جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آیا خداوند موجودی بی‌نیاز است؟


آیا خداوند موجودی بی‌نیاز است؟
پرسش این است که اگر خداوند از بندگان خود بی‌نیاز است، چرا می‌خواهد که بندگانش از قدرت او آگاهی داشته باشند؟ مگر خداوند نیازی به این معرفت و شناخت دارد؟
در پاسخ، نکته‌ای را باید روشن کنیم؛ خداوند غنی محض است و از هر چیز و هر کس بی نیاز است و در مقابل، مخلوقات در تمام هستی خود و در ذره ذرهٔ وجود خود به او محتاجند. پروردگار عالم از هرگونه نقص و کمبودی به دور است و خود سرچشمه هر خیری است. پس خداوند فاعلی است که از نتیجه فعل خویش بی‌نیاز است، اما این سخن هرگز به این معنا نیست که فعل او بی هدف و خالی از غایت باشد.حکمت الهی ایجاب می‌کند که مخلوقات او (که فعل او هستند) هر کدام هدف و غایتی داشته باشند که برای رسیدن به آن هدف خلق شده باشند. به روشنی می‌توان دو نکته را از این مطلب برداشت کرد؛ یکی این که خداوند همانند فاعل‌های ناقص نیست تا به فعل خود نیازمند باشد و بخواهد با آن، خود را کامل گرداند و نیازهای خویش را برآورد نکته دیگر این که هدف و غایت فعل، غیر از هدف و غایت فاعل است؛ یعنی ممکن است فاعلی به سبب بی‌نیازی خود نیازمند هدفی نباشد، اما فعل او هدفدار باشد
انسان نیز همانند موجودات دیگر حرکتی هدفمند دارد. هدف انسان رسیدن به کمال مطلق است. موجودات دیگر با بهره‌گیری از ویژگی‌های طبیعی و یا غریزی خویش، به سیر تدریجی می‌پردازند، اما انسان از آن جا که مختار است و قدرت انتخاب دارد و راه‌های گوناگونی پیش رو دارد، نیازمند عاملی است که عقل او را در انتخاب راه درست یاری رساند و در هر لحظه و هر جایگاهی او را در شناخت وظیفه کمک کند. احکام و تکالیف شرعی همگی برای ایفای چنین نقشی است. هیچ یک از تکالیف از الهی برای بر طرف ساختن نیازی از ذات بی نیاز خداوند نیست، بلکه برای یاری انسان در رسیدن به کمال مطلوب است. از این رو می‌توان فلسفه و حکمت وضع احکام و تکالیف را همان فلسفه آفرینش انسان دانست؛ یعنی پیمودن راه کمال.(۱) این نکته در مواردی روشن‌تر است که خداوند، شناخت و آگاهی به عالم خلقت و تفکر درباره صفات الهی را وظیفه‌ای حتمی برای انسان‌ها مقرر می‌سازد؛ چرا که برای پیمودن مسیر کمال و سعادت، شناخت و آگاهی، نخستین قدم است. پرسش آغازین بحث را نیز می‌توان با همین بیان پاسخ گفت. این که خداوند متعال بندگان را متوجه قدرت خویش می‌سازد و به بیان‌های گوناگون، قدرت قاهرهٔ خویش را مطرح می‌سازد و شناخت آن را بر ما تکلیف می‌کند، ناشی از نیاز خداوند به شناساندن صفات و کمالات خود نیست، بلکه برای فراهم ساختن زمینه تربیت نفوس آدمی است. برای توضیح این که چگونه شناخت قدرت خداوند زمینه تربیت و کمال انسان را فراهم می‌کند، لازم است به دو ویژگی در نهاد آدمی توجه کنیم:
۱. خودخواهی و حب نفس، خصلتی است در نهاد آدمی که باعث می‌شود انسان، غیر از خود و منافعش چیزی را به حساب نیاورد؛ تا جایی که عظمت و قدرت خدا را نیز در کنار خواست‌ها و تمایلات خویش کوچک شمارد و خود را در برابر خداوند متعال، صاحب حق و قدرت بداند و تواضع در برابر کردگار خویش را فراموش کند. این حالت، منشأ اصلی بسیاری از رذیلت‌ها و مفاسد اخلاقی است و باعث فاصله گرفتن شخص از کمالیت و سقوط او در پرتگاه گمراهی می‌شود.
۲. فراموشی، خصلت دیگر آدمی است. انسان به اقتضای طبیعت خود، در گذر عمر و عبور از پیچ‌وخم‌های زندگی، بسیاری از حقایق را فراموش می‌کند. گفته‌اند کلمه (انسان) از مشتقات (نسیان) است ما انسان‌ها، این حقیقت را به خوبی در خود می‌یابیم که مسائل بسیاری را در جریان زندگی روزانه خویش فراموش می‌کنیم. حتی مسائلی را که در برهه‌ای از زمان؛ تمام فضای ذهن و فکر ما را مشغول کرده پس از مدتی از یاد می‌بریم. شاید گمان کنیم که غبار زمان بر وقایع و حقایق نشسته و آن‌ها را از یاد ما به دور داشته است، حال آن که این فراموشی به اقتضای خصلت طبیعی ماست. فراموشی ـ همانند دیگر خصائص انسانی ـ در مواردی، نعمت است، اما در برخی دیگر از موارد، آفت کمال آدمی است. فراموش کردن مصائب و تلخی‌های زندگی نعمت است؛ ولی فراموش کردن مسائل تربیتی و بایسته‌های اخلاقی آفتی بزرگ است؛ چنان که در قرآن کریم می‌خوانیم: «نسوا الله فاءنساهم انفسهم؛ آنان خدا را فراموش کردند، پس خداوند هم (بهره‌های روحانی و ابدی) نفوس آنان را از یادشان برد»(۲) (۲) همین خصوصیت آدمی است که که ایجاب می‌کند مضامین قرآن و روایات در موارد بسیاری تکرار شود و عارفان و معلمان اخلاقی نیز تذکر و دوری از غفلت را عامل اساسی سلوک و خودسازی معرفی کنند.
با توجه به این دو ویژگی انسان‌هاست که می‌توان دریافت که چرا خداوند همواره قدرت خویش را به یاد انسان‌ها می‌آورد و بر آگاهی بندگان به قدرت خویش تأکید می‌ورزد. خداوند متعال، مربی و معلم انسان‌هاست، و به ظرایف و دقایق وجودی آنان نیز آگاه است و می‌داند که انسان برای پیمودن مسیر کمال به شناخت قدرت الهی و یادآوری پی در پی آن نیازمند است. اگر چنین شناختی در کار نباشد، خودخواهی و فراموشی، دست در دست هم داده، انسان را از پیمودن راه پر پیچ و خم باز خواهند داشت. از این روست که هر گاه مسلمانان بر اثر این عوامل، قدرت الهی را فراموش می‌کردند، خداوند در قرآن آنان را به قدرت بالغه خویش متذکر می‌ساخت. با اندکی تأمل در معنا و شأن نزول آیاتی که مسأله قدرت خدا را مطرح کرده است، می‌توان این نکته را به خوبی دریافت.
وصف (قدرت) در قرآن کریم، برای خدا و غیر خدا در یک معنا بکار نرفته است. چنان که (راغب اصفهانی) می‌نویسد: (قدرت) وصفی است که در انسان به معنای توانایی انجام کار است، ولی در خدا به معنای نفی عجز و ناتوانی از اوست. از این رو، در مورد غیر خدا همواره به صورت مقید به کار می‌رود مثلآ می‌گویند: قدرت بر فلان کار مشخص، ولی درباره خدا صفت قدرت به طور مطلق به کار می‌رود؛ زیرا تنها خداست که قادر بر انجام هر کاری است و از هر گونه عجزی مبراست.(۳) این وصف در قرآن، غالباً تحت عنوان قادر و قدیر مطرح گردیده است. چنان که گفتیم غالب مواردی که این دو وصف در قرآن آمده است، در مواردی که انسان به یکی از دو سبب نامبرده، قدرت خدا را نادیده گرفته است. برخی از این موارد را از نظر می‌گذرانیم:
۱. در مواردی که انسان، حقیقت معاد را نا ممکن بداند، یا در آن شک کند و بازگشت بدن‌های دنیوی را به همان صورت‌های اولیه امری محال به حساب آورد.(۴)۲. مواردی که انسان در اوج عزت یا در حضیض ذلت به سر می‌برد و تغییر اوضاع و شرایط خود را نیز ـ از سر عجب و یا ناامیدی ـ غیر ممکن می‌داند. در این گونه موارد خداوند اعطای عزت و تقدیر ذلت را به قدرت و مشیت خود می‌داند و بندگان را متذکر قدرت خویش می‌سازد.(۵)
۳. در مواردی که انسان‌ها با حالت یأس و نومیدی به زمین‌هایی می‌نگرند که بر اثر بی‌آبی خشک شده‌اند و امیدی به حاصل‌خیزی آن‌ها نیست. خداوند احیای زمین خشک را به قدرت بالغه خویش مطرح می‌کند.(۶)
۴. در یاری دادن به انبیا و اولیا در شدائد و دشواری‌ها و خطرها.(۷)
۵. در بخشیدن گناهان و تطهیر نفوسی که از عالم معنا و ملکوت دور مانده است.(۸)
۶. در خیرها و شرهایی که در زندگی متوجه انسان‌ها می‌گردد.(۹)
۷. در تعیین جنس جنینی که در رحم مادر است.(۱۰)
این موارد و موارد دیگری همانند نسخ آیات، کیفر و پاداش بندگان، فرستادن پیامبران، از بین بردن قوای ادراکی و حافظه انسان، خلقت آسمان و زمین، همگی مواردی است که جنبه تربیتی دارد و خداوند برای تکمیل نفوس انسانی قدرت خویش را به یاد بندگان می‌آورد. همان گونه که گفتیم، همه تکالیف الاهی حکمتی همانند این دارند و شناخت حکمت تکالیف الاهی، ما را در یافتن راز این که چرا خداوند ما را به شناخت قدرت خویش دعوت می‌کند، یاری خواهد رساند.
برای آگاهی بیش‌تر می‌توانید به کتاب‌های زیر مراجعه کنید:
۱. معارف قرآن، محمدتقی مصباح یزدی، ج ۱.
۲. الاهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، جعفر سبحانی.
۳. تفسیر المیزان، ج ۱۲، ص ۴۸.
۴. گوهر مراد، لاهیجی.
حالی که خداوند از بندگان بی‌نیاز است پس چرا اشاره می‌کند که بندگانش باید از قدرتش آگاهی داشته باشند؟
در پاسخ به این سئوال باید گفت این نکته کاملاً صحیح است و در جای خود نیز به صورت مبرهن اثبات گردیده که خداوند متعال هیچ گونه نیازی به مخلوقات خویش ندارد و غنی محض می‌باشد. و در مقابل این مخلوقات او هستند که سخت به او نیازمندند و ذره ذرهٔ وجود آن‌ها محتاج به ذات احدیت است و اصولاً پروردگاری که ادیان الاهی به عنوان یگانه معبود معرفی کرده‌اند مبرای از هرگونه ضعف و کمبودی است و هم اوست که سرمنشأ همهٔ خیرات وجودی بوده و خود هرگز به مخلوقات خویش نیازی ندارد. اما از این سخن نباید چنین نتیجه گرفت که اگر فاعل به واسطه غنی بودن بی نیاز از نتیجه فعل خود بود لزوماً فعل او هم بدون هدف و نهایت بوده باشد و هدفی را تعقیب نکند بلکه بر عکس حکمت الاهی ایجاب می‌کند که مخلوقات وی که همانا فعل الاهی می‌باشند دارای غایت و هدفی هستند که برای رسیدن به آن هدف خلق شده‌اند. آن چه که از این توضیحات و کلام آشکار می‌گردد دو نکته است، نخست آن که نباید حکم فاعل‌های ناقص راه به وسیله فعل خود در صدد استکمال و تأمین نیازهای خود هستند به ذات بی نیاز الاهی تعمیم دهیم و دوم آن که باید هدف و غایت فعل را از فاعل تفکیک کرد زیرا ممکن است فاعلی به واسطه بی نیازی به هدف احتیاجی نداشته باشد اما به واسطه آن حکیم است دارای فعلی باشد که آن فعل هدفی را تعقیب می‌کند بر این اساس می‌توان چنین نتیجه گرفت که انسان همانند سایر موجودات در این جهان باید حرکتی داشته باشد که نهایت آن نیل به کمال مطلق است در این میان سایر موجودات با بهره‌گیری از طبیعت و یا غریزه خویش به این سیر تدریجی می‌پردازند اما انسان به واسطه قدرت اختیار و تعدد در راه‌های موجود نیازمند عاملی است که عقل او را در تعیین جهت حرکت یاری می‌رساند و در هر لحظه و هر جایگاه وظیفه او را مشخص نماید بر این اساس باید گفت این که در شرایع و احکام الاهی، تکالیفی متوجه ما انسان‌ها گردیده و بر طبق آن تکالیفی متوجه انسان در ارتباط با خدا شده است. این تکالیف به جهت رفع نیازی از ذات بی نیاز الاهی نمی‌باشد بلکه هدف اصلی از این وظائف کمالی است که متوجه خود ما انسان‌ها است و لذا فلسفه و حکمت وضع احکام و تکالیف را در ادیان الاهی می‌توان به حکمت و فلسفه آفرینش انسان که همانا پیمودن مسیر کمال است برگرداند(۱) و این مطلب خصوصاً در مواردی که خداوند شناخت و آگاهی به عالم خلقت و تفکر و شناخت پیرامون صفات الاهی را به عنوان وظیفه‌ای حتمی برای ما انسان‌ها مقرر می‌سازد واضح‌تر است. زیرا برای پیمودن مسیر کمال و سعادت شناخت و آگاهی اولین قدم می‌باشد.در خصوص مورد سئوال نیز می‌توان گفت این که در متن دینی همواره خداوند متعال بندگان را متذکر به شناخت قدرت الاهی می‌سازد و در هر مناسبتی قدرت قاهره خویش را مطرح کرده واین وظیفه یعنی لزوم شناخت قدرت الاهی را به عنوان تکلیفی بر گردن ما انسان‌ها می‌اندازد ناشی از نیاز خداوند و احتیاج او برای شناساندن صفات و کمالات ذاتیه خود نیست بلکه این تکلیف نیز همانند همه تکلیف در جهت تکمیل و تربیت نفوس انسانی است .حال در بیان حکمت و فلسفه این تکلیف به خصوص و و سر این که در جای جای قرآن و سایر متون دینی خداوند در متعال به طور مکرر قدرت بالغه خویش را متذکر ما می‌سازد مقدمتاً دو خصلت و ویژگی در نهاد و طبیعت انسان‌ها اشاره می‌کنیم تا با توجه به آن‌ها مواردی را که در قرآن بر شناخت قدرت الاهی تأکید شده مورد بررسی قرار دهیم .
۱. روحیه و خصلت خودخواهی و حب نفس که سبب می‌گردد انسان هر چیزی غیر از خویشتن و منافع خویشتن را به حساب نیاورد، تا جائی که در این میان حتی عظمت و قدرت خدا را در کنار خواست‌ها و تمایلات خود کوچک شمرده و خود را در کنار خداوند متعال صاحب حق و قدرت بداند و از این رو در برابر عظمت الاهی متواضع نباشد.این عامل منشأ بسیاری از رذیلت‌ها و مفاسد اخلاقی می‌باشد و سرچشمه سقوط و فاصله گرفتن از کمالات التهی است.
۲. ویژگی نیسان و فراموشی است، انسان در طبیعت خود موجودی است که در گذر عمر و عبور از پیچ وخم‌های زندگی بسیاری از حقائق وجودی را فراموش می کند تا جائی که گفته شده کلمه انسان از ماده (نیسان) مشتق گردیده است. ما انسان‌ها این حقیقت را به خوبی دریافته‌ایم که بسیاری از حقائق را در جریان روزمره‌گی‌های زندگی فراموش کرده و به راحتی از کنار مسائلی که در برهه‌ای از زمان تمامی فضای ذهن و فکر ما را مشغول کرده بود می‌گذریم در حالی که این مسأله یکی از خصوصیت‌های وجودی ما انسان‌ها است می‌پنداریم که این غبار زمان است که به روی آن حقائق نشسته است و آن‌ها را برای ما نامرئی و غیر محسوس کرده است این خصلت فراموشی و نیسان گر چه در مواردی نظیر پیش آمدن مصائب و از دست دادن عزیزان یک نعمت الاهی به شمار می آید، اما در زمینه مسائل تربیتی و جهاتی که به تکامل روح بر می‌گردد یک آفت بزرگ است چنان که در قرآن می‌خوانیم »نسوالله فانساهم انفسهم» (۱) آنان که فراموش کردند و خدا هم به راه‌های روحانی و ابدی نفوس آن‌ها را از یادشان برد. با توجه به این خصوصیت در انسان‌ها است که بسیاری از مضامین در قرآن و روایات به صورت مکرر بیان شده است و باز توجه به این ویزگی در انسان بوده که عارفان و معلمان اخلاق را بر آن داشته که تذکر و دوری از غفلت را عامل اساسی در سلوک و خودسازی معرفی کنند.
با التفات به این دو خصلت و ویژگی در نوع بشر می‌توان به خوبی به راز اشارت قرآنی در خصوص تذکار و آگاهی انسان نسبت به قدرت الاهی پی برد زیرا خداوند متعال که مربی و معلم ما انسانها می باشد به ظرائف ودقائق وجودی انسان آگاه است و می‌داند که انسان برای پیمودن مسیر کمال و کنار زدن رهزنان این راه پر پیچ و خم سخت نیازمند به شناخت و تذکر دائمی میباشد و اگر شناخت قدرت الاهی نباشد دو عامل خود خواهی و فزون طلبی انسان و فراموشی و نیسان او را از پیمودن مسیر کمال باز خواهد داشت و لذا می‌بینیم در قرآن هرجائی که مسلمین در اثر عوامل فوق قدرت الاهی را فراموش کرده‌اند خداوند ایشان را متذکر قدرت بالغه خویش ساخته‌ است و این مطلب با اندکی تأمل پیرامون آیاتی که در آن‌ها مسأله قدرت خداوند مطرح گردیده روشن می‌گردد.
وصف (قدرت) در قرآن برای خدا و غیر خدا در دو معنای متفاوت استفاده شده است راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید (قدرت وصفی است در انسان به معنای انجام کار است ولی در خدا به معنای نفی عجز از او است و لذا در مورد غیر خدا همواره به صورت مقید به کار می‌رود مثلا می‌گویند قدرت بر فلان کار به خصوص ولی دربارهٔ خدا صفت قدرت به طور مطلق به کار می‌رود زیرا تنها خدا است که قادر به انجام هر کاری است و از هرگونه عجزی مبرا است)(۲) این وصف در قرآن غالبا تحت عنوان قادر و قدیر مطرح گردیده و غالب مواردی که این دو وصف در قرآن آمده در مواردی است که انسان به سبب دو عامل فوق الذکر قدرت خدا را نادیده گرفته یا آن را فراموش کرده است که ذیلا به بعضی از این موارد اشاره می‌گردد:
۱. در مواردی که انسان حقیقت معاد را مورد تردید قرار داده و آن را به عنوان امری غیر ممکن و نامقدر تلقی کرده و بازگشت به نهادی دنیوی را به همان صورت‌های اولیه امری محال به حساب می‌آورد (۳)۲. مواردی که انسان در اوج عزت یا در حضیض ذلت بسر می‌برد و تغییر اوضاع و شرائط خود را به واسطه عجب یا یأس و نا امیدی غیر ممکن می‌داند در این موارد خداوند اعطای عزت و تقدیر ذلت را به مشیت و قدرت خود می‌داند و بندگان را متذکر قدرت خویش می‌سازد.(۴)
۳. در مواردی که انسانه با حالت یأس و ناامیدی به زمین‌هایی که در اثر بی‌آبی مرده‌اند نگاه می‌کنند و امید خیزش محصولی از آن را ندارند، خداوند احیا ارض و قدرت بالغه خویش را مطرح می‌کند.(۵)
۴. در یاری دادن به انبیاءو اولیاءحق در شدائد و دشواریها و خطرها .(۶)
۵. در بخشیدن گناهان و تطهیر نفوسی که جان‌هایشان از عالم معنی و ملکوت دور مانده است.(۷)
۶. در خیر و شرهایی که در زندگی متوجه ما انسان‌ها می‌گردد.(۸)
۷. در تعیین جنسیت جنینی که در رحم مادر می‌باشد .(۹)
۸. در نابود کردن و هلاک کردن همهٔ مخلوقات و موجوداتی که به عنوان خدا و یا شریک او معرفی می‌شوند.(۱۰)
این موارد و موارد دیگری نظیر نسخ آیات و تعذیب و پاداش و ارسال انبیاء و از بین بردن قوای ادراکی و حافظه انسان در خلقت زمین‌ها و آسمان‌های هفتگانه همگی مواردی است که جنبه تربیتی داشته و یادآوری قدرت الاهی سبب تکمیل نفوس انسانی می‌گردد.

۱)المیزان، ج۸، ص۴۸ به بعد و معارف قرآن، ج ۱، ص ۱۵۹ به بعد.
۱) سوره حشر، آیه ۱۹.
۲) مفردات راغب مادهقدرت، ص ۴۰۳.
۳) سوره هود، آیه ۴؛ نمل، آیه ۲۰، روم آیه ۵۰.
۴) آل عمران، آیه ۲۶.
۵) سوره فصلت، آیه ۳۹.
۶) انفال، آیه ۴۱؛ حج، آیه ۳۹؛ حشر، آیه ۶.
۷) سوره تحریم، آیه ۸.
۸) سوره انعام، آیه ۱۷.
۹) سوره شورا، آیه ۵۰.
۱۰) سوره توبه، آیه ۳۹.
برای مطالعه بیش‌تر در مورد حکمت تکالیف الاهی رجوع کنید به منابع زیر:
۱. معارف قرآن، محمدتقی مصباحی‌یزدی، ج ۱، ص ۱۵۹.
۲. الاهیات علی هدی الکتاب و السنه والعقل، آیه ۳، ص۳۰۰ ـ ۳۱۴.
۳. اذخیره، سید مرتضی، ص ۱۰۰ ـ ۱۴۳.
۴. تفسیر المیزان، محمدحسین طباطبائی، ج ۸ ، ص ۴۸ و نیز: ج۱۲، ص۲۱۰.
۵. گوهر مراد، لاهیجی، ص ۲۵۳.
پی نوشت:
۱. تفسیرالمیزان، ج ۸، ص ۴۸ به بعد؛ معارف قرآن، ج۱، ص ۱۵۹.
۲. سوره حشر، آیه ۱۹.
۳. مفردات راغب، ماده (قدرت)، ص۴۰۳.
۴. سوره هود، آیه ۴؛ نحل، آیه ۷۷؛ عنکبوت، آیه۲۰؛ روم، آیه ۵۰.
۵. سوره آل عمران، آیه ۲۶.
۶. سوره فصلت، آیه ۳۹.
۷. سوره انفال، آیه۴۱؛ حج، آیه ۳۹؛ حشر، آیه ۶.
۸. سوره تحریم، آیه ۸.
۹. سوره انعام، آیه ۱۷.
۱۰. سوره شوری، آیه ۴۹ و ۵۰.
حسین دیبا