارت آگاه، ۱۳۸۰.
۳- استریناتی، دومینیک: مقدمه ای بر نظریه های فرهنگ عامه، چاپ اول، تهران، انتشارات گام نو، ۱۳۸۰.
۴- اشتراوس، لئو: حقوق طبیعی و تاریخ، ترجمه باقر پرهام، چاپ اول، تهران، انتشارات آگاه، ۱۳۷۳.
۵- بشیریه، حسین: نظریه ای فرهنگ در قرن بیستم، چاپ اول، تهران، انتشارات آینده پویان، ۱۳۷۹.
۶- پهلوان، چنگیز: فرهنگ شناسی، چاپ اول، تهران، انتشارات پیام امروز، ۱۳۷۸.
۷- جیمسون، فردریک: منطق فرهنگی سرمایه داری متاخر، ترجمه مجید محمدی، فرهنگ رجایی و فاطمه گیوه چیان، چاپ اول، تهران، انتشارات هرمس، ۱۳۷۹.
۸- طباطبایی، سید جواد: ابن خلدون و علوم اجتماعی، چاپ اول، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۴.
۹- قاضی، ابوالفضل: حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، چاپ اول، جلد اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۸.
۱۰- قطب، سید: عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه سید هادی خسروشاهی و محمد علی گرامی، چاپ پانزدهم، قم، انتشارات دارالفکر، ۱۳۵۸.
۱۱- کاظمی، علی اصغر: جهانی شدن، فرهنگ و سیاست، چاپ اول، تهران، انتشارات قومس، ۱۳۸۰.
۱۲- کرایب، یان: نظریه اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس، ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، تهران، انتشارات آگاه، ۱۳۸۲.
۱۳- کوئن، بروس: مبانی جامعه شناسی، ترجمه دکتر غلامعباس توسلی و رضا فاضل، چاپ دوم، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۲.
۱۴- مطهری، مرتضی: بیست گفتار، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۵۸.
۱۵- مطهری، مرتضی: پیرامون انقلاب اسلامی، چاپ دهم، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸.
۱۶- مطهری، مرتضی: عدل الهی، قم انتشارات صدرا، ۱۳۶۲.
۱۷- مطهری، مرتضی: جامعه و تاریخ، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۵۹.
۱۸- مطهری، مرتضی: نظام حقوق زن در اسلام، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۵۷.
منبع : باشگاه اندیشه