دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

زمان کوتاه آمدن در برابر ایران فرارسیده است


زمان کوتاه آمدن در برابر ایران فرارسیده است
«فیلینت لوره» و «هیلاری مان لوره» دو تن از تحلیلگران پیشین شورای امنیت ملی آمریکا در مقاله زیر آمریکا را دعوت به یک تغییر رویکرد اساسی در مقابل ایران کرده اند. فیلینت لوره این مقاله را در قالب یک سخنرانی در مجمع بنیاد «آمریکای جدید» که یک مرکز مطالعاتی لیبرال در واشنگتن دی سی است، ارائه کرده است. هیلاری مان لوره همسر او نیز که در نگارش این مقاله مشارکت داشته، از افسران پیشین خدمات عمومی و تحلیلگر شورای امنیت ملی آمریکا بوده است. نسخه ای از این مقاله در پایگاه اینترنتی مرکز آمریکای جدید منتشر شده است.
لازم به ذکر است که این مقاله قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و مشخص شدن نتایج آن نوشته شده است. ذکر این نکته نیز لازم است که مطلب مندرج در این مقاله به هیچ وجه موضع روزنامه کیهان نیست و صرفاً جهت اطلاع نخبگان ایرانی از دیدگاه های مطرح درون هیئت حاکمه آمریکا منتشر می شود.
□□□
رئیس جمهوری بعدی چه «جان مک کین» ]سناتور ایالت آریزونا و نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا[ باشد یا «باراک اوباما» ]سناتور ایالت ایلینویز و نامزد حزب دموکرات در انتخابات ماه نوامبر ریاست جمهوری آمریکا[، باید سیاست آمریکا درباره جمهوری اسلامی ایران را همچون کاری که «ریچارد نیکسون» رئیس جمهوری اسبق آمریکا در دهه ۱۹۷۰ در قبال جمهوری خلق چین در پیش گرفت، از نو تدوین کرده و مسیر تازه ای در این باره در پیش گیرد. سیاست قریب به سه دهه گذشته آمریکا درباره ایران بر انزوای دیپلماتیک این کشور، تشدید فشارهای اقتصادی و حمایت تا حدودی محرمانه از تغییر نظام در این کشور تاکید داشته است. این سیاست به منافع آمریکا و متحدانش در خاورمیانه لطمه وارد کرده است. تنش های میان ایران و آمریکا همواره به عنوان علت همیشگی بی ثباتی منطقه ای و به عنوان عامل در خطر افتادن امنیت انرژی منطقه ای بوده است. در نتیجه سیاست ناکارآمد آمریکا درباره ایران در کنار دیگر اشتباهات سیاست خارجی، موضع آمریکا در منطقه هم اکنون با سختی های دشوارتر از هر زمان دیگر از جنگ سرد تاکنون قرار گرفته است. اکنون زمان آن فرا رسیده که تغییر اساسی و بنیادین در روند رویکرد آمریکا به جمهوری اسلامی ایران ایجاد شود. منظور ما از تغییرات بنیادین، تعامل قدم به قدم یا تدریجی با تهران یا تلاش برای مدیریت چالش ایران در منطقه به شیوه ای زیرکانه تر از آنچه که دولت بوش در پیش گرفته، نیست بلکه منظور ما پیگیری راهبرد ایجاد روابط حسنه تمام و کمال میان دو کشور است. این تجدید روابط می تواند در مذاکرات مربوط به معامله بزرگ میان تهران و واشنگتن بطور موثری گنجانده شود. رویکرد «معامله بزرگ» به معنی مطرح کردن همه اختلافات اصولی دوجانبه میان ایران و آمریکا بر میز مذاکره و در عین حال حل و فصل آنها به صورت یک چارچوب مشخص است.
معنی این امر برای ایران این خواهد بود که به نگرانی های آمریکا درباره پیگیری تسلیحات کشتارجمعی از سوی تهران، حمایت از تروریسم، مخالفت با راهکار مذاکره ای مناقشه اعراب و اسرائیل و نقش دردسر آفرین تهران در عراق و افغانستان رسیدگی شود. معنی این امر از جانب آمریکا نیز تصریح بر تمایل آمریکا برای برقراری رابطه عادی با جمهوری اسلامی و به رسمیت شناختن نقش قانونی و مشروع منطقه ای و بین المللی ایران است. بخصوص، معنی این امر آن خواهد بود که آمریکا متعهد شود از نیروی نظامی برای تغییر محدوده مرزی یا تغییر حکومت جمهوری اسلامی ایران استفاده نخواهد کرد.
تعهدات دوجانبه لازم برای معامله بزرگ میان ایران و آمریکا تقریبا به طور حتم می تواند به صورت مرحله ای و به مرور زمان اجرا شود. با این حال، نکته مهم این است که از پیش درباره همه تعهدات به گونه ای توافق شود که هر دو طرف بدانند چه چیزی نصیب آنها خواهد شد.
● نکته اصلی
از دیدگاه ما، توافق درباره معامله بزرگ تنها راهکاری است که آمریکا طی آن می تواند رابطه مداوم و صادقانه ای با جمهوری اسلامی ایران برقرار سازد. متأسفانه، مباحثات کنونی درباره سیاست های آمریکا در قبال ایران شرایط لازم برای نوعی تغییر سیاست آمریکا درباره ایران فراهم نمی آورد. در حالی که اکنون فضای بهتری برای مدنظر قراردادن نوعی تعامل دیپلماتیک با تهران به وجود آمده اما بیشتر مباحث سیاسی در آمریکا هنوز بر چگونگی بازداشتن تهدیداتی که از سوی جمهوری اسلامی ایران بروز می کند، متمرکز است.
در لفظ بسیاری از مفسران آمریکایی، جمهوری اسلامی به عنوان نظامی ایدئولوژیک توصیف می شود که سیاست خارجه خود را براساس منافع ملی تدوین نکرده است. اما دیدگاه هایی نه چندان تندروانه درباره جمهوری اسلامی مباحث سیاست خارجی در مورد ایران را مشابه مباحثی کرده که درباره منضبط کردن کودکی به کار می رود که به شدت رفتار نامناسبی دارد. از یک سو تندروهای طرفدار تنبیه این کودک اینگونه مطرح می کنند که این شیوه سیاستگذاری ناشیانه باید به رفتاری مناسب تغییر کند. از سوی دیگر طرفداران اردوگاه تعامل با ایران اینگونه مطرح می سازند که واداشتن ایران به سمت رفتاری بهتر با استفاده از مشوق ها و وسیله های مختلف کارآمدتر خواهد بود. این بحث عمیقا از دو جهت پرنقص است. نخست این که بر اهمیت یک واقعیت مهم که «ایران تنها تهدیدی نیست که باید آن را اداره کرد» چشم پوشی می کند. دوم این که مکان راهبردی ایران که در میان خلیج فارس قرار گرفته و در تقاطع خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوب آسیا است در کنار نفوذ فزاینده آن و قرار داشتن در یک مکان مهم منطقه ای و منابع عظیم هیدروکربنی آن، این کشور را برای آمریکا با اهمیت کرده است.
پیش از دولت کنونی بوش، گشایش یک دفتر دیپلماتیک در تهران دست کم بطور متناوب توسط دولت جرج بوش پدر و دولت بیل کلینتون مطرح بوده و آنها «بهتر می دیدند آمریکا چنین دفتری داشته باشد.» این دیدگاهی مطلوب بود اما برای جایگاه راهبردی آمریکا در خلیج فارس و در دامنه ای گسترده تر یعنی در خاورمیانه و همچنین منطقه اوراسیا اساسی نبود. برای دولت آتی آمریکا که از ژانویه ۲۰۰۹ در رأس امور قرار خواهد گرفت، تجدید روابط راهبردی با تهران در زمره دسته ای تقسیم بندی خواهد شد که «وجود آن ضروری است» و به عنوان مسئله ای خواهد شد که به واقع برای منافع آمریکا در این منطقه حساس الزام آور و ضروری است.
ضروری بودن تجدید روابط با ایران فراتر از متغیرهای راهبردی در مناطق حساس است که چالش عمیق جهانی امنیت انرژی را دربرمی گیرد. برای بیش از یک دهه گذشته سیاست آمریکا اینگونه عنوان می کرده که دومین کشور دارنده ذخایر اثبات شده نفت خام و دومین کشور دارنده گاز طبیعی در جهان نباید دست به کاری بزند مگر آن که واشنگتن برخلاف آن تصمیم بگیرد آن هم به خاطر دلایلی که ربطی به توازن جهانی انرژی ندارد. چنین موضعی در دهه۱۹۹۰ قابل تحمل بود چرا که قیمت های انرژی پایین بود و تأمین منابع هیدروکربنی در سطح جهان به قدر کافی جزو نگرانی های فوری محسوب نمی شد.
با توجه به محدودیت های حاکم بر رشد تأمین جهانی نفت و گاز طبیعی که احتمال می رود در دهه آینده و دهه های بعدی نیز ادامه داشته باشد، بطور حتم تلاش برای خارج کردن ایران از صحنه انرژی جهان به شدت غیرمسئولانه است. آمریکا در تلاش هایش برای دور نگهداشتن شرکت های انرژی اروپایی- اعم از اکتشاف و تولید نفت و گاز- همچنان به کسب موفقیت های تاکتیکی با هدف محدود کردن نرخ تولید نفت و گاز ایران ادامه می دهد. نبود سرمایه گذاری اروپایی نیز در کنار دیگر مسایل ظهور ایران به عنوان یکی از صادرکنندگان گاز طبیعی مایع (LNG) را به تأخیر می اندازد. اما از زاویه دید راهبردی تر، سیاست های آمریکا شرایط را برای قدرتمند ساختن چین و روسیه و دیگر شرکت های انرژی غیرغربی برای در دست گرفتن هدایت کار کمک به تهران در توسعه منابع هیدروکربنی خود، فراهم می آورد. این نکته به روشنی در ماه ژوئیه قابل مشاهده و درک بود زمانی که در کمتر از یک هفته که ابر شرکت عظیم نفتی «توتال» فرانسه اعلام کرد که قصد دارد از پروژه گاز طبیعی پارس خارج شود، مدیرعامل شرکت نفتی «گازپروم» روسیه با محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران در تهران دیدار کرد و یادداشت تفاهم تازه ای امضاء کرده و بر منافع گازپروم روسیه در کمک به تهران در پروژه های مختلف تأکید کرد.
از دیدگاه آمریکایی ها و اروپایی ها، توسعه نقش روسیه در سرچشمه های ایران بطور خاصی دردسرآفرین خواهد بود. در حالی که، شرکت های مالزیایی، هندی و چینی نیز منافع روشنی در افزایش تأمین نفت و گاز به بازارهای انرژی دارند، شرکت های دولتی روسی در بخشی انرژی نیز در محدود کردن و کنترل رشد تأمین منابع هیدروکربنی در بازارهای مهم جهانی و منطقه ای منافعی دارند. این امر امکان این امر را برای تمایلات روسیه فراهم می آورد که رشد تأمین جهانی گاز را با دیگر تولیدکنندگان مهم گازی مانند الجزایر، لیبی و ونزوئلا هماهنگ کنند. در نتیجه، این امر اهرم فشار راهبردی روسیه را به عنوان یکی از تولیدکنندگان و صادرکنندگان عمده افزایش می دهد. بخصوص، محدود کردن گزینه های ایران برای صادر کردن گاز طبیعی توسط لوله نیز می تواند به تحکیم سلطه روسیه به عنوان تأمین کننده بازار انرژی اروپا منجر شده و به مسکو امکان می دهد بتواند بطور مؤثری ظهور ایران به عنوان یکی از صادرکنندگان گاز را تنظیم کند.
● منابع هیدروکربنی ایران
منابع هیدروکربنی ایران بسیار تأثیرگذار است. جمهوری اسلامی ایران بعد از عربستان سعودی دومین منابع بزرگ ثابت شده نفت خام دنیا به شمار می رود. وزارت نفت این کشور هم اکنون اعلام کرده که میزان ذخایر نفتی ایران معادل با ۱۳۱ میلیارد بشکه است. نشریه «نفت و گاز» کشور کانادا را با در اختیار داشتن ۱۷۹میلیارد بشکه ذخیره میادین نفتی در زمره دومین کشور دارند نفت فهرست بندی کرده تا ایران از این لحاظ سومین کشور دارنده ذخیره منابع نفتی باشد. با این حال این نشریه تخمین زده است که کانادا ۱۷۵میلیارد بشکه ذخایر سنگ نفت داشته باشد. این امر توجیه کننده این مدعی است که ایران دومین دارنده ذخیره نفت خام دنیا است.
علاوه بر این، ایران بعد از روسیه دارنده دومین ذخایر گاز طبیعی کشف شده دنیا است. ذخیره گازی کشف شده جمهوری اسلامی ایران هم اکنون ۹۴۰ تریلیون فوت مکعب تخمین زده می شود و این امکان وجود دارد که منابع و ذخایر عظیم تر گازی در ایران کشف شود.
اگر منابع نفت و گاز ایران را با تبدیل کردن ذخایر اعلام شده گاز طبیعی بر حسب بشکه نفت با هم جمع کنیم، ایران و عربستان سعودی از نظر پتانسیل منابع با هم برابر هستند. عربستان دارای ۳۰۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون بشکه در سر جمع نفت خام و گاز طبیعی دارد، در حالی که ایران بر همین حساب دارای ۳۰۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون بشکه نفت است. این ارقام بطور اساسی برآوردها درباره پایه هیدروکربنی روسیه که یکی دیگر از ابرقدرت ها در زمینه منابع هیدروکربن به شمار می رود را برهم می ریزد. روسیه با این محاسبات با در اختیار داشتن ۱۹۸ میلیارد و ۳۰۰ میلیون بشکه نفت و گاز در مقام سوم قرار خواهد گرفت. دومین کاستی در مباحث سیاسی کنونی آمریکا درباره ایران بی توجهی به سوابق تاریخی است که نشان می دهد از زمان وفات آیت الله روح الله خمینی]ره[ در سال ۱۹۸۹، جمهوری اسلامی ایران بطور فزاینده ای در تعریف امنیت ملی و سیاست خارجی خود براساس منافع ملی توانا بوده است. در حالی که اعتراف این امر برای برخی از آمریکایی ها آسان نیست که بیشتر این منافع ملی کاملا مشروع و قانونی است. رهایی از تهدید حمله یا مداخله در امور داخلی ایران و پذیرش نظم سیاسی جمهوری اسلامی از سوی قدرتمندترین کشور نظامی دنیا به عنوان حکومت قانونی ایران، از جمله این منافع ملی هستند.
علاوه بر این، جمهوری اسلامی طی سال ها نشان داده قادر است که بطور اساسی رویکرد عاقلانه برای دفاع و پیشبرد منافع خود در پیش گیرد. ما به عنوان اتباع آمریکا، ممکن است برخی از گزینه های راهبردی و تاکتیکی را که سران ایران در پیگیری این امنیت ملی و منافع سیاست خارجی در پیش می گیرند، نپسندیم.
به عنوان مثال، رابطه فراوان ایران با یک شبکه متعدد از فراکسیون های سیاسی و شبه نظامیان وابسته به آنها در عراق، حمایت آن از گروه هایی مانند حزب الله و حماس که دولت آمریکا آنها را سازمان های تروریست خوانده است یا پیگیری توانایی چرخه سوخت هسته ای که دست کم به تهران امکان دستیابی به گزینه تولید سلاح هسته ای را ارایه می کند. این گزینه ها برخلاف منافع آمریکا عمل می کنند و در برخی از موارد برخلاف حساسیت های آمریکایی ها است. به هر حال نمی توان گفت این سیاست ها غیرمعقول هستند بخصوص در مواجهه با آنچه که بسیاری از نخبگان ایران از آن به عنوان خصومت مداوم از سوی همسایگان بعلاوه آمریکا علیه انقلاب ایران و نظمی می دانند که این انقلاب با خود به همراه داشته است.
این کاستی ها و نواقص در مباحث سیاسی آمریکا درباره ایران به برخی تمرکزها بر استفاده از گزینه نظامی و تغییر نظام به عنوان مناسب ترین واکنش راهبردی در برابر چالش ایران منجر شده است. ما اعتقاد داریم که این روند عملا توانایی آمریکا با تغییر واداشتن سیاست های آمریکا را تضعیف می کند. اقدام نظامی آمریکا علیه ایران بطور حتم ایران را وا می دارد به برنامه هسته ای و دیگر فعالیت های دردسرآفرین خود شدت بخشیده و حمایت مردم ایران از نظام را شدت بخشد.
● تعریف هدف
در مقابل این کاستی ها، سیاست جدید آمریکا در قبال ایران به خودی خود از منطق روشن و آشکاری برخوردار خواهد بود: تعامل با جمهوری اسلامی ایران براساس منافع آن به منظور رسیدن به تفاهم راهبردی جامع با تهران. هدف این تفاهم راهبردی تغییر عملکرد و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در حمایت از سیاست ها و منافع آمریکا خواهد بود تا همکاری برخلاف آن. این الگویی است که «ریچارد نیکسون» رئیس جمهوری اسبق آمریکا در رابطه واشنگتن با پکن در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی در پیش گرفت. نیکسون و مشاورانش به این درک رسیدند و به درستی اعتراف کردند که ربع قرن تلاش آمریکا برای منزوی کردن، تضعیف و فشار بر چین به نفع منافع راهبردی آمریکا در آسیا و جهان نبوده است. نیکسون در اقدامی فوق العاده سیاست آمریکا در قبال چین را از نو تعریف کرد به گونه ای که بتواند از این منابع حفاظت کند. علاوه بر این، او زمانی این کار را انجام داد که هنوز «مائو» در رأس حزب کمونیست این کشور بود و جمهوری خلق چین در راه انقلاب فرهنگی بود. در حالی که منطق کوتاه مدت خاص زمان جنگ سرد بر اقدام نیکسون حاکم بود و آن وارد کردن چین به تلاش های جاری آمریکا برای ایجاد توازن در برابر قدرت و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بود، در بلندمدت نیز منافع گشایش درها به روی چین به فراتر از دوران جنگ سرد تعمیم یافت. امروز برخی از حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکاخواهان رویکرد تندتر آمریکا در برابر پکن در برخی از مسایل هستند اما حتی تندترین لیبرال ها و نومحافظه کاران تندرو نیز بطور اساسی اندیشه نیکسون در گشایش درها به روی چین را زیر سؤال نمی برند.
رئیس جمهوری بعدی آمریکا هم نیاز دارد که همین خرد و عقلانیت را در تدوین مجدد سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران به کار بندد. این امر بطور آشکار به نفع منافع ملی آمریکا و به نفع همپیمانان منطقه ای آمریکا خواهد بود که دولت بعدی آمریکا تلاش کند ایران را در هر زمان که امکان آن وجود داشته باشد به همکاری با آمریکا بکشاند تا این که ایران را علیه آمریکا قرار دهد. این امر با واداشتن تهران به مصالحه کوتاه مدت قابل تغییر امکان پذیر نخواهد بود، بلکه تنها راه دستیابی به این هدف، ورود به گفت وگوهای جامع با ایرانی ها بدون پیش شرط و با هدف حل و فصل دو جانبه اختلافات، عادی سازی روابط دوجانبه و مشروعیت بخشیدن به نقش مثبت و مهم ایران در منطقه است. این موارد اساس رویکرد «معامله بزرگ» با ایران است.
● ناکارآمدی سیاست تنش زدایی
برخی از طرفداران سیاست تعامل آمریکا با ایران در مقابل این ایده اینگونه مطرح می کنند که سطح خصومت ها و اختلاف منافع میان واشنگتن و تهران بسیار بزرگتر و گسترده تر از آن است که رویکرد تجدید روابط نیکسون با چین بتواند کارایی داشته باشد. بنابر نظر این افراد، بهترین کاری که دیپلمات های ایرانی و آمریکایی می توانند انجام دهند همکاری به سمت کاهش تنش ها است، درست مشابه آنچه که «سیاست تنش زدایی» میان آمریکا و شوروی در زمان جنگ سرد است. ما اعتقاد داریم که تنش زدایی میان ایران و آمریکا راهبرد کارآمدی برای دفاع و تقویت منابع آمریکا یا همپیمانان آن نخواهد بود. تنش زدایی از نظر تعریف، اختلافات سیاسی مهم میان آمریکا و جمهوری اسلامی را حل و فصل نمی کند.
تلاش برای کنار گذاشتن تنش ها به منظور جلوگیری ازتقابل به عنوان راهبرد موقت آمریکا و روسیه در زمان جنگ سرد معنی داشت زمانی که اختلافات شرق و غرب در طی تغییرات اساسی سیاسی در بلوک شوروی قابل حل و فصل نبود، دو طرف منافع خود را در ممانعت از تقابل نظامی مستقیم مشاهده می کردند. این امر به سه دلیل سناریوی کارسازی میان آمریکا و ایران نخواهد بود.
نخست آن که، آمریکا و شوروی از نظر توانایی های نظامی به شدت با هم برابر بودند اما آمریکا در برابر ایران از قدرت برتر نظامی برخوردار بوده و خواهد بود چه از نظر سلاح های متعارف یا غیره. جمهوری اسلامی تقریباً ۳۰ سال بعد از انقلاب اسلامی در اعمال توان نظامی خود فراتر از مرزهای خویش ناتوان بوده و در دفاع در برابر تهاجم احتمالی آمریکا با چالش جدی مواجه خواهد بود. از این رو، تهران در نبود یک تفاهم راهبردی جامع با آمریکا، همچنان فرض را بر این قرار خواهد داد و بر اساس آن عمل خواهد کرد که هدف نهایی سیاست آمریکا در قبال ایران سرنگونی نظامی اسلامی است. دوم این که، در فضای بی اعتمادی کنونی درباره نیت نهایی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی، سران ایران به دفاع ازمحورهای اصلی منافع امنیت خود به گونه ای ادامه خواهند داد که حداکثر تحریک آفرینی علیه آمریکا را به همراه خواهد داشت. صحبت با مقامات ایرانی تاییدی بر ملاحظاتی است که سیاست های ایران از دیرباز به همراه داشته است: یعنی با نبود توانایی قابل توجه تسلیحات متعارف، ایران یک راهبرد امنیت ملی نامتقارن را در پیش گرفته است. این راهبرد شامل استفاده از عوامل، سیاسی و شبه نظامیان در کشورهای همسایه و دیگر مناطق برای تضمین این امر است که از این کشورها به عنوان سکویی علیه ایران استفاده نشود و این امر به جمهوری اسلامی ایران عمق راهبردی می دهد که از آن برخوردار نیست. راهبرد نامتقارن ایران همچنین شامل توسعه توانایی های غیرمتعارف (موشکی، سلاح های شیمیایی و دست کم گزینه یک سلاح هسته ای) است. تا زمانی که ایران این سیاست ها را دنبال می کند، هیچ دولتی در آمریکا صرف نظر از این که متعلق به کدام حزب باشد نمی تواند سیاست تشنج زدایی در قبال ایران در پیش گیرد.
سوم این که، در نبود بهبود اساسی روابط ایران و آمریکا هیچ سیاست تشنج زدایی میان دو کشور نمی تواند مانع از هزینه های جدی شود که بر مواضع راهبردی آمریکا افزوده می شود. به عبارت ساده تر دولت بعدی آمریکا قادر نخواهد بود به هیچ یک از اهداف عالی سیاسی خود در خاورمیانه، عراق و افغانستان یا مناقشه اعراب و اسرائیل یا در قبال امنیت انرژی دست پیدا کند بدون این که رابطه ایران و آمریکا را به طور مثبتی به پیش برد و به چیزی بیش از تشنج زدایی میان تهران و واشنگتن نیاز است. متناوباً، دیگر طرفداران تعامل بر این عقیده اند که واشنگتن و تهران باید همکاری گام به گام یا موردی را به عنوان راهی برای اعتمادسازی و ارتقای تدریجی روابط در پیش بگیرند. اما برای بحث درباره بهبود تدریجی روابط باید به سابقه تاریخی روابط ایران و آمریکا از زمان انقلاب ایران توجه کرد. در حالی که هر یک از دول آمریکایی از سال ۱۹۷۹ خواستار انزوای دیپلماتیک جمهوری اسلامی و فشار اقتصادی بر آن شده اند، همکاری موردی نیز از سوی هر یک از این دولت ها به کار گرفته شده است که از جمله آن می توان به دولت های ریگان و بوش پدر در لبنان، دولت کلینتون در بوسنی و دولت کنونی بوش در افغانستان اشاره کرد. در همه این موارد، ایران به اکثر درخواست های واشنگتن عمل کرد. تعدادی از مقامات ایرانی که دارای عقاید سیاسی مختلف هستند و پست هایی را در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد در اختیار داشتند، به ما گفته اند که فکر می کنند همکاری تاکتیکی با آمریکا منجر به بهبود روابط راهبردی بین دو کشور می شود اما این مسئله هرگز رخ نداد. در همه موارد بالا، همکاری تاکتیکی بین آمریکا و ایران جان نگرفت زیرا تهران نتوانست به برخی درخواست ها عمل کند یا هیچ ایرانی مسئول یا عمل گرایی برای برخورد با آن وجود نداشت.
همکاری تاکتیکی به این دلیل از بین رفت که دولت آمریکا به آن خاتمه داد و این اغلب به خاطر نگرانی ها درباره انتقادات سیاسی داخلی در آمریکا یا یک حمله تروریستی یا انتقال تسلیحاتی بود که ممکن است با ایران مرتبط باشد. در این زمینه، اعمال مداوم تحریم ها علیه ایران از سوی آمریکا تنها این عقیده ایران را تقویت کرد که آمریکا به زندگی با جمهوری اسلامی علاقه مند نیست.
بنابراین، در حالی که همکاری تاکتیکی با ایران به طور دوره ای منجر به فواید کوتاه مدت برای آمریکا شد، قطع مداوم این گفت وگوها از سوی واشنگتن اعتماد را در طرف ایرانی از بین برد و منجر به تصمیمات و سیاست های تندروانه در واشنگتن شد و کل رابطه را وخیم کرد. بدون درک راهبردی مسیری که آمریکا و ایران قصد دارند در روابط دو جانبه خود طی کنند، همیشه یک حمله تروریستی، انتقال تسلیحات یا اظهارات تند بوده که واشنگتن از آن به عنوان توجیه قطع همکاری تاکتیکی و اعمال تحریم ها علیه تهران استفاده کرده است.
● فراهم کردن زمینه چانه زنی جدی
پیگیری «چانه زنی جدی» تنها راهی است که در آن آمریکا و ایران می توانند این گره کور را باز کنند. حل مسائلی مانند مسئله هسته ای، تحریم ها، برخورد با گروه های تروریستی و غیره به خودی خود نیاز به آن دارد که یکی از طرف ها درباره یک موضوع بسیار دشوار کوتاه بیاید و به آن امید باشد که طرف دیگر زمانی مایل به کوتاه آمدن درمسئله ای دیگر باشد. این مسئله همچنین نیازمند آن است که هریک ازطرفین از اظهارات یا اقداماتی که دیگری آن را محرک می داند خودداری کنند خصوصا درباره مسائلی که از طرف دیپلماتیک مورد بحث نیستند. پیگیری چانه زنی جدی باید با تعریف چارچوب راهبردی برای ارتقاء روابط بین آمریکا و جمهوری اسلامی آغاز شود همانگونه که در اعلامیه شانگهای شاهد آن بودیم و نتیجه آن ایجاد روابط حسنه راهبردی بین آمریکا و چین در دهه ۱۹۷۰ بود. برای برآوردن خواسته های دوطرف به صورت جامع، چارچوب چانه زنی جدی باید دستکم شامل دوموضوع باشد:
۱) منافع امنیتی آمریکا شامل توقف آنچه آمریکا آن را پیگیری تسلیحات کشتارجمعی از سوی ایران می داند، حمایت این کشور از تروریسم، مخالفتش با حل درگیری اعراب و اسراییل و نقش مشکل آفرینش درعراق و افغانستان.
۲) منافع امنیتی ایران، شامل افزایش تضمین های امنیتی آمریکا به جمهوری اسلامی، برداشتن تحریم های یکجانبه آمریکا و چندجانبه علیه ایران و به رسمیت شناختن جایگاه جمهوری اسلامی در نظم منطقه ای و بین المللی و اتخاذ رویکرد همکاری برای امنیت منطقه.
آنچه آمریکا از ایران انتظار دارد
از دید آمریکا، اساس چانه زنی میان ایران و آمریکا، حل نگرانی های صریح آمریکا درباره پیگیری تسلیحات کشتار جمعی ازسوی ایران، ارتباطش با سازمان های تروریستی، رویکردش دربرابر حل مذاکره ای درگیری اعراب و اسراییل و نقش منطقه ای و روحیاتش (از جمله رویکردش در برابر عراق و افغانستان) است. بنابراین، برای تحقق یک چانه زنی جدی، جمهوری اسلامی باید تعهد خود به امنیت بین المللی و ثبات منطقه ای را نشان دهد.
در این زمینه، آمریکا این تعهدات را از ایران می خواهد:
۱) ایران برای تحقق تعهدش به امنیت بین المللی باید اقداماتی را ازطریق مذاکره با آمریکا، دیگر کشورها و آژانس بین المللی انرژی اتمی انجام دهد و نگرانی ها درباره فعالیت های چرخه سوختش را برطرف نماید. چنین مذاکراتی می تواند براساس تلاش های کنونی پنج کشور عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان برای برگزاری مذاکرات چندجانبه درباره فعالیت های هسته ای ایران انجام شود. همچنین متعاقب توافق حاصله در اکتبر ۲۰۰۳ وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان و ایران و امضای پروتکل الحاقی منع گسترش تسلیحات هسته ای ازسوی ایران، جمهوری اسلامی ایران آن را تصویب کرده و البته پروتکل الحاقی را اجرا کند. این راهکار این سؤال را مطرح می کند که آیا دستیابی به توافق با ایران درباره فعالیتهای هسته ای اش امکان پذیر است زیرا ایران به توان بومی چرخه سوخت هسته ای دست یافته است. اگرچه در این مرحله ما معتقدیم چنین نتیجه ای بسیار امکان پذیر است. به نظر ما بسیار محتمل است که ایران با محدودیت های خاصی درباره ساختارچرخه سوخت و بازرسی های بین المللی دقیق تر از تاسیسات هسته ای اش برای ایجاد اعتماد بین المللی بیشتر و اینکه خطرات گسترش تسلیحات هسته ای مرتبط با فعالیتهای هسته ای اش کمتر شود، موافقت کند. این یکی از چندین مسئله ای است که براساس آن دولت بوش ضمن شکست برای برگزاری مذاکرات جامع با ایران به طور غیرضروری هزینه توافق را بالا برده است.
۲) ایران برای عمل به تعهداتش درباره امنیت بین الملل، با مذاکرات و انجام اقدامات مشابه برای رفع نگرانی ها درباره فعالیتهایی که ممکن است با توسعه تسلیحات بیولوژیک و شیمیایی مرتبط باشد، موافقت کند.
۳) ایران برای عمل به تعهداتش در زمینه ثبات منطقه ای به توقف ارسال تسلیحات و آموزش گروه های تروریستی شامل حزب الله، حماس و جهاد اسلامی و فشار بر گروه های مخالف فلسطینی برای توقف اقدامات خشونت بار متعهد می شود.
۴) به طور مشابه ایران مطابق با قطعنامه های ۲۴۲، ۳۳۸ و ۱۳۷۹ شورای امنیت سازمان ملل بیانیه ای صادر می کند که با حل مذاکره ای درگیری اعراب واسراییل یا راه حل دو کشوری برای درگیری اسراییل و فلسطینیان مخالفتی ندارد. دراین بیانیه همچنین بر تعهد مشروط اتحادیه عرب برای عادی سازی روابط با اسراییل پس از حل مسائلش با فلسطین وسوریه صحه می گذارد. پس از این بیانیه، جمهوری اسلامی به عنوان بخشی از حل کلی درگیری اعراب و اسراییل متعهد به کار برای تبدیل حزب الله و حماس به سازمان های سیاسی و اجتماعی متعهد خواهدشد.
۵) ایران برای عمل به تعهدش برای ثبات منطقه همچنین به کار با آمریکا برای اطمینان از ایجاد نظم سیاسی با ثبات درعراق و افغانستان متعهد می شود. البته ایران پیش از این به طور مثبت درباره افغانستان و حتی پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، حملات تروریستی و از طریق چارچوب ۲+۶ سازمان ملل همکاری کرده است. تهران همکاری خود با آمریکا درباره افغانستان و القاعده را پس از ۱۱ سپتامبر افزایش داد و به این همکاری تا ماه مه ۲۰۰۳ ادامه داد اما دولت بوش در همین زمان گفت و گوی دوجانبه را خاتمه داد.
● آنچه ایران از آمریکا می خواهد
از دید ایران، یکی از مسایل اساسی در گفت و گوی جدی میان ایران و آمریکا رویکرد واشنگتن نسبت به جمهوری اسلامی است. بنابراین، برای اینکه چانه زنی جدی محتمل باشد، آمریکا باید روشن کند که خواستار تغییر ماهیت حکومت ایران نیست بلکه می خواهد تغییراتی در سیاست های ایران ایجاد شود که واشنگتن آنها را مشکل ساز می داند. آمریکا همچنین باید تعهد خود را به بهبود روابط ایران و آمریکا نشان دهد. در این زمینه ایران باید تضمین های زیر را از آمریکا بگیرد:
۱) آمریکا به عنوان بخشی از درک راهبردی همه مسایل دو جانبه باید به استفاده نکردن از زور برای تغییر مرزها یا تغییر دولت جمهوری اسلامی ایران متعهد شود. این یکی از مسایل ضروری در تضمین امنیتی آمریکاست.
۲) در صورتی که نگرانی های آمریکا درباره مسئله هسته ای ایران و مخالفتش با حل مذاکره ای درگیری اعراب و اسرائیل به طور رضایت بخشی برطرف شده و تهران از تجهیز نظامی و آموزش سازمان های تروریستی ]ادعای بی اساس[ دست بکشد، آمریکا به خاتمه تحریم های یکجانبه علیه ایران متعهد شده و روابط دیپلماتیک خود را با این کشور از سرمی گیرد و به توافقی درباره دیگر ادعاهای دو جانبه دست خواهد یافت.
۳) آمریکا بر همین اساس و برای عملی کردن تعهداتش برای ارتقای روابط ایران و آمریکا همچنین متعهد به کار با ایران برای بهبود وضعیت آینده اش و پیگیری منافع اقتصادی مشترک خواهد شد و به توسعه صلح آمیز ایران و مشارکت شرکت های آمریکایی در اقتصاد ایران از جمله سرمایه گذاری در بخش نفت و گاز کمک می کند.
۴) اگر ایران حمایت مالی خود را از گروههای تروریستی خاتمه دهد، آمریکا نام ایران را از فهرست حامیان تروریسم خارج کرده و تحریم های مربوطه را لغو می کند. این رویکرد چند مرحله ای در قبال لیبی و کره شمالی اجرا شده است.
۵) آمریکا برای عمل به تعهداتش در بهبود روابط ایران و آمریکا با آغاز گفت و گوی راهبردی با ایران به عنوان زمینه ای برای ارزیابی عمل به تعهدات هر دو گروه و بررسی نگرانی ها و منافع امنیتی دو جانبه موافقت می کند.
● رویکرد همکاری برای امنیت منطقه
آمریکا و جمهوری اسلامی برای تقویت تعهداتشان به یکدیگر همچنین در برخورد با مشکلات امنیت منطقه همکاری می کنند. همکاری ایران و آمریکا به طور خاص بر ایجاد ثبات در عراق پس از جنگ متمرکز خواهد بود و این زمینه ای برای اجماع امنیتی منطقه ای چند جانبه در خلیج فارس و به طور گسترده تر در خاورمیانه خواهد شد. چنین اجماعی فراتر از تلاش های امنیت جمعی آمریکا در خاورمیانه خصوصا برخی ترتیبات دو جانبه با متحدانی مانند مصر، اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس برای ایجاد چارچوب همکاری امنیتی منطقه ای است. این چارچوب مانند سازمان همکاری و امنیت اروپا عمل خواهد کرد. به طور مشابه همکاری ایران و آمریکا درباره افغانستان می تواند پایه ای برای افزایش همکاری در دیگر مسایل امنیتی در آسیای مرکزی و جنوبی باشد. دیپلمات های ایرانی در جریان گفت و گویشان با همتایان آمریکایی درباره افغانستان در سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ تمایل خود را به کار با آمریکا برای ایجاد چارچوب امنیت منطقه ای با تمرکز بر آسیای مرکزی اعلام کردند. دیگر مقامات ارشد ایرانی این احتمال را در سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ مطرح کردند. متاسفانه چشم انداز رهبری آمریکا درباره همکاری امنیتی چند جانبه در آسیای مرکزی با گسترش سازمان همکاری شانگهای در سال های اخیر تیره شد و ایران اکنون در آن نقش ناظر را به عهده دارد. این یکی دیگر از مسایلی است که در حرکت به سوی دیپلماسی جامع با ایران منجر به اعمال هزینه های غیرضروری بر آمریکا شد.
● ایران و سازمان همکاری شانگهای
سازمان همکاری شانگهای از زمان تاسیس در سال ۲۰۰۱ به عنوان سازمانی مهم درنظر گرفته می شود که روابط بین چین، روسیه و دیگر کشورهای آسیای مرکزی را تشکیل داد. این سازمان شامل شش عضو اصلی روسیه، چین، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان است. ایران در سال ۲۰۰۵ به عنوان ناظر پذیرفته شد و اکنون سه کشور دیگر هند، مغولستان و پاکستان نیز وضعیت ناظر را دارند. از سال ۲۰۰۵ روسیه به طور خاص برای عضویت جمهوری اسلامی در سازمان شانگهای تلاش کرده است اما چین و برخی کشورهای آسیای مرکزی تمایل کمی به این مسئله دارند. از نظر راهبردی، شرکت ایران در این سازمان منجر به کاهش انزوای بین المللی این کشور می شود و نشان دهنده ضعف نفوذ آمریکا در همسایگی جمهوری اسلامی است. ایران همچنین این مسئله را به عنوان راهی برای ارتقای هدف دراز مدتش در اطمینان از اینکه آسیای مرکزی منبع تهدیدات علیه منافعش نیست و همچنین بهبود روابط مهم راهبردیش با روسیه می داند.
● آغاز کار
چانه زنی جدی ایران و آمریکا اقدامی دشوار است. تعهداتی که دو طرف باید بدهند ساده نیست اما هیچ رویکرد دیگری وجود ندارد. ما براساس گفت و گوهایمان با مقامات ارشد کنونی و سابق ایران از جمله اخیرا با منوچهر متکی، وزیر خارجه ایران در ماه جولای قویا معتقدیم که تمایل زیادی به این مسئله و حمایت از نزدیکی راهبردی به آمریکا وجود دارد. اگرچه گفت و گوهای ما با مقامات ایرانی همچنین منجر به اعتقاد ما به این مسئله می شود که دولت جدید آمریکا تمایل بیشتری به روابط مثبت با ایران دارد و به طور جدی مایل به پذیرش زندگی با جمهوری اسلامی است. در این زمینه، طرفداران نزدیکی تدریجی با ایران به یک نکته اشاره می کنند و آن هم احیای سطح خاصی از اعتماد دو جانبه است. یک راه برای آغاز تعریف جدید دولت جدید آمریکا از سیاست در قبال ایران تایید اعتبار پیمان الجزایر است که به بحران دستگیری دیپلمات های آمریکایی از سوی ایران و دیگر مقامات پس از انقلاب ایران پایان داد. پیمان الجزایر شامل مفادی است که آمریکا را به عدم دخالت در امور داخلی ایران ملزم می کند. هر دولت آمریکا غیر از دولت کنونی بوش اعتبار آن را مورد تایید قرار داده اما دولت بوش به طور علنی این توافق را قراردادی نامید که «از روی اجبار» امضا شده و بنابراین معتبر نیست. تایید اعتبار پیمان الجزایر از سوی دولت جدید آمریکا پیام قوی درباره تمایل بهبود روابط ایران و آمریکا می دهد. ما معتقدیم در فضایی که منجر به افزایش اعتماد می شود، نمایندگان آمریکا و ایران می توانند چارچوب راهبردی را برای بازسازی روابط ایران و آمریکا ایجاد کنند. دولت جدید آمریکا ماموریت سیاست خارجی مهمتری خواهد داشت.
فیلینت لوره
هیلاری مان لوره
منبع : روزنامه کیهان