شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا
جستاری در چله

۱) خدا
۲) انسان
۳) مرگ
۴) شهر
۵) طبیعت
۶) زن
۷) ترس
۸) غربت
۹) عقده
۱۰) خفقان
۱۱) دکور
۱۲) تجرید
۱۳) قهرمان
۱۴) حق و مردم
● نجیب فاضل به روایت چله
نجیب فاضل در سال ۱۹۰۴ در استانبول چشم به جهان گشود. وی تحصیلاتش را از مدرسه بحریه «هی بلالیه» شروع کرده تا اینکه وارد دانشکده ادبیات استانبول شد و گرایش فلسفه را برای ادامه تحصیل برگزید.
او جزء اولین دانشجویان اعزامی وزارت فرهنگ ترکیه به اروپا بود. فاضل در دانشگاه سوربن پاریس به تحصیل در رشته فلسفه پرداخت. اما تحصیل در این دانشگاه را نیمه تمام گذاشت و به وطن مادریش (ترکیه) بازگشت.
نخستین شعرهای فاضل در نشریه «مجموعه نو» به چاپ رسید. در بیست و چهار سالگی با نشر دومین اثر خود «پیادهروها» شهرت یافت.
با گذشت زمان در بانکهای مختلفی مشغول به کار شد و خیلی زود به مدارج بالاتر اداری دست یازید. سپس در دانشگاه هنرهای زیبای استانبول، دانشکدههای تاریخ و جغرافیا و زبان و همچنین کالج «روبرت» به سمت استادی منصوب شد.
در سال ۱۹۳۴ به محضر «مرشد عبدالحکیم» رسید.
وی از این زمان به گفته خودش وارد «مجادلات اجتماعی» شد و به همین دلیل بارها دستگیر و محکوم و به زندان افکنده شد.
مجموع احکام صادره برای او قبل از کودتای ۱۹۶۰ به بیش از ۱۰۱ سال حبس رسید.
وی در سال ۱۹۳۶ نشریه «درخت» و در فاصله ۱۹۴۳-۷۸ نشریه «شرق بزرگ» را انتشار داد.
تالیفات نجیب فاضل علاوه بر دیوان اشعارش «چله» و «آفرینش یک انسان» که داستان بحران روحی او و بزرگترین اثر نمایشی در تئاتر دراماتیک ترکیه است، به بیش از صدجلد میرسد.
این شاعر شهیردر ۲۵ می سال ۱۹۸۳ با زندگی وداع کرده و در تپه «ایوب پاشا» به خاک سپرده شد.
● توصیف نجیب فاضل از روزگار
نجیب فاضل، روزگاری را که در آن زندگی کرده، روزگاری ناخوش و نامناسب توصیف میکند. او معتقد است در روزگار او معنویت از میان مردم بخصوص هموطنانش رخت بر بسته است. علتش هم این است که آنها مقلد غرب و بیگانگان شدهاند، تقلیدی که میمون وار بوده و پایه و اساسی نداشته و از اصول و براهینی درست برخوردار نبوده است لذا راهی را که در پیش گرفتهاند راه ناشایست و ناصواب است و ایمان مردمان در مساجد مرکزی شهر یعنی مساجد جامع حبس شده است و مردم به احکام و دستورات دین عمل نمیکنند، قدرت و فرمانروایی به دست کفر افتاده و کسی خدا را نمیشناسد و پی به رحمت او نمیبرد. فحشا جای کتاب مقدس را گرفته و اخلاق، طرفداری ندارد. تاریخ علیه حقیقت قد علم کرده و آزادی دشمن، حق قلمداد میشود.
حالا اما/ میمونها هم از تقلید پشیمان هستند .../ کدام راه شایسته ملت ترک است؟/ و کدام حزب؟/ ایمانی که در مساجد جامع حبس شده، به میدان نمیآید/ سلاح و فرمان در دست کفر است/ پاسخ سوالت از جهل، علم است/ و درمان از زهر/رحمان، نامی ناشناخته است و رحمت؛ کلمهای مجهول/و اخلاق رمانی بیمخاطب/ تاریخ علیه حقیقت است/ آزادی دشمن حق...(/۱) او میگوید در چهارقرن اخیر انسانها دچار غفلت شدهاند و داراییشان را اساس و عامل فخر خویش میدانند. نماز را برای کسب و دریافت بهشت کافی و وافی دانسته و برآنند که حتما با خواندن نماز جواز اخذ بهشت را به کف آوردهاند، اما نمیدانند که قرآن در دست حافظانی افتاده که کوردلند و تفسیر و معنی آن را در نمییابند و دین سواد و زینت دفتر و کتاب دعا نویسان دین ناشناس گشته است؛
انسان غافل را ببین چگونه به داراییاش فخر میفروشد؟/تعصبی خشک دارد و/قرآن نزد حافظان کوردل/ و دین در نسخه دعا نویسهاست...(/۲)
به عقیده نجیب فاضل، روزگار گذشته ، روزگاری که متعلق به اجداد او بوده، بهتر از روزگاریست که وی در آن نفس میکشد و زندگی میکند اگر چه در آن زمان نیز غم و اندوهی در کار بوده، اما در کنار غصهها و دردها، آرامش هم جایگاهی داشته و دین در میان مردم نفس میکشیده، همسایهها از حال همدیگر بیاطلاع نبوده و عقل و تدبیر در بینشان حاکم بوده، اما ناگهان اژدهای چهل سری اوضاع را به هم میریزد و روح معنای همسایگی را میکشد، نسلی انبوه و پرتراکم از راه میرسند و به خیال اینکه صعود میکنند و به حق نزدیک میگردند، سقوط میکنند چنانکه در سروده «خانهام» یادآور میشود:
مادر بزرگ همیشه اندوهگین در گوشهای از تو (خانه) قرآن میخواند.../ و مادرم پیش رویش گلدوزی میکرد.../ سماور، ترانه آرامش میخواند/ و چرخ غمگین زمان در ساعت دیواری میچرخید.../ آبها سخاوتمندانه میگفتند: «النظافه من الایمان...»
صف دمپاییها احوال پرس همسایه بودند/ و دوریها و نزدیکیها معقول بود.../ اما اژدهای چهل سری تو را خورد/ و روح معنای همسایگی را کشت/ نسلی سوار بر پشت هم از راه رسید/ ادعایشان صعود بود ولی سقوط کردند(/۳)
● نظر نجیب نسبت به دنیا
نجیب فاضل بر خلاف عارفان از جمله سعدی که میگفت:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
دنیا را پر نقص و گسست و عامل شکست و جدایی میداند. دنیا از نظر او عسل زهرآلودی است که در کندویی قلابی نهاده شده است، دنیا برای او آنقدر حقیر و کوچک است که حتی نمیتواند در آن جایگاهی برای نشستن یا ایستادن داشته باشد بلکه مالکیت دنیا برای اوست و این نشان حقارت دنیاست که به ملکیت او در آمده است و این است سخن او:
دنیا پر از نقص است/ پر از گسست و جدایی و شکست...(/۴) دنیا عسل زهرآلودی در کندوی قلابی است(/۵)
آوارهام روی زمین/ دربه در/ اگر هر کسی در دنیا جایی دارد/ من میگویم: دنیال مال من است(/!۶)
و این از آن جهت است که در دنیا از معنویت خبری نیست و بحر در عرصه آن یکرنگ و بیریا عمل نمی کند لذا شاعر آرزو می کند:
کاش دنیا حمامی معنوی برای مردم بود/ کاش بشریت با تمام رنگهایش یکرنگ بود...(/۷)
گاهی نیز احساس غریبی و سرگردانی میکرد و همچون تعدادی از فیلسوفان میگفت:
گاهی به حس غریب میرسم/ در این دنیای پست دنبال چه میگردم...؟(۸)
او فکر میکرد که:
خوشبخت است؛ کسی که دنیا را غربتی تلخ میداند/ و مرگ را در چشمهسار وطنش شربت...(/۹)
● مرگ و مرگ اندیشی نجیب فاضل
نجیب فاضل هم مانند بسیاری از شاعران و افراد متفکر جامعه نمیتواند به مرگ به طور ویژه نیندیشد. چه اینکه مرگ اندیشی او گاه تحت تاثیر آیات قرآن و روایات اسلامی و گاهی ملهم از دیدگاهای عارفان بخصوص مولوی و گاهی هم بر اساس اتفاقات روزمره زندگی شکل گرفته است. مرگ برای او اگر در وطن روی دهد چون شربت شیرین عامل خوشبختی محسوب میشود. فکر مرگ لحظهای نجیب را به حال خودش رها نمیکند. او تابوت را ارابه روان پیروزی میداند که روزی حتما باید سوار بر آن شود و از دنیا که گوشت و روغن و عسلش زهر است گذر کند و به عالم دیگر برود، بنابراین گریه و زاری بر این سفر برایش بیهوده مینماید. لذا مانند جبران خلیل جبران توصیه میکند در سوگ او شاد باشند و جشن بگیرند. چون به نظر او مرگ در حکم عید است برای مرده، چراکه مرگ آغاز سفر به عالم دیگر است. پس برای انسان، هنر آن است که به عزرائیل خوش آمد بگوید چنانکه پیامبر اسلام گفت.
خلاصه اینکه نجیب فاضل گزارش خوبی از لحظه به لحظه مرگ به مخاطبان خود میدهد. حال برای ایضاح مطلب، جملات و گفتههای او را با هم مرور میکنیم، هر چند مرا عقیده بر آن است که بعضی از جملات او برای فهم بهتر نیاز به تفسیرو شرح بیشتری دارد لیکن این نوشته را جای و تاب آن نیست.
نخستین جرقههای فکر مرگ
نخستین جرقههای مرگ از آنجا آغاز میشود که انسان فکر میکند جایگاهش چیست؟ برای چه آمده است و چرا باید برود؟ و کجا باید برود؟ چنانکه منسوب به مولوی است که فرمود:
روز و شب فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا میروم آخر؟ ننمای وطنم
ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بودست مراد وی از این ساختنم؟
توفان این افکار، نجیب فاضل را نیز در خود میپیچد و با خود به عوالم ناشناخته میبرد. پیداست که نجیب را یارای استقامت در برابر این توفان نیست لذا مدام از خود می پرسد؛
چرا زندگی میکنیم؟/هستی چیست؟ و نیستی کدام است؟(/۱۰) و از اوست که میگوید:
در نخستین تفکر اندیشه عدم به سراغم آمد؛/اگر پایان من نیستی است حالا چرا هستم؟/گاهی هستی، گاهی نیستی... اصلا تو هم نیستی، نیستی.../! ای انسان تو در بودن خودت نابودی/! عقرب نیستی بیا و مرا نیش بزن/ بازهری که سر چشمه هستی است.(/۱۱)
چنین است که زندگی برای نجیب سخت و توان فرساست چنان که گفته است؛
از نسل سرهای خونین بپرس/ اینکه زندگی چقدر سختتر از مرگ است(/۱۲)
خدای من، خدای هر دو جهان/ بگو به سمت تو میل کند قلبی که دادی؛/ دوری از تو آتش است و نزدیکی به تو نیز/ زندگی سخت است، مردن و رسیدن نیز/ من از مرزهای بسته عبور میکنم/ همه میمیرند اما من؛ مرگ را زندگی میکنم(!۱۳)
نجیب فاضل میداند که مرگ، آن به آن نزدیکش میشود و میگوید؛ نزاع روز و شبم به اجل نزدیک میشود/ خداوند رحمان و رحیم است و عزوجل(/۱۴)
دوستانم؛- / همه چیزها- یکی یکی رفتند/ در اتاقی خالی، مرگ را انتظار میکشم(/۱۵)
در زمان مقرر می میرم/ با حسرت جملهای ناگفته بر لب(/۱۶)
اسب سیاهم را زین کردهام و منتظر اشارهای هستم/ اگر بپرسند با خودت چه آوردهای؟... وای بر من ...(/۱۷)
پس اگر کسی به مرگ و عزرائیل لبخند بزند، هنر کرده است چه اینکه نجیب میگوید:
دنیا پر از رنج است؛ رنگ، نقش، لذت و.../بالاترین هنر در چشم من؛ لبخند به عزرائیل است...(/۱۸)
پردهها بالا میروند، وقتی پردهها پایین بیفتند/ آن وقت خوش آمد گفتن به عزرائیل، هنر است...(/۱۹)
به هر حال چنانکه گفته شد فکر مرگ لحظهای نجیب را رها نمی کند. به قول خودش:
سرم کودکی گریان است، چگونه آرامش کنم؟ نمیتوانم مرگ را حتی برای یک ساعت فراموش کنم...؟(/۲۰)
صحبت از مرگ، تا هنگام مرگ با ماست؛(/۲۱)
انسان چگونه تکه تکه می شود(/۲۲)
جاودانگی؛ اولین و آخرین حرف بزرگ است که در جستجویش از مرگ یکه خوردیم(/۲۳)
بیخبری از عالم مرگ و لحظه فرارسیدن آن
بیخبری از مرگ و ساعت فرارسیدن آن کما بیش جان شاعر ترک را مثل دیگر همنوعانش میآزارد، لذا آرزو میکند؛ کاش میدانستم آن قرار بزرگ کجا و چه ساعتی است؟
کاش میدانستم چوب تابوتم تن کدام درخت است؟(/۲۴)
کاش دامن این عابر را بگیرم/ اوبایستد و من بپرسم از مرگت خبری داری؟(/۲۵)
ابدیت در کدام نقطه آسمان است؟(/۲۶)
اینان که آشنا میروند/ فردا بیگانه باز میگردند...(/۲۷)
نمی دانم کدام شب/ یا ساعت.../ اما دیر یا زود/ به سلامتی نوبت من هم میرسد/ اسب خستهام/ شیهه میکشد و میایستد/ این هم از درههای سبز و آن حقیقت جاوید...(/۲۸)
آیا وقتی مرگ بیاید ترسی هست(/۲۹)
به عقیده نجیب، عامل این بیخبریها و پرسشها در این است که؛
زندگان مرگ را نمیفهمند/ که اسرار پیش مردگان است/ در اینجا تنها یک خط و جهت هست/ و تنها یک تن که پیدایش خواهم کرد/ هنگامی که نوبتمان برسد/ پس بگو: ای رسول؛ جاودانگی در بندگی توست...(/۳۰)
اسرار اما در گور است/ و «او» بر هر چیزی عالم است/ آیا راه کوتاهتری هست؟/ در آتش بیفت و استراحت کن/ و در آب جوش لبخند بزن(/۳۱)
اما کسی نمیداند که این اسرار چیست. آیا این اسرار همان مرگ است که زیباست؟ چه اینکه شاعر چله میگوید:
راز پشت پرده این است؛ مرگ زیباست/! راستی اگر مرگ، زیبا نبود آیا پیامبر میمرد؟(/!۳۲)
▪ عبور از دنیا
حال که آمدن مرگ قطعی و حتمی است و به قول نجیب؛
مرگ رسیدن به سرزمینی است که پیری ندارد(/۳۳) یا زمان پیراهن دیوانهای است که مرگ پارهاش میکند(/۳۴] ) و حتی اذانی که هنگام تولد در گوشم خواندهاند/ موسیقی نمازی است که هنگام مرگ میخوانند(/۳۵] ) و یا اینکه میدانیم[ پیشترها کائنات در آب زندگی میکرد، آب از ما میگذرد هنگام تولد و مرگ ...(/۳۶)
اگر با او هم عقیده و هم نظر باشیم باید بدانیم که؛
از این در نمیتوان گذشت جز با پروبالی شکسته/ و جز با دل کندن از دوست و آشنا/ از این دنیا که گوشت و روغن و عسلش زهر است/ بیگذشتن از لذتهای فانی نمیتوان گذشت(/۳۷) جز با رها کردن عنان عقل از این دیوانگی نمی توان گذشت/! و کشتیای که در میان صخرههای سخت جهت یابی می کند، بدون راهنمایی ناخدایی کارکشته به مقصد نمیرسد/! هر چه خواندی و فهمیدی باد هواست. حتی با به زانو درآوردن زمین و شکافتن آسمان/ از این در نمیتوان گذشت/ رمز عبور و کلید؛ تنها اوست/ و نمیتوان سربر آن دامن نگذاشت(/۳۸)
پس ای:
سوار اسب سیاه؛ بتاز/ پیچ و خمهای این راه به گور می رسد(/۳۹)
چه اینکه؛
ندا آمد« این تجارت سودی ندارد/ دنبال چیزی باش که با تو در گور میرود/ در این بازار کهنه فروشی/ تنها کفن، تخت غسالخانه و دیگهای سیاه، انتظارت را میکشند» صدایی تلخ از مناره بانگ زد: «کسی مرده است»/ نیت کردند و در صف نماز قرار گرفتند/ و این گونه کسی مرگ را از ابتدا باور نمیکند؛ نه آنها که تابوت را میبرند، نه گور کن...(/۴۰)
▪ تابوت
جعبهای چوبی و بلند است/ و قسمت پاییناش تنگتر / تابوت ساز میداند فردا/ جایش آنجاست/ حقیقت دارد مردهها دوباره زاده میشوند/! و تابوت، قنداقی چوبی است/ اما این هدیهگران قیمت برای چه کسی است/ که درب جعبه را این چنین محکم می بندند(/!/۴۱) زمزمه مرگ بر هر لب و در هر تار است/ و در انتها تنها یکترانه، جیرجیر تابوت(/۴۲) تاج و یراق را برای پادشاهی فراموش کن/ ارابه پیروزی، تابوتی روان است(!۴۳)
طبق بیان سنن النبی، امام باقر(ع) فرمودند: سنت در حمل تابوت این است که از چهار طرف آن را بردوش بگیرند و از آنکه گذشت انواع دیگر مستحب است.(۴۴)
از این قبیل احادیث و روایات در کتب اسلامی فراوان است. نجیب هم تحت تاثیر این قبیل بیانات معصومین(ع) است که میگوید:
آن روز دوست و تاج گل و تشریفات نمیخواهم/ کافی است فقط چهار مرد مومن مرا تشییع کنند...(/۴۵)
از نظر نجیب فاضل، گور نقطه اتحاد اضداد است چنانکه میگوید؛
گور، نقطهای است که اضداد به هم میپیوندند(/۴۶)
وی همچنین تحت تاثیر مولانا جلالالدین مولوی، انسان را چون نی بریده شده از نیستان دانسته و میگوید:
انسان نی است بریده از بیشه/ فلوتی در باد / از تاریکی بر زمین فرود آمدیم/ و جز ردیف گورها هیچ ندیدیم(/!۴۷) حال اینکه «جز ردیف گورها هیچ ندیدن» شاید از این حیث است که هر انسان به اعتبار اینکه در گوری نهاده میشود خود گوری است متحرک. هم از این حیث است که توصیه میکند؛
صراف خسیس، کیسهای دیگر بدوز/! و سکه رایج گور را جمع کن(/۴۸)
پینوشتها در دفتر روزنامه موجود است.
یدالله قائم پناه
یدالله قائم پناه
منبع : روزنامه خراسان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست