دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
تئوریهای امپریالیسم
استعمار نو برخلاف پیش بینیهای لنین و روزالوکزامبورگ، از میان رفتن حکومت رسمی مستعمراتی – فراگردی که در سال ۱۹۱۹ آغاز و به طور ناگهانی پس ازجنگ دوم جهانی کامل شد – به سیستم سرمایهداری غربی خدشهای وارد نیاورد.
اما تئوری پردازان غربی در این باره نتیجهگیری نسبتاً زودرسی کردند که: باآغاز فراگرد مستعمرهزدایی و خودمختاری دموکراتیک، امپریالیسم دستکم در کشورهای صنعتی غربی، در اصول، به تاریخ سپرده شد و آخرین بقایای آن از زمانی که اسپانیا و پرتغال متعلقات آن سوی دریایی خود را رها ساختند به طور کلی ناپدید گشت.
گروه بزرگی از مارکسیستهای نو... در این باور توافق دارند که سرمایهداری در تکامل اخیر خود تدبیرهایی بوجودآورده که تا حدّی حکومت مستعمراتی را غیرلازم میکند، زیرا این تدبیرها قانون کاهش سود و تضادهای فزاینده تند درونی نظام تولید سرمایهداری را باوسایلی دیگر خنثی میسازد.۱
ـ به گفته هالگارتن، صنایع سنگین و سرمایهگذاریهای بزرگ قوة محرکة عمده جهان سیاست در چند دهه پیش از ۱۹۱۴ بودهاند. او عقیده داشت که در دستیابی هیتلر به قدرت در سال ۱۹۳۳، صنایع سنگین گناه عمده را مرتکب شدند و فاشیسم به طور کلی متغیر ویژهای از امپریالیسم است.
اما لگارتن میپذیرد که برخلاف عقیده مارکسیسم – لنینیسم کلاسیک، سرمایهداری انحصاری امروزه دیگر لازم نیست متکی به مستعمرات، به معنی واقعی آن باشد، زیرا که تسلیحات جانشین عملکرد مستعمراتی شده است. شدیدترین انتقاد او طبیعتاً متوجه ایالات متحده است که به عنوان تکاملیافتهترین جامعه سرمایهداری در تاریخ، با اقتصاد روم باستان که بر پایه بردهداری استوار بود مقایسه میشود. تسلیحات ایالات متحده جدا از فراهمسازی حداکثر امنیت سیاسی استراتژیکی، وقف تثبیت سرمایهداری و گسترش آن در سراسر جهان شده است.۲
ـ مستعمرهزدایی فقط معنی تغییر در تاکتیکهای سرمایهداری را داشت نه تغییر در استراتژی. ادامه وابستگی اقتصادی کشورهای درحال رشد به کشورهای صنعتی فقط بیانی از تضادهایی است که هنوز در ذات سیستم سرمایهداری وجود دارد.
کریستل نویسوس این تز را، که احتمالاً قابل سنجش با آمار تجربی نیست تدوین میکند که بینالمللیسازی سرمایه، یعنی گسترش امپریالیستی کشورهای صنعتی غربی، در سه مرحله انجام گرفت: مرحله نخست، دادوستد بازرگانی، مرحله دوم، صدور سرمایه؛ و بالاخره مرحله کنونی با کنترل اقتصادی توسط بنگاههای چندملیتی. ولی به عقیده وی، کمک دولت مرکزی هنگامی درخواست میشد که خطر وارونه شدن این فراگرد پیش میآمد.۳
ـ نکروما استعمار نو را بدترین شکل امپریالیسم تعریف کرد: برای آنها که به آن عمل میکنند، به معنی قدرت بدون مسئولیت است، و برای آنها که از آن رنج میبرند به معنی استثمار بدون جبران. در روزهای استعمارگری سنّتی، قدرت امپراتوری دستکم مجبور بود در میهن خود اعمال خود در خارج را شرح بدهد و توجیه کند. آنها که در مستعمرات به قدرت امپراتوری حاکم خدمت میکردند دستکم میتوانستند چشمداشت حمایت امپراتوری را در برابر حرکات خشونتآمیز مخالفانشان داشته باشند. در استعمار نو هیچکدام از اینها وجود ندارد.
در دهه ۱۹۵۰، نکروما شاید نمایانترین رهبر جهان سوم بود که از «استعمارگرایی نو» از دیدگاه مارکسیستی نو انتقاد کرد.۴
ـ آ.امانوئل، پیرژاله، سمیر امین و تئوریپردازان دیگر مکتب «استقلال» بویژه برای اثبات این نظر کوشیدهاند که ساختارهای نهادی نظام سرمایهداری مخالف نوینسازی جهان سوم است و به ناچار به عقبافتادگی آنها میگراید. در اینجا به دو مضمون اهمیت داده شده است: نخست «دادوستد ناعادلانه» یعنی، تثبیت قیمتهای ناعادلانه برای کالاهای صادراتی کشورهای صنعتی و درحال رشد و دوّم، نقش بنگاههای چندملیّتی بانفوذ کنترلناپذیرشان بویژه در بازارهای جهان سوم.
ژاله به نوبه خود اظهار میدارد که ویژگی عمده «آخرین مرحله امپریالیسم» تبعیت کامل اقتصادی جهان سوم از نظام امپریالیستی» است. این مطیعسازی با بکار بردن سه وسیله اصلی انجام میگیرد. نخست، بوسیله سرمایهگذاریهای بزرگ خصوصی، که امکان دوشیدن مازاد عظیمی را از جهان سوم فراهم میسازد، دوم بوسیله «کمکهای عمرانی» عمومی که ادامه این نظام یکسویه را با بستن شکاف کسری مزمن توازن پرداختهای کشورهای جهان سوم تضمین میکند، و سوم، بوسیله گروههای اجتماعی در پیرامون که منافعشان با نظام جهانی سرمایهداری پیوستگی دارد.
بر طبق این جنبه از تئوری «وابستگی» سمیرامین و دیترسنگهاس اخیراً نظریهای به عنوان «تئوری سرمایهداری پیرامونی» تدوین کردهاند که میتوان آن را متغیّر نوینی از تئوری کلاسیک امپریالیسم شمرد.
امینو سنگهاس از فرضیه آغاز میکنند که کمتوسعگی در جهان سوم به علت این حقیقت است که آنچه در پیرامون (مستعمرات) روی داد برحسب قاعده پیروزی کاملی برای امپریالیسم نوین نبود. شرکت ناقص اقتصادهای محلی در سیستم جهانی، از تشکیل یک ساختار صنعتی مستقل که توانایی توسعة مستقل اقتصاد را داشته باشد جلوگیری میکرد. نشانه اینگونه ادغام در سیستم بینالمللی افزایش درجه تخصصهایی است که نیازهای «مادر کشور» را تأمین میکند نه کشور توسعه نیافته مورد نظر را.۵
ـ بر طبق خود این تئوریها، آنها که حکومت امپراتوری را اعمال میکنند خود به صورت موجودیتهای گمنام درآمدهاند و دیگر نمیتوان آنها را به پای میز محاکمه کشانید. اوکانر «امپریالیسم اقتصادی» را کنترل رسمی یا غیررسمی منابع اقتصاد بومی به گونهای که در جهت منافع مادر کشور «و به زیان اقتصاد خود ماهوارهها باشد» تعریف میکند. ولی هنگامی که شرکتهای چندملیتی، که این بحث متوجه آنهاست، بتدریج و بهطور مدام ویژگی ملی خود را چنان از دست میدهند که نمیتوان سخنی با معنی از سلطه یک کشور به کشور دیگر با وسایل اقتصادی گفت، معنی این بحث چه خواهد شد؟۶
ـ به نظر میرسد که مسائل واقعی جهان سوم متأثر از این است که ابزار تولید رسماً در دست بخش خصوصی باشد یا تحت کنترل یک دولت متشکل از طبقه بوروکراتهای انحصارگرا. ریشه دشواریهای جهان سوم عدم وجود یک مکانیزم مناسب جهانی است که بتواند روابط نابرابر میان جهان سوم و کشورهای صنعتی را بهطور مؤثر تصحیح کند.
تحلیل تاریخی نشان میدهد که گسترش امپریالیستی در سده ۱۹ و اوایل سده ۲۰ شرط لازمی برای توسعه سرمایهداری نبود، هرچند شاید رشد آن را و ایجاد یک سیستم اقتصادی بینالمللی چندجانبه را تا حد قابلملاحظهای سرعت بخشید. امپریالیسم بیش از هر چیز نتیجه انرژی لبریز جوامع اروپایی در رشتههای اقتصادی، سیاسی و ارتشی بود: امپریالیسم نیاز ذاتی سیستم اجتماعی ـ اقتصادی این جوامع نبود.۷
تفسیرهای اخیر غربی شمار بزرگی از نویسندگان وجود دارند که امپریالیسم نوین را اساساً فرآورده جنبشهای ملیگرایانه تودهای سده ۱۹ تعریف میکنند، که در مسیر رشد و تکامل جامعههای غربی، منجر به تباهی جامعه از آزادیخواهی به خودکامگی دموکراتیک شد.
... این سیاستمداران بودند نه بازرگانان و بانکداران که با وزش باد همراه شدند و اجازه دادند رفتارشان را افکار عمومی تعیین کند. سرمایهداران با سرمایهگذاری در طرحهای مطمئن اقتصادی، بدون توجه به اینکه آنها در کشورهای سنتی صنعتی باشد یا در سرزمینهای آن سوی دریاها، راضی بودند.
فریادهای «بریتانیای بزرگتر» یا «آلمان بزرگتر» وقتی از نزدیک مورد تحلیل قرار گیرد، جز فرمولی تهی برای پنهان کردن طیف پهناوری از انگیزههای امپریالیستی دیده نمیشود.۸
ـ سیاست مستعمراتی بریتانیا در عصر لردلوگارد در حقیقت کوشید تا آنجا که امکان دارد ساختارهای اجتماعی و فرهنگهای مردمان بومی را حفظ کند، اما این سیاست در درازمدت هم ناموفق و هم منحطکننده بوده است. برعکس، تحت ادراک ماوقع، به نظر میرسد که سیاست بیرحمانه فرانسویان در همانندسازی درست بوده است. لوتی مستعمرگری را عمدتاً پیروزی تمدن غربی بر نظامهای اجتماعی باستانی آفریقا و آسیا میداند ـ فراگردی که بوسیله هزاران مستعمرهنشین و پیشگامان و ماجراجویانی که نمایانگر انرژی مازاد غرب بودند به پیش برده شد.
لوتی با شدت این انگار را که امپریالیسم بیرحمانه فرهنگهای غنی بومی را نابود کرد رد میکند. هنگامی که نظام جهانی اروپایی فرو ریخت، دلایل اروپایی داشت و علت آن به هیچوجه پایداری مردمان مستعمرهها نبود.
تحلیل لوتی از استعمارگری همراه با انتقاد شدیدی از اروپائیان است که خودشان در دو جنگ جهانی «بنیادهای مادی، سیاسی و اخلاقی اروپا را که بر جهان چیره شده بود» نابود کردند.
او در مورد جنبشهای رهاییبخش جهان سوم (میگوید) این جنبشها شامل «شورش آنهایی نیست که میخواهند متفاوت باشند، بلکه آنهایی که احساس میکنند از اربابانشان دستکمی ندارند و یا بیصبرانه میخواهند مانند آنها شوند» است.۹
ـ تئوری مارکسیستی همیشه بر این فرضیه استوار بوده که امپریالیسم اصولاً کارکردی از نظام سرمایهداری و مرحله ویژهای از توسعه خود میباشد، و بنابراین، اساساً یک پدیده ناسیونالیستی نیست. گرچه از قدرت دولتهای ملی برای رسیدن به هدف خود استفاده میکند.
از دوران آغازین ملکه ویکتوریا، هرگاه حفاظت از منافع اقتصادی، که در غیر این صورت مورد تهدید قرار میگرفت، ایجاب میکرد، بریتانیا به حکومت رسمی امپریالیستی متوسل میشد. «جمعبندی عادی سیاست امپراتوری بازرگانی آزاد به عنوان دادوستد کن، نه حکومت، باید خوانده شود: «اگر ممکن باشد با کنترل غیررسمی، و اگر لازم باشد با فرمانروایی، دادوستد کن».
به گفته وهلر، امپریالیسم نتیجه عدم تعادل بنیادی در توسعه اقتصادی در کشورهای صنعتی است. در اصطلاح وهلر «امپریالیسم» هر شکل از گسترش را فرامیگیرد، حتی هنگامی که این گسترش انحصاراً برابر با مقررات رسمی بازار آزاد انجام گرفته باشد. برای مثال، در تصور او یک سیاست منظم ترویج صادرات اگر بیشتر متوجه بازارهای کشورهای توسعه نیافته شود، شکل نمونهای از امپریالیسم است.۱۰
ـ تئوریهای مارکسیستی امپریالیسم گسترش جهانی سرمایهداری به نظر او (مارکس) اجتنابناپذیر بود و هدفی پیشرو داشت. او به نابودی نظامهای کهنه شده اقتصادی و اجتماعی با نظری تأسفانگیز نمینگریست و آن را مرحله لازمی برای رسیدن به جامعه بورژوا و سرانجام کمونیستی میدانست. او با ایجاد مناطق بزرگ اقتصادی و بنابراین، بهطور غیرمستقیم، با امپریالیسم موافق بود و آن را مرحلهای اجتنابناپذیر از تاریخ جهان و مخالفت با آن را بیهوده میدانست.
از دید او [انگلس] نخستین اثر بازارهای خارجی جلوگیری از بحران بود، ولی پس از آن اثر نخستین، بحرانهای بعدی را شدیدتر میکرد، چون باعث شتاب در افزایش تولید و انباشت سرمایه میشد. انگلس سخت به تئوری کلاسیک مارکسیستی معتقد بود که سرمایهداری در انتهای زنجیرهای از بحرانها که شدتشان بتدریج افزایش خواهد یافت فرو خواهد ریخت.۱۱
ـ هیلفردینگ که به مارکسیسم بنیادی وفادار بود هرچند تغییر مهمی در آن داده بود. وضع را چنین میدید:
۱) هرگونه گسترش امپریالیستی (صادرات سرمایه، تهیه بازارهای خارجی، باز کردن سرزمینهای جدید، سیاست تسلیحاتی، و غیره) گسترش سرمایهداری را شتاب میدهد.
۲) در مرحله گسترشگرایی، سرمایهداری آسیبپذیری کمتری در برابر بحران دارد. «هرچه تندتر... سرمایهداری گسترش یابد، دوران رفاه درازتر و بحرانها کوتاهتر خواهد بود.
روزالوکزامبورگ این پرسش را پیش کشید که چرا فرو ریختن اجتنابناپذیر سرمایهداری طبق پیشبینی مارکس هنوز روی نداده و مدعی شد که پاسخ را با ایجاد تغییراتی در تئوری باز تولید وی یافته است. مارکس رشد سرمایهداری را در یک «نظام بسته» شرح داده، و این حقیقت را ندیده گرفته بود که تداوم انباشت سرمایه بر این فرضیه که نقاطی که توسط سرمایهداری کاملاً بهرهبرداری نشدهاند کماکان وجود دارند، استوار است و بدون آن رشد امکان ندارد.۱۲
ـ لوکزامبورگ... نخستین کسی بود که توجه را به نقشی که نظامیگری انباشت تسلیحات که هزینه آن را مالیاتهای غیرمستقیم میپردازد ـ به عنوان وسیلهای فرعی برای انباشت سرمایه باز میکرد جلب کرد. هزینههای دفاعی روش دیگری برای ایجاد ارزش اضافی بود... او تأکید بر این حقیقت داشت که انباشت سرمایه، با گسترش سیستم سرمایهداری، به زیان ساختارهای اجتماعی کهنتر و نیز با افزایش خفقان طبقه کارگر در موطن خود تسریع میشود.
لوکزامبورگ امپریالیسم را پدیدهای میدانست که به سرمایهداری فرصت دیگری برای ماندگاری داد، هر چند این ماندگاری دیری نخواهد پایید. از دیدگاه وی، امپریالیسم سرانجامی حتمی از ماهیت گسترش خواهی ذاتی سرمایهداری است، و افزوده بر این، شرایط را برای امکان انباشت بیشتر سرمایه توسط طبقه کوچک سرمایهدار فراهم میسازد.
او در رساله ژولیوس چاپ ۱۹۱۶ در مقاله بحران در سوسیال دموکراسی آلمان نوشته است: ... روند پیروزمندانه و بیرحمانه سرمایهداری در سراسر جهان، همراه با همه ابزار قدرت، راهزنی و زشتی، یک جنبه روشن دارد: مقدمه سرنگونی نهایی خود را بوجود آورده، و حکومت جهانی سرمایهداری را که تنها بر پایه آن انقلاب جهانی سوسیالیستی میتواند ادامه یابد، برقرار کرده است.۱۳
تئوریهای کهنهتر امپریالیسم نظر هابسون را (کسانی مانند کینز تئوری مصرف نابسنده او را با همه کاستیهایش احیاء کردند) دائر به این که علل امپریالیسم بیشتر در ساخت پایگانی جامعه انگلیس نهفته است نه در خود سرمایهداری؛ و نیز بحث در این مورد که طبقات حاکمه برای دفاع از موقعیت اجتماعی خود روحیه میهنپرستی ستیزجویانه را در مردم تحریک میکنند و انگارههایی مانند افتخار و حیثیت ملی در این امر نقشی اساسی دارند را میتوان در نوشته شومپتر هم یافت.۱۴
ـ امپریالیسم، نه تنها در آلمان بلکه در بقیه جهان غرب، در اصل یک پدیده سیاستبازی قدرت بشمار میآمد که شامل گسترش حکومت نیروهای بزرگ اروپایی به سراسر کره زمین میشد... هدف از ایجاد یک امپراتوری مستعمراتی معمولاً این بود که حیثیت یک دولت را بهبود بخشد، و در نهایت آن را به رتبه یک نیروی جهانی ارتقاء دهد.
هاینرش فونتر ایتشکه، پیش از آغاز سده نوشت: آلمان تاکنون همیشه سهم بسیار کوچکی از غنائم تقسیم سرزمینهای غیراروپایی را در میان قدرتهای اروپایی داشته است. این پرسش که آیا ما میتوانیم نیرویی در آن سوی دریاها باشیم، اثری حیاتی بر موجودیت ما به عنوان یک کشور درجه یک دارد. اگر نتوانیم این احتمال منزجرکننده میرود که انگلستان و روسیه جهان را میان خود بخش کنند.۱۵
گرد آوری وتهیه: مهدی فهیمی
منبع: تئوریهای امپریالیسم، ولفگانگ ج.مومسن، ترجمه کورش زعیم، امیرکبیر، ۱۳۶۳، صفحات:
۱۴۴/۴ ،۴۰ـ۱۳۹/۳ ، ۱۳۶/۲ ،۲ـ۱۳۱/۱
۹۲ـ۹۰/۸ ،۱۶۳/۷ ،۵ـ۱۵۴/۶ ،۱۵۲ـ۱۵۰/۵
۹ـ۵۷/۱۲ ،۵۲ـ۵۰/۱۴،۱۱ـ ۱۰۵/۱۰ ، ۸ـ۹۶/۹
۳ـ۲۲/۱۵ ، ۸ ـ۳۷/۱۴ ، ۵ـ۶۳/۱۳
منبع: تئوریهای امپریالیسم، ولفگانگ ج.مومسن، ترجمه کورش زعیم، امیرکبیر، ۱۳۶۳، صفحات:
۱۴۴/۴ ،۴۰ـ۱۳۹/۳ ، ۱۳۶/۲ ،۲ـ۱۳۱/۱
۹۲ـ۹۰/۸ ،۱۶۳/۷ ،۵ـ۱۵۴/۶ ،۱۵۲ـ۱۵۰/۵
۹ـ۵۷/۱۲ ،۵۲ـ۵۰/۱۴،۱۱ـ ۱۰۵/۱۰ ، ۸ـ۹۶/۹
۳ـ۲۲/۱۵ ، ۸ ـ۳۷/۱۴ ، ۵ـ۶۳/۱۳
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست