پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
به دنبال اثرانگشت داستانهای جنایی در ایران
![به دنبال اثرانگشت داستانهای جنایی در ایران](/mag/i/2/9pwqy.jpg)
وقتی از ادبیات پلیسی حرف میزنیم چه میگوییم؟ لابد بخشی از صحبتها برمیگردد به شخصیتهای محوری و متداول این نوع ادبی که همان «کارآگاه» باشد. کارآگاه از چشم مخاطب، نقش چراغ قوه روشنی را دارد که در ظلمت قیرگون جنایت، قتل، خشونت، آدم ربایی و فساد، زوایای تاریک و پنهان مجموعهای به هم پیچیده و معماگونه را تکهتکه، به هزار ترفند و گاه به مدد بخت و اقبال کشف میکند و برملا میسازد.
آدمیزاد هم که دلباخته جستوجو و سرککشیدن به پشت و پسله قضایای پرهیاهو و مه آلود است. پس جاذبههای جادویی این نوع ادبی را که خیلی زود پا به عرصه تلویزیون و سینما گذاشت نمیتوان منکر شد اما وقتی میخواهیم از ادبیات پلیسی در ایران حرف بزنیم چه میگوییم؟ به واقع میتوان به کدام نشانههای درخشان و ماندگار اشاره کرد؟ بیایید کمی روی موضوع دقیق شویم و سالهای دوردست را بکاویم. شاید حاصل قسمتی از این تمرکز به مجموعهای از کتابهای جمعوجور با کاغذهای زرد کاهی برگردد و چند نام که کمتر از یک دهه برآمدند و فرونشستند و دیگر برنخاستند.
● میدان سوت وکور
چارهای نیست. باید صراحت به خرج داد و نوشت که ادبیات پلیسی در ایران به مفهوم درست و دقیق کلمه هنوز به وجود نیامده است اما موانع و اشکالات بر سر راه خلق و نوشتن داستانهای پلیسی و جنایی در ایران کجاست؟ بیتردید علت بخشی از این وضع و شرایط باز میگردد به ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور. شاید بنابر پژوهشهای سردستی بتوان مدعی شد که دستکم تا دو، سه دهه اخیر خشونت ناشی از پیچیدگی جوامع توسعه یافته در پرتو رشد طبیعی سرمایهداری در سرزمین ما وجود نداشته یا اگر بوده، شکل و شمایل مهیبی از خود بروز نداده است.
علاوه بر این، موانع ذهنی، فرهنگی و نوعی پرهیز از گرایش به نوشتن آثار مبتنی بر زشتی و خشونت، شاید از دیگر علتهای به عرصه نیامدن رمانها و داستانهای پلیسی در کشور ما بوده است. با اندکی تامل میتوان دریافت که در دیگر کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته یا در حال توسعه نیز این نقصان در قلمرو وسیع ادبیات به چشم میخورد.
اگر بخواهیم به جستوجوی نخستین نشانههای بروز ادبیات پلیسی در ایران برویم، از میان نامهای انگشتشمار و مجلات پرتیراژ به نمونههایی برمیخوریم. در گذشته پاورقی نویسانی بودهاند که با رویکرد به عنصر کشش و متکی بر ماجراها و حوادث شبه جنایی، داستانهایی در قالب پاورقی در مجلههای عامهپسند دوران قبل از انقلاب به چاپ میرساندند. یکی از شاخصترین چهرههای به یاد مانده در این زمینه «امیر عشیری» است که گاهی همزمان در دو، سه مجله پاورقیهای شبهجنایی - پلیسی و جاسوسیاش منتشر میشد و طرفداران خاص خود را داشت. در زمینه ادبیات بالنسبه جدیتر، یکی دو اثر که تا حدی بر انگارههای رمانهای جنایی نوشته شده عبارتند از «شراب خام» اثر «اسماعیل فصیح» و چند داستان کوتاه آمیخته به طنز از نویسندهای به نام «ع-داوود».
ناگفته نماند که جوهره این رمان و داستانهای شبه جنایی نیز بسیار دور از ماهیت و سرشت ویژه رمانهای پلیسی جنایی (معروف به سیاه در غرب) بوده است.
با در نظر گرفتن تحولات و دگرگونیهای چند دهه اخیر شاید پربیراه نباشد که انتظار داشته باشیم با نوعی رویکرد مبتنی بر جامعهشناسی در آیندهای نزدیک رمانها و داستانهایی در ژانر پلیسی و جنایی به معنای کامل این نوع ادبیات داستانی در ایران نیز نوشته و منتشر شود. دلیل این پیشبینی تا حدودی باز میگردد به ساختاری شدن خشونت در لایههایی از مردم جامعههای پیرامونی شهرهای بزرگ کشور ما.
● روی نیمکت ایستگاه قطار
ناگفته نباید گذاشت که برآمدن رمانهای جنایی و پلیسی در کشورهای غربی سابقهای همسو با ورافتادن «نقاب پیشرو و مترقی» از چهره بورژوازی در آن سرزمینها داشته است و شاید نخستین آثار در این زمینه داستانهایی است از «سرآرتور تو کانن دویل» که با شخصیت نمونهوارش یعنی همان «شرلوک هولمز» یکی از شاخصترین چهرههای جنایی نویس تاریخ ادبیات سیاه به شمار میرود. از همان دوران تاکنون جنایی و پلیسی نویسان در کشورهای غربی غالبا با واقعنگری، جایگاه مشخص خود را در عرصه داستاننویسی میشناسند و حساب خود را از نویسندگان راستین و خالقان ادبیات به مفهوم گسترده، جدا میدانند. این مفهوم پیش از آنکه به فروتنی یا مقولاتی از این دست بازگردد نشان از واقعبینی آنها در متن جامعهای قاعدهمند در عرصههای مختلف دارد. در پارهای از گفتوگوها از زبان آن نویسندگان میخوانیم که: «ما داستانها و رمانهایی مینویسیم که مردم را سرگرم کند». به واقع این آثار ادبیت ندارند. مردم آنها را در ایستگاههای قطار یا جاهایی این چنینی، در ساعتهایی که باید انتظار را سپری کنند میخوانند و پس از به پایان رساندن، کتاب و مجله را میگذارند و میروند.
البته بودهاند نویسندگانی چون «ژرژ سیمنون» فرانسوی زبان بلژیکی تبار که به رغم پرکاری در عرصه رمان پلیسی، آثاری واجد ارزشهایی چند سویه در متن ادبیات پلیسی خلق کرده و به جا گذاشتهاند. نمونه برجسته این قلمرو «فریدریش دورنمات» است؛ داستاننویس سوئیسی آلمانی زبان که قالب و شکل رمان پلیسی را برای بیان مفاهیم فلسفی و جستوجوی معنا در مناسبات انسانی انتخاب کرده است. از این دیدگاه میتوان حساب او و نویسندگانی نظیر او را از قصهنویسان عامهپسند به کلی جدا دانست. رمان کوتاه «قول» را به خاطر بیاورید؛ همان اثری که آقای «شون پن» هنرپیشه آمریکایی، براساس آن فیلمی را با بازی «جک نیکلسون» ساخت. عجب رمانی و چه فیلم حیرتانگیزی از آب در آمدند.
● فتیله فانوس و سایههای راز
در هر حال پرسه در جهان داستانهای پلیسی میتواند سفری اعجابانگیز و دور و دراز باشد در دهلیزهای تودرتو و به هم پیوسته قصر باشکوه ادبیات داستانی. مسافرتی که میتوان از خلال آن نمونههای درخشان و ماندگار این نوع ادبی را دستچین کرد و به مثابه سوغات به کناری نهاد و سالهای سال با آنها زیست.
ادبیات پلیسی ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی دارد با بزنگاههای داستانی، دلهره، فضاهای مبهم و مهآلود، اضطراب و در پایان ضربه ناگهانی کشف؛ اتفاقی که خردهخرده در طول روایت پیش میخزد و در واپسین لحظهها ورق را برمی گرداند و گره از معماها میگشاید. در واقع به مدد همین شیوه و شگرد است که مخاطب به دنبال کردن داستان ترغیب میشود و گاهی نوشیدن یک لیوان چای را هم به خاطر دنبال کردن باقی ماجرا و سررشته حوادث به تعویق میاندازد. او نمیخواهد به هیچ عنوان از ضرباهنگ کشف و تپش روشنگر روایت عقب بماند. جاذبه، کشش و تعلیق همراه با ریتم تند وقایع در لفافه یک معمای پیچیده، همه چیز را ملتهب و فراموش نشدنی جلوه میدهد. همین حال و هواست که حس کنجکاوی را قلقلک میدهد و ما را به خود میخواند.
اصلا شاید در پی همین انگیزه اولیه و ظرفیت است که بسیاری از داستاننویسان مطرح و صاحبنام وسوسه شدهاند برای طبع آزمایی در این نوع ادبی دورخیز کنند و آثاری در این دایره بیافرینند. برای اثبات این مدعا، دستوپاکردن فهرستی از اسامی اهالی قلم با ذکر نمونهها، چندان دشوار به نظر نمیرسد. میشود دوباره از خود شروع کرد. در میان آثار داستاننویسان ایرانی «شراب خام» و «داستان جاوید» اسماعیل فصیح در همین ردیف قرار دارند که اولی مربوط به سال ۱۳۴۷ است و جزء نخستین کارهای نویسندهاش محسوب میشود و دومی تاریخ انتشار ۱۳۵۹ را بر خود دارد.
هوشنگ گلشیری نیز داستانهایی دارد که در قالب داستان پلیسی میگنجند، نمونهاش داستانی که راجع به «احمد میرعلایی» مترجم،نوشته است. صادق هدایت هم «سه قطره خون» را دارد که معمایی رازآلود و داستانی است و در آن صحبت از قتل و کشف معماست که همچنان بر آن نقدهای متعددی نوشته میشود.
علی موذنی، داستاننویس، در این باره میگوید: «اخیرا سه مطلب درباره سه قطره خون خواندم که هر چند هر یک قابل تامل و مفید بودند، مرا راضی نکردند. بهتر بگویم، مرا سیراب نکردند.
یکی مطلب گلشیری در «باغ در باغ» بود، دیگری مطلبی از عباس احمدی بود و سومی مطلب محمد صنعتی که قبلا در یکی از شمارههای مفید خوانده بودم و آن بار بیشتر از این به من چسبید. از این سه، مطلب عباس احمدی به نظرم وزینتر آمد، زیرا او آنچه را مدعی شده، به اثبات رسانده است. گلشیری به گمانم خواسته از طریق تجزیه شکل به مفهوم برسد اما انگار منصرف شده و ترجیح داده سه قطره خون همچنان با افشا نشدنش رازآلود باقی بماند، زیرا رازی که گشوده نمیشود، هر چند گاه ذهنی را اسیر میکند و از این اسارت برای استمرار خویش بهره میبرد.
تحلیل روان شناختی صنعتی هم هر چند جذاب است اما راه به جایی نمیبرد، منظورم این است که فتیله این فانوس را کاملا بالا نمیکشد تا در پرتو نورش سایهها همه رنگ گیرند و رازها گشوده شوند، هر چند آدم از خواندن مطلبش حظ میبرد...».
در این فهرست نمونههای دیگری را هم میشود سراغ گرفت. «سوءقصد به ذات همایونی» نوشته رضا جولایی و «برهنه در باد» به قلم محمد محمدعلی هر دو در زمره ادبیات پلیسی قرار دارند و جزء آثار جدی قلمداد میشوند. اگر از اینها بگذریم و به سالهای دورتر برویم، بیانصافی است که از پاورقیهای چند نشریه و هفته نامه، اسمی نبریم. مجلات «اطلاعات هفتگی»، «روشنفکر» و «آسیای جوان» هر سه پاورقیهایی را منتشر میکردند که یک نام واحد را پای خود داشت. امیر عشیری، که این روزها خبری از او نداریم، کسی بود که همزمان در دو، سه نشریه، پاورقی پلیسی مینوشت و طرفداران بیشماری داشت.
عشیری مثلا در طول یک فصل، سه پاورقی را با حال و هواهای متفاوت اما همزمان پیش میبرد و به انجام میرساند، در جای خود قابل تحسین و تامل است؛ هر چند که با ادبیات جدی و ویژگیهای آن فاصله داشته باشد.
● سوی دیگر سکه
گراهام گرین، رماننویس پرکار انگلیسی در مصاحبهای، آشکارا به نامهاش اشاره میکند و میگوید آثارش به دو شاخه مجزا قابل تفکیک است؛ آثاری که سویهای جذاب و خواننده پسند دارند و به قالب ادبیات پلیسی نوشته شدهاند و گونهای دیگر که پیچیدهتر و سخت خوان به حساب میآیند. البته گراهام گرین در هر دو گونه آثارش، دستمایههای فلسفی و جدال خیر و شر را به عنوان مضمون کلی در اختیار دارد و به کار میگیرد و به همین سبب است که اغلب آثار او از اعتبار ادبی برخوردارند. پل استر نیز که این روزها در میان خوانندگان ایرانی هواداران خودش را دارد، با رویکردی متفاوت و تازه به ادبیات پلیسی نظر دارد و اغلب آثارش با استفاده از شگردها و شیوههای داستان پلیسی شکل میگیرد.
ادگار آلن پو، نویسنده قرن نوزدهم آمریکا نیز بخشی از شهرت و نامآوریاش را مدیون تلاشی است که در این ژانر به کار بسته است. او را به همین سبب پدر داستان جنایی آمریکا میخوانند. بهواقع میتوان گفت روح آلن پو، با داستانهای دلهره آمیخته است و هر نویسندهای در این قلمرو به احترام او کلاه از سر برمیدارد.
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست