پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
رویکرد سوسیال دموکراسی آیتالله طالقانی
آیتالله طالقانی در سراسر زندگانی سیاسی ـ اجتماعی خود قلبش برای مردم میتپید، همه افراد ملت را دوست داشت، حتی مخالفان عقیدتی و سیاسی خود را و از خداوند میخواست که آنان را هدایت کند. همه افراد را فرزندان خود میدانست و آرزوی نیکفرجامی آنان را داشت. دشمنی خود را تنها برای کسانی گذاشته بود که میخواستند حقوق مردم را پایمال کنند؛ چه حقوق و آزادیهای فردی و چه حقوقی اجتماعی. او در زمینه عقاید دینی، مسائل سیاسی و مدیریت اجتماعی بر این باور بود که مردم باید آزاد باشند. تا آزاد نباشند آگاه نمیشوند و تا آگاه نشوند عقیدهای را نمیپذیرند و آنگاه که آزادانه و آگاهانه عقیدهای را پذیرفتند سخت به آن پایبند میشوند و به آن گردن میگذارند.
و اما در زمینه اقتصادی بسیار سختگیر و سازشناپذیر بود، زیرا دارایی و ثروت را حق همه افراد اجتماع میدانست و تبعیض، امتیاز، رانتخواری، حقبَری و مال مردم خوری را گناه نابخشودنی و مساوی با شرک به شمار میآورد.
و اینک نمونههایی از اندیشهها و باورهای او به آزادی، دموکراسی و سوسیالیسم:
● توحید یعنی رهاشدن از هر پندی
«آن عالَم نورانی و محیط درخشندهای که قرآن انسان را به آن وارد میسازد عالَمِ توحید است؛ توحید ذات، توحید قدرت، توحید حیات، توحید قیومیت، توحید نظامات و روابط و قوانین جهان، توحید اراده، توحید فکر و قوا و اراده بشر.»(۱)
«اگر تا حال ایمان به چنین مبدأ و عبادت آن از وظایف و فضایل فردی به شمار میآمد، امروز هرچه پیوستگی مردم جهان بیشتر میگردد، احتیاج گراییدن به یک مبدأ و توحید فکری بیشتر احساس میشود، بلکه در حساب ضروریات درمیآید، اگر تا امروز این حقیقت به صورت رسوم و آداب محیطی و نژادی درآمده، از این پس یگانه راه و چاره پیوند بشری و دستور صلح و سلامت عمومی میباشد.»(۲)
«دین خدا، همین انقلاب درونی و بیرون آمدن از خود و رهایی از بندهای خودپرستی و دیگر پرستشهای زاییده از آن و توحید و تسلیم وجه به خداست که منشأ دگرگونی انسانها و اجتماعات و توحید انسانی میگردد. انگیزنده این رهایی و انقلاب از عمق فطرت و رهنمای آن عقل فطری و وحی پیامبران است و جز این هر چه و به هر صورت باشد شرک است و بند است و بَغی[ستم] است و اختلاف؛ اختلاف در امتیازات، خون، طبقات و در اصول و فروع و در مایه و صورت دین خدا!»(۳)
● و انسان خلیفهالله در زمین
«اسلام، اجتماع و اقتصاد مجزا و غیرعملی ندارد... اسلام ناظر به واقعیات قوا و استعدادهای بشری است، از این نظر همین انسان با ترکیب خاصی که دارد سازنده و پدیدآورنده اجتماع، اقتصاد و تاریخ میباشد و این قوا و استعدادها چنان به هم پیوسته و ترکیب یافته که هر یک را جداگانه نمیتوان مورد نظر قرار داد و اثر آن را مجزا پنداشت.»(۴)
● ایمان و اقتصاد
«میپرسید ایمان چه ارتباطی به اقتصاد دارد؟ ایمان تعدیل و تنظیمکننده قوای نفسانی است و تعدیل قوای آدمی منشأ تعدیل اجتماع و اقتصاد است. حل اشکال ـ که علمای اقتصاد به آن توجه ننمودهاند ـ باید از ساختمان انسان آغاز گردد.»(۵)
● مالکیت انسان محدود است
«چون معنای مالکیت، اختیار و قدرت در تصرف است و قدرت و اختیار انسانی محدود است، نمیتواند خود را مالک مطلق و متصرف تامالاختیار بداند. این قدرت مطلق و تصرف کامل و نافذ فقط برای خداوندی است که انسان و همه موجودات را آفریده و پیوسته آنها را در تصرف خود دارد. بنابراین مالکیت انسان در حد اراده حکیمانه او و عقل و اختیار آزادی است که به انسان عطا کرده: «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء.» (آلعمران:۲۶)
اوست که این حق را در حد خلافت (جانشینی از خود) به انسان هبه کرده است: «هوالذی جعلکم خلائف فی الارض.» (فاطر:۳۹)، «آمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه.» (حدید:۷) به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و از آن چیزی که [خدا] خواسته جانشین او در آن چیز باشید انفاق کنید.
«بر طبق این اصل (مالکیت نسبی و محدود) که مستفاد از نصوص قرآن است، آدمی مالک مطلق و تامالتصرف در زمین، منابع و فرآوردههای آن نیست تا هر قدر و هر طور که بخواهد در آن تصرف کند. درواقع مال، مالالله و انسان خلیفهالله است و بنده اوست. به عبارت دیگر چون این خلافت برای همه است فرد وکیل و نایب جمع میباشد و تصرفاتش باید در حد خیر و مصلحت عموم باشد. با این نظر مالکیت [انسان] محدود، مقید، عاریتی و تفویضی است.»(۶)
آیتالله طالقانی با استنباط و برداشت از آیات قرآن و با تفقه واقعی در آنها، مالکیت انسانها را محدود و مقید میداند و قدرت تصرف افراد در مال و دارایی را وکالت و نیابتی میداند که خداوند به جانشینان خود در زمین داده تا آن مال و ثروت را در راه خیر و مصلحت عموم؛ نه خود، خانواده، گروه، باند و مانند اینها از بخش خصوصی صرف کنند. آن زندهیاد سوسیالیسم در اقتصاد را، نهتنها از آیات که از یک ضمیر در یک آیه هم چنین برداشت میکند و توضیح میدهد:
«ولا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکام لتأکلوا فریقاً من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون.» (بقره:۱۸۸) داراییهایتان در میان خود را به باطل نخورید، درحالیکه آنها را بهسوی هیئت حاکمه (چه قاضیان و چه فرمانروایان) سرازیر میکنید تا پارهای از اموال مردم را به گناه بخورید با اینکه خود هم بهخوبی میدانید.
نهی از اکل مال استعاره از نهی هرگونه تصرف است، چون توجه اولی و اصلی به مال از جهت وسیله روزی بوده است... از تعبیر و ترکیب فشرده این آیه دو اصل اقتصاد قرآنی استفاده میشود:
۱) اصل مال، به وضع اولی، از آنِ همه و باید در بین باشد، نه در سویی و برای طبقهای.
۲) چون چنین است هرگونه تصرف خاص و کشیدهشدن در جهتی باید منشأ تعلقی داشته باشد، به حق یا به باطل. تعلق و تصرف به حق، در حد ضرورت و احتیاج، یا به سبب ایجاد سودمندی و ارزش یا مبادلاتی است که بر این اساس و برای خدمت به دیگران که صاحبان اولی مالاند، انجام میگیرد و شریعت اسلام حدود آنها را مشخص نموده[است]. و جز این، خوردن و تصرف به باطل، و منهی است: لاتأکلوا.
هر چه که حقی ایجاد نکند و یا تصرف مضر به اجتماع و افراد باشد، چون ربا، حیله، قمار و دزدی، از نظر برتر قرآن، مالکیت به حق و حقیقی از آنِ خداوند و حق بهرهمندی و انتفاع برای بندگان است، در حد نیاز و خدمت و کار، مانند مهمان و واجبالنفقه و خدمتکار صدیق. [به تعبیر زیبای سعدی شیرازی]
ادیم زمین پهنور خوان اوست که هر بنده یک عمر مهمان اوست
تعبیر «تُدلوا» با ضمیر «بها» که راجع به اموال با قید «بالباطل» و اِشعار به «مصاحبت» دارد، استعاره بلیغی از کشیدن و جذبکردن اموال با خود و آسان سرازیر کردن به سوی حکام است: و حال آنکه اموالی را که به باطل جمع و تصرف میکنید از خلال و درون زندگی تودههای مردم دلودلو بالا میآورید و بهسوی چاه حکام سرازیر مینمایید.
«الحکام» ظاهر در معنای عرفی و ناظر به طبقه خاصی میباشد که حاکم به معنای قاضی جزء و وابسته به آن است، چون در نظام اجتماعی اسلام طبقهای بهعنوان قشر حاکم، آن هم وابسته و همدست باطلخورها نیست. جمله حالیه «و تدلوا بها الی الحکام» اعلام خطری است از پدیدآمدن چنین قشر حاکمی... پیدایی طبقهای بهعنوان حاکم نه از سوی خدا و نه مصوب آیین اوست. این مجتمع واژگون است که نخست میدان باطلخواران و سودپرستان در آن باز میشود و سپس تصادم و تضاد میان آکل و مأکول و حقبران و حق بردگان و رقابت در میان سودپرستان درمیگیرد، آنگاه نطفه طبقهای بهعنوان حاکم در درون آن بسته و تکوین میشود و بروز و سلطه مییابد تا تعادل قوا و منافع سودجویان را نگهدارد و هر چه سودجویی و دستاندازی سودجویان بیشتر گردد ریشه و فروع طبقه حاکم محکمتر و وسیعتر میشود.
● چگونگی پدیدآمدن طبقه حاکم
... سرازیر میکنید آن اموال مشترک را بهسوی چاه حکام تا شما، یا با همدستی حکام، قسمت خاصی از اموال مردم را با ستم و گناه بخورید. این مرحله تکاملیافته از طبقه سودپرست و همکاری آن با قشر حاکم است: طبقه سودجو با خوردن اموال عمومی به باطل بنیه میگیرد ـ خوردن به باطل اعم از خوردن به ستم و گناه «بالاثم» است، زیرا همینکه در اموال مشترک، تصرف به حق و در حد استحقاق نباشد اکل به باطل میباشد ـ این طبقه برای حمایت خود اموالی را به چاه حکام سرازیر مینماید تا آنکه خود قدرت مییابد و قشر حاکم شکل میگیرد. در این مرحله سهم خاصی از اموال مردم را برای نگهداری و سلطه خود و قشر حاکم و بهعنوانهای گوناگون جدا میکنند: لتأکلوا فریقاً من اموال الناس، و بیش از باطلخوری، دست به ستم و سرمایهسوزی دیگران باز میکنند: بالاثم، آن هم با علم و آگاهی و برنامه شکلیافته: و انتم تعلمون.»(۷)
آیتالله طالقانی در کتاب «اسلام و مالکیت» که در دهه سی (۱۳۳۲) نگاشتهاند و یک سخنرانی باعنوان «مالکیت از نظر اسلام» که در انجمن دینی ماهانه در سال ۱۳۴۱ ایراد کردهاند و در ذیل آیاتی از سورههای بقره، آلعمران و نسا که بهعنوان پرتوی از قرآن (جلدهای ۱، ۲، ۵ و ۶) در سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۶۲ منتشر شدهاند نظر اسلام را به استناد قرآن و احیاناً احادیث صحیحی که از معصوم رسیده است درباره مالکیت بیان کردهاند. استنباط زندهیاد از آن آیات و احادیث و با آگاهی ژرف از تجربیات تاریخی و عملکرد حاضر بلوک سرمایهداری و کمونیستی و کشورهای مدعی سوسیالیسم، مارکسیسم و سوسیالیسم بومی و تعاونیها و اشتراکیها مجموعاً وی را به این نتیجه رسانیده بود که باید یک سیستم اقتصادی سوسیالیستی برپایه ایمان به خدا و بر محور انسانها و منافع عموم شکل گیرد تا یک زندگی اقتصادی مستقل انسانی و عزتبخش که قیام انسانی افراد را تضمین کند به ارمغان آورد و در سایه چنین زندگی اقتصادی انسانی و مستقل به عدالت سیاسی، آزادی اجتماعی و مردمسالاری بالنده نیز دست یابد و سرانجام فارغ از دغدغههای استثمار، استبداد و استحمار خدای یگانه را بپرستد و یک مجتمع توحیدی، بهمعنای واقعی آن بنیاد نهد.
● اینک نمونههایی از آن زندهیاد برای تأیید ادعای بالا:
«ولا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعلالله لکم قیاماً...» (نسا:۵) و داراییهایتان را به نابخردان ندهید که خداوند آن را قیام شما گردانیده است... حکم عام است و به قرینه «و اتوالیتامی... و اتوالنسا...» باید نظر به سفها، در تصرفهای از یتیمها و زنان باشد. ضمیر خطاب اموالکم، راجع به اولیا یا همه مسلمانان است و بهجای «اموالهم» اِشعار به این دارد که سفیه به وصف سفاهت، دیگر مالک خصوصی نیست و اموال منتسب به او از اموال عموم میباشد.
اصل اولی اسلام همین است که اموال از آن اجتماع است و افراد در حد کوشش و تصرف عاقلانه، مالکیت موقت و اعتباری دارند تا آنجا که طبق مصلحت نوع باشد. «التی جعلالله لکم قیاماً» تعلیل نهی و تبیین مالکیت حقیقی و ارزش واقعی اموال و تحدید تصرف در آن است: همانا اموال شما که خداوند آن را قیام شما گردانیده است. پس مالک حقیقی خداوند است که اشیا را به اینگونه آفریده و به تصرف و وسیله قیام خلق گردانیده است، چون چنین است نباید به تصرف سفها درآید. اموال خود قیام است بهجای «به جعل الله لکم قیاماً» شدت ملازمه و وابستگی اموال را با قیام میرساند، همچنانکه بدون موادغذایی هیچ گیاه، حیوان و انسانی به پا نمیخیزد و حیات و حرکت با تغذیه است؛ این قیام در انسان گسترده میشود، از تغذیه، لباس، مسکن، قیام اجتماعی و فکری، با تعادل اقتصادی و گردش عادلانه آن در میان همه افراد و طبقات اجتماع، قیام از هر جهت تأمین میشود و به هم خوردن تعادل، موجب تورم در طبقهای و محرومیت و کمبود در طبقات دیگر.
جعل خدا چنین است که مواد اولی و مورد نیاز را به حسب زمان و تکامل نیازمندی فراهم میکند و نیازمندی نیروی اندیشه و عمل را به کار میاندازد، تا اموال عمومی را به صورت اموال نسبی در آورد و همین زیربنا و مرکز حرکت و قیام استعدادهای فکری و زندگی میگردد. قیام جامعترین تعریف اموال است. نه آنکه مال و لوازم آن از وسایل تولید، تنها آفریننده و شکلدهنده است، چنانکه مارکس میگوید و نه آنکه مال هیچ نقشی در تکامل و تحول ندارد و باید منعزل از زندگی بشر باشد، چنانکه روش تصوفمآبی است. همان قیام است که با نیروی انسانی منشأ تحرک و قیام میشود و چرخهای زندگی را به حرکت درمیآورد که اضافه «لکم» به «قیام» میباشد.
«جعل الله لکم قیاماً» تعلیل حکم و متضمن مفهوم سفها در این حکم است: آنچه در تولید و مصرف اموال موجب جلوگیری از قیام و یا باعث قعود، سکون و انحطاط شود سفیهانه است و شخصی که چنین تصرفاتی داشته باشد سفیه است. تولید سفیهانه آن است که بیش از مصرف باشد و سرمایههای اولی را از میان ببرد و یا دست اجتماع را از تولید صحیح و قیامی بازدارد. مصرف سفیهانه، در راه محرمات و کارهای مضر یا بیهوده است: مشروبخواری، قمار، تبذیر، تجمل و مصرف، توسعه بیش از لزوم طبقات تحمیلی یا مضر، از ارتش و پلیس...، و شغلهای بیهوده و تجملی.
خلاصه آنکه در یک اجتماع که دارای هدف برتر و متکامل است، اموال تنها ماده تغذیه (انرژی) افراد و طبقات آن است که باید منشأ قیام به هدفهای عمومی و حافظ صورت اجتماع واحد شود. اگر تغذیه (انرژی) لازم و ضروری نرسد، وحدت اجتماعی مختل میشود و درنتیجه قیام اجتماعی، مسئولیت و تقسیم کار منظم که منشأ قیام استعداد و به فعلیت رسیدن آنهاست، توازن و تعادل ارگانیک خود را از دست میدهد و واژگون میشود.
این قیام اموال، پایه یا به اصطلاح زیربنای حرکت اجتماع است. قیام دیگری برای تکمیل این قیام لازم است تا افراد و اجتماع را به توحید فکر، قوا، شناخت اهداف، آگاهی و مسئولیت همگانی به پا دارد و مؤثرتر از اصول، مبانی کلی و ذهنی همان تکرار و تذکار تصویری است که در مکتب پیامبران ابراهیمی به صورت کعبه و مناسک آن تصویر یافته است. «جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاماً للناس» (مائده:۹۷) که اجتماع آن از شعوب و ملیتهای گوناگون، نمایاننده توحید قوا و حرکت در یک محور، محوری که نمودار حق است و سعی درباره آن، آنگاه اجتماع برای شناسایی حق، خلق و مسئولیتها، «عرفات» و آگاهی برای انجام مسئولیتها، «مشعرالحرام» و جهاد و فداکاری «رمی جمرات واضحی» صورت گرفته که مجموع آن اهرم حرکت، تغییر و تحول مکانی، اجتماعی و فکری است که همه سنتهای جمودیافته و اختلافهای ناشی از آن را به هم میریزد و اجتماعی هماهنگ و متحرک پدید میآورد، اگر آگاهانه باشد! این قیام، تکمیل قیام به اموال است.
این اصول حقوقی و احکام زیر را میتوان از آیه بالا دریافت:
۱) در حقیقت اموال از آنِ خداوند است که آنها را دارای ارزشی در حدود نیازمندی برای قیام همه گردانده است.
۲) حق تصرف و یا مالکیت با این جعل از آن همه است.
۳) «به حسب تصرفات کمالی افراد و ارزشهای بیشتری که میدهند، حقوق خاصی از مالکیت مییابند، از قبیل حیازت، استخراج، ارث و... و این حق تا آنجا نافذ است که قیام آن را برای اجتماع مختل و منحرف نگرداند و همینکه از پایه قیامی منحرف شد حق اجتماع بر آن سایه میافکند و تصرف افراد را سلب یا محدود میکند ناظر در این امور، همه اجتماعند که دولت ـ و نه حکومت ـ نماینده آنها و مجری احکام خداست. استخراج فروع از این اصول و تطبیق آن و تشخیص اولیا و قیمها به عهده صاحبان رأی و نظرست (اولیالامر).»(۸)
آنچه از قول زندهیاد طالقانی بهعنوان پرتوی که از این آیه بر ذهن وقاد و بیدار او تابیده نقل شد، یادداشتهایی است که در سال ۱۳۵۴ پس از بازگشت به تهران از تبعید زابل، بافت و پیش از آخرین زندان آن شادروان در آذر ۱۳۵۴ نوشته بودند و به این کمترین سپردند تا اگر فرصتی پیش آمد دور از چشم ساواکیان و عمال سرمایهداری غرب به چاپ برسد. مدتها پس از زندانیشدن در اوین، با نخستین ملاقاتهای خانوادگی، یادداشتهایی برای من فرستادند. چون آن را خواندم دیدم در تکمله برخی از آیات سوره آلعمران، بهطور پراکنده است و سپس پرتوهایی نوتابیده بر ذهن او درباره آیات اول تا بیست و چهارم سوره نسا. یادداشتهای پراکنده تکمیلی نخست را با نوشتههای پیش از زندان وی درباره سوره آل عمران درآمیختم و نوشتهای نو از آن ساختم و چون فرصتی پیش آمد به چاپ آن پرداختم. صفحاتی از آن چاپ شده بود که از زندان آزاد شدند. چون کار ترکیبی مرا دیدند ضمن تأیید آن گفتند در عنوان کتاب بنویس: «درسهایی از پرتوی از قرآن» و نام خود را بهعنوان گردآورنده در همان صفحه بنویس. چاپ آن جلد، به علت گرفتاریهای انقلاب و سپس جمهوری اسلامی، به پایان نرسیده بود که طالقانی دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار پروردگارش شتافت، از اینرو ما ماندیم برای دیدن چیزهایی و حسرتخوردن که ایکاش طالقانی چند صباح دیگری زندگی میکرد ـ اگرچه همراه با رنج، سختی و خون دلخوردن ـ تا شاید جلوی بسیاری یا بعضی از انحرافها را میگرفت و افزون بر این حیف و دریغها، گرفتار آن نیز شدیم که پس از او با این یادداشتها چگونه رفتار کنیم. سرانجام به این نتیجه رسیدم که پرتوهای بر او تابیده درباره ۲۳ یا ۲۴ آیه نخست سوره نسا را یکجا و عیناً آنچه نوشتههای پیش از زندان و یادداشتهای درون زندان اوین است چاپ کنم. از اینرو هر دو بخش با هم در یک جلد چاپ شد، اگرچه بیشتر مطالب تکراری است، ولی هرکدام حال و هوای مخصوص به خود را دارد.
به هر حال غرض از نوشتن این توضیحات میانگفتاری آن بود که شادروان طالقانی در ذیل همین آیه تقریباً همان سخنان نگاشته در بالا را تکرار کردهاند، ولی در اواخر توضیحات خود بر آیه، نکتهای در مورد سرمایهداری نوشتهاند و پاورقی نسبتاً مفصلی در زیر آن آوردهاند که در شناخت اندیشههای اقتصادی آن زندهیاد بسیار روشنگر است. در توضیح آیه مینویسند:
«منشأ علاقه مالی در انسان و تا حدی در حیوانات، مانند دیگر علاقهها، غریزی و فطری و برای قوام، دوام حیات و قیام است. اصل آن را نمیتوان نفی کرد و میتوان با اختیار، اراده، کمیت، کیفیت و مسیر آن را تغییر داد و مانند دیگر غرایز، اگر از وضع طبیعی تغییر جهت یافت و از مسیر کمال و قیام منحرف شد، باعث رکود، واپسزدگی، ناتوانی و قعود میشود، چنانکه کمبود یا افراط تغذیه و انجام دیگر امیال، قوا و شهوات، بیماری، مرگ، ضعف جسمی، روحی و قطع نسل در پی دارد. این نادرست و چشمپوشی از واقعیات است که مال، مالکیت و علاقه به آن، پدیدهای عارضی و شرطی و نامربوط به انسان تصویر شود. هر مال و فراوردههای که محصول کوشش شخص و صرف نیازهای واقعی فرد و اجتماع شود از آنِ شخص و وابسته به او و جمعی است که به آن وابسته است و نفی مطلق آن نفی شخصیت فرد است.(۱) و نباید آنچه دارد عاطل و باطل گذارد و از تحرک بازدارد و یا در مصارف بیهوده و یا زیانبخش به قیام به خود و جمع مصرف کند که اگر چنین کرد از نظر قرآن سفیه است و حق تصرف ندارد: «ولا تؤتوا السفهاء اموالکم...»(۹)
۱) و در ذیل این نکته بهعنوان پینوشت ـ که اکنون در متن میآید مینویسند: «اینگونه مالکیت و داشتن سرمایه متحرک برای برآوردن نیازها و تحرک و تکامل ثروت و گردش چرخ زندگی در میان مردم، نباید با سرمایهداری به مفهوم غربی و پس از تحول صنعتی اشتباه شود، چنانکه بسیاری از نوخاستگان دچار اشتباهند. سرمایهداری غربی، جهشی بود با پیدایش و تحول ناگهانی و پیشبینی نشده صنایع که شتابان سرمایهها و سرمایهداران کوچک و پراکنده را جذب کرد یا از میان برد و انسانهای متکی به خود و اموال خود را به کارخانه کشانده و مزدور، وابسته و پیوسته به ابزار صنعت گردانید تا از خود و ثروت، شخصیت و ابتکار خود جداشان ساخت و فضایل و سنن را زیر چرخهای خود گرفت و انسانها از آزادی و استقلال به ابزار تولید، بندگی سرمایه، سود و پول درآمدند و سرمایه و ثروتها در میان گروههای محدود، متمرکز و متداول [: دست بهدست گردیدن دولت و ثروت] شد که پدیدآورنده طبقه، حکومت، قدرت و ترسیمکننده سیاست شدند و از بهرهکشی (استثمار) داخل به مرزهای خارج و ملل دنیا نفوذ کردند. بهنام و عنوان استعمار (کوشش برای آبادی)، و [لی در] واقعیت، تاراج سرمایههای طبیعی و انسانی و گشودن بازارهای مصرف و زبون و محکوم و واژگونکردن و بیگانه و به بند کشیدن و نفی استقلال روحی و اقتصادی و سیاسی ملتها (استضعاف و استحمار) که محصول آن پیدایش تضاد شدید و همهجانبه، تضاد روحی و درونی، تضاد داخلی ملتها با اندیشه و با سنن و تاریخ خود و حکومتهای دستنشانده و چپاول ثروتهای معنوی و مادی و جنگهای جهانی و مکتبهای مختلف و رنگارنگ و نو به نو، با دیدهای محدود، مختلف، فریبنده، اغفال و سرگرمکننده همه با پسوند «ایسم» و صدها مسائل دیگر و به دور خود گشتن و خود را گزیدن، همه به سود همانها و اشباع دوزخ آز و افزایشجویی آنها: «یوم تقول لجهنم: هل امتلأت؟ و تقول: هل من مزید؟» (ق:۳۰) سرمایهداری غربی که از قرن نوزدهم و با تحول ناگهانی صنعت سر بر آورده و چنان مشکلاتی پیش آورد، خود به خود برای شرق و جهان اسلام مشکل اساسی نیست، مشکل، استعمار و رهاوردهای آن و مسئله تولید و توزیع است. استعمار و ضداستعمار (در واقع استعمار) اگر از نفوس رانده شد، از سرزمینها خود به خود رانده میشود، سپس میماند تولید و توزیع عادلانه...»(۱۰)
برای اثبات رویکرد سوسیالیستی آیتالله طالقانی در اقتصاد، نمونههای بالا کافی است، ولی این نکته مهم را باید در نظر داشت که «سوسیالیسم» به معنای بخش دولتی و مدیریت دولتی در اقتصاد نیست، تجربه اقتصاد دولتی سالهاست که شکست خورده است.** این تجربه بیش از هر جای دیگر، در سرزمینهای اشغالی فلسطین، بهوسیله رژیم صهیونیستی آزمایش شد و شکست خورد، اما به علت ساختار مدیریت و وابستگی شدید نظامی، اقتصادی و سیاسی آن، رژیم انگلیس ساخته و شوروی و امریکا پرورده به نظام سرمایهداری امپریالیستی ایالاتمتحده ـ چه دارودسته جمهوریخواه و چه دموکرات بهطور مجزا ـ راه دیگری جز مدیریت و کنترل ـ نه نظارت ـ شدید دولتی، نظامی و امنیتی بر اقتصاد (و سیاست) خود ندارد. روزگاری روشنفکران سوسیالیست ـ مارکسیست ایران نظام اقتصادی متبلور شده در کیبوتصهای رژیم صهیونیستی را بهترین الگوی اقتصادی برای ایران متحول شده بهوسیله انقلاب سفید امریکایی شاه میدانستند و سرانجام با نفوذی که در ارگانهای اقتصادی و فرهنگی رژیم شاه کردند و با آوردن کارشناسان فنی و اقتصادی رژیم صهیونیستها به ایران و بهراهانداختن مجتمعهای کشت و صنعت قزوین، سیرجان و خوزستان، آن سیاست را ـ به شکلی مسخ شده و ناقص ـ در ایران به اجرا درآوردند که هم به علت فساد شدید آن رژیم و هم طبیعتِ خودِ مدیریت دولتی، باز هم با شکست روبهرو شد و جنبش آزادیخواهانه و استقلالطلبانه مردم بهپا خاسته ایران نگذاشت که این تجربه را به شکل دیگری آزمایش کنند که شاید به نتیجه برسد.
به هر حال، ما فروختن کارخانهها و سرمایههای ملی به بخش خصوصی را هم درمان بیماری مزمن اقتصاد ایران نمیدانیم، اگرچه نسخهای هم برای این بیمار ننوشتهایم، تنها خواستیم نشان دهیم که آیتالله طالقانی رویکردی سوسیالیستی، به معنای عدالت اجتماعی و حفظ منافع عموم مردم، با زیربنای اصلاح نفس انسان بهوسیله ایمان به خدا و اصالت انسان بهعنوان فردی فطرتاً اجتماعی، در یک اجتماع ایمانی متعاون، سالم و متکافل دارد.
و برای درمان این بیماری مزمن، شایسته است که مسئولان دلسوز و ایراندوست و مردمی از همه کارشناسان دلسوز و آشنا با تاریخ، عقاید، طبیعت، جامعهشناسی و روانشناسی مردم ایران و آگاه به مسائل اقتصادی بسیار پیچیده امروز جهان دعوت کنند ـ و نه گزینش از طرفداران و همفکران تمامیتخواه خود ـ تا بنشینند و راهحلی قطعی برای این معما ـ که در نزد اهل فن خیلی هم معما و گره کور نیست ـ پیدا کنند و مردم ایران را برای همیشه از این گرفتاریها نجات دهند.
و اما ببینیم دیدگاه و اندیشه آیتالله طالقانی درباره مدیریت سیاسی و آزادی چیست؟
● نظام اسلامی نه حکومت اسلامی
اسلام برای آدمسازی و برای رشد و تکامل انسانها آمده است و این هدف با حکمکردن و محکومیت به دست نمیآید و رسول، یعنی رهاییبخش و آزادکننده از هر قید و بندی در اندیشه و در جسم، از اینرو در اسلام نهادی بهنام حکومت نداریم. امام است، ولیّ، مسئول و امیر که به صاحب، دوست، رفیق و همراه و مانند اینها نیز تعبیر میشود، بنابراین آیتالله طالقانی میگویند:
«پس چنانکه اراده خداوند، در صورت نیرو و قدرت حکیمانه، بر سراسر جهان حکومت دارد، در اختیار، اراده و اجتماع انسانی هم که جزء ناچیزی از جهان است، همان باید حاکم باشد و حکومت تنها برای خداوند است: «ِانِ الحکم الا للّه.» (انعام: ۵۷): فرمانروایی تنها از آنِ خداست. این اراده برای بشر به صورت قانون و نظامات درآمده است.»(۱۱)
«در نظام اسلامی که من اسمش را حکومت نمیگذارم، چون حکومت معنای حاکمیت عدهای بر عده دیگر را دارد، اما در اسلام حاکمیت جز برای خدا که خالق همه مردم است، نمیباشد و همه مردم بنده خدا هستند و زمین و آنچه ذخایر که در زمین نهاده شده سفره گستردهای است برای همه مردم که باید به اندازه نیاز و کارشان از آن استفاده کنند، این [امر] اختصاص به گروهی ندارد، چون همیشه قرآن خطابش به «ناس» است و ناس [یعنی] همه مردم نه مسلم یا مؤمن به تنهایی.»(۱۲)
و در بخش اقتصاد، در ذیل آیه ۱۸۸ بقره، در توضیح اصطلاح «و تدلوا بها الی الحکام» خواندیم که گفتند: «چون در نظام اجتماعی اسلام طبقهای بهعنوان قشر حاکم، آن هم وابسته و همدست باطلخورها، جمله حالیه «و تدلوا بها الی الحکام» اعلام خطری است از پدیدآمدن چنین قشر حاکمی... پیدایی طبقهای بهعنوان حاکم نه ازجانب خدا و نه مصوب آیین او میباشد. این مجتمع واژگون است که نخست میدان باطلخواران و سودپرستان در آن باز میشود و سپس تصادم و تضاد میان آکل و مأکول و حقبران و حقبردگان و رقابت در میان سودپرستان درمیگیرد، آنگاه نطفه طبقهای بهعنوان حاکم در درون آن بسته و تکوین میشود...»(۱۳)
● دو اصل آزدی و برابری
در شرحی که آیتالله طالقانی بر سخنان آیتالله نائینی در کتاب «تنبیه الامه» در دفاع از مشروطیت و قانوناساسی و انتخاب نمایندگان مجلس آورده میگوید:
«دو اصل مقدس حریت ـ یعنی آزادی اراده افراد ـ و مساوات ـ یعنی مشارکت همه مردم در حقوق ـ بهوسیله این اساس محقق می شود و حق مراقبت و مسئولیت متصدیان از فروع این دو اصل است.
در کلامالله مجید و سخنان ائمه، تندادن به اراده شخص، عبودیت شمرده شده است و مبارزه انبیا برای آزادی بشر از عبودیت غیر خدا بود. این عبودیت بر دو قسم است: یکی عبودیت در برابر سلاطین و دیگر در برابر سران ادیان.»(۱۴)
● انسان آزاد آفریده شده است نه برده
امیرالمؤمنین امام علی بنابیطالب، هدف خود از مبارزه بیامان با معاویه و دیگر سران تمامیتخواه قریش را آن میداند که میترسد هنگامی که نابخردان و تبهکاران از بنیامیه به قدرت رسیدند «ثروتها و اموال عمومی را مال شخصی خود دانسته دست به دست در میان خودشان بگردانند؛ بندگان خدا را بردگان خویش بهشمار آورده [هر طور که دلشان خواست با آنان رفتار کنند]؛ با صالحان، پیوسته بر سر جنگ و ستیز باشند و با فاسقان و منحرفان، حزب و دارودسته تشکیل دهند.»(۱۵)
و پس از جنگ تحمیلی صفین و حکمیت تحمیلی یاران جاهل سادهاندیش، در بازگشت به کوفه در میانه راه، منشور تربیتی مفصلی برای همه جوانان و نوجوانان تاریخ، در قالب وصیتنامهای خطاب به فرزند برومندش امام حسن مینویسد و همه آداب و شرایط یک تربیت انسانی و رشد و تکامل بشری را در آن شرح میدهد، ازجمله میفرماید: «ولا تکن عبد غیرک و قدجعلک الله حرا» بنده دیگری مشو در حالیکه خدا تو را آزادهای قرار داده است.(۱۶) البته «قد خلقک الله» هم گزارش شده است که در این صورت باید ترجمه کرد: خدا تو را آزادهای (بشری آزاد) آفریده است که جعل و قرارداد از قوانین اجتماعی است و خلق از قوانین تکوینی و طبیعی.
آیتالله طالقانی هم با الهام از قرآن، رسول خدا(ص) و علی(ع) پیوسته فریاد میزد:
ـ «آزادی انسان تنها این نیست که از لحاظ اقتصادی و وضع نظام اجتماعی آزاد باشد، آزادی مهمتر این است که اندیشه انسان آزاد باشد و قالبی فکر نکند. خیلی از مردم هستند که ندای آزادی سر میدهند و طرفدار آزادی هستند، ولی میبینیم که در قید و بند مکتبهای خاصی هستند. اینها درواقع برده مکتب هستند، برده فکرند، برده نظام حزبی و اجتماعی هستند. نه! ما میگوییم قرآن برای انسانِ آزاد است، برای آزادکردن انسان است، انسانی که بخواهد آزاد بشود.»(۱۷)
«مسئلهای که بارها بدان اشاره کردهام مسئله آزادی است، از آن جهت ما آزادی را برای انسان بالاترین هدیه الهی و بشری میدانیم که انسان آزاد آفریده شده است، هیچکس هم نمیتواند آن را سلب کند. اصولاً تمامی انقلابها برای بازکردن بندها بوده است، چه بندهای اجتماعی و چه بندهای اخلاقی. قرآن میگوید: پیغمبر برای این مبعوث شده که بندهای تحمیل شده بر انسان را از هم بگسلد. «و یضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم.» (اعراف:۱۵۷) پس ما هیچوقت در اسلام نمیتوانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب و یا استبداد دیگری بدهد، این یک اصل کلی است.»(۱۸)
● مکتبها و مذهبهای ضدبشر
«هر مذهبی و هر مکتبی که بشر را در محدوده خودش نگهدارد و آزادی فکر و اندیشه را از او بگیرد و محدودش کند، این مکتب ضدبشر است، آن مکتبی مکتب انسانیت و بشریت است که به همه در فکرکردن خارج از محدوده مذهب و مکتب، آزادی بدهد.»(۱۹)
● سرچشمه بردگی
«آغاز بردگی واقعی از همین است که شخصیت مستقل انسانی فرد کشته میشود و مرکز اتکایش به خود، مال و زمین از میان میرود، آنگاه به صورت بردگی درمیآید.»(۲۰)
● شوراها پایه دموکراسی
دموکراسی همان مدیریتی است که از مردم برخاسته، برای مردم خدمت میکند و اختیار آن در دست مردم است. اگر مردم کسی را خواستند و به مدیریت، در هر سطحی برگزیدند او هم باید خواست مردم را بپذیرد، همیشه برای مردم خدمت کند، با مردم باشد و بر پایه قرارداد و قانونی که با مردم داشته رفتار کند، بهطوریکه اگر از آن قرارداد و پیمان دوجانبه منحرف شد، مردم حق داشته باشند و بتوانند او را برکنار کنند. امیرالمؤمنین امام علیبن ابیطالب(ع) پیوسته همین اصل را در نظر داشت که سرانجام پس از ۲۵ سال، با وجود موانع و مشکلات مدیریتی و با شناختی که از روحیه مردم داشت، مدیریت و مسئولیت را بهناچار پذیرفت. علت پذیرش مسئولیت را دو عامل برشمرد: اعلام طرفداری و یاری و خواست مردم و دیگری آگاهی خود او از شرایط و اوضاع اجتماعی. در آخر خطبه سوم نهجالبلاغه که به «شقشقیه» مشهور است میفرماید: «اما والذی فلق الحبه و برأ النسمه، لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذالله علی العلماء الایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم، لالقیت حبلها غاربها... (نهجالبلاغه، خطبه ۳) آری سوگند به آن کس که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور مردم و برپاشدن حجت با اعلام وجود یار و طرفدار نبود و چنانچه خدا بر دانشمندان پیمان نگرفته بود که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستم رسیده هیچ قرار و آرام نگیرند، بیگمان افسار شتر خلافت را بر گردنش میانداختم.»
بنابراین نخستین علت پذیرش خلافت و مسئولیت مدیریت را امام، حاضرشدن و درخواست آنان از وی برای پذیرفتن خلافت میداند. اگرچه امام از آغاز شایستگی خلافت و مدیریت ـ نه امامت و ولایت که همچون رسالت حقی است الهی ـ را داشت، ولی چون مردمی پیرامون خود ندید، کنار رفت و اکنون که مردم ـ به معنای واقعی آن درآن روزگار ـ از او خواستهاند که مدیریت آنان را به دست گیرد و پس از شنیدن برنامه و شرایط سنگین امام، همگی مردم ـ بهاستثنای تنی چند از اشراف و رانتخواران ـ با او بیعت کردند و پیمان دوجانبه میان مردم و امام بسته شد و مسئولیت را پذیرفت.
و این است «مردمسالاری» حقیقی و واقعی و هیچ نیازی هم به پسوند دینی یا ملی و یا قید و حد دیگری ندارد، زیرا هر پسوند مقیدکنندهای مردمسالاری یا دموکراسی را از مفهوم درست خود بیرون میبرد. بدیهی است که هرجومرج و هواپرستی و لاابالیگری با دموکراسی تفاوت دارد و هیچ نظام دموکراتیکی با این چیزها موافق نیست و اگر در جایی چنین عوارضی پیش آمده است از دموکراسی نیست، بلکه نخست از فرهنگ آن مردم و سپس از سوءمدیریت مدیران سرچشمه میگیرد.
حال ببینیم نظر آیتالله طالقانی در این باره چیست؟
زندهیاد طالقانی، در سالهای نخست ۵۰ (تا ۵۴) در ذیل آیه ۱۵۹ سوره آلعمران در فضایی که مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند خداوند به پیغمبرش میگوید که چرا باید با جنگجویان شکست خورده و ـ بعضاً ـ نافرمان در میدان جنگ، نرمش نشان بدهند و نهتنها لازم است که پیامبر از خطای آنان درگذرد، بلکه فرمان مییابد که با آنان در کار اجرایی که مربوط به خود مردم است مشورت کند، چنین توضیح میدهد:
«پس از آن جوش و خروش که از مدینه بیرون آمدند، آن عقبنشینی گروهی از میان راه، آن سرپیچی از فرمان برای غنیمت و بازگذاردن سنگر کوه، آن فرار و پشتکردن به دشمن و روی به کوه آوردن، آن پراکندهشدن از پیرامون پیغمبر غرق در خون و او را در میان دشمن بیدفاع گذاردن، آن فریاد پیامبر از پشت سر آنها و روی نگرداندنشان، باید پیغمبر را خشمگین کند و به خشونت، نفرین و یا طرد بعضی وادارد؛ همین رحمت خاص بود که پر و بال گشود و آنها را با همه گوناگونی در بر گرفت. آن جاذبه رحمت بود که همه را جذب کرد و از توحش و دفعشان جلو گرفت، از آنها چشم پوشید و از گناهانشان استغفار کرد. با آن عواقب سخت و ناگواری که شورای احد پیش آورد و آن ضربهای که بر مسلمانان وارد شد و آن بزرگانی که از دست داد و آن شکاف و تفرقه فکری و جنگی که در اجتماع آنان پدید آمد و نزدیک بود یکسر متلاشی شوند، همه از آثار شورا بود که مدینه را بیپناه گذاردند و برخلاف نظر شخص آن حضرت بهسوی دشمن به پیش راندند، با همه اینها باز اصل شورا را تحکیم میکند، چون پایه اجتماع اسلامی است و برای همیشه، تا اندیشهها و استعدادها بروز کند و هر صاحب رأیی خود را شریک در سرنوشت بداند و مسلمانان برای آینده و همیشه تربیت شوند و بتوانند در هر زمان و هر جا، بعد از غروب نبوت، خود را رهبری کنند. اگر در این راه و برای تحکیم شورا هرچه زیان دهند ارزش دارد، تا با هر شکستی آرا محکمتر و قدمها ثابتتر شود و مانند بچه که همی به زمین افتد و صدمه ببیند و برخیزد تا به اندیشه و پای خود مستقیم و محکم گردد. شکستها میگذرد، امت اسلامی باید به عالیترین صورت اجتماعی باقی بماند. همیشه رهبری پیغمبر و اوصیا و تربیتشدگان در میان نیست. پس [یا] باید خود را به دست سرنوشت رها کنند تا سرنوشتشان را دیگران تعیین کنند و یا گرفتار استبدادها و خودسریها باشند و یا با شورای اهل نظر، آشنا و مؤمن به معنای اسلامی، امت را اداره کنند و پیش برند، هرچه پیش آید. گرچه در میان مسلمانان مانند احد اختلاف افتد و هر زیانی دهند، ارزش روحی، آزادی و پیوستگی آن بیش از اینهاست، با آنکه رسول خدا در میانشان بود، چه رسد به پس از او. این بزرگترین درس احد است!»(۲۱)
و در ادامه، پس از توضیحات لغوی و برداشتهای آموزنده از نص قرآن چنین نتیجه میگیرد:
ـ «پس با چنین پرتو خاص رحمت الهی که منشأ نرمخویی و روش آسانجویی توست، از آنان گذشت کن و آنان را مشمول عفوت گردان، چنانکه خدای مبدأ رحمت، آنان را مشمول عفو خود گردانده است... و برای آنان از خداوند طلب مغفرت کن که از تو عفو و طلب مغرفت باید و از خداوند عفو و مغفرت شاید! و از این هم بالاتر، فرمان شور با آنان در امور اجرایی ـ نه احکام و فرامین الهی ـ است تا شخصیت بدانان دهی و شخصیتشان را بالا بری و با خود همراز و همنشین گردانی و برای آنان احترام گذاری و در مسئولیتها و در جنگ و صلح شرکتشان دهی: و شاورهم فیالامر. عفو و استغفار، لغزشها و گناهان را محو میکند و از خاطرها میزداید و مشورت، آنان را از بند تقلید و ترس فکری برون میآورد و شجاعت نظر، فکر، ابتکار و شخصیت روحی میدهد، تا هر یک در حد استعداد ذاتی، دارای جاذبه، تحرک و تحریک میگردند. این باارزشترین اثر مشورت است، هر چند که طرف شور در نظر ناچیز و بیفکر آید.»(۲۲)
زندهیاد و زنده اثر طالقانی به این گفتهها ایمان داشت و با تمام وجود در راه تحقق آنها کوشید و هر بلایی را برای به اجرا درآوردن آنها به جان خرید، تا اینکه آرزوی چهلسالهاش برای خودباوری و به حرکت درآمدن مردم، برآورده شد و در آبان ماه ۱۳۵۷ از آخرین زندان رژیم وابسته دیکتاتوری آزاد شد. در بهمن ماه همان سال بذرهایی را که چهل سال افشانده بود و با خون جگر آبیاری کرده بود بهبار نشست. او احساس میکند که بیماریهای ناشی از تحمل رنجهای تبعیدها و زندانها دارد او را از پا درمیآورد، شمع وجودش که روشناییبخش محفل زندانیان سیاسی، گروههای مبارز، مبارزان قهرآمیز و مسالمتآمیز، جلسات تفسیر قرآن و نهجالبلاغه، مساجد و منابر و از همه بیشتر، روشناییبخش قلبهای شکسته تودههای محروم بود، به آخر رسیده و آب شده است؛ از اینرو همچون کسی که به او اخطار کردهاند که چند لحظه بیش از عمرت باقی نیست، وصیت آخر را بکن، پیوسته در کوچه و بازار، راهپیماییها، مسجد، مدرسه، خیابان، میدان، شورای انقلاب، تریبون نمازجمعه، مجلس خبرگان، در هر فرصتی که برای سخن گفتن به دست میآورد فریاد میزند، فرزندان خود در سراسر ایران را به تعقل، تفکر، وحدت، رفع اختلاف، فداکاری و خدمت فرامیخواند، مسلمانان سراسر جهان را به یکپارچگی در برابر دشمن دعوت میکند و به اصولی که در سراسر عمر از قرآن، سنت و نهجالبلاغه آموخته، تبلیغ و تدوین و تبیین کرده یادآوری میکند. در تفسیر «فالمدبرات امرا» از سوره «النازعات» میگویند:
«یکی از همان تدبیر امورها «شورا»ست و «امرهم شورا بینهم»، «وشاورهم فیالامر»، یعنی کار را به دست مردم دادن، همان توده محروم، همانهایی که زجر کشیده هستند، همان مستضعفینی که مستکبرین بر اینها حاکم بودند، راه نجاتشان این است که کار را به دست خودشان بدهیم. دادن کار به دست خودشان که بعد از انقلاب ما این همه داد کشیدیم و دیدیم مثل فریادی است که توی بیابان میکشیم و گوش شنوایی نیست، اینهایی که انقلاب کردند، این مردم، این تودهها، این کشاورزها، این کارگرها، این محرومها که پیشتاز در انقلاب بودند، یک کار مختصری که همان شوراهایشان باشد به دستشان بدهید.»(۲۳)
و در آخرین خطبه نمازجمعه در بهشتزهرا، در شانزدهم شهریور ۱۳۵۸ که آخرین فریادزدنهای آن زندهیاد و زنده اثر بود چنین گفت:
ـ صدهابار من گفتم که مسئله شورا از اساسیترین مسئله اسلامی است، حتی به پیغمبرش با آن عظمت میگوید: با این مردم مشورت کن، به اینها شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رهبر نباشند. ولی نکردند! میدانم چرا نکردند. هنوز هم در مجلس خبرگان بحث میکنند که این اصل اساسی قرآن به چه صورت پیاده بشود. باید! شاید... یا اینکه آیا میتوانند؟ نه! این یک اصل اسلامی است، یعنی همه مردم از خانه، زندگی و واحدها باید با هم در کارشان مشورت کنند.
علی(ع) میفرمود: «من استبد برأیه هلک»: هرکه با نظر خودش استبداد به خرج دهد هلاک میشود. «من شاور الرجال شارکها فی عقولها»: [هرکس با اشخاص دیگر مشورت کرد در عقلهای آنان شرکت کرده است.] وقتی من یک دید دارم، با یک نفر از شما، با دو نفر، با دهنفر وقتی مشورت میکنم، ده دید پیدا میکنم! چرا نمیشود؟ نمیدانم!...»(۲۴)
او یک آزادیخواه ـ به معنی واقعی آن ـ بود و در برابر همهگونه استبداد، استثمار و استعمار و هرنوع استضعاف و استحمار ایستاده بود، تا دم مرگ به عشق مردم و برای رهایی مردم از هر قید و بندی نفس میکشید و آرزو داشت که اصول انسانی اسلام به اجرا درآید. در شب اربعین ۱۳۹۹ ه.ق (۲۸ دی ماه ۱۳۵۷) دو روز پس از رفتن شاه از ایران، در مسجد هدایت، خطاب به مردم از بند رسته گفت:
«تقاضای من این است که همه شما شعار واحد، هدف واحد داشته باشید، آزادی مردم را بخواهید، علیه استعمار و استثمار باشید، از شعارهای تفرقهانگیز دوری کنید.»
و شش ماه بعد در میدان بهارستان به مناسبت ۳۰ تیر سخنرانی کرد و در پایان آن گفت:
«با این سه شعار: نفی استعمار، نفی استبداد به هر صورت و نفی استثمار، به راه اسلام واقعی گام برداریم.»
«و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاً»
سیدمحمدمهدی جعفری
شیرازـ ۱۶ شهریور ۱۳۸۷
در نوشتن این مقاله از مقاله آقای محمد بستهنگار در یادنامه ابوذر زمان، شرکت انتشار، تهران ۱۳۶۰، باعنوان «توحید، تضاد، مالکیت و حکومت از دیدگاه پدر طالقانی» نیز استفاده شده است.
چشمانداز ایران: بهتازگی با توجه به توفان کاترینا در لوئیزیانای امریکا و بحران مالی سپتامبر و نقش دولت در حل این بحرانها و کششناپذیری بخش خصوصی، بسیاری معتقدند روند جدید دنیا به سمت دولتیشدن سیر میکند.
پینوشتها:
۱ـ مقدمه آیتالله طالقانی بر کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» آیتالله نائینی، شرکت سهامی انتشار، چاپ ششم، تهران، ۱۳۵۹، ص ۶ و درآمدی بر بیداری مردم، بازنویسی و اصل متن «تنبیهالامه و تنزیهالمله»، به کوشش محسن هجری، نشر صمدیه، چاپ اول، تهران ۱۳۸۶.
۲ـ پرتوی از قرآن، ج ۱، ص ۸۷.
۳ـ همان، ج ۵ (تفسیر سوره آلعمران)، ص ۵۷.
۴ـ اسلام و مالکیت، ص ۱۲۸.
۵ـ نظر اسلام درباره مالکیت، گفتار ماه، سال دوم، ص ۵۷.
۶ـ اسلام و مالکیت، گزینش از صفحات ۱۴۳ تا ۱۴۶.
۷ـ پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۷۵ تا ۷۷.
۸ـ همان، ج ۶ (تفسیر سوره نسا)، ص ۲۰تا۲۲.
۹ـ همان، ص ۷۵و۷۶.
۱۰ـ همان، ص ۷۶.
۱۱ـ مقدمه تنبیهالامه، ص ۹.
۱۲ـ از مصاحبه مطبوعاتی با خبرنگاران داخلی و خارجی، کیهان سهشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۵۷، به نقل از کتاب «آزادی تا شهادت»، ص ۶۵.
۱۳ـ پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۷۵ تا ۷۷.
۱۴ـ تنبیهالامه، پینوشت ص ۴۱.
۱۵ـ نهجالبلاغه، نامه ۶۲ خطاب به مردم مصر.
۱۶ـ همان، وصیت ۳۱ در بخش دوم، نامهها.
۱۷ـ با قرآن در صحنه، شماره ۵.
۱۸ـ مصاحبه با رسانهها، (اطلاعات دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۵۷، به نقل از آزادی تا شهادت)
۱۹ـ از سخنرانی در مسجد هدایت در ۷/۱۰/۵۷ که بعدها مجموعه این سخنرانیها بهعنوان: «تبیین رسالت برای قیام به قسط» چاپ شد.
۲۰ـ پرتوی از قرآن، ج ۶، ص ۵۹.
۲۱ـ همان، ج ۵ (تفسیر سوره آلعمران)، ص ۳۹۴ و ۳۹۵.
۲۲ـ همان، ص ۳۹۷.
۲۳ـ با قرآن در صحنه، تفسیر سوره نازعات.
۲۴ـ خطبه دوم نمازجمعه، بهشتزهرا، ۱۶/۶/۵۸.
شیرازـ ۱۶ شهریور ۱۳۸۷
در نوشتن این مقاله از مقاله آقای محمد بستهنگار در یادنامه ابوذر زمان، شرکت انتشار، تهران ۱۳۶۰، باعنوان «توحید، تضاد، مالکیت و حکومت از دیدگاه پدر طالقانی» نیز استفاده شده است.
چشمانداز ایران: بهتازگی با توجه به توفان کاترینا در لوئیزیانای امریکا و بحران مالی سپتامبر و نقش دولت در حل این بحرانها و کششناپذیری بخش خصوصی، بسیاری معتقدند روند جدید دنیا به سمت دولتیشدن سیر میکند.
پینوشتها:
۱ـ مقدمه آیتالله طالقانی بر کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» آیتالله نائینی، شرکت سهامی انتشار، چاپ ششم، تهران، ۱۳۵۹، ص ۶ و درآمدی بر بیداری مردم، بازنویسی و اصل متن «تنبیهالامه و تنزیهالمله»، به کوشش محسن هجری، نشر صمدیه، چاپ اول، تهران ۱۳۸۶.
۲ـ پرتوی از قرآن، ج ۱، ص ۸۷.
۳ـ همان، ج ۵ (تفسیر سوره آلعمران)، ص ۵۷.
۴ـ اسلام و مالکیت، ص ۱۲۸.
۵ـ نظر اسلام درباره مالکیت، گفتار ماه، سال دوم، ص ۵۷.
۶ـ اسلام و مالکیت، گزینش از صفحات ۱۴۳ تا ۱۴۶.
۷ـ پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۷۵ تا ۷۷.
۸ـ همان، ج ۶ (تفسیر سوره نسا)، ص ۲۰تا۲۲.
۹ـ همان، ص ۷۵و۷۶.
۱۰ـ همان، ص ۷۶.
۱۱ـ مقدمه تنبیهالامه، ص ۹.
۱۲ـ از مصاحبه مطبوعاتی با خبرنگاران داخلی و خارجی، کیهان سهشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۵۷، به نقل از کتاب «آزادی تا شهادت»، ص ۶۵.
۱۳ـ پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۷۵ تا ۷۷.
۱۴ـ تنبیهالامه، پینوشت ص ۴۱.
۱۵ـ نهجالبلاغه، نامه ۶۲ خطاب به مردم مصر.
۱۶ـ همان، وصیت ۳۱ در بخش دوم، نامهها.
۱۷ـ با قرآن در صحنه، شماره ۵.
۱۸ـ مصاحبه با رسانهها، (اطلاعات دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۵۷، به نقل از آزادی تا شهادت)
۱۹ـ از سخنرانی در مسجد هدایت در ۷/۱۰/۵۷ که بعدها مجموعه این سخنرانیها بهعنوان: «تبیین رسالت برای قیام به قسط» چاپ شد.
۲۰ـ پرتوی از قرآن، ج ۶، ص ۵۹.
۲۱ـ همان، ج ۵ (تفسیر سوره آلعمران)، ص ۳۹۴ و ۳۹۵.
۲۲ـ همان، ص ۳۹۷.
۲۳ـ با قرآن در صحنه، تفسیر سوره نازعات.
۲۴ـ خطبه دوم نمازجمعه، بهشتزهرا، ۱۶/۶/۵۸.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست