یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


رابطه ویژگی و رویداد از نگاه کیم


رابطه ویژگی و رویداد از نگاه کیم
جِیگوُن کیم (Jaegwon Kim) فیلسوف ذهن اهل کره و ساکن امریکا از تأثیرگذارترین چهره های فلسفی معاصر در فلسفه ذهن است. او در حال حاضر در دانشگاه براون تدریس می کند. برای اطلاعات بیشتر به نوشته من در ویکی پیدیا درباره کیم مراجعه شود.
کیم در کتاب "فلسفه ذهن" تفاوت "ویژگی" و "رویداد" (یا "حالت") را اینگونه بیان می کند: ویژگی امری کلی است مانند احساس و عاطفه که به نوبۀ خود ویژگیهای خاصتری را پوشش می دهد مانند درد. ویژگی در رویدادها یا حالات تحقق یا مصداق پیدا می کند.
کیم در کتاب اخیرش "فیزیکالیسم یا چیزی به اندازۀ کافی نزدیک به آن" (Physicalism or Something Near Enough) دربارۀ ویژگیهای کلی توضیح داده اما دربارۀ جایگاه ویژگیهای ذهنی خاص و غیرنوعی توضیح اندکی داده است.
اساساً توجه کیم به ویژگی و رویداد به علایق متافیزیکی او مربوط است. او نظریۀ اینهمانی رویداد را بسط داد: رویدادها یکی هستند اگر و تنها اگر در یک زمان و مکان واقع شوند و ویژگی واحدی را تحقق بخشند. البته کیم امروزه از این دیدگاه دفاع نمی کند.
کیم همچنین یک تبیین مصداق بخش به ویژگی (property-exemplification) از رویدادها را ارائه کرد. رویدادها از سه چیز تشکیل می شوند: شیء یا اشیاء، ویژگی و زمان.
در ذیل نگاه یکی از فیلسوفان ذهن را به کتاب جدید کیم به همراه پاسخ کیم ملاحظه می کنیم.
▪ مرور رابرت هاول بر کتاب جدید کیم:
به نظر کیم تحقق پذیری چندگانۀ یک ویژگی موجب تردید ما در نوع طبیعی بودن آن می شود به جای اینکه استقلال آن را به عنوان یک ویژگی تضمین کند. ویژگیهایی که به طور چندگانه قابل تحققند، نمی توانند تحویل شوند اما چرا باید بخواهیم چنین ویژگیهای ناهمگن را تحویل ببریم؟ در عوض باید مصادیق این ویژگی را تحویل ببریم. برای مثال، ممکن است مریخیها و انسانها هر دو درد داشته باشند، اما در مریخیها نقش درد را حالات مبتنی بر سیلیکان و در انسانها حالات مبتنی بر کربن ایفا می کنند. هرچند نباید بگوییم که ویژگی دردی وجود دارد که غیرقابل تحویل است و هر دوی ما –انسانها و مریخیها- در آن مشترکیم. بلکه باید درد مریخی را با حالات سیلیکانی که نقشهای مناسب را ایفا می کنند یکی بگیریم و درد انسان را با حالات کربنی که نقشهای مناسب را ایفا می کنند یکی بگیریم. این سؤال پیش می آید که درد "به طور کلی" چطور؟ ما درد انسان و درد مریخی را تحویل بردیم اما درد کلی چه می شود؟
اینجا همان نقطه ای است که به نظر می رسد کیم نظرش را تغییر داده باشد. پاسخ او در کتاب "ذهن در جهان فیزیکی" به نظر می رسد این باشد که درد کلی صرفاً مفهومی است که همۀ تحققها و مصادیق جزئی تحت آن واقع می شوند. این را یک دیدگاه غیرواقع گرایانه دربارۀ درد کلی می نامیم. اما کیم در این کتاب جدید از این پاسخ فاصله می گیرد. او همچنان معتقد است که ممکن است پایه های عصبی در مورد مصادیق مختلف درد تفاوت کنند، اما دردهای جزئی باید به مصادیق عصبی/فیزیکی خود تحویل برده شوند (Kim, ۲۰۰۵: ۲۵). اما تغییر عقیده در عبارت بعد از آن رخ می دهد:
...مسألۀ علیت ذهنی برای همۀ مصادیق درد یک راه حل دارد. اما تأثیر علی خود درد چطور؟ دربارۀ قوای علّی خود درد به عنوان یک نوع طبیعی چه باید بگوییم؟ پاسخ این است که درد به عنوان یک نوع از لحاظ علّی ناهمگن است. ...خود درد فاقد آن نوع از وحدت علّی/قانونی است که از انواع طبیعی واقعی سراغ داریم، انواعی که برحسب آنها نظریه پردازی علمی هدایت می شود. ...مطابق این تبیین تحویلی، درد به لحاظ علّی عقیم یا شبه پدیدار نیست؛ بلکه صرفاً از لحاظ علّی ناهمگن است (ibid, ۲۶).
پس به نظر می رسد که کیم می خواهد درد کلی یک ویژگی باشد، صرفاً یک ویژگیِ به لحاظ علّی ناهمگن. این واقع گرایی دربارۀ درد کلی تغییری واقعی در نظریۀ کیم است.
اما نگرانی این است که این تسلیم بی اثر باشد، به دو دلیل:
۱) ما اینک دو ویژگی متمایز داریم که ممکن است "آخ" گفتن مرا تبیین کنند، دردهای-هاول و دردها. چرا در اینجا تزاحمی وجود ندارد؟ اگر در اینجا تزاحمی وجود ندارد، چرا فکر می کنیم میان ویژگیهای کارکردی و تحقق بخشهای آنها تزاحم وجود دارد؟
۲) آیا درد واقعاً نقش علّی ایفا می کند؟ حالاتی را که یا از مصادیق دردهای-هاول یا مصادیق نهنگ سفید (موبی دیک) بودن هستند، "نهدرد" می نامیم. آیا نهدرد هرگز مرا به گفتن "آخ" وامی دارد؟ آیا چنین چیزهایی وجود دارند؟ (آیا شلیک عصب ج در من و نهنگ سفید جهت اشتراکی دارند؟) شهود من می گوید که نهدردی وجود ندارد، و حتی اگر وجود داشتند، نمی توانستیم آنها را علت فریادکشیدن خود بدانیم. اگر دربارۀ نهدرد این را بگوییم، باید دربارۀ درد هم همین را بگوییم مگر اینکه درد نوع دیگری از "هویت حقیقی" را داشته باشد که نهدرد ندارد. اما گفتن این سخن به این معنا خواهد بود که غیرتحویلگرا باشیم. ممکن است من کیم را اشتباه فهمیده باشم اما اگر درست فهمیده باشم، فاصله میان او و یک غیرتحویلگرا بسیار کم شده است.
پاسخ کیم:
سلام رابرت، من فکر نمی کنم با هم اختلافی داشته باشیم، هرچند اختلاف نظر میان ما می تواند در یک سطح عمیقتر و جزئی تر پدید آید. طبق نظر من، در مصادیق خاصی از M (حالت ذهنی)، تزاحمی میان M و تحقق بخش آن P (حالت فیزیکی) وجود ندارد، زیرا مصداق M با مصداق P یکی است یا اینهمانی مصداقی دارد. هیچ M در این موقعیت علاوه بر مصداق P وجود ندارد. سرانجام همانطور که اشاره کردی، من این دیدگاه را می پذیرم که M، که کارکردی سازی شده، یک ویژگی واقعی نیست و بهتر است به عنوان مفهومی فهمیده شود که ویژگیها را (در سطح تحقق بخش) بر اساس خصوصیات علّی شان دسته بندی می کند. برخی مانند ند بلاک (به عقیدۀ من) اصرار می کنند که M یک ویژگی واقعی است؛ یک ویژگی که در این جهان با P۱، P۲ و ... تحقق می یابد، در جهان w۱ به وسیلۀ Q۱، Q۲ و ... تحقق می یابد، در جهان w۲ به وسیلۀ R۱، R۲ و ... تحقق پیدا می کند و همین طور، همۀ اینها به این بستگی دارد که چه قوانین و روابط علّی ای در این جهانها عمل می کنند. طبق چنین رهیافتی ممکن است تزاحم علّی واقعی میان مصداق خاصی از M و مصداق P که آن را تحقق می بخشد وجود داشته باشد و همانطور که اشاره کردی جایگاه علّی مصداق M به وسیلۀ مصداق P تضعیف خواهد شد. اینکه M را یک ویژگی واقعی بدانیم به لحاظ وجودی زیاده روی (خلاف تیغ اکام) (extravagant) است و هیچ فایده ای هم ندارد زیرا M شبه پدیدار از آب درمی آید.
البته بیشتر ما درد را ذاتاً پدیداری و کیفی می دانیم. اگر اینطور باشد (که به اعتقاد من هم اینگونه است)، درد قابل کارکردی سازی نبوده و سخن از تحقق بخش بر درد منطبق نخواهد بود. یعنی طبق شیوه ای که من این بحث را چارچوب بندی می کنم، سخن از تحقق بخش تنها برای ویژگیها/مفاهیم/محمولات کارکردی معنا می دهد. پس نقش علّی درد با تحقق بخشهای خود جایگزین نمی شود زیرا (به بیان دقیق) هیچ تحقق بخشی ندارد. اما این تنها نحوۀ جایگزین سازی جایگاه علّی یک رویداد/حالت نیست. درد به احتمال زیاد همبسته های عصبی دارد (اینکه یک همبسته دارد یا چند تا در اینجا تفاوتی ایجاد نمی کند)، و ممکن است این همبسته های عصبی دعوی علیت درد را تهدید کنند. اگر درد به حالات عصبی تحویل برده شود، همۀ قوای علّی همبستۀ عصبی N را خواهد داشت و در همان روابط علّی ای وارد می شود که N وارد می شود. البته مشکل اصلی این است که آیا حق داریم اینهمانی ای نظیر "درد = N" را بپذیریم یا نه. به نظر من اینگونه اینهمانیها درست به اندازۀ یکی گرفتن درد با حالت/مفهوم کارکردی باورنکردنی هستند.
http://phil-mind.blogfa.com/post-۱۲.aspx


همچنین مشاهده کنید