سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا
زندگی و مرگ با ممیزی در میان
![زندگی و مرگ با ممیزی در میان](/mag/i/2/82brw.jpg)
مرتضی ممیز رفت و از هر سو نغمهای در سوگ و یاد او بلند است. در هنگامه این سمفونی تجلیل و قدرشناسی، درنگی میکنیم تا ببینیم راز این محبوبیت و دلیل این شأن و ارج چیست؟ به یاد بیاوریم که مقدمه این سمفونی در زمان حیات او نیز نواخته میشد. ممیز از معدود چهرههای هنری- فرهنگی خوشاقبال کشور بود که در حیات نیز عزت دید و بر صدر نشست. حتی زمانی که بر تخت خوابیده بود، سالار قبیله و غبطه انگیز خیلیها بود.
راستی گره این راز را چگونه باید گشود؟ در مراسم گوناگونی که در تکریم ممیز- پیش و پس از مرگ او- برپا شد، دوستان و همکاران و نیز صاحبمنصبان و دیگران، در رثای آن درخت تناور گرافیک ایران نکتههای فراوانی گفتند، اما پاسخ این پرسش، تمام و کمال داده نشد.
● در جستوجوی یک راز
برخی از دلایلی را که میتوانند پاسخ این پرسش باشند، مرور کنیم:
- ممیز پیشکسوت و پدر گرافیک نوین ایران بود.
اما راستش را بخواهید، پیش از او کسان دیگری در این راه گام زدهاند و خود ممیز در نوشتههایش، از آنها نام برده است و در مورد شجرهنامه و نسبشناسی پدر گرافیک نیز چندان رغبتی نداشت که از این عنوان تاجی برای خود بسازد.
این سخن از اوست:<من پدر گرافیک نیستم، پدر گرافیک نوین هم نیستم. من تنها یک تلاشگرم. این تعارفات متعلق به جامعهای است که دنبال سمبلهاست.>
همه کسانی که این سخن را شنیدند، میدانستند که عنوان پدر، نه بر اساس سابقه تقویمی، که به خاطر پدری کردن اوست.
- ممیز از پایهگذاران دانشکده هنرهای زیبا و استادی پرسابقه بود که دانشجویان زیادی تربیت کرد. در این زمینه نیز دیگرانی با او همراه بودهاند و خود او نیز استادانی داشته است. هر چند که آنها استاد نقاشی بوده و یا گرافیک را بهصورت نوین آن تدریس نکرده باشند. البته ممیز ساماندهنده رشته گرافیک در دانشگاه بود و پس از یک عمر معلمی در آنجا، شاگردان بسیار پرورده که شماری از آنها خود امروز از جمله استادان و چهرههای شاخص گرافیک ایران هستند. و این چیز کمی نیست، اما برای مرتبه بلند او کافی نیست.
- ممیز از دهه ۳۰ دست بهکار بوده و صدها اثر هنری خلق کرده است و بعضی کارهایش بهیادماندنی بودهاند. در مهارت و کفایت حرفهای او تردید نیست. اما آیا آن همه محبت و احترام به خاطر تکنیک قوی در طراحی یا پرکاری و خلاقیت نثار او میشد؟
بیتعارف و فارغ از بتسازی، میدانیم که در میان کارهای او هم نمونههای ضعیف یافت میشوند و بعضی سیاهمشقها نیز با امضای او روانه بازار شدهاند. خودش صادقانه میگفت که در مواردی کار دیگران را تقلید کرده است.
بله، ممیز بسیار کارکرده، اما شاید کسان دیگری باشند که شمار آثارشان از او فزونتر هم باشد، یا کسانی در این رشته بودهاند که صرفاً از نقطهنظر گرافیک و نقاشی، به او پهلو بزنند، اما چرا ممیز، ممیز شد؟
- ممیز از اولین دانشآموختگان گرافیک در خارج کشور بود که به ایران برگشت.
به نظر نمیرسد نیازی به درنگ روی این نکته باشد. تحصیلکردگان این رشته، هر چند اندک اما قابل شناسایی هستند، چه در مدرسه عالی هنرهای تزیینی پاریس و چه در کالجهای دیگر. اگر بخواهیم دقیقتر بدانیم، او از آن مدرسه عالی <گواهینامه طراحی غرفه و ویترین و معماری داخلی> گرفته بود. به فاصله چند سال بعد از آن نیز دانشجویان متعددی در رشتههای گرافیک و هنرهای تجسمی در سطوح بالاتر در دانشگاههای مختلف تحصیل کردند.
- ممیز به خاطر عضویت در انجمن بینالمللی طراحان گرافیک (AGI) و جامعه بینالمللی طراحان تبلیغاتی (IAA) شهرت و اعتباری کسب کرده بود.
اما میدانیم که او کمتر اینها را به رخ میکشید و آنها را نردبانی برای ترقی نمیدانست، جالبتر اینکه خود معرف چند تن از همکارانش به انجمن بینالمللی طراحان گرافیک شد. اکنون این انجمن اعضای ایرانی دیگری هم دارد.
- ممیز وجیهالمله- یعنی مورد قبول قوم و قبیله حرفه خود- بود. جایگاهش در کرسی دانشگاه و مدیر گروه آموزش گرافیک نیز به کمک او میآمد. اینکه ممیز تا این اندازه مقبول افتاد، خود همان پرسش ماست. نه پاسخ آن. اما همه کسانی که یک بار ممیز را دیده باشند، میتوانند گواهی دهند که او رفتاری عکس مسیر وجیهالمله شدن داشت. زبان تند و نیشدار او، بیش از آن که با کاراکتر وجیهالمله بودن سازگار باشد، میبایست به رماندن مردمان و دشمنتراشی میانجامید. صراحت لهجه و انتقادهای تند و بیپروای ممیز- که ملاحظه هیچ جمع و فضایی را نمیکرد- چرا باید به چنین اقبال عمومی منجر شود؟
- جوایز و تقدیرنامهها و نشانها، جایگاهی ویژه به او بخشیده بود.
البته در کارنامه حرفهای یک طراح گرافیک، جوایز و تقدیرنامههایی که از مراجع معتبر میگیرد، سرمایهای ارزندهاند، ولی مگر چند نفر از کسانی که در مراسم گوناگون تجلیل از ممیز شرکت کردند، از تعداد این جوایز و کیفیت آنها خبر داشتند؟
بله ممیز در سالهای اخیر و هنگامی که پنجه در پنجه سرطان انداخته بود، به عنوان چهره ماندگار شناخته شد، اما آیا آن سالهایی که در دانشگاه - یعنی خانه خودش- مورد بیمهری بود و راه را بر او بسته بودند، چیزی از شأن و قدر او کم شده بود؟
او جایگاه خود را از این یا آن عنوان رسمی، یا تندیسی نصب شده در جزیره کیش، بهدست نیاورده بود. ممیز سالها پیش از آن، مهر خود را بر دلهای هنردوستان و هنرشناسان نشانده بود.
● او مثل همه مردان بزرگ بود
مرور دلایل مفروض، نشان میدهد که ریشه در جای دیگری است. او از روزگار نوجوانی، پدر بزرگی و سالاری را با خود داشته است. او شخصیتی بزرگ و احترامبرانگیز داشت. شخصیتی که در آن درشت خویی با مهربانی، صراحت با حسن نیت، اقتدار با فروتنی، جسارت با نجابت، آموختن با آموزاندن و انتقاد با تشویق به هم آمیخته بودند.
اگر بخواهیم در یک کلام بگوییم، او همانند سایر مردمانی بود که به جایگاهی معتبر در حوزه کار و زندگی خویش میرسند. او مثل همه چهرههای بزرگ، از خودش فراتر رفته بود. ممیز از دایره تنگ <خود>، بیرون زده و شانهاش را زیر بار مسؤولیتهای جمعی داده بود. این نقطه عزیمت همه مراتب دیگری است که او را در نظر مردمان و همگنان عزیز گردانید. همه عوامل دیگر از جمله آنچه در سطرهای قبلی به آنها اشاره رفت نیز البته سهمی در این بزرگی داشتهاند، حتی قامت بلند و چشمان نافذ و سبیل پرهیبت و خندههای بلند و تن صدای او نیز در شکلگیری این مقام به سهم خود اثر داشتهاند، اما همه چیز از آن جا شروع میشود که او از دایره تنگ منافع فردی میگذرد و آگاهانه چالشهای یک راه پرسنگلاخ را به سوی مقصدی که آنجا آب و نان پخش نمیکنند، به جان میخرد.
ردپای او را روی این مسیر میتوان به آسانی مشاهده کرد:
ممیز در مقام معلم نه استادکار همه تلاش خود را برای آموزاندن روشهای درست دیدن و خوب فهمیدن و نیکاندیشی و اجرای حرفهای گذاشت. او در آموزش گشادهدست بود و فوت کوزهگری را به اندازه یک فوت هم قبول نداشت، چه رسد به اینکه تنگنظرانه بخواهد چیزی را از شاگردان خود پنهان کند. او شکوفایی و بزرگی خود را در تعداد دانشجویان و تربیتیافتگان خبره و صاحبنظر میجست.
- ممیز در تمام سالهای فعالیت- چه در حوزه گرافیک، چه در همکاری با حرفههای دیگر- به فکر برکشیدن همراهان بود. او بزرگی خود را در تحقیر دیگران نمیجست و نیک میدانست که تنها در جمعی از رشد یافتهها و به همراهی آنها میتواند خود را سربلند ببیند وگرنه در شهر کورها، یکچشم پادشاه است.
- ممیز مسؤولیتپذیر بود. او بدون اینکه ادعایی بر زبان براند، در برابر جامعه و هنرمندان و دانشجویان احساس مسؤولیت میکرد و خوب میدانست که میتواند از اعتبار و شهرت و جایگاه خویش، سپری برای صیانت از سرمایههای ملی و هنری این مرز و بوم بسازد. او با درک این رسالت، همه ستمها و بیمهریها را تاب آورد. در دانشکدهای که خود پی افکنده بود، خوارش داشتند و او صبوری کرد، چندان نازک نارنجی نبود که از تحقیرها به ستوه آید و بار سفر بندد. همه بیمهریها را با قلم گذشت، رنگی از مهربانی زد و با خون جگر، رنگ رخساره را سرخ نگهداشت. سرانجام او پیروز و سربلند برآمد و به تدریج دلجوییها و تقدیرها، آن رنجها را از خاطرش زدود. بار دیگر مدیر گروه عکاسی و گرافیک دانشکده شد. این عنوان که تا آخرین روز حیات با او بود، در طول روزهای سخت بیماری هم برای او مسؤولیتآفرین بود.
- ممیز به جای گسترش و رونق کارگاه خویش، بیشتر همت و تلاش خود را در راه تشکیل انجمن صنفی طراحان گذاشت و همه تدبیر و قدرت استدلال و اعتبارش را برای چارهجویی، کسب مشاوره و برداشتن موانع و ایجاد همدلی و تشویق همگنان به حضور در انجمن و تقویت آن بهکار گرفت. او با این اقدام به یک صنف هویت بخشید و علاوه بر نشریه <جهت اطلاع> با راهاندازی و سردبیری نشریه <نشان> جریان مداومی از پشتیبانی تئوریک را همراه این بازوی اجرایی کرد.- ممیز نه تنها در مرکز قبیله گرافیک جای داشت، که حلقه وصل این حرفه با حرفهها و طرفهای دیگر بود. او حلقه وصل حرفهایها و صاحبنظران عکاسی، نقاشی، سینما، مطبوعات و ناشران و چاپکاران بود. ممیز همانقدر که در اصحاب گرافیک دوست و رفیق داشت، در سینماگران و سردبیران مطبوعات و لیتوگرافان و چاپکاران و صحافان داشت- و به قول یکی از بزرگان قبیله نقاشی، <ممیز روح جمع> بود.
- ممیز تنها نسبت به همکاران طراح و دستاندرکاران رشتههای مرتبط احساس مسؤولیت نمیکرد. او در مورد مسایل شهری نیز دیدگاههای مبتکرانهای داشت و در ملاقات با مسؤولان و چندین مقاله همه تلاش خود را برای اعتلای سواد مدیران جامعه بهکار گرفت. او خود را موظف میدانست که در این باره کاری بکند و کرد.
- ممیز فراتر از حرفه خود و شهر خود، به مسایل یک ملت میاندیشید، به کشوری که در خاک آن ریشه داشت و از در و دیوار آن ایده میگرفت. او خود را موظف میدانست که گرافیک ایران را در جهان معرفی کند و به جهانیان بشناساند. ممیز هویت ایرانی را در گرافیک، معنی کرد. نه تنها با نقش اسلیمی و ترنج که با همه عناصر بصری پالایش شده در وجود هنرمند. او سربلندی ایران را میخواست و به دور از ادعاهای شوونیستی، در برابر کسانی که هویت و تاریخ و استعداد ایرانی را خوار میداشتند، همچون شیر میایستاد.
- ممیز بسیار کار کرد و کم اندوخت. یعنی دریافتی آنچنان نداشت که چیزی ذخیره کند. چند سال پیش که هنوز سرحال بود و هر روز از پلههای چهار طبقه ساختمان در خیابان پاکستان بالا میرفت، میگفت: <پس از این همه سال کار و اسم و رسم، هیچ وقت نشده که حدود یک میلیون تومان پول در حساب داشته باشم.>
میگفت خیلیها دورادور از اسم من میترسند که اگر سفارشی بدهند، باید مبلغ زیادی پیاده شوند، اما شما که میدانید چه خبر است. و ما میدانستیم که او از سالهای جوانی تا به امروز چقدر کار مجانی انجام داده، بهویژه برای مطبوعاتیها و برای کتابها. او از این تجربهها خشنود بود، میگفت سالها شاگردی کردم، سالها در کتاب هفته کار کردم و روی آن نداشتم که سراغ حقوقم را بگیرم، خودشان گاهی چیزی پرداخت میکردند. او بهکار عشق داشت و همان کافی بود که ساعتها ذهن و دست و وقت و انرژیاش را صرف کند.
- ممیز از معدود طراحان دست به قلم بود، نثری شیوا و روشن و بیتکلف داشت، هر چند که نسبت به گفتارش کلی مودبانهتر و مبادی آداب مینمود. او نوشتههایش را برای ماندن مینوشت. حتی مطالبی که برای مناسبتهای گذرا نوشته میشدند، درسی با خود دارند. از این رو گلایهها و شکوههایی را که از برخی رفتارهای همکاران و دانشجویان و چاپکاران و ... داشت و گاه به تندی به آنها میگفت، ننوشت و خوش نداشت که این حالات گذرا، ثبت شوند. در عوض در تکنگاریها و خاطراتی که نام همکاران و بهویژه قدیمیها و پیشکسوتان میآید، چنان ظریف و دقیق مینوشت که بیشباهت به شخصیتپردازی رماننویسان و سناریونویسان نبود.
- ممیز چندین کتاب، مقاله، مقدمه، نقد و مصاحبه به جا گذاشت. کارهای نوشتاری او مرور یک دوره آموزش گرافیک، تاریخ چهل ساله این هنر در ایران و پرداختن به جنبههایی ناب از مناسبات جامعه هنری، معرفی چهرههای هنری و نقادیهای کارشناسانه و اندرزهای حرفهای و انتقال تجربه است.
● سیر و سلوک ممیز
گفتیم که جایگاه ممیز برآمده از شخصیت ویژه او بود و بذر بزرگی را از سنین نوجوانی با خود داشت. به گفته باید افزود که این شخصیت در گذر پرپیچ و تاب زمانه، بس پرورده شده و این در نتیجه سالها مراقبه و سلوک معنوی و تأمل در تجربهها و نقد بیرحمانه از خویش تحقق یافته است. هر چند که کلیدیترین عنصر در دوام منبع جوشان خلاقیت در وجود ممیز را باید به حساب پاسداری او از روح پاک و سرخوشانه و خیالانگیز کودکانهاش گذاشت. مراقبه یعنی همین.
وجدان پاک و بیدار او در مسیر پرآشوب تجربههای گوناگون، کم و بیش دست نخورده ماند. زمینه مطالعات و تجربهاندوزیهایش را نیز در همین راستا به کمک گرفت.
او به ریشهها و منابع اصیل الهام بصری در تاریخ ایران رجوع کرد و در این کنکاش از دریای ادبیات و هنر این سرزمین، گوهرهای دردانهای برگرفت. همه این رهتوشهها را در دهه پایانی عمر خویش- نه بر کاغذ که در ذهن خویش- تئوریزه میکرد، درست هنگامی که بیماری موذی موریانهوار او را از درون میخورد. او در این دوره به فعالیت و پویایی ذهن خویش بیش از هرزمان دیگر اعتماد داشت.
<اعتقاد دارم که در پیری نیز جستوجوگری و پرواز را که ظاهراً علامت جوانی است، نه با انرژی بدنی که با انرژی ذهنی انجام میدهیم. انرژی جوان بیشتر حسی و جسمی است و انرژی پیری، بیشتر خردی و ذهنی.>
ممیز در نوشتهها و تکنگاریهایی که درباره پیشکسوتان و چهرههای هنری نوشته، نشان داد که این مرحله از پختگی را پیش از رسیدن به دهه ششم زندگی، زیر نظر داشته است.
او در این نوشتهها به راستی زیر جلد آنها میرود و لایههایی ارزنده را کشف میکند.
قدرشناسی او از پیشگامان که نام آنها را با وسواس تمام به مناسبت برپایی نمایشگاه پنجاهسال گرافیک ایران، ذکر کرده و نیز در بررسی تاریخچه دانشکده هنرهای زیبا و جایجای نوشتههای دیگرش نمایان است، این هم جنبهای دیگر از سلوک معنوی ممیز است.
او در جستوجوهای خود به موازات منابع خارجی، به ادبیات ایران روی آورد و از آن گنجینه، بس بهرهها گرفت. در یکی از مصاحبههای سالهای اخیر با ماهنامه صنعت چاپ سخن خواجه عبدالله انصاری را همچون سرلوحه کار خویش اعلام میکرد. <زندگی آزمایش است نه آسایش.>
او با همین بینش دیو سرطان را با پوزخندی پس میراند و بارها در نبردی نفسگیر، او را از خود رانده بود. ممیز در جایی شیوه نقاشیهای سهراب سپهری را به دوبیتیهای باباطاهر تشبیه میکند:
<در کارهایش با تلنگری موضوع را یادآوری میکند، مثل باباطاهر، به اندازه یک تلنگر حرف میزند و همانطور توجه را مدتها به طرفی معطوف میسازد.>
او خود نیز به چنین شیوهای نظر داشته و در جای دیگر ضمن یاد کردن از همکاری با سهراب شهید ثالث در تجربهای سینمایی میگوید: <سهل و ممتنع، شیوهای که ایدهآل من است.>
کارهای خلاقانه ممیز، اغلب اینچنیناند، سهل و ممتنع، همچنان که خود او بود.
● اندرزهای حرفهای
مرور کارها و نوشتهها و سخنان ممیز گنجینهای از اندرزهای حرفهای است، او بهویژه در نوشتههایش شاقولهایی بهدست میدهد که به سادگی کژی و خطا را نشان میدهد و بنای یک ساخت و ساز پایدار هنری را تضمین میکند. روح این اندرزها، نزدیکی به مردم و درک نیازهای زمانه است. گرافیک به عنوان هنری که در خدمت انتقال پیام و تأثیرگذاری و انگیزش مخاطب است، نمیتواند به حدیث نفس هنرمند خلاصه شود. و طراح گرافیک نمیتواند منابع الهام خود را از درون اتاق دربستهاش بجوید، او باید در متن جامعه باشد.
<هنرمند گرافیک، هنرمندی جامع است. هنرمندی است که با نبض زندگی، زندگی میکند و با ریتم زندگی کار میکند. او گفتوگوی تصویری زمانه است، هنرمندی است که جامعه را روز به روز تصویر میکند و با تصاویرش شرایط کیفیت فرهنگی جامعه را بازگو میکند.>
و در جایی دیگر مینویسد: <اهمیت یک اثر در آن است که خود ابعاد مختلفش را تفهیم کند و اهمیت یک هنرمند در آن است که بداند برای چه کسانی چگونه حرف بزند. در این صورت است که او میتواند با صداقت و زیرکی داستان زندگی درام را استادانه برایشان تعریف کند و به نظر من این مرحله پختگی هنرمند در کارش است.>
● یادآوری و قدرشناسی
همه آنچه در بالا در وصف ممیز گفته شد، میسر نمیشد اگر او از همسر، شانس نمیآورد. ممیز سالها در کنار فیروزه زیست و او راه را برای اعتلای ممیز هموار میساخت. پس از تحمل فراق او و تسکین خاطر آزردهاش، ممیز اینبار افسانه خانم را در کنار خود داشت که مصداقی عینی از فداکاری و ایثار و مهربانی است. او همه سالهای سخت و رنجبار ممیز، در کنار او و یار و یاور او بود. بدون این نعمتها، ممیز، ممیز نمیشد.
با تأسی به شیوه قدرشناسانهای که استاد ممیز به ما آموخت، یادآوری فدارکایها و قدرشناسی از همدلیهای همسرش، وظیفهای است که این قلم هرگز آن را جا نمیانداخت.● ممیز روح جمع بود
دوستان، همکاران و مخلصان ممیز، به مناسبتهایی چند در زمان حیات و نیز در مراسم جمعی و محافل خصوصیتر، در بیان جنبههای حرفهای و شخصیتی استاد، سخنهای نغز و شیرین گفتند و مقالات و بیانیههای سخته و سنجیدهای در ارزیابی و تجلیل از او نگاشتند.
از آن میان یکی را که بس موجز و هموار و صمیمی بیان شده است، در اینجا میآوریم. نوشتهای کوتاه به قلم آیدین آغداشلو که در زمان حیات استاد و همزمان با برپایی نمایشگاهی از پوسترهایی با عنوان ممیز نگاشته شده است.
سالهای دانشکده را با مرتضی ممیز بودیم- و رفیق ماندیم تا به امروز- که چهل سال میشود. چند سالی از من بزرگتر بود، بلندقد و خندهرو و تندزبان. نمیشد نادیده گرفتش، او حضور داشت و اگر دوستش داشتی یا نداشتی، همچنان بود. و وقتی به دانشکده میآمد یک قدری همه چیز فرق میکرد با وقتی که نمیآمد، و زیاد هم میشد که نمیآمد. اعتبارش در دانشکده از همه ما بیشتر بود چون گرافیست مشهور و موفقی بود و حتی من که از شانزده سالگی گرافیست بودم به گرد پایش هم نمیرسیدم. چون گرافیست تبلیغاتی و تجاری بودم و امضایم پای کارهایم نمیآمد و او که بیشتر گرافیست فرهنگی بود، امضایش را که به شوخی میگفتیم <ممیز>، <خمیر> هم میشود خواندش!- همه میشناختند.
برای استراحت میرفتیم به بوفه دانشکده، که جای تنگ وباریک و تاریکی بود زیر راهپلهها و مرتضی روح جمع بود و میگفت و میخندید و میخنداند. حرفهایش را رک و راست و پوست کنده میگفت و از دلخوری و اخم کسی باکی نداشت. بعضی وقتها شوخیهایش چنان تند میشد که درمیرفتیم تا شاهد بگومگو نشویم! اما هر چه که میگفت، در انتها خنده عریض و طویلی چاشنیاش میکرد و مجلس عاقبت به خیر میشد.
هر چند خودش را بیشتر گرافیست میدانست تا نقاش، اما نقاش تمام و کمالی بود و در دانشکدهای که ساخت و ساز- و در نهایت، رنگ چیدن امپرسیونیستی تخته تخته- معیار قبولی بود، هر طور که میخواست کار میکرد و اصلاً اهل ملاحظات و مماشات نبود. احترام استاد علیمحمد حیدریان را در حد نهایت به جای میآورد، اما رفتارش با استادهای دیگر مساوی بود و قبولی و پذیرش چندانی برای راهنماییهای اغلب ضد و نقیضشان- نداشت، نه که بیحرمتی کند، اما از این گوشش میگرفت و از آن گوشش در میکرد و میرفت سر کار خودش.
راستش، دانشکده را چندان لازم نداشت و چند تایی بودیم از همین قبیل، و میدیدیم که سقفش چقدر کوتاه است و چطور ارتفاع هر پروازی را میگیرد. تقصیر استادهایمان نبود و به قول معروف <سیستم> بود که نمیگذاشت نابغهها عمل بیایند- و اصلاً نابغهها در دانشکدههای هنری چه میکنند؟- و راهکار این بود که یا دانشکده را نیمهکاره رها کنیم- که کردیم، هر چند که نابغه نبودیم- و یا اینکه بمانیم و خفت بکشیم و دم نزنیم وقتی که رییس دانشکده- که معمار بود- به ما نقاشی یاد بدهد! و یا به خاطر روپوش و پیشبند نداشتن، کاری را که یک هفته تمام ساخته بودیم، مردود کند. راه دیگرش هم همان کاری بود که مرتضی ممیز کرد و پایاننامه تصویری دانشکده را به مزاح، بهصورت عکس دستهجمعی استادان نقاشی کرد!
اما مرتضی در همان دانشکده ماند. رشته گرافیک دانشکده را سامان داد و طی سالها رتبه معلمیاش بالا رفت و از اساتید معتبر همان جا شد و در عین حال، بچههای دانشجو را هم پروراند و برکشید و ارتقا داد به همراه خودش. (همیشه حیرت میکردم که ذهنی چنان آزاد و بیتاب چطور میتواند آن سیستم بسته و مقید و محتاط را تاب بیاورد، اما سالها که گذشت و حاصل کار شاگردانش را- که حالا هر کدام استاد قابلی شدهاند- دیدم، دریافتم که میشود با کار زیاد و درست، حتی در دل ایستاترین دانشکدهها و سیستمها راه به جایی برد.) مرتضی زیاد کارکرده است. انبوه آدمها و آثار و انجمنها و بنیانهایی که در شکل دادنشان مؤثر بوده شاهد این عمر پرحاصل است، صدها گرافیست طراز اول را راه انداخته، گرافیک را تا به حد واقعیش برکشیده و شناسانده و چند هزار اثر شایسته و درخشان را در نامه اعمالش ثبت کرده است. در هر جایی که جایی باشد شناخته شده است و گرافیستهای معتبر دنیا، گرافیک ایران را از راه کار و نام او میشناسند. تجلیل مداوم و پیوستهای که از او میشود به خاطر همین جایگاه یگانه و خاص است و این تکاپوی بیوقفه پنجاه ساله اوست که حاصلی چنین ماندگار و بسیط و گرانبها باقی گذاشته است. حاصلی که فینفسه سنجیده میشود و سنجه معیار آن را در وجود آدمهایی میشود سراغ کرد که ایمان و نظر به آبادانی جهان و به تعالی مردمان دارند و حقیرانه نمینشینند تا منافع خود را بپایند و وجیهالمله بمانند و پروای این را داشته باشند که فلان آدم یا فلان گروه چه حکمی خواهند داد، که حکم نهایی و اصلی را تاریخ خواهد داد و منزلت حقیقی آدمها را تعیین خواهد کرد و اگر منزلت من و چندتایی مثل من هم به جا نیاید، باکی نیست، چرا که منزلت مرتضی ممیز، شاید برای نخستین بار در تاریخ هنر معاصر ایران، دارد شناخته و شناسانده میشود و اصل همین است که یاد بگیریم کار درست را در وقت درست انجام دهیم و نگذاریم قدر و حق آدمهای زبده و مؤثر فراموش شود.
در پایان یکی از همین مراسم تجلیل از او، ممیز- با همان سادگی و صراحت همیشگیاش- اشاره کرد و مرا فرا خواند و گفت: <چنین بزرگداشتهایی را، بیش از آنکه در باب خود بداند در تجلیل و معرفی گرافیک نوپای ایران میخواهد و میشناسد و ترجیح میدهد از این راه، ناگفتههای گرافیک معاصر ما بازگو و گشوده شود.>
مرتضی ممیز یار و دوست عزیز و همیشگی من است- نه که در این چهل و پنج سال از هم نرنجیدهایم، مگر میشود رفاقتی چنین طولانی بیگزند و بیکدورت بماند؟ - اما در این زمان دراز فرصت داشتهام تا طی طریق آدمی را در راهی دراز تماشا کنم که بیهیچ همراهی و حمایتی و تنها با همت استعداد و ایمان بیحد و حدودش خود را تا به اینجا رسانده است، تا به جایی که جای بزرگ و عمدهای است و آرزوی کسان بسیار.
دوستش دارم و میدانم که دوست داشتن او نه لطفی است در حق او، که لطفی است در حق کسی- خودم- که دوست میدارد، و راه دوست داشتن را یاد گرفته است.
و همین کافی است.
● فهرست کارها و آثار ممیز
(از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۸۲)
برگرفته از کتاب <حرفهای تجربه>، گردآوری <حسین چنعانی>
- مدیر هنری در ۱۸ نشریه ادواری
- طراحی صحنه: ۱۰ نمایشنامه و ۵ فیلم
- تألیف: ۱۰ عنوان کتاب
- مقالات: ۳۶ مقاله
- مصاحبهها: ۶۱ گفتوگو
- نقد و بررسی: ۳۱ نقد
- مقدمهنویسی: ۲۵ مقدمه
- درباره هنرمندان: ۲۴ تکنگاری
- گزارشنویسی: ۶ عنوان
- سخنرانی: ۹ سخنرانی
- آثار چاپ شده در نشریات خارجی: ۶۳ اثر
- نمایشگاه جمعی: ۷۰ نمایشگاه
- جشنواره سینمایی: ۱۲ جشنواره
- جوایز: ۱۳ جایزه داخلی و خارجی
در ضمن طی این دوره، ۱۴۵ مقاله و گزارش درباره ممیز و کارهای او در رسانههای مختلف منتشر شده است.
● پیامهای تسلیت خانواده چاپ به خانواده استاد مرتضی ممیز
خانواده چاپ در سوگ بزرگمرد گرافیک و هنر ایران مرتضی ممیز داغدار شد. نهادهای صنفی، مدیران چاپخانهها و لیتوگرافیها و صحافیها نیز در مراسم مختلفی که برای تشییع، خاکسپاری، ترحیم و بزرگداشت او برگزار شد، همدل و همراه بودند.
همچنین خانواده بزرگ چاپ ایران در تهران و شهرستانها و چهرههای صاحبنام گرافیک و انجمنها و محافل صنفی و دانشجویی پیامهای تسلیت خود را به ماهنامه صنعت چاپ ارسال کردهاند که به علت محدودیت فضا در صفحات مجله، ضمن سپاسگزاری از همه آنها به این یادآوری بسنده میکنیم و مراتب تسلیت و همدردی خانواده چاپ را یکجا به خانواده محترم ممیز ابراز میداریم.
● آثار استاد ممیز در اختیار هیأت امنا قرار میگیرد
براساس اطلاعاتی که شاپور منوچهری (وکیل مرتضی ممیز) در مراسم بزرگداشت استاد در موزه هنرهای معاصر اعلام کرد، ممیز وصیت کرده است آثار، کتابها، یادداشتها، عکسها و همه کارهای او یکجا گردآوری و برای استفاده دانشجویان و علاقهمندان گرافیک و هنر ساماندهی شود و آرزو میکرد که مؤسسه یا بنیادی به نام ممیز، این مسؤولیت را عهدهدار شود و در ضمن بتواند از طریق برنامههای پژوهشی، مسابقات گرافیک و برپایی نمایشگاه و اقدامات مشابه، به ارتقای گرافیک ایران کمک برساند.
ممیز هیأت امنای مورد نظر خود را برای این اقدام به شرح زیر انتخاب کرده است:
خانم افسانه ممیز (همسر استاد)، آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی، ابراهیم حقیقی، امرالله فرهادی، مصطفی اسداللهی و شاپور منوچهری (وکیل استاد)
منبع : مجله صنعت چاپ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست