چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

آیا ما لیبرال هستیم


آیا ما لیبرال هستیم
آیا ما لیبرال هستیم؟ این سوالی است که اگر از روشنفکران و قشر تحصیلکرده جامعه ایران یا به صورت کلی آنهایی که خود را مدرن مسلک می دانند پرسیده شود می توان با جرات گفت که اکثریت قریب به اتفاق آنها پاسخی مثبت به آن خواهند داد. در نگاه اول شاید تصور پاسخ مثبت از طرف اکثریت ما، به عنوان قشر روزنامه خوان و اهل مطالعه، کمی مشکوک به نظر بیاید، چون بی شک بسیاری از آنهایی که در ایران خود را وامدار فرهنگ مدرن می دانند و گاه به گاه نیم نگاهی متفکرانه به فرهنگ نوشتاری می اندازند به قشر چپ و به اصطلاح ضدلیبرال تعلق دارند. اصولاً روشنفکرمآبی از ابتدایش با لیبرالیسم ستیزی هم پیمان و هم صدا بوده است.
بنابراین شاید بسیاری با تاکید پاسخ دهند که «خیر، ما لیبرال نیستیم،» اما این سوال احتیاج به توضیح بیشتری دارد. بهترین روش در برخورد با چنین سوالات مشکل سازی این است که کمی در مورد آنها تأمل کنیم و شاید بهتر باشد سوال طرف مقابل را با یک سوال دیگر پاسخ دهیم؛ «منظور از لیبرال چیست؟» پرسیدن سوال از کسی که ما را مورد پرسش قرار می دهد معمولاً سیاست بسیار خوب و هوشمندانه ای است.
در واقع با پرسیدن سوال در مقابل سوال ما توپ را در زمین حریف خود انداخته ایم. کسی که در مقابل پرسش خود با یک سوال بسیار مشکل مثل «لیبرالیسم چیست یا لیبرال کیست؟» مواجه می شود در واقع در یک تله شیطانی قرار گرفته است. آگوستین قدیس در کتاب اعترافات خود که به اعتقاد بعضی بهترین کتاب اوست گفته بود که سخت ترین سوال، سوال کردن از چیزی است که گویی همگان پاسخ آن را می دانند.
برای مثال به نظر، همگان می دانند که زمان یا عدالت چیست اما مساله اینجا است که اگر از کسی چیستی زمان پرسیده شود، بسیار بعید است که پاسخ مناسب و دندان گیری تحویل بدهد غالبته احتمال دارد که از بخت بد سوال کننده گیر اشخاص فلسفه بافی مثل ما بیفتد،ف اما بگذارید در اینجا مساله را بیش از آنچه هست پیچیده نکنیم.
اینجا منظور از لیبرال کسی است که معتقد است انسان ها در ذات خود، فارغ از اینکه چه کسی هستند، چه حرفه ای دارند، از چه کشور و چه نژادی هستند یا اینکه چه اعمالی انجام می دهند از حقوق خاصی مثل حق آزادی بیان، حق برخورد و مجازات عادلانه، حق انتخاب روش زندگی و ایده های آشنای دیگری از این نوع برخوردار هستند. همانطور که می بینید این تعریف به هیچ وجه مشکل ساز به نظر نمی رسد و گویا اکثریت ما با آن مخالفتی نداریم.
اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم این همان چیزی است که نزد خواص از آن با عنوان «آزادی منفی» نام برده می شود. البته اینکه از این نگرش با عنوان «منفی» یاد می شود به آن معنا نیست که برای مثال «سیگار کشیدن» عمل منفی و «ورزش کردن» عملی مثبت به شمار می رود. منفی در اینجا به معنای نفی است در مقابل تایید. برای مثال به تفاوت این دو سوال توجه کنید «من چه کاری می توانم انجام دهم؟» و «من چه کاری باید انجام دهم؟» سوال اول پاسخ منفی دریافت می کند «شما می توانید بدوید یا دراز بکشید یا بپرید یا...» اما در مقابل سوال دوم پاسخی مثبت دریافت می کند «شما باید پرواز کنید،»
حال به نظر سوال اولیه ما واضح تر شده است. لیبرال یعنی کسی که معتقد است افراد ارجحیت بیشتری نسبت به اهدافشان دارند. یا به بیان شاعرانه تر «این اهداف انسان ها هستند که به آنها تعلق دارند و نه برعکس» غکه البته جمله جان راولز فیلسوف لیبرال مشهور امریکایی استف. «من لیبرال هستم» یعنی «من معتقد هستم که هر انسانی با هر مشخصات اجازه دارد اهدافی را که خود انتخاب کرده است دنبال کند و هرگونه مانعی که بر سر راه تعقیب این اهداف از سوی او گذارده شود غیرعادلانه است».
البته این تعریف به سادگی معیوب است چون مطمئناً هیچ انسان عاقلی نمی تواند معتقد باشد که دیگران حق دارند هر عملی را مرتکب شوند. اگر کسی چنین عقیده عجیبی را ابراز کرد به توصیه ابن سینا می توان آنقدر گوشمالی اش داد تا از نظر خود بازگردد. این تعریف ما برای تطابق با عقل سلیم نیازمند یک شرط است؛ «به شرطی که اعمال او تهدیدی برای آزادی و امنیت دیگران محسوب نشود» یا به عبارتی باز هم شاعرانه از جان استوارت میل «آزادی حرکت مشت شما با موقعیت بینی من محدود می شود».
شما آزادید مشت خود را به هر صورت که می خواهید بگردانید اما حق ندارید در جریان متحقق کردن آزادی خودبینی مرا هم خرد و خمیر کنید، حال تعریف ما کامل است. می شود به نقطه آغازین و سوال مشکل ساز خود بازگردیم؛ «آیا ما لیبرال هستیم؟» تصور نمی کنم کسی مخالف پیش بینی اولیه نوشته ما باشد؛ اکثریت قشر روزنامه خوان و روشنفکر ما به این سوال پاسخ مثبت خواهند داد. اما بازهم این پاسخ نیازمند تحقیق بیشتری است.
برای مثال آیا ما به عنوان افرادی لیبرال موافق هستیم که هر کس آزاد است دست به خودکشی بزند یا تمام اموال خود را به آتش بکشد یا خود را به بردگی بفروشد؟ ممکن است بعضی در این میان پاسخ دهند که «بله، هرکس آزاد است با جان و مال و اموال خود هر چه می خواهد انجام دهد،» این پاسخ اگرچه شاید در نگاه اول به نظر مقبول بیاید اما کافی است این گزینه را برای نزدیکان خود تصور کنیم. آیا برای مثال با تمامی احترام و علاقه ای که به آزادی و حقوق بشر و سایر ایده آل های انسانی داریم حاضر هستیم فرد مورد علاقه مان دست به خودکشی بزند یا خود را به بردگی بفروشد؟
مطمئناً خیر،به نظر می رسد تعریف ما از «آزادی لیبرال» آنچنان مورد پسند و مقبول نباشد. اگرچه آزادی آرمان بسیار والایی است و بی شک هرکس آن را می ستاید و ارج می نهد اما آزادی با این مفهوم وسیعی که فلاسفه لیبرال کلاسیک در نظر داشته اند به نظر غیرعقلانی می آید. در نتیجه تعریف منفی و به عبارت دیگر نوعی آزادی به معنای رهایی از اجبار چندان راه حل عقلانی به نظر نمی رسد. به نظر می رسد که لیبرالیسم، به معنای اصلی آن، یعنی به معنای آزادی منفی نگرش بسیار جذاب اما غیرعقلانی باشد.
هر نگرش اخلاقی به مساله آزادی علاوه بر نگرش منفی نیازمند یک نگرش مثبت است. بدین معنا که باید نوعی از رفتار به عنوان رفتار درست، نوعی از زندگی به عنوان زندگی برتر و ارزشمند مورد تشویق قرار گیرد. در عین حال این مساله بزرگی نیست چون اصولاً وقتی از افراد در یک جامعه سخن گفته می شود پیشاپیش انواع خاصی از رفتار و سبک زندگی به عنوان انواع مورد پذیرش و درست و سایر انواع به صورت رفتارهای نامناسب و منحرف شناخته می شوند.
اما برقرار کردن رابطه میان این رفتارهای درست و آزادی لیبرال به هیچ وجه عمل ساده و سرراستی نیست. در واقع نگرش لیبرال به آزادی، افراد را به عنوان توانایی های بالقوه ای در نظر می گیرد که مشخص نیست چگونه بالفعل می شوند.
فرد از نظر لیبرالیسم تنها یک ظرفیت بالقوه است. او می تواند هرچیزی را انتخاب کند به شرطی که با انتخاب ها و آزادی های دیگری در تضاد نباشد. اما لیبرالیسم در مورد اینکه باید چه اهدافی را انتخاب کنیم، چه ارزش هایی را دنبال کنیم و چه سبک های زندگی را ارزشمند بشماریم سکوت می کند و همه را به خود فرد وامی گذارد. آزادی لیبرالی در کامل ترین شکل آن می تواند به سادگی تبدیل به جامعه ای بی روح و بی هدف و خالی از ارزش و آرمان تبدیل شود، چون از نظر لیبرال ها هرگونه ارزش دادن به یک سبک خاص از زندگی یا یک نوع خاص از رفتار کاملاً ناموجه، غیرقابل دفاع و دلبخواهانه است.
اگر این نوشته را دقیق تا بدین جا دنبال کرده باشید به مساله رسیده اید که در قلب جریان معاصر فلسفه سیاست در غرب قرار دارد. بسیاری از فلاسفه غرب مانند چارلز تیلور یا مایکل ساندل که امروز از آنها با عنوان «کمینه گرایان» Communitarists یاد می شود، آزادی های لیبرال را با عنوان «آزادی فردهای بی ریشه» مورد انتقاد قرار می دهند.
می توان گفت در دنیای امروز فلسفه سیاست در غرب بحث اساسی آزادی در اینجا نهفته است. به نظر بسیاری، آزادی های لیبرالی و آرمان های آزادیخواهانه آن بیش از آنکه مشوق جامعه ای انسانی و برتر باشد، نویددهنده سرزمینی پر از انسان های بی آرمان و میان مایه است؛ همان چیزی که نیچه از آن به عنوان «آخرین انسان» یاد می کرد. باید از خود مجدداً سوال کنیم؛ «آیا ما لیبرال هستیم؟»
منبع : روزنامه شرق