چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


احساسات


احساسات
یک سئوال می تواند احساسی را تغییر دهد
وقتی که ما به دنیا می آییم مغز ما تقریبا خالی از هرگونه اطلاعات و برنامه است. هیچ نوزادی قادر به خواندن و نوشتن و یا حل مسائل ریاضی نیست. این قابلیتها را ما در طول زندگی و بدنبال برنامه های آموزشی و تمرین به آنها می آموزیم. یادگرفتن برای نوزاد از همان لحظه تولد شروع می شود و انسان کوچک با آموختن پشت سرهم چیزهای ساده رفته رفته چیزهای پیچیده و پیچیده تر را می آموزد. چیزهایی را می آموزد که هر نوزادی خودش کشف می کند. (این نوع کشف کردن مانند کشف آمریکا است. یعنی نوزاد چیزهایی را کشف می کند که برای وی تا به آن لحظه وجود نداشتند ولی نوزادهای قبلی، بگوییم مادر و پدرش، سالها قبل آنرا کشف کرده بودند). بجز چیزهایی که خودش کشف می کند چیزهایی را نیز می آموزد که مادر و پدر و محیط زندگی وی آنها را برای کشف کردن و فهمیدن در جلوی می قرار می دهند. بنابراین برنامه ریز مغز کودک محیط زندگی اوست با همهی امکاناتی که در آن حضور دارد.
نوزاد از زمان تولد تا چند ماهگی تنها دو احساس را می شناسد و این دو احساس را بلحاظ بیولوژیکی با خود دارد: ارضاء شدن و ارضاء نشدن. یعنی وقتی گرسنه است احساس ارضاء نشدن دارد و وقتی به وی غذا داده می شود احساس ارضاء شدن می کند؛ وقتی نیازهای طبیعی اش برآورده نمی شوند احساس ارضاء نشدن می کند و اینرا به شکل گریه نشان می دهد و وقتی این نیازها برآورده شدند احساس ارضاء شدن می کند و آرام است و بازی می کند.
احساسات دیگر، چیزهایی مانند ناامیدی، خشم، حسادت، احساس گناه، احساس درماندگی و غیره احساساتی هستند که کودک در طول زندگی خود و بنابر تجربه هایی که می کند با آنها آشنا می شود. این احساسات چیزهایی هستند که ما در طول زندگی مانند خواندن و نوشتن یاد می گیریم، آنها را به شکل افکار افسرده کننده در مغزمان ذخیره می کنیم و به شکل موضع نسبت به این و آن چیز در روابط خود با دیگران و با خودمان از آنها استفاده می کنیم. اگر کسی بیاموزد که آدم دوست داشتنی ای نیست این موضع وی در روابطش با دیگران یعنی زمانی که با کسی برخورد می کند بصورت اتوماتیک برانگیخته می شود و رنگ خود را بر فضای برخورد وی با دیگری می زند. یعنی در این حال مجددا این موضع نسبت به خود در زمان برخورد با آن شخص احساس می شود و باعث تقویت آن موضع می گردد.
همه ما انسانها در طول شبانه روز با خود گفتگوهای درونی می کنیم. مضمون این گفتگوها روشن کننده مواضع ما نسبت به خودمان است. با هوشیار شدن به مضمون این گفتگوها می توان دریافت که افکار اتوماتیکی که یادگرفته ایم چه چیزهایی هستند. با هوشیار شدن بر این افکار و اقدام با برنامه برای تغییر مضمون این گفتگوهای درونی می توان نوع این احساسات را تغییر داد. یک راه بسیار ساده برای تغییر موضعمان در این گفتگوها سئوال کردن از خود است. بوسیله سئوالاتی که از خود می کنیم مسیر افکاری را که داریم و از آنها در گفتگوهای درونی استفاده می کنیم تغییر می دهیم و به این وسیله احساساتی را که در ما در جریان است. طبیعتا قصد ما از تغییرات این است که افکار قبلی دیگر بصورت اتوماتیک عمل نکنند و جای آنها را چیزهایی بگیرند که برای رشد سالم لازم هستند. برای برنامه ریزی تغییرات لازم، برای عملی کردن برنامه ها و برای ثبت دائمی این تغییرات خیلی وقتها به کمک تخصصی نیاز است. ولی در اینجا راهی نشان داده شده است که اگرچه راهی برای ازبین بردن احساسات ناکارآمد برای همیشه نیست ولی در مواقع لازم که فشارها به حد بالایی می رسند روش مناسبی برای کم کردن فشار است.
در اینجا ده سئوال آمده اند که هر کدام به موقعیتهای مختلفی بر می گردند که در آنها احساس خوشایندی داشته اید. این سئوالات کمکی هستند برای اینکه در مواقع فشار امکان فکر کردن به چیزهای دیگری را به خود بدهید. هر سئوال را بدقت بخوانید و برای هر کدام حداقل سه جواب پیدا کنید. با اینکار درخواهیدیافت که احساسات ناخوشایندتان اگر چه از بین نرفته اند ولی بسرعت کم رنگتر می شوند و از فشار آنها در این لحظه کاسته می گردد. طبیعی است که اینکار یک نوع خودیاری اولیه و ساده است.
در این لحظه چه چیزهای خوشایندی برایم وجود دارند؟ اگر می خواستم و امکانش هم برایم وجود می داشت چه چیزهایی می توانستند مرا در این لحظه شاد بسازند؟
به چه چیزبخصوصی در خودم و در زندگیم افتخار می کنم؟ اگر می خواستم و امکانش هم برایم وجود داشت به چه چیزبخصوصی می توانستم افتخار کنم؟
نسبت به چه چیزی در حال حاضر قدردان هستم؟ اگر می خواستم و امکانش هم برایم وجود داشت نسبت به چه چیزی قدردان بودم؟
چه کسانی را دوست دارم و چه کسانی مرا دوست دارند؟ اگر می خواستم و امکانش هم برایم وجود داشت چه کسی را دوست می داشتم و چه کسی مرا دوست می داشت؟
چه چیزی مرا به وجد می آورد؟ اگر می خواستم و امکانش هم برایم وجود داشت چه چیزی می توانست مرا به وجد بیاورد؟
دوست داشتم در حال حاضر پیش چه کسی باشم؟
چه کارهایی را با اشتیاق کامل انجام می دهم؟
آخرین باری که شهامت خودم را تجربه کردم کی و در کجا بود؟
در چه محیطهایی احساس آرامش و راحتی خاصی می کنم؟
منبع : کلوب


همچنین مشاهده کنید