پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
فضیلتهای شاهنامه
۲۳ و ۲۴ اردیبهشت ماه امسال دانشگاه فردوسی مشهد، میزبان ادیبان و اندیشمندان بزرگی بود که برای بزرگداشت حکیم ابولقاسم فردوسی گرد هم جمع شده بودند. غلامحسین ابراهیمی دینانی که فصلی درخشان از کتاب “دفتر عقل و آیت عشق” او در شرح خردورزی حکیم طوس است در این همایش سخن گفت. آنچه میخوانید متن کامل این سخنرانی در همایش حکمت فردوسی است.
نبیند مرا زنده با بند کس
که روشن روانم همین است و بس
شاید بعضی از حاضران فکر کنند من به عنوان کسی که در مورد فلسفه فعالیت می کند، چرا باید در مورد فردوسی حماسه سرای بزرگ عالم، در مورد شعر و ادب صحبت کنم. به من گفتهاند شما چند وقته شاهنامه خواندهای. حتی اگر هیچ شعری از شاهنامه نخوانده باشم همین یک بیت برای بشریت کافی است؛ نبیند مرا زنده با بند کس. اسفندیار مامور شد به دستور گشتاسپ بند به دست رستم بزند. اسفندیار رویین تن است. قهرمان است. تیر به او کارگر نمیشود. کسی حریف او نیست. رستم همین شعر را خواند. شاید اگر این رجز را نمیخواند، اسفندیار میتوانست او را ببرد. گفت من باید دست بسته شما را ببرم. رستم گفت این مزخرف را نگو، «نبیند مرا زنده با بند کس / که روشن روانم همین است و بس» روان روشن آدمی در بند نبودن است.
این، ماهیت روان است. روان فردوسی، اینجا روان بشر است. روان آدمی روشن است، اگر در بند نیست و اگر در بند است، تاریک است. هر کجا باشد. داستان رستم و اسفندیار را خواندهاید و میخوانید و من اینجا آن را بازگویی نمیکنم. ای کاش بشر امروز قدر ادبیات را میدانست. آن ملتی «رفیع منزل» و «بلندمرتبه» است که ادبیات دارد و قدر ادبیات را میداند. اگر ملتی ادبیات ندارد، هیچ ندارد. حتی اگر بزرگترین تکنیک جهان را داشته باشد و ادبیات نداشته باشد، هیچ ندارد.
اما در بین گونه های ادبیات و شئون مختلف ادبی، «حماسه» جایگاه خاصی دارد. ادبیات غنایی به عواطف و احساسات می پردازد. اعماق فردی انسان را میکاود. لایه لایههای وجود انسان را میکاود. این کار مهم است. خیلی مهم است. اما حماسه رسالت دیگری دارد. حماسه، خاطرههای جمعی یک قوم است. حقایق فکری، فلسفی، روانی و همه چیز یک ملت است. ممکن است بگویید که این امر به عهدهی تاریخ گذاشته شده است. با کمال تاسف باید عرض کنم با همهی اهمیتی که برای تاریخ قائل هستم - به خصوص اینکه ما ایرانیها تا حدی، از کمبود توجه به تاریخ رنج می بریم و نمیدانیم چرا خیلی به تاریخمان کمتوجه هستیم - اما تاریخ گاهی بنا به عللی و بنا به کمبود امکاناتی یا مصالحی دم فرو میبندد.
حماسه آن چیزی است که این نقیصه را جبران میکند. تاریخ بزرگ ایران باستان که از مشعشعترین تاریخهای جهان بشریت است و تمدنی که در این سرزمین وجود داشته. بنا به عللی تاریخ دم فروبست و سکوت کرد یا به سکوتش واداشتند و اگر حماسهی فردوسی نبود، هیچ نبود. فردوسی، خاطرهی جمعی قومی را در طول قرنها با رساترین بیان، آنچنان زنده نگه داشته که تا ابد نمیمیرد و نکتهی عجیب این است که خود فردوسی بیش از هزار سال پیش، از این نکته آگاه بوده. ممکن است کسی چیزی بگوید و بعد آن مساله اتفاق بیفتد. اما فردوسی آگاه بود که چه میکند. میگوید «نمیرم از این پس که من زندهام.» گفتن این جمله خیلی اطمینان میخواهد. میداند چه میکند. «نمیرم از این پس که من زندهام / که تخم سخن را پراکندهام.»
پراکندن تخم سخن کار همه کس نیست. کار فردوسی و امثال فردوسی و پیغمبران است. حکیمی جملهای گفته که من خیلی آن را میپسندم. میگوید اگر به جای این سخن مشهور که «خداوند مبداء هستی است» به گونهای دیگر گفته میشد که «خداوند مبداء سخن است» سخنی بیجا نبود. سخن، «هستی» است و اگر سخن نبود، هستی نبود و «هستی» مدیون سخن است؛ «کن فیکون.» خداوند گفته است. آغاز آفرینش. در آغاز هیچ چیز نبود جز خودش. گفت «کن» یعنی باش، فیکون؛ البته در این مورد حرفهای زیادی هست. هر سخنی جاودانه نمیشود. اما سخن فردوسی جاودانه است. حماسهی ایران باستان به زبان فردوسی جاودانه است. حماسهی یونان باستان - که البته یونان مهم است و ما هیچ وقت بزرگی یونان را انکار نمیکنیم - با حماسهی هومر جاودانه شده است.
اما بزرگان عالم امروز میگویند حماسهی فردوسی بزرگتر از حماسهی هومر است؛ ظریفتر است. عظمت آن بیشتر است. فردوسی به زبان حماسه سخن گفته است. فیلسوف بزرگ اشراقی ما که هنوز او را هم خوب نشناختهایم - اگرچه نوشتن درباره او مد شده - شهابالدین سهروردی شهید که در سن ۳۸ سالگی به شهادت رسید، به زبان فلسفه سخن گفت. اگر فردوسی به زبان فلسفهی مصطلح سخن میگفت، همان چیزی را از خود به یادگار میگذاشت که سهروردی به یادگار گذاشت و اگر سهروردی به زبان حماسه سخن میگفت که فردوسی در شاهنامه گفته؛ مجموعهی آثار سهروردی، یعنی شاهنامه به زبان فلسفه و حماسهی عظیم فردوسی یعنی آثار سهروردی به زبان حماسه.
محتوای آن چیست؟ چه پیامی دارند؟ شیخ اشراق چه پیامی دارد؟ پیام در همان یک بیتی است که خواندم. پیام این هر دو بزرگ است. «نبیند مرا زنده با بند کس.» روان آدمی آزاد است. آزادی روان به چیست و روان چه کسی آزاد است؟ آدم در زندان آزاد است یا نیست؟ شیر اگر در زنجیر است، شیر است. روان آدمی چرا آزاد است؟ چون تعلق آزاد است. عقل آزاد است. هیچ کس و هیچ کس نمیتواند عقل را در بند کند. تن شما در بند باشد، دستها و پاها در بند باشد، شما را به دار بکشند، بسوزانند، اما نمیتوانند عقل را در بند بکشند.
این داستان را بارها نقل کردهام که روزی راهزنها جلوی بزرگی را گرفتند. رئیس قافله گفت «کور شو» گفت «چشم.» رئیس دزدها گفت «کر شو»، گفت «چشم.» گفت «بنشین»، نشست. هر چه گفت کرد. گفت «نفهم» پاسخ داد؛ «بسیار متاسفم. تو نمیفهمی، اما من میفهمم. چگونه نفهمم؟» اگر کسی آزاد باشد مگر میشود از او خواست که نفهمد؟ من این بیت را باز تکرار میکنم. میگوید هیچکس نمیتواند من را در بند ببیند. چرا؟ «که روشن روانم همین است و بس.» روان روشن که به بند نمیرود.
رستم مظهر آزادگی و فتوت ایران است. و درایت و عقل. و همه اینها را می شود در خلال داستانهای شاهنامه، در تک تک داستانها دید. تراژدی رستم و سهراب، یک تراژدی غم انگیز است اما سراسر حکمت است. جنگ فرعون و موسی در درونش است. کتب بزرگ، همه همین هستند. قرآن کریم از موسی و فرعون صحبت کرده. آیا داستان موسی و فرعون که چند هزار سال پیش میزیستهاند تمام شده؟ هرگز تمام نمیشود، جنگ موسی و فرعون همیشه ادامه دارد. و این جنگ موسی و فرعون همهی شاهنامه است. قهرمانهای شاهنامه. و اینجا بحث خرد است. فردوسی درس خرد میدهد. تکنیک درس نمیدهد. آن موقع عصر تکنیک نبوده. درس خرد و فتوت و فضیلت میدهد. باطن انسان جولانگاه همین پیکار است تا ابد. تا سرانجام، که یا سرمنزل سعادت است یا شرارت. به زبان دینی، یا بهشت است یا جهنم.
در داستانهای دانته بر سردر جهنم نوشته؛ اکنون که وارد این دوزخ میشوید، همهی فضیلتها را کنار بگذارید. وقتی فضیلت کنار برود، سرانجام دوزخ است. اگر با فضیلت همراه بود، سرانجام بهشت بود. و همهی درس فردوسی و همه قهرمانیها و داستانها، با چه لطافتی و فضیلتی همین است. مساله شوالیهگری در غرب هم وجود دارد. اما شوالیهی فردوسی با شوالیهی غربی بسیار متفاوت است. رستم به عنوان قهرمان شاهنامه حتی به دربار شاه هم نمیرفته. البته شاه از نظر فردوسی فره ایزدی و مظهر عدالت است، نه شاه مستبد. با یک عمل کوچک خطا، فره ایزدی از بین می رود و شاه دیگر فرهمند نیست. سقوط مطلق است. با این وجود، رستم خودش هیچ گاه به دربار نمیرفته. هر وقت به او نیاز داشتند، صدایش میکردند. جنگش هم به تمامی درس فضیلت بوده.
من خیلی خوشحالم که این مجلس به نام نامی فردوسی مزین است. الحق که حکیم بزرگی بوده. همه حرفهایش سراپا حکمت است. انشاءالله ما بتوانیم با این کتاب بزرگ زمینی، که نزدیک به آسمانی است، هرچه بیشتر آشنا شویم. درود بر شما!
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست