چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا
دختری که به جای پدرش به سربازی رفت
در ادبیات چین شعر بلندی است به عنوان «مولان به جای پدر خود ، به خدمت سربازی میرود». مضمون این شعر سرگذشت دختری است كه تفصیل زندگی او از این قرار است: در دودمانهان غربی جنگهای فراوان در سرحدات جریان داشت. حكومت برای اینكه ارتش نیرومندی تشكیل دهد ابتدا جوانان را به خدمت سربازی فرا می خواند. پس از جوانان نوبت به مردان میانه سال رسید و سپس به آنان كه به آستانه پیری و سالخوردگی در آمده بودند . مردی كه بیش از ۵۰ سال داشت، روزی آشفته و با چهره درهم به خانه برگشت. یگانه دخترش از او پرسید: پدر چرا غمگین و پریشانی؟
جواب داد چون پسر ندارم خودم مجبورم به خدمت سربازی و جبهه جنگ بروم. دختر دید پدرش پیرشده است و نمی تواند مثل یك سرباز جوان جنگ كند، فكری به خاطرش رسید. روز بعد به بازار رفت و اسب و اسلحه خرید، موی خود را كوتاه كرد و لباس مردانه برتن نمود و به جای پدر وارد ارتش شد و به میدان نبرد رفت.
«مولان» بیش از ده سال در سرباز خانه بود. در بسیاری از نبردها شركت كرد و از خود شجاعتها و فداكاریها نشان داد. سرانجام جنگ به پایان رسید و سپاهیان از جبهه باز گشتند. هنگام بازگشت وی با دوستانش اول به دربار رفتند و امپراتور آنان را به حضور پذیرفت و درضمن پذیرایی از یكایك ایشان می پرسید چه آرزو یا خواهشی دارند، تا امپراتور برآورده اش كند.
نوبت كه به «مولان» رسید جواب داد یگانه آرزویش این است كه به زادگاهش برگردد. با آرزوی او موافقت شد. سالها گذشت تا چند تن از جنگجویانی كه هنگام خدمت با او دوست شده بودند به دیدنش رفتند، اما با كمال تعجب در خانه با بانویی روبرو شدند. ابتدا نمیخواستند باور كنند كه دوست شجاعشان زنی بوده است، اما مولان تمام جریانات جنگی را به تفصیل بیان كرد و دوستانش را قانع كرد آن سرباز دلاوری كه بیش از ده سال شبانه روز با آنها بوده و در كنارشان جنگیده همان كسی است كه اكنون با لباس زنانه برابر آنها نشسته است.
جواب داد چون پسر ندارم خودم مجبورم به خدمت سربازی و جبهه جنگ بروم. دختر دید پدرش پیرشده است و نمی تواند مثل یك سرباز جوان جنگ كند، فكری به خاطرش رسید. روز بعد به بازار رفت و اسب و اسلحه خرید، موی خود را كوتاه كرد و لباس مردانه برتن نمود و به جای پدر وارد ارتش شد و به میدان نبرد رفت.
«مولان» بیش از ده سال در سرباز خانه بود. در بسیاری از نبردها شركت كرد و از خود شجاعتها و فداكاریها نشان داد. سرانجام جنگ به پایان رسید و سپاهیان از جبهه باز گشتند. هنگام بازگشت وی با دوستانش اول به دربار رفتند و امپراتور آنان را به حضور پذیرفت و درضمن پذیرایی از یكایك ایشان می پرسید چه آرزو یا خواهشی دارند، تا امپراتور برآورده اش كند.
نوبت كه به «مولان» رسید جواب داد یگانه آرزویش این است كه به زادگاهش برگردد. با آرزوی او موافقت شد. سالها گذشت تا چند تن از جنگجویانی كه هنگام خدمت با او دوست شده بودند به دیدنش رفتند، اما با كمال تعجب در خانه با بانویی روبرو شدند. ابتدا نمیخواستند باور كنند كه دوست شجاعشان زنی بوده است، اما مولان تمام جریانات جنگی را به تفصیل بیان كرد و دوستانش را قانع كرد آن سرباز دلاوری كه بیش از ده سال شبانه روز با آنها بوده و در كنارشان جنگیده همان كسی است كه اكنون با لباس زنانه برابر آنها نشسته است.
منبع : روزنامه اعتماد
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران دولت سیزدهم دولت چهاردهم پزشکیان دولت عزاداری علی باقری محمدجواد ظریف ترور رئیس جمهور انتخابات
تهران شهرداری تهران قتل تب دنگی تعطیلی ادارات پشه آئدس تیراندازی زلزله شاهچراغ عزاداری محرم شورای شهر تهران سازمان تامین اجتماعی
واردات خودرو خودرو قیمت دلار قیمت طلا حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو بازنشستگان اربعین سایپا دلار سهام عدالت
وزارت ارشاد تلویزیون سینما امام حسین سینمای ایران فرهاد مشیری لیلی رشیدی دفاع مقدس شورای عالی انقلاب فرهنگی مختارنامه صداوسیما مهران غفوریان
سرطان آزمون سراسری ماه فناوری درمان و آموزش پزشکی
دونالد ترامپ رژیم صهیونیستی جنگ غزه ترامپ غزه اسرائیل فلسطین آمریکا روسیه ترور ترامپ چین جو بایدن
فوتبال پرسپولیس تراکتور استقلال علیرضا بیرانوند باشگاه پرسپولیس رئال مادرید نقل و انتقالات لیگ برتر سپاهان یورو 2024 تیم ملی اسپانیا نقل و انتقالات
هوش مصنوعی سرعت اینترنت تیک تاک اینترنت ناسا گوگل اپل شیائومی ربات
گرمازدگی افسردگی کاهش وزن نوشابه صبحانه استرس