شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا
بازخوانی قیام تحریم تنباکو در ایران

این قرارداد شامل یك مقدمه و ۱۵ فصل بود كه در مقدمه آن چنین آمده است:
«صورت فرمان تنباكو وتوتون (مینوپل) خرید و فروش و ساختن در داخل وخارج. كل توتون و تنباكویی كه در ممالك محروسه به عمل آورده میشود تاانقضای مدت ۵۰ سال از تاریخ امضای این انحصار نامه به ماژور تالبوت وشركاء خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت واگذار فرمودیم.»
در مقابل این انحصار، شركت رژی موظف شد، سالیانه مبلغ ۱۵۰۰۰ لیر انگلیسیبهخزانه واریز كند و پس از كسر مخارج، به اضافه ۵% از باقی مانده، ۲۵% از سود خالصرا به دولت بپردازد. دكتر فوریه، طبیب مخصوص ناصرالدین شاهـ كه در سفر سوم ازطرف دكتر طلوزان معرفی شد تا بهجای وی به ایران بیایدـ از اول در جریان قراردادرژی قرار گرفت. او به دلیل حضور در دربار، اطلاعاتی جالب را ارایه میدهد و چنینمیگوید: «شركت انگلیسی این امتیاز را با دادن رشوههایی گزاف كه به ۲ میلیون لیره بالغمیشود گرفت و حق ایناست كه تحصیل آن به این خرج میارزیده است». آنچهمسلم است این كه در این قرارداد ۵۰ ساله نه منافع دولت و نه منافع ملت و نه استقلالایران، هیچكدام در نظر گرفته نشد. انحصار تجارت و صادرات تنباكو و مشتقات آن لطمهشدیدی را به تجار بزرگ و كسبه خرده پا میزد و از طرف دیگر تولید كنندگان كه موظفبه فروش محصول خود به یك خریدار خارجی میشدند، هیچ آزادی عمل برای خوداحساس نمیكردند. آنها موظف بودند محصولات خود را با نرخ تعیینی از طرفشركت، تحویل دهند یا نگهدارند. نگهداری تنباكو نیز موجب سیاه شدن یا كرم افتادنآن، كه نتیجه دسترنج سه فصله مردم بود میشد. مصرف كنندگان كه در آن زمان تقریباًشامل همه خانوادههای ایرانی میشدند، بدون رعایت شیوه خرید و فروش آن زمان كهبیشتر به شكل تبادل كالا یا خدمت در مقابل كالا بود، فقط از طریق پرداخت نقدیمیتوانستند جنس مورد نیاز خود را تأمین كنند. مجموعه این مسائل، بیشتر مردم را ازلحاظ اقتصادی نگران كرد. مسألهای دیگر كه منجر به نگرانی روزافزون مردم متدین وعلما شد، ورود سرسامآور بیگانگان انگلیسی بود كه همراه شركت به ایران میآمدند. بهروایت دكتر فوریه «یك اردو از رعایای انگلیس و كارگران شركت، چه شرقی، چهانگلیسی، از هر طرف به ایران ریختند... طولی نكشید كه ورود این همه انگلیسی به ایرانتولید سرو صداكرد... حتی گفته میشد در بعضی نقاط مثل یزد، كار به شورش نیزكشیده شد». این نگرانی در منابع غیر دولتی كاملاً ثبت شده است.
شیخحسن كربلایی كه خود ناظر جریان انقلاب مردم بوده است و كتاب او ازبیمانندترین گزارشهای واقعه رژی است، از موضع فردی مذهبی مینویسد:
«مجموعاً دولك نفر زن و مرد كه عبارت از دویست هزار باشد از مردمفرنگستان در عرض این ۱۷ ماه در ایران نقل و تحویل دادند... تهران كه در اینتازگیها از فرنگی قیامت و محشر شده بود هرجا میرفتی فرنگی، خانه فرنگی،دكان فرنگی، بازار فرنگی، كوچه فرنگی.... شرح این اوضاع فرنگی بازار جدیدایران در خبر و تقریر و توصیف نگنجد.»
مسأله مهم دیگر كه موجب تشویش مردم ایران شده بود، تسلط بیگانه غیر مسلمانبر آنها بود. مردم مسلمان آموخته بودند كه نباید كفار بر آنها سلطه پیدا كنند و همینآموزه در جنگهای روس و ایران موجب تهییج و بسیج آنها شده بود؛ اما امروز سلطه رادر شكل اقتصادیـ سیاسی میدیدند. از این رو مردم خواستههای خود را در تلگرافبهشاه به صورت واضح بیان كردند كه« از واگذاشتن منابع مسلمین به عیسویان كهمخالف قرآن است خودداری نماید و اگر این تقاضا مورد قبول نیاید، خود با اسلحه ازحقوِ حقه خویش دفاع خواهند كرد».
در این میان مردم تهران، فارس، آذربایجان و اصفهان، بیشتر از سایر نقاط ایران،واكنش نشان دادند. عوامل نارضایتی در این مناطق یكسان نبود؛ چه اینكه فارسبیشترین كشت تنباكو را داشت و تهران كمترین. از تلگرافهای تبریز استفاده میشودبیشترین عامل نگرانی آنها سلطه اجانب است و مردم تهران بیشترین حساسیتشانبهخاطر دین بوده است و حضور اجنبی.
به هر حال شركت، هیئتهایی را برای اجرای قرارداد به شهرهای ایران اعزام كرد.اولین هیئت «به مملكت فارس كه قطر حاصلخیز عمده اجناس دخانیه ایران است ابتدانموده... با سفارشنامه دولت، مخصوصاً بر حكومت فارس حكم أكیدی... صادر شدهبود.» این حكم دولت، «قبل از ورود فرنگیان در میان عموم مردم شیراز انتشار گرفته،خلق دهشت زده شیراز از هر سو بر سر علمای بلد شورش نمودند».
عكسالعمل مردم شیراز موجب شد تا كارگزاران حكومت شیراز از هیئت بخواهنددر همان بیرون شیراز متوقف شوند «تا حكومت شیراز شرح واقعه را به دولتاطلاعدهد».
رهبری این قیام به عهده مجتهد فارس، حاج سید علی اكبر فال اسیری بود.امینالدوله كه خود از درباریان قاجار بود در خاطرات خود با عصبانیت مینویسد: «علماو اهل منبر به ذم وقدح دولت و دولتیان زبان گشودند و اول كسی كه فضاحت آغازیدآقای حاج سیدعلیاكبر فالاسیری بود. در شیراز احترام دولت و سلطنت را گسیخت وآبروی حكومت ]را[ ریخت.» وقتی خبر اعزام هیئت انگلیسی در شهر شیراز منتشرشد، مردم «دكاكین و بازار را بسته، به رهبری و هدایت حاج سیدعلی اكبر فالاسیریشیرازی كه به واسطه شجاعت و قوه بیانش در بین علمای شیراز معروفیتی را دارا بود درمسجد وكیل شیراز جمع شدند و بنای داد و فریاد را گذاردند و حاج سید علی اكبر هم بهمنبر رفته بیاناتی علیه دولت و صاحب امتیاز نمود و در پایان شمشیری از زیر عبا درآورده و اظهار داشت: موقع جهاد عمومی است. ای مردم! بكوشید یا جامه زنان بپوشید.من یك شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانهای كه برای انحصار دخانیات به شیرازبیاید شكمش را با این شمشیر پاره خواهم كرد و گریه كنان از منبر پایین آمد.» اوضاعدر شیراز همچنین متشنج بود و فالاسیری هم فردی نبود كه با تهدید و یا تشویق ساكتبشود. چه اینكه وی قبل از این هم در سال ۱۳۰۳ در واقعه گران كردن نان توسط حاكمانشیراز، قیام مردم را رهبری كرد و سرانجام به اصفهان تبعید شد.
سرانجام دولت تصمیم به سركوبی تظاهر كنندگان میگیرد و مردم را به گلولهمیبندند و «به قدر ده نفر زخمی و شش نفر كشته شدند و باز مردمی كه در شاه چراغ ومسجد نو بودند متفرِ نشدند و بر ازدحام و غوغا و شورش آنها بیشتر افزود». وچون شورش مردم شیراز با سلاح و كشتن به جایی نرسید مجبور شدند سیدعلیاكبرمجتهد فالاسیری را به اصفهان تبعید كنند و به قول پیرزاده چون مردم «هر روز بهجاییجمع میشدند و جهال و اوباش و مردمان مفسد در پی آن بودند كه اسبابی فراهم آوردهو باز اغتشاشی در شهر بنمایند... این معنا گوشزد سركار والاحضرت ظلالسلطان شدهجناب آقای سیدعلیاكبر فالاسیری را با تلگراف به اصفهان خواستند.»
دولت با تجربه قبلی دانست كه این بار نیز علاج واقعه در تبعید سید از شیراز است.«از دربار همایون قوامالملك تعلیمات فرستادند. یك روز كه بر حسب عادت سید پیاده وتنها در بیرون شهر قدم میزد، مأمورین قوامالملك از كمین جستند و دست و دهانشبستند و به قاطری سوار كرده به سمت بوشهر بردند.» خبر دستگیری سید به سرعتدر شهر پیچید و مردم به هیجان آمدند. به گزارش شیخ حسن كربلایی: «از انتشار اینخبر ملالانگیز بر اضطراب عمومی یك به چندین افزوده شد. خلق شیراز از عام وخاص «وا اسلاما» گویان در حمای (حمایت) حرم امامزاده عظیمالشأن حضرت احمد بنموسی كه معروف به شاهچراغ است مجتمع شده، شورش و غوغای عظیمی در شهر برپا گردید.» قوام الملك از شورش مردم به وحشت افتاد «و برای تسكین این آشوب راهچاره و علاجی نیافته جز اینكه سواران وحشی و خون آشام بهارلو را كه در طاعت وفرمان او بودند فرمان دهد تا شورشیان را كه در حمای محترم شاه چراغ جمع آمدهبودند با تیر و تفنگ پراكنده دارند. این مردم دور از انسانیت و سبعآسا نیز یك دفعه اینهمه خلق مسلمان را هدف گلوله ساخته، جمعی در آن میانه كشته و سایرین نیز پراكندهشدند.» و به قول امینالدوله: «راست است كه خبر این معامله باسید در شیراز هیجانیآورد و ملاها قوام را لعن كردند و بیدین و شقی خواندند، اما به زودی آتش غیرتمتدینین فرو نشست.» البته بدیهی بود كه آتش غیرت مؤمنان به این زودی فرونمینشست، بلكه تازه این اول ماجرایی بود كه شاه را مجبور كرد مفتضحانه قرارداد رالغو كند. بههر حال با تحمیل آرامشی موقت بر شیراز «فرنگیان با شوكت و شكوهی هرچه تمامتر به رغم مسلمانان وارد شهر شدند و این واقعه ملالانگیز شیراز اولین دفتگی(سركوبی) بود كه بر اسلام و اسلامیان از طرف این فتنه امتیاز واقع شد و از این پسكمپانی امتیاز، وكلای خود را به سایر ممالك محروسه نیز روانه داشته» البته این پیروزیبه عنوان تسلیم مردم ایران در مقابل كمپانی نبود بلكه در هر جا نمایندگان شركت واردمیشدند «تا یك درجه خالی از آشوب نبود». كربلایی داستانی را نقل میكند كهتجلی روح مسلمانان در مقابل بیگانگان است. وی میگوید:
«یكی از معتبران فارس كه دوازده هزار كیسه تنباكو داشت بر سر قیمت با شركتاختلاف پیدا كردند. وی یك روز مهلت خواست. شبانه آنها را به آتش كشید.صبح كه مأمورین كمپانی برای بیرون بردن تنباكو آمدند میگوید همه رافروختم. آنها میگویند فروش تنباكو به غیر ممنوع است، وی را تهدید كردند.او مأمورین را بهبالای تلی از خاكستر برد و گفت: این تمامی دوازده هزار كیسهاست كه یكسره به خدا فروختم.»
یكی از بركات تبعید سید به عراق ملاقات او با سیدجمالالدین اسدآبادی است كه اونیز به عراق تبعید شده بود. دو سید تبعیدی در بصره به طور مفصل درباره پیامد قراردادرژی و راه مبارزه با آن با یكدیگر صحبت كردند و سید جمالالدین نامهای مفصل بهمیرزای شیرازی مرجع شیعیان نوشت و سیدعلی اكبر كه داماد میرزای شیرازی بود ایننامه را به مقصد رساند.
سید جمال الدین در این نامه از میرزای شیرازی میخواهد با درك موقعیت وقدرت و مسئولیت خود به میدان مبارزه بیاید و چاره درد كند. سید در این نامه پیامدهایواگذاری انحصارات را برمیشمارد و توضیح میدهد كه چگونه استبداد ناصری كشورمسلمان ایران را به زیر سلطه اجانب میبرد.
سرانجام فال اسیری با پیام سید جمال الدین بهمحضر مرجع بزرگ شیعیان میرسدكه گزارشهای فالاسیری و پیام سیدجمال الدین با اخبار و نامه و تلگرافهایی كه ازایران رسیده بود، زمینه را برای فتوای تحریم تنباكو فراهم كرد.● بازتاب قرارداد در تبریز
دومین شهری كه در مقابل هیئت اعزامی كمپانی از خود عكسالعمل نشان داد تبریزبود. مردم تبریز نمایندگان را به شهر راه نداند و منزل میرزا جواد آقای تبریزی بزرگمجتهدان تبریز، مركز هدایت مبارزه با قرارداد شد. گرچه تبریز از لحاظ تولید تنباكو ومشتقات آن چندان مهم نبود، اما از تلگرافها و گفتههای رهبران تبریز چنین استنباطمیشود كه بیشترین حساسیت مردم روی تسلط بیگانگان بود. شاید این حساسیت بهخاطر درك سلطه اجنبی از جنگهای ایران و روس و تسخیر تبریز و بدرفتاری آنها بامردم مسلمان تبریز و مناطق مسلمان نشین قفقاز باشد. از این رو در تلگرافی كه بهناصرالدین شاه زدند «به او خاطر نشان ساختند كه از واگذاشتن منافع مسلمین بهعیسویان كه مخالف قرآن است خودداری نماید و اگر این تقاضا مورد قبول نیاید خود بااسلحه از حقوِ حقه خویش دفاع خواهند كرد».
به گزارش دكتر فوریه وضع تبریز برای حاكمان و درباریان بسیار نگران كننده بوده،امیر نظام، حاكم تبریز از ترس خانواده خود را نزد قنسول روس گذاشته و «لاینقطع وزرا با تبریز مخابرات تلگرافی حضوری دارند امینالسلطان و سفیر انگلیس ساعتهایمتوالی با هم نجوی میكنند. شاه، مشیرالدوله را پیش وزیر مختار روس فرستادهاست؛اما از این گفتگوها و این مأموریت محرمانه كسی خبری بهدست نیاوردهاست».
قیام تبریز از جریان قرارداد تنباكو فراتر رفت و «جمعیتی جلوی عمارت ولیعهداجتماع كرده و با تهدید و به سختی رعایت احكام قرآنی را مطالبه میكنند». ایندرخواست، دولت ایران را سخت به وحشت میاندازد و «از سفیر روس خواسته استكه دولت روسیه در كار تبریز مداخله كند». شاه سرگشته و حیران نمیداند چكار كند.امیر نظام، حاكم تبریز را عزل و مجدداً او را منصوب میكند. شاه با حاج محمدحسنامینالضرب، رئیسالتجار بهمشورت برمیخیزد. گفتگو بین دولت و شركت برقراراست. شركت یك امتیاز به تبریز میدهد و آن اینكه به جای كاركنان انگلیسی از كاركنانایرانی در آذربایجان استفاده كند؛ اما هیچ كدام از اینها مشكل شاه را حل نمیكند. بهمردم قول دادند كه «عملیات شركت انحصار دخانیات در آذربایجان شروع نخواهد شد؛باز ایشان قانع نشدند و بار دیگر سر به شورش برداشتند». قیام مردم آذربایجان چنانگسترش پیدا كرد كه واضح شد كه «طغیان، جنبهی عمومی پیدا كردهاست». میرزاجواد آقای تبریزی نیز تحت تأثیر سیاست بازیها و تهدیدهای دولت قرار نگرفت و «درمقام خیر خواهی ملت و دولت اسلام از هیچ رو خودداری نفرموده و از آغاز تا انجام... بهپای مردانگی مقاومت و ثبات ورزیده و هر چند كه دولت را در این خصوص اقدام واهتمام نمود، زیاد از آن، بر اصرار و امتناع خود افزودند».
● واقعه اصفهان
مردم اصفهان نیز مانند شهرهای بزرگ در مقابل شركت رژی ایستادگی كردند. ابتدابه دولتیان شكایت بردند كه توجهی نشد. نزد علمای شهر رفتند و علمای اصفهان بهرهبری آقانجفی، روحانی قدرتمند اصفهان دست به ابتكار عمل زدند و تنباكو را تحریمكردند.
از نامه یكی از فرهیختگان اصفهان كه در دست است چنین برمیآید كه رفتارانگلیسیها در اصفهان به پشتوانه ظلالسلطان، پسر ستمگر شاه بسیار ظالمانه بودهاست.
این رفتار تحقیرآمیز و خشونت بار چنان خشم مردم را برانگیخت كه یكی از تجارمعتبر اصفهانی كار شخصیت متمول فارسی را تكرار كرد. این تاجر «معتبر اصفهانی درمقابل امر ظل السلطان كه باید توتون و تنباكو را به عمال شركت تحویل ]می[داد، هر چهرا كه از جنس خریده بود آتش زد». این رفتار سمبلیك و ایثارگرانه مردم ایران، امیدشاه و شركت بیگانه را تضعیف میكرد و پایگاه علما را در رویارویی با استبداد واستعمار قدرت میبخشید.
به هر حال علمای اصفهان به رهبری میرزا محمدتقی، معروف به آقا نجفی، فتوا برتحریم تنباكو صادر كردند. این فتوا در اصفهان مؤثر بود. به گزارش شیخ حسن كربلایی«مردمان معقول و متدین را منع ایشان پذیرفته افتاد. روی هم رفته كلمه ایشان در اصفهانو توابع اصفهان پیشرفت و نفوذی یافت، فیالجمله سكته و وقوفی به اداره وكلایكمپانی وارد آمد.» كمپانی به دولت شكایت كرد و «دولت را بر این داشت كه در اینخصوص از جانب دولت تلگرافات عتابآمیز سخت، پیدرپی به علما اصفهان فرستادهشد... از جانب دولت صریحاً به حكومت دارالسلطنه حكم رسید كه هر گاه جناب معظم]آقانجفی[ و سایر علما از اباحه استعمال دخانیات امتناع كنند، حكومت عذر اقامتایشان را از دارالسلطنه بخواهد» و همچنین تهدید كردند كه علما اگر تسلیم دولت نشدندو مردم شورش كردند خانههای مردم را به توپ ببندند. علمای اصفهان جز یكی، دو نفر،بقیه به رهبری آقا نجفی «هم چو سد سكندر» در مقابل تهدیدها ایستادگی كردند.حكومت، یكی از علمای اصفهان را سخت در تنگنا قرار داد و «از جانب حكومتدارالسلطنه در خصوص استعمال دخانیات تكالیف تهدیدآمیز سختی شد كه باید حكماًو حتماً استعمال دخانیات را صریحاً در منابر ترخیص و تجویز فرموده و خودشان نیزعلانیه و برملاء ارتكاب جویند». این فشار موجب شد این مجتهد نیز شبانه اصفهان راترك كند و به سامرا به فال اسیری بپیوندد و او نیز در شرح مظالم قرارداد رژی نزدمرجع شیعیان، میرزای شیرازی بسیار مفید واقع شد.
در سایر شهرهای ایران مثل قزوین و یزد و كاشان نیز تظاهراتی برضد شركت رژی بهوقوع پیوست و در خراسان به رهبری حاج شیخ محمدتقی بجنوردی و حاج میرزاحبیبمجتهد شهیدی، مردم دكانها و بازار را بستند و تظاهراتی نیز به پا داشتند.
● تهران و تحریم تنباكو
در جنبشها و مبارزات، مراكز حكومت جایگاه اول را دارند. تهران نیز به دلیلارتباطهای سیاسی و اقتصادی جایگاهی تعیین كننده در جنبش تنباكو داشت. خصوصاًرهبری تهران را عالم فرزانه و زاهدی چون میرزا حسن آشتیانی به عهده داشت. وی درسال ۱۲۴۸ِ در خانوادهای عالم چشم به جهان گشود. پدرش را در كودكی از دستداد. با تلاش مادرش دروس مقدماتی را خواند و در ۱۳ سالگی به حوزه بروجرد رفت تادر محضر رئیس حوزه بروجرد، ملا اسدالله بروجردی استفاده كند. پس از ۴ سال بهنجف مهاجرت كرد و در درس استاد الفقهاء شیخ مرتضی انصاری شركت كرد. شیخانصاری از قدرت بیان او به هنگام طرح اشكال متعجب شد و او را از همراهان و مقرریندرس خود قرار داد. وی تا وفات شیخ انصاری (۱۲۸۱ِ) در نجف بود و سپس به تهرانآمد و زعیم حوزه تهران و مردم آن شهر شد. از وی ۲۴ كتاب علمی در اصول و فقهماندهاست كه مهمترین كتاب اصولی وی حاشیه بر رسائل شیخ انصاری بهنام«بحرالفوائد فیشرح الفرائد» و كتاب فقهی او «قضاء و شهادت» از كتب مرجع میباشد وبارها به چاپ رسیدهاست.
علمای تهران، تجار بزرگ و كسبه جزء دائم به منزل میرزای آشتیانی میرفتند ودرباره قرارداد با وی رایزنی میكردند. روحانیون در اجتماع مردم درباره مضرات وپیامدهای قرار داد رژی صحبت میكردند. از میان روحانیون ملا فیضالله فاضلدربندی تندترین خطابهها را برضد شاه ایراد میكرد. به روایت امینالدوله وی درمنبر مینشست «به شاه و وزیر بیحفاظتی میكرد و حق میگفت». به دستور دولت ویدستگیر و «بیاحترامانه بیرون و بهعراِ عرب فرستاده» شد و بر جمع تبعیدیان شیراز واصفهان در سامرا افزوده شد.
غیر از مساجد و تكایا علما به شدت به رایزنی با حكومتیان مشغول بودند تا بلكهبتوانند قرارداد را به صورتی مسالمتآمیز حل كنند. میرزای آشتیانی با شاه و صدر اعظمملاقات كرد و از پیامدهای قرارداد به آنها تذكر داد؛ اما هیچكدام از این ملاقاتها اثرمستقیم نداشت.
علمای تهران نیز تدریجاً به این نتیجه رسیدند كه باید راه علمای اصفهان را در پیشگیرند. «از مجالس علما دارالخلافه نیز كمكم این زمزمه بلند شد كه پس از انقضای زمانمهلت، تنباكو فروشان مملكت كه فروش تنباكو یك سره با فرنگی خواهد شد، استعمالتنباكوی كمپانی كه از مسلمانان به جبر و اكراه خریدهاند، حرام خواهد بود.»
● فتوای تحریم تنباكو
در این زمان رهبری و زعامت شیعه با محمدحسن حسینی، معروف به میرزایشیرازی بود. محمدحسن در سال ۱۲۳۰ِ در یكی از خانوادههای كارگزاران حكومتیدر شیراز متولد شد. وی به تحصیل علوم دینی روی آورد و در شیراز ادبیات را به اتمامرساند و در سن ۱۸ سالگی به دارالعلم اصفهان رفت و نزد شیخ محمدتقی، صاحبحاشیه و سیدحسن بیدآبادی، معروف به مدرس و ملا محمد كلباسی، به تحصیل اصولو فقه پرداخت. در سال ۱۲۵۹ِ عازم نجف اشرف شد و به محضر شیخ انصاری نایلآمد. وی در درس صاحب جواهر و فقهای دیگری هم شركت میكرد، اما مهمترینتحصیلات وی نزد شیخ انصاری است. در مدت كوتاهی از مقرّرین درس وی شد و بااینكه شیخ انصاری به سختی به اجتهاد كسی نظر میداد، بارها در درس، اجتهاد میرزا رااعلام كرد. میرزا خود درسی مستقل را تشكیل داد و به زودی رونق پیدا كرد. پس ازوفات شیخ انصاری (۱۲۸۱ِ) بزرگان حوزه علمیه نجف در منزل فقیه كمنظیر، میرزاحبیبالله رشتی جمع شدند تا مرجع را تعیین كنند. به پیشنهاد میرزا حسن آشتیانی، بااتفاِ آرا به اعلمیت میرزای شیرازی رأی دادند و وی مرجعیت شیعه را پس از شیخانصاری عهدهدار شد.
در سال ۱۲۸۷ِ ناصرالدین شاه برای زیارت عتبات به عراِ رفت و مورد استقبالعلما قرار گرفت، اما میرزا از خانه خارج نشد. شاه هدایایی را برای میرزا فرستاد ونماینده وی میرزا حسن خان از میرزا خواست به دیدن شاه برود، میرزا از پذیرفتن هدایاامتناع ورزید و حاضر به دیدار شاه نشد. میرزا حسن خان گفت: «لااقل اجازه دهید كهشاه به دیدن شما بیاید.» میرزا گفت: «من مردی درویش هستم. مرا با پادشاهان چكار؟»پس از اصرار نماینده شاه، میرزا گفت: «حاضرم شاه را در حرم امام علی۷ دیدن كنم».میرزا در حرم فقط به یك مصافحه با شاه بسنده كرد و به خواندن زیارت مشغول شد وشاه نیز به تبعیت از او زیارت خواند. سپس میرزا از شاه جدا شد. این عمل میرزا موجبعظمت و محبوبیت او نزد مردم و حتی شاه شد.
میرزا در سال ۱۲۹۱ِ حوزه درس خود را به سامرا منتقل كرد و موجب آبادی آنجاشد. میرزا در مدت مرجعیت خود نشان داد كه رهبری دانشمند، زبردست، محقق،دقیق، پارسا، با وقار و خوش فكر میباشد. مرجعیت، در عصر وی به وحدت رسید، درحالی كه پس از مرگ وی انسجام خود را از دست داد.▪ چگونگی صدور فتوا:
علاوه بر تبعید سیدعلیاكبر فالاسیری و منیرالدین اصفهانی وملا فیضالله فاضل دربندی به عراِ و ادای توضیح آنان نسبت به اوضاع ایران و برخوردمأموران ایرانی و انگلیسیها با علما و مردم برای میرزا، مجتهدان ساكن ایران هم پیوستهبا میرزا در تماس بودند و با ارسال نامه و تلگراف و اعزام نماینده، میرزا را در جریانامور ایران میگذاشتند و از وی كسب تكلیف میكردند. به گفته كربلایی شاگرد میرزا،علما «در ضمن عرایض و استفتائات خود كه پیاپی به حضرت مستطاب حجتالاسلامفرستاده این معنا را در آن حضرت معین و مبین داشتند كه این داهیه عمومی عظما را جزاینكه از جانب سنیالجوانب آن حضرت حكمی محكم در خصوص تحریم دخانیاتصادر گردد چاره و درمانی نتواند بود».
میرزا ابتدا نامهای بهناصرالدین شاه نوشت و نسبت به قراردادهای خارجی تذكر دادو فرمود: «نظر به تواصل اخبار به وقوع وقایعی چند كه توانی از عرض مفاسد آنهاخلاف رعایت حقوِ دین و دولت است، عرضه میدارد كه اجازه مداخله اتباع خارجهدر امور داخله مملكت و مخالطه و تودد آنها بامسلمین و اجرای عمل بانك و تنباكو وراهآهن و غیرها از جهاتی چند، منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه و موهناستقلال دولت و مخل نظام مملكت و موجب پریشانی عموم رعیت است. چنانچهواقعه شیراز و قتل و جرح جماعتی از مسلمانان در حمای حضرت احمد بنموسی۷ وهتك آن بقعه مباركه و تبعید جناب شریعتمدار حاجی سیدعلیاكبرـ سلمهالله تعالیـ بهوصفی ناشایسته نمونهای از نتایج این امور است.»
شاه برای توجیه میرزا مشیرالوزاره، میرزا محمودخان، كارپرداز دولت ایران در بغدادرا نزد میرزا فرستاد. خان معظم خدمت میرزا رسید و سه مطلب را بیان كرد:
۱) اوضاع زمانه تغییر پیدا كرده، برای پیشگیری از تجاوزات روس باید با دول اروپارابطه برقرار كنیم.
۲) نیازهای كشوری و لشكری، دولت ایران را بر آن داشت تا برای درآمد، آن قراردادرا منعقد نماید.
۳) وقتی دولت، لطفی در حق كسی كرد و به امضای شاه رسید در شأن دولت ایراننیست كه این عهده را به هم بزند.
نتیجه این ملاقات این شد كه «معاذیر دولت نیز از هیچ رو در آن حضرت پسندیدهنیامد». بلكه نتیجه عكس داشت «كه بر اصرار و اهتمام جنابشان افزوده شد». و میرزا درپاسخ به این بهانهها فرمودند: نگذارید كارتان به جایی برسد كه اگر نیازمند مردم شدیددیگر ملتی نباشد. اگر دولت نمیتواند این غائله را ختم كند به خود ملت واگذار كند:«ملت از جواب حسابی عاجز نیست. خصم را از عهده جواب بیرون خواهد آمد.»
میرزا مجدداً تلگرافی به شاه ارسال كرد و در آن گوشزد كرد كه پاسخ دولت بهمذاكرات وی در باب مفاسد مداخله خارجه قانع كننده نبود. میرزا در این تلگراف بهصراحت اعلام میدارد مفاسد ادامه قرارداد رژی از فسخ آن بیشتر است: «مفاسد انفاذاین امور به مراتب اعظم از مفاسد صرف نظر از آنهاست.» وی معتقد بود كه قراردادموجب میشود تا «كفره را بر وجوه معایش و تجارات آنها مسلط گرداند... رعیت كهفیالحقیقه خزانه عامره (سرمایه آبادان) دولتند بالمره از وجوه تجارت و مكاسب خودمسلوبالاختیار و مقهور كفار باشند».
شاه، امینالسلطان و نایب السلطنه، كامران میرزا به جوابهای غیر منطقی و دفعالوقت میپرداختند. میرزای شیرازی بهاین نتیجه رسید كه در برابر دربار با شیوه دیپلماسی نمیتوان قرارداد را لغو كرد. از طرف دیگر هیجان عمومی به حد اعلای خودرسیده بود و مردم و علما و مجتهدین بلاد كه پناهگاه مردم بودند همه چشم به راه سامرادوخته بودند. علما تجربه كرده بودند كه صدای آنها بدون پشتوانه مرجعیت شیعه بهجایی نمیرسد و وحدت و انسجام بین ملت ایجاد نخواهد شد. در همیناثنا شایعه شدكه میرزا فتوای تحریم تنباكو را صادر كرده و نزد علمای اصفهان فرستاده است. كربلاییخوشحالی مردم و ماجرا را چنین توصیف میكند. «این شایعه فرحانگیز... روان افسردهو پژمرده مسلمانان را تازگی و طراوتی بخشید. جان در تن مشتاقان از وجد به رقصآمد»، اما متأسفانه به دلیل خرابی راهها در آن هفته، پست در وقت همیشگی وارد نشد. تااینكه ماه جمادیالاولی رخ نمود و پست نیز به دنبال ماه نو فرا رسید. در تهران منتشرشد كه حكم میرزا از سامرا رسید. «صورت توقیع مبارك در تمامی بازار و مساجد ومجامع و سر درها به صدای خیلی بلند بر مسلمانان خواندند. این شایعه شورانگیز درتمامی شهر شور و غلغله عظیمی در افكنده، هنگامه بزرگی برخاسته، مردماندستهدسته، فوج فوج در صحبت و گفتگو».
متن حكم میرزا در پاسخ به یك استفتا چنین بود:
«بسمالله الرحمنالرحیم. الیوم استعمال تنباكو و توتون بایّ نحو كان در حكممحاربه با امام زمان۷ است. حررّه الاحقر محمدحسن الحسینی.»
مرحوم اعتمادالسلطنه بازتاب این فتوا را چنین توصیف میكند: «این فتوا را درمسجد شاه و سایر جاها خواندند. مردم تمام قلیان و چپقها را شكستند.» ظاهراًاعتمادالسلطنه بیرون از شهر بوده و باورش نیامده كه موضوع جدی است. صبح فردا بهشهر میآید و به منزل دكتر فوریه میرود. پس از مذاكره سیگاری روشن میكند و بیرونمیرود. او شخصاً ماجرا را این گونه بیان میكند: «از آنجا كه بیرون آمدم درست ملتفتنبودم كه مسأله استعمال توتون و تنباكو به این درجه سخت است. بقیه سیگاری كه درخانه فوریه میكشیدم به لبم بود كه بیرون آمدم. شخص مجللی با سرداری خزمیگذشت. همین كه دید من سیگار میكشم بنا كرد به فحش دادن.» البتهاعتمادالسلطنه حق دارد كه از شخصی مجلل با پالتو خز كه علامت تمول و اشرافیت آنمرد بودهاست تعجب كند كه چرا نسبت به حكم مرجع شیعیان این گونه تعصب نشانمیدهد.
فتوای میرزا حتی در اندرون خانه شاه نیز نفوذ كرد. دكتر فوریه، پزشك مخصوصناصرالدین شاه كه هم ناظر بر بازتابهای اندرونی شاه بوده هم بر بازتابهای بیرونی،میگوید:
«فتوایی از عتبات رسیده، به مردم امر شدهاست كه برای برچیدن بساط كمپانی ازاستعمال دخانیات خودداری كنند. این فتوا با انضباط تمام رعایت شده. تمامتوتون فروشان دكانهای خود را بسته و تمام قلیانها را بر چیدهاند و احدی درشهر، نه در میان نوكران شاه و نه در اندرون او، لب به استعمال دخانیات نمیزند.مردم ایران هر وقت فتوایی از طرف ملایی متنفذ یا مجتهدی معتبر برسد باانضباط تمام اطاعت آن را گردن مینهند.»
امین الدوله نیز اعتراف میكند كه حكم میرزا حتی در اندرون شاه تأثیر گذاشت ومیگوید: «تنگی خلق شاه كه در دربار و حرم خانه پادشاهی، حكم میرزای شیرازی را بهحكم خود مقدم میدید» موجب شد كه نامهای به میرزای آشتیانی بنویسند و به ویناسزا بگوید.
حكم میرزا در بین همه اقشار و طبقات مختلف مردم چنان اثر گذاشت كه حتی«داش مشتیها و اوباشان و از این طبقه مردمی كه از هیچ مناهی و معاصی روگرداننیستند و در مرئی و منظر خاص و عام مرتكب هر نوع گناه و كار زشتی میشوند، همگیچپقهای خود را شكسته و خرده تكههای آن را در جلو عمارت كمپانی انباشتند و باناسزا گفتن، به كمپانی رژی فریاد میكردند: من شراب را علانیه و بر مَلا میخورم و ازهیچ ]گناهی[ باكی ندارم ولی چپق را تا آقای میرزا حلال نكند دم هم نخواهم زد. من عرِرا به امید شفاعت صاحب الزمان میخورم، چپق را به چه امید بكشم؟»
دربار خیلی تلاش كرد تا حكم میرزا را خدشه كند. در ابتدا شایع كردند كه این حكمصحت ندارد و به نام میرزا جعل كردهاند؛ ولی میرزا حسن آشتیانی صحت حكم را تأییدو این شایعه را تكذیب كرد. عدهای از علما نیز مجدداً از میرزا سؤال كردند: آیا شماچنین فتوایی را صادر كردید؟ ایشان در پاسخ گفتند گفتند: بلی، من صادر كردهام ومجدداً دستخط با پست به تهران فرستادند. سپس به هر وسیلهای متوسل شدند تابعضی از مجتهدین را وادار به مخالفت با حكم كنند. همه آنها اعلام میكردند كه اینفتوا و نظریه نیست كه فقط بر مقلدین میرزا واجب باشد بلكه حكم است و این ازضروریات فقه شیعه است كه اگر مجتهدی حكمی صادر كرد به همه مردم حتیمجتهدین دیگر اطاعتش واجب است. هیچ كس جز مرحوم بهبهانی از علما، حاضر بهمخالفت با تحریم تنباكو نشد. وی كه آلت دست دولت شده بود «مخالفت جمهور كرد ودر سفارتخانه دولت عثمانی سیگارت كشید ]اما[ قدح و توبیخش مهمل نماند. كفر وزندقهاش به مهر دیگر علما مسجل گردید.» در علت مخالفت مرحوم بهبهانیتوجیهاتی فراوان آمدهاست. مرحوم شیخ حسن كربلایی از شاگردان میرزا، علت راوابستگی بهبهانی به دربار میداند و درباره وی میگوید: «در صورت و زی علما شریعتو خود را از اولیاء ملت به قلم آورده و به وسیله مرافقت و موافقت اولیای دولتفیالجمله مداخله و مرجعیتی در امور شرعیه بلند یافته در آن میانه نامردیها، تملق رامجال دیده.» بههر حال این یكی از اشتباههای مرحوم بهبهانی بود كه در جریانمشروطه نیز نشان داد كه به مسائل چندان عمیقانه نمیاندیشد.
ناكامی دولت در كنترل اوضاع، شاه را رفتهرفته تسلیم كرد. شاه كه خود از اوایلجمادی به جاجرود رفته بود، دستور داد تا مجلسی از درباریان و علما در تهران برقرار وتصمیمی مشترك اتخاذ شود. البته از نامه ناصرالدین شاه به میرزای آشتیانی چنیناستنباط میشود كه شاه با این مجلس قصد اقناع علما را داشته است، ولی علما استدلالدولت را قبول نكردند. ناصرالدین شاه در این نامه مینویسد: «از جاجرود به جنابامینالسلطان و نایبالسلطنه حكم شد مجلسی از علما و وزرا فراهم بیاورند، سؤال شودكه خلاف شریعت در این قرار نامه در كجاست؟ بنمایید تا رفع شود.»
از این نامه فهمیده میشود كه جلساتی متعدد برگزار شده است. در جلسه اولمیرزای آشتیانی شركت نكردهاست، اما در جلسات بعدی از علمای تهران میرزایآشتیانی، سیدعلی اكبر تفرشی، شیخ فضل الله نوری، امام جمعه، سید محمد طباطبایی،ملامحمدنقی كاشانی و سیدعبدالله بهبهانی از طرف مردم، نایب السلطنه، امینالسلطان،امین السلطنه، امین الدوله، مشیرالدوله، قوامالدوله و مخبرالدوله از طرف دولت شركتكردند.
در این جلسه ابتدا علما راجع به معنای انحصار سؤال كردند. نمایندگان دولت بهشرح آن پرداختند و علما گفتند: چون امتیاز انحصار با مالكیت مردم بر طبق اصل نبوی«الناس مسلطون علی اموالهم» منافات دارد، مجبور كردن مردم بر فروش مال خود بهشخص خاص بر خلاف احكام اسلام است. آقای بهبهانی در این جلسه به دفاع از دولتپرداخت ولی شخصیتهای علمی و دینی مانند آشتیانی و شیخ فضلالله نوری جاییبرای ابراز مخالفت بهبهانی باقی نگذاشتند. نمایندگان دولت چون سرسختی علما رادیدند از سر تهدید وارد شدند.
امینالسلطان اظهاركرد كه عهدنامه، حكم شاهاست و تغییر و تبدیل آن محال است.علما در پاسخ گفتند: ما هم بیپرده میگوییم كه حلال كردن حرام، محال و ممتنع است.زیرا فتوای حجتالاسلام میرزای شیرازی حكم است و حكم ایشان درباره مجتهد ومقلد نافذ و واجب الاتباع است. نمایندگان دولت در اصل صدور فتوا تردید كردند. علماحكم میرزا را عیناً قرائت كرده و همگی تأیید كردند. نایبالسلطنه پرسید: این حكم نزدچه كسی بوده؟ شیخ فضلالله نوری گفت: «نزد من بوده و از سر من رأی فرستادهاند.»امینالسلطان از طرف علما وكالت گرفت كه قرارداد را نسبت به انحصار داخلی فسخكند. البته این وكالت خدعهای بیش نبود و این مقدمهای بود برای سخن بعدی. وی گفت:«حالا دیگر بروید مساجد و در منابر صریحاً اعلام به حلیت دخانیات بدهید و از مراحمدولت كه اطاعت ملت نموده و امتیاز را برداشت نیز تشكر كنید.» اما علما هوشمندتر ازاین بودند كه امینالسلطان میپنداشت. آنها گفتند: «مطلب هنوز ناتمام و اصل و عمدهمحاذیر این باب كه مداخله خارجه باشد در بلد مسلمین هنوز برقرار است، غایتالامرچیزی كه شده جبر و قهر در داخل مملكت از میان رفته ولی هنوز باب تجارت عمده ایناجناس بر روی مسلمانان بسته و هنوز پای مداخله فرنگی درمیان است.» بهبهانی به دفاعاز دولت برخاست و گفت: «آقایان! قباحت ندارید؟ وزیر اعظم پادشاه را وكیل میكنید،حالا كه به زحمت و مشقت زیاد تمام این عمل را رفع كردهاست، چرا تشكر نمینمایید؟و چرا باز هم مناقشه در كار میفرمایید؟» به روایت شاگرد میرزا «جناب مستطابشریعتمآب آقا سیدمحمدرضا طباطباییـ سلمهالله تعالیـ... دماغ آن نامرد متملق، بهخاك مالیده، او را چنان در مجلس مفتضح گردانید.» مجلس بدون نتیجه به پایانرسید. دكتر فوریه در تحلیل این جلسه میگوید: «كار تجری ملاها كمكم به تظاهراتسیاسی كشیده، در یكی از جلساتی كه صدراعظم در تهران برای گفتگو در باب غرامتكمپانی تشكیل داده بود یكی از ملاها بدون پروا به امینالسلطان گفت كه این غرامت راباید اشخاصی كه از آن شركت رشوه گرفتهاند از عهده برآیند و اسم چند نفر را همبرد.»
پس از اینكه دولت در تسلیم علما ناكام ماند، ناصرالدین شاه خود دست بهكار شد.شاه عامل اصلی را میرزا محمدحسن آشتیانی میدانست. به همین جهت یك نامهمحرمانه به میرزای آشتیانی نوشت و سخت وی را مورد توهین قرار داد. شاه به میرزانوشت: «انتشار حكم میرزای شیرازی در اصفهان یا جعلاً یا حقیقهًٔ بروز كرد و كمكمبهتهران رسید و شما كه علمای عاقل بزرگ هستید بدون اطلاع دادن به دولت به دهنخواص و عوام انداختید.» وی از اینكه میرزای آشتیانی در جلسه اول مشترك دولت وعلما شركت نكرده بود سخت عصبانی شده و مینویسد: «نفهمیدم مجلسی كه به حكمما، شما را برای همچو كاری احضار بكند ]چرا[ حاضر نشوید؟» و از اینكه در مجلسدوم پس از قول امینالسلطان میرزا آشتیانی حاضر به اعلام رفع ممنوعیت نشده، سختبرآشفته و میگوید باید: «در مسجد و منبر به مردم مرحمت و التفات ما را اعلانمیكردید و هم استعمال دخانیات را فوراً تجویز میكردید... چر این كار را نكردید؟سبب و جهتش را هیچ نفهمیدم.» شاه نتیجه تحریم تنباكو را برای میرزا چنین تحلیلمیكند: «عجب خدمتی به ملت و مردم میكنید. هر كس هم كه تریاك كش نبود حالاچپوِ تریاك میكشد، قلیان چرس را عجب رواجی دادید. مرد كه بیجهت قلیان را تركنمیكند، لابد است برود یا تریاك بكشد و یا چرس یا هر نجاستی كه گیرش بیاید سرقلیان بگذارد بكشد و دیوانه شود...»
امینالدوله، یكی از نمایندگان دولت كه در جلسه مشتركبوده، مینویسد: «شاه بهتأكید او ]آشتیانی[ را الزام نمود یا خود قلیان بكشند و مردم را به كشیدن قلیان تحریصكند یا ترك اقامت تهران نموده بیرون رود.» معلوم بود كه میرزای آشتیانی تبعید را برمخالفت با حكم مرجع شیعیان ترجیح داده و خود آماده خروج میشود. «مجلستدریس تعطیل و كجاوه و پالكی میرزا به كوچه گذاشته شد.»
البته در نامه مشهور و توهینآمیز ناصرالدین شاه به میرزای آشتیانی چنین حكمیدائر بر كشیدن قلیان یا جلای وطن نیامده است، اما شكی نیست كه چنین حكمی ازناحیه شاه صادر شدهاست. احتمالاً این حكم به صورت محرمانه، توسط نایبالسلطنهبه میرزای آشتیانی ابلاغ شده است.
اعتمادالسلطنه در خاطرات خود مینویسد: «دیروز]دوم جمادی الثانی ۱۳۰۹ِ[ شاهدستخطی به نایبالسلطنه نوشته بود كه یا اینكه فردا میرزا حسن مجتهد آشتیانیمیرود روی منبر قلیان میكشد و مردم را بگوید قلیان بكشند یا از شهر بیرون برود.نایبالسلطنه دست خط میدهد عبدالله خان والی میبرد خدمت میرزا حسن. جوابمیگوید: قلیان كه نخواهیم كشید؛ اما رفتن از شهر را اطاعت میكنم. فردا خواهمرفت.»
فردای آن روز كه مطابق سوم جمادیالثانی و به اعتباری روز وفات صدیقه كبری۳،بوده مجلس سوگواری در منزل میرزای آشتیانی برقرار بوده است. میرزا پس از روضهدستور شاه را به علما اعلام میكند و عازم سفر میشود. «یك دفعه چند نفر سوار و پیادهدر كوچه و بازار میافتد كه دكاكین را ببندید كه میرزای مجتهد را میخواهند از شهربهواسطه قلیان بیرون كنند. روز حمایت دین و قتل كفار است.» شور و غوغا در شهربرپا شد.«سیدی مجهول الحال به بازار رفت و ندا در داد كه ایهاالناس! پیشوای ملت،شافع امت، مجتهد زمان، حجتالاسلام را از شهر شما اخراج میكنند. تمام شهرشوریدهاست.» تمام شهر در عرض یكی دو ساعت شورید و از هر طرف به اركسلطنتی سرازیر شدند. دولت سراسیمه توپها را در اطراف ارك مستقر كرد و نیروهاینظامی را در اطراف آن چید. به روایت اعتمادالسلطنه در آن روز «قریب بیست هزار نفردور ارك را گرفتهاند. پانصد، ششصد نفر داخل ارك شدند. هجوم به عمارت بردند.درهای ارك را بسته، قشون ایستاده، اهل شهر به فریاد بلند به شاه فحش میدهند ومیگویند: امینالسلطان را بفرستید بیرون تا بكشیم. جمعی به نایبالسلطنه كه میان مردمبه التماس رفته بودند كه مردم را آرام كنند حمله برده بودند. سرباز ]ان[ مجبور شد]ند[شلیك كنند. هفت، هشت نفر گلوله خورده بودند.»
دكتر فوریه كه در آن روز در دربار حضور داشته وضع شاه را بسیار غمبار توصیفكرده و پس از سركوب شورش، تحلیلی جالب را ارایه دادهاست:
«راست است كه شلیك تفنگ، شورش را خوابانده ولیكن آن دو قوهای كه بایكدیگر نزاع میكردهاند همچنان به حال خصومت باقی هستند. شاه اگر چهغالب آمده ولیكن حیثیتش كاسته شده و روحانیون با وجود مغلوبیت قویترگردیده.»
اما واقع این است كه شاه حتی در ظاهر هم پیروز نشد. گرچه نیروهای مسلحتوانستند اطراف ارك شاه را آرام كنند، اما تهران به مركزیت منزل میرزا حسن آشتیانیهمچنان میغرید. شاه تسلیم شد و «انگشتری الماس برای او فرستاده واز او خواستهاست كه از حركت صرف نظر نماید. میرزا حسن آشتیانی تا موقعی كه شركت دخانیاتمنحل و رئیس آن رسماً انحلال آن را اعلان نكرده و امتیاز دهندگان را به استرداد آندعوت ننموده بود، از قبول مرحمتی شاه استنكاف كرد.»
سرانجام قیام برضد سلطه بیگانه به رهبری علما و استقامت مردم به پیروزی رسید.امینالسلطان، عامل اصلی قرارداد چون وضع را خطرناك یافت «پدر تاجدار بزرگوارخود را الزام نمود كه به خط و مهر همایونی نسخ و فسخ انحصار دخانیات را مرقوم ومختوم و به دارالسلطنه میرزای آشتیانی بفرستد و توفیق شاهانه را در منابر بخواهند و بهبلاد ایران تلگراف كنند. چنین كردند و خونبهای كشتگان معركه را متعهد شدند.»
نهضت تنباكو گرچه اولین نهضت مرجعیت شیعه برضد استبداد و بیگانه نبود ولیاولین تجربه مبارزه همزمان با استبداد داخلی و استعمار خارجی بود. در جنگ روس وایران مرجعیت شیعه باتكیه به حكومت برضد سلطه بیگانه قیام كرد، اما حكومتهمراهی نكرد و مبارزه شكست خورد. در جریان قتل گریبایدوف شورش انفرادی بود وهمه علما به صحنه نیامده بودند، اما نهضت تنباكو چند ویژگی داشت:
۱) قیام برضد استبداد و استعمار، همزمان بود.
۲) وحدت علمای بزرگ با مرجعیت شیعه هماهنگی لازم را به عمل آورد.
۳) استقامت علما و هوشیاری آنها تا پیروزی نهایی ادامه داشت.
این پیروزی برای عالمان شیعه تجربهای بسیار مثبت بود كه در جریان انقلابمشروطه بهكار گرفته شد. از طرف دیگر برای انگلیس نیز درس عبرت بود كه در برخوردبا كشورهای اسلامی با تجربهای عمیق وارد كارزار شود. هم چنین دربار قاجار نیز پی بهقدرت علما برد و از آن به بعد در صدد كاستن نفوذ روحانیون برآمد و اولین پیشنهاد برایتضعیف قدرت روحانیون ایجاد عدالتخانه و محدود كردن قدرت قضایی علما بود.
چند روز بعد شاه با حضور وزرا جلسهای تشكیل داد؛ «به مناسبت وقایع این ایام ازمطاعیت و استیلا و قوت و استیلای ملاها شكایت فرمود.» هر یك از وزرا اظهار نظركردند. امینالدوله برای كاستن از نفوذ قدرت علما طرحی را ارایه كرد و گفت: «هر روزكه دولت یك محكمه منظم و دادخواهی معتدل موجود كند و مردم ببینند كه عرض ومال آنها به میزان حق و عدل محفوظ است برای علمای اعلام جز مسائل حلال و حرامو فتاوای صلوهٔ و صیام نخواهد ماند.» سرانجام این پیشنهاد مورد تصویب قرار گرفت وشاه مشیرالدوله را مأمور تشكیل وزارت عدلیه كرد و گفت: «من كه پادشاه شما هستم ازاین ساعت تمام قوت سلطنت خود را وقف و صرف عدالت و تقویت عدالتخانه خواهمكرد. شما نوكرها هم البته اهل غیرت و هواخواه دولت و مملكت خود هستید. خاصهشخص تو كه پیوسته برای كار دولت نالههای زار داشتی.» مشیرالدوله وزارت عدلیهرا تشكیل داد؛ اما موفقیت چندانی به دست نیاورد.
بنجامین، اولین سفیر آمریكا در خاطرات خود انگیزه تشكیل وزارت عدلیه را بهخوبی دریافته و مینویسد: «چرا اصولاً وزارت عدلیه را به وجود آوردهاند؟ جواب اینسؤال آن است كه مقامات دولتی بدین وسیله به تدریج میخواهند از نفوذ روحانیونكاسته و قوانین عرف را جانشین شرع كنند.»
اشتباه ناصرالدین شاه و امینالدوله در این بود كه نمیخواستند درك كنند حمایتمردم از علما به خاطر دین و اعتماد به آنها بود و از این رو در تمام امور ممكن برایرسیدن به عدالت به آنها مراجعه میكردند و اصولاً مردم به دولتیان، به خاطر ناتوانیدر اجرای عدالت اعتماد نداشتند تا مراجعه كنند.
پژوهشگر: حجت الاسلام روح الله حسینیان
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست