پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
بهترین ها در آینده

رضا معروفی به او قول مساعد می دهد ولی منتظر فرصت مناسب است كه دست دهد. طی حوادثی عاقبت امكان انتقام پیش می آید و او محسن را در حالی كه منتظر دختری دیگر است تا با او فرار كند پیدا می كند ولی دچار احساسات شده و نمی تواند او را بكشد و نهایت رضا معروفی ماشه را كشیده و محسن را به قتل می رساند. در صحنه پایانی فیلم فروزنده و محسن خاطرات و عشق خود را یادآوری می كنند.فیلم در یك فضای رئال اتفاق می افتد و باید منطق خاص خود را داشته باشد و از یك رابطه علی و معلولی خاصی كه مخصوص این نوع فیلم هاست تبعیت كند كه اینگونه نیست. طرح مغشوش فیلم مشخص نمی كند كه اتفاقات فیلم برمبنای كدام واقعیت های بیرونی حركت می كند. فیلم می خواهد چه چیز را بگوید! آیا باندهای مخوف را افشا می كند و جوان هایی را كه قربانی می گیرند؛ ولی بیشتر از آنكه روابط را افشا كند به تقلید از فیلم های خارجی نوچه ها و ظواهر آنها را بیان می كند. یا، فیلم از عشق های امروزی انتقاد می كند كه دیگر وجود ندارد. در جایی كه فروزنده می گوید «ما به هم عادت كرده بودیم.» یا سهند از بی وفایی معشوق می گوید كه امروز عاشق است و فردا فارغ. ولی باز همه چیز در سطح می ماند و توجیه لازم برای حركتهای آنها وجود ندارد.
از نظر شخصیت پردازی دیگر بدتر است. این جوانها نماینده و مصداق كدام یك از جوانان كشورمان هستند و یا می توانند باشند. آیا آنها دانشجویان سرخورده هستند؟ كه زمانی انقلابی و كتاب خوان بودند؟
رضا معروفی كیست؟ واقعا نماد كدام یك از افراد جامعه ما هست و یا می تواند باشد. او اجراكننده حكم است. او كه طرفدار سینما از نوع خاص اش است، به گذشته تعلق خاطر دارد. هم خیر و هم شرور است.
عضو باند است. رابط باند جعل گذرنامه است. در ابتدا خود را شاگرد یكی از رؤسای باند معرفی می كند. چگونه است او هم با آنها كار می كند و هم مخالف آنهاست. می تواند این گونه باشد ولی فیلم باید پرداخت محكمی داشته باشد و آن شخصیت را باورپذیر كند. چرا او تغییر می كند ؟ رضا معروفی آدم عجیبی است با عرض معذرت از استاد انتظامی (با بازی كلیشه ای آقای انتظامی) او از صادق هدایت نقل قول می كند. خود را دوست صمیمی او نشان می دهد و از قضا یكی از شبهه انگیزترین و ناامیدكننده ترین جمله او را نقل می كند. «خودكشی تنها سرمایه انسان است.» آیا هدایت یعنی همین جمله آنهم از زبان یك دوست. رضا معروفی در ضمن می خواهد خطرات قدرت را هم بیان كند فقط با یك جمله «یك بار تنم به قدرت خورد و هنوز درگیر مشكلاتش هستم» (نقل به مضمون). او براستی آدم عجیبی است و فقط می تواند در یك ذهن مغشوش وجود داشته باشد. براستی چرا این مرد با این همه تجربه، عشق، حادثه و سرد و گرم چشیدن روزگار و عشق سینما داشتن باز هم عشق را نمی شناسد و جامعه را نیز! چرا او اینقدر احساساتی است و از كشتن محسن فقط به خاطر اینكه می فهمد اسلحه اش خالی بوده این قدر متأسف می شود كه می گوید تا آخر عمر ناراحت خواهد بود. آیا می تواند تلقی او از عشق خام تر از فروزنده باشد كه گیج باشد و بی تجربه! و فوری یادش می رود همه آن زجرها و ضرب و شتم ها و... را و بر بالین محسن گریه می كند. تا كی باید به یك سنت قدیمی و نادرست صحه بگذاریم و هنگام مرگ كسی بدی هایش از یادمان برود و مانند ۱۴ ساله ها به عشق فكر كنیم! تماشاگر نیز هنگام خارج شدن از سینما عصبانی است و همانند شخصیت ها و كارگردان سردرگم، كلافه و بی هدف و بی اعتماد. حتماً موقع آن رسیده كه واقعاً بیندیشیم كه «بهترین ها نه در گذشته، بلكه در آینده اند.»
پروین رئوفی
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست