سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


تحولات گفتاری فارسی


تحولات گفتاری فارسی
برنامه‌ریزی ازاصول اولیه و یكی از شاخص‌های توسعه در كشورهای مترقی است. روشن است كه هدفمندی و جهت‌دهی به امور جاری در زندگی اجتماعی،‌ ضامن رشد وتعالی همگانی است و از این روی جوامع گوناگون درطول زمان در حد توان كوشیده‌اند تا برنامه‌ریزی و نظام‌مندی را در ابعاد متفاوت زندگی انسانی هدف قرار داده و همواره در پیش چشم نگاه دارند. امروزه براساس ارتباطات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پیچیده‌ای كه در جهان حاكم است هر روز بر نقش و اهمیت ابزاری كلیدی چون زبان افزوده می‌شود؛‌ زبانی كه به یقین مؤثرترین عنصر ارتباطی بوده و برحسب همین مؤلفه است كه از آن درتمامی سطوح نهادها و سامانه‌های انسانی بهره شایانی برده می‌شود؛ گاهی در بزرگترین محافل جهانی و بین‌المللی در نقش زبان مشترك و گاهی در كوچكترین اجتماع زبانی در نقش زبانی غیررسمی و منطقه‌ای استفاده می‌شود؛ پس بدین ترتیب با چنین توزیع و پراكندگی، برنامه‌ریزی در تمامی وجوه و سطوح بر مسؤلان امر،‌ وظیفه‌ای سنگین و دشوار است.
به عبارت دیگر، نیاز مكرر انسان به ارتباط با همنوعان، پیوسته دغدغه تاریخی او بوده و توانسته است كه به صورت گوناگون و رو به رشد به این مقصود دست یابد و با هر چه پیچیده‌تر شدن زندگی اجتماعی، پیدایش تنوعات و گوناگونی زبانی، عامل برنامه‌ریزی در زبان نیز البته از گذشته‌های نه چندان دور قریب به سه دهه بیشتر احساس شده و هر روز بر اهمیت آن افزوده می‌شود.
امروز هدف از برنامه‌ریزی زبان در سطح كلان، سازماندهی نظامی زبانی افراد یك اجتماع است و البته دارای ابعاد گوناگونی چون انتخاب زبان رسمی، معیارسازی یك گونه زبان، انتخاب خط یا تصحیح نظام نوشتاری و‌… است.
از یك سو با توجه به اهمیت ارتباط كارآمد و موفق و از سوی دیگر تنوع و گوناگونی زبان‌های رایج در یك جامعه، سیاست‌ها و راهكارهای متفاوتی از برنامه‌ریزی زبان چون انتخاب زبان یا زبان‌های رسمی مطرح می‌شود تا از آن بتوان در آموزش و پرورش، رسانه‌ها، مبادلات و ارتباطات كشورها استفاده كرد كه البته انتخاب زبان رسمی و راهكارهای مخصوص آن كه غالباً رویكردی دولتی ـ حكومتی است موضوعی مستقل از بحث است. از باب مثال در كشوری چون ایران كه دارای تنوعات گوناگون قومی ـ فرهنگی و بالتبع زبان‌ها و گویش‌های زیادی نیزاست، مسؤلان برنامه‌ریزی در گذشته از میان زبان‌های متفاوت تنها، زبان فارسی را به دلایل زبانی و غیرزبانی به عنوان زبان رسمی كشور برگزیده‌اند. از دلایل ارتقاء زبان فارسی به این مقام می‌توان از رواج و گستردگی آن در بخش وسیعی از خاك جغرافیایی، دارا بودن گویشوران متعدد، وجود میراث ادبی كهن و عامل تحكیم‌كننده وحدت ملی و‌… نام برد و به دلیل وجود همین مؤلفه آخر است كه زبان‌های دیگری كه هرچند گویشوران فراوانی دارند در سطح یك زبان منطقه‌ای باقی مانده‌اند. به عبارت دیگر كودكان این مناطق به محض ورود به مراكز آموزش بایستی زبان فارسی را به منزله زبان دوم خویش بیاموزند.
اما زبان فارسی كه درطول سالیان گذشته زبان رسمی ایرانیان بوده خود دارای گونه‌های متفاوتی است كه هر كدام درمناطق مختلف براساس مجاورت و ارتباط با زبان‌های دیگر در برخی از سطوح ساختاری تغییر كرده است. به سخن دیگر گونه‌های هراتی،‌ اصفهانی، مشهدی، شیرازی و‌… شقوقی از زبان رسمی فارسی هستند پس به جهت انتخاب گونه معتبرتر و رسمی‌تر، برنامه‌ریزان زبان در جهت سازماندهی صورت‌های زبانی جنبه دیگری از برنامه‌ریزی رابه نام معیارسازی (Standardization) مطرح ساخته‌اند. البته لازم به ذكر است كه در انتخاب گونه معیار به مانند زبان رسمی، عموماً ملاك‌های زبانی تأثیر كمتری داشته و ملاك‌های غیرزبانی چون عامل قدرت، تعصب و جانبداری برنامه‌ریزان و مسؤلان نقش تأثیرگذارتری دارند. پس بدین ترتیب معیارسازی یا انتخاب یك گونه زبانی مانند انتخاب زبان رسمی فرایندی حكومتی است كه دولتمردان می‌كوشند با ابزارهای ارتباط جمعی كه دراختیار دارند آن را گسترش و ترویج دهند.
غالب جامعه‌شناسان زبان كم و بیش معیارسازی را چنین تعریف كرده‌اند: معیار یا مدون سازی عبارت است از انتخاب یك گونه زبانی و تثبیت و تقویت آن در كلیه سطوح ساختاری از طریق تهیه و تألیف واژه‌نامه‌ها، ‌فرهنگ‌نامه‌ها تشریح قواعد تلفظی، نحوی و املایی؛ تا آن گونه زبانی به عنوان گونه برتر از یك زبان بتواند نقش ارتباطی زبان را در قالب‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و‌… به بهترین نحو به عهده بگیرد. درخصوص سخنگویان این گونه زبانی اعتقاد بر این است كه زبان افراد تحصیل‌كرده و دانشگاهی كه در مركز سیاسی،‌ فرهنگی و علمی زندگی می‌كنند عموماً منطبق با گونه معیار است و همین گونه است كه در رسانه‌ها و منطق و نظام آموزش به صورت گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد ضمن آنكه غالباً با گونه نوشتاری نیز منطبق است البته بنابه تعریفی دیگر گونه معیار، گونه‌ای معتبر از یك زبان است كه اكثریت افراد جامعه زبانی بدان سخن می‌گویند كه درخصوص تعاریف داده شده در بین صاحب‌نظران اختلاف است.
امروزبر پایه نظریه‌های زبانشناسی و روش‌های بررسی علمی زبان، باور براین است كه زبان به مانند دیگر مظاهرمادی در بستر جامعه ماهیتی پویا و مستقل و پیوسته در حال تغییر و تحول است. صورت‌های زبان درتمامی سطوح ساختاری متحول می‌شوند؛ قاعده‌ای جایگزین قاعده دیگرمی‌شود؛ واژه‌هایی از زبان بیرون رفته و واژه‌هایی دیگر برحسب نیاز به حوزه زبان وارد می‌شوند؛ تلفظ‌ ها دگرگون شده و در مجموع زبان امروز با زبان گذشته متفاوت می‌شود. هر چند كه شادی مطالب فوق بدیهی و آشكار به نظرمی‌رسد، اما بسیارند كسانی كه بر این قول نبوده و همداستان نیستند.
در سطور قبل آمد كه گونه معیار، گونه‌ای معتبر اززبان است كه به صورت اخص برای ایفای نقش‌های گوناگون ارتباطی مدون می‌شود و بر این اساس كه هر زبان و گونه‌ای تحولی تدریجی دربستر زمان دارد؛ بیراه نخواهد بود اگر معتقد باشیم گونه معیار به دلیل كاربرد بیشتر در مقاصد و سطوح گوناگون همچون زبان مقصد درترجمه بیشتر در معرض تحول و دگرگونی است و یا به دلایل گوناگونی با گونه نوشتاری تمایزاتی می‌یابد. در تبیین عینی این موضوع می‌توان تغییرات پدیدار شده در گونه فارسی تهرانی را كه سالهاست به عنوان گونه معیار پذیرفته شده است بررسی كرد: تغییراتی كه پیوسته در بستر زمان و درتمام ابعاد رخ می‌دهد و غالباً در زبان ما فارسی زبانان نامحسوس است.
پرسشی كه در ذهن ایجاد می‌شود این است كه فواید توجه به دگرگونی‌ها و رویدادهای زبانی به خصوص در گونه معیارچیست؟ آیا ما گویشوران زبان فارسی درهنگام ارتباط با یكدیگر دچار اشكال یا سوءتفاهم شده و در نهایت سخن یكدیگر را درك نكرده و از ادامه ارتباط باز می‌مانیم؟ پاسخ به سؤال فوق مسلماً منفی خواهد بود؛ چرا كه روشن است گویشوران بومی زبان در جریان ارتباط زبانی خویش با یكدیگر از توانایی‌های ژرف‌ساختی خاصی در ذهن بهره می‌برند كه می‌توانند به سادگی از بروز اختلال‌های زبانی كه در اثر مواردی چون اختلاف تلفظ، حذف پاره‌ای از سخن، پیدایش واژه‌ای جدید و‌… اتفاق می‌افتد، جلوگیری كنند. پس درنتیجه تغییرات طبیعیكه در هر گونه‌ای چون گونه معیار رخ می‌دهد، معمولاً تأثیری در یادگیری، كاربرد و ارتباط اجتماعی در میان سخنگویان بومی آن نمی‌گذارد و تعبیر این قول كه زبان در نزد بومی زبانان چون موم است، همین سخن است. اما آیا درواقعیت، حدود ارتباط و یادگیری تا همین جاست؟ مسلماً خیر؛ زیرا هنگامی كه در هر زبانی به عنوان زبان دوم/ خارجی تلقی شود بایستی زاویه دید نیزتغییر كند. فارسی‌آموزان از آن جهت كه به مانند فارسی‌زبانان در بستر طبیعی، زبان را نمی‌آموزند، دارای آن ساز وكارهای بالفعل ذهنی نیز در درك ارتباط نبوده و پیدایش تغییرات و تحولات ناآشنای زبانی، ضریب رخداد سوء تفاهم در ارتباطات آنان را بالا می‌برد و همین تغییرات به ظاهرساده و سطحی باعث عدم موفقیت در درك متن از سوی زبان‌آموزان می‌شود. پس ضرورت تهیه و تدوین صورت‌های جدید، پركاربرد و به روز گونه معیار دست كم در سازماندهی روند یادگیری و كاربرد زبان فارسی به منزله زبان دوم/ خارجی بیشتر احساس می‌شود.
امروزه متولیان آموزش زبان فارسی به غیرفارسی‌زبانان درجستجوی الگویی از گونه معیار هستند كه مطابق با تحولات طبیعی زبان باشد. به سخن دیگرالگویی كه به روز بوده و نماینده گفتار و نوشتار غالب فارسی‌زبانان بومی باشد. بدیهی است كه علاوه بر تغییراتی كه در وجه گفتاری نسبت به گذشته نمایان است در ادبیات مكتوب معاصر نیز اشعار، داستان‌ها و گزارش‌هایی پدید آمده است كه در وجه نوشتاری بر همین شكل است.پس با این اوصاف، مدرس آموزش زبان فارسی به غیر فارسی‌زبانان بایستی كدام یك از صورت‌های گونه معیار را برگزیده و تدریس كند و چه الگویی را ملاك تدریس قرار دهد تا فارسی‌آموزی به دور از هرگونه آشفتگی ونابسامانی در چهارچوبی علمی و به صورت كاربردی انجام پذیرد؟ چنانچه امروز بسیاری از فارسی‌آموزان اذعان دارند كه با پشت سر گذاشتن دوره‌های آموزشی ـ و نه در محیط اجتماعی ـ همچنان از درك برخی مكالمات روزمره فارسی و یا داستان‌ها و اشعار معاصر باز می‌مانند و شاید این نارسایی‌ در موارد آموزشی باشد. البته آموزش ادبیات، بالاخص صورت‌های سنتی آن ماهیتی مستقل داشته و وارد در این بحث نیست.از نگاهی دیگر شناسایی هدف زبان آموزان نیز از آموختن زبان بسیار ضروری به نظر می‌رسد؛ چرا كه اگر هدف زبان‌آموز آموختن ادبیات فارسی باشد، آنگاه ممكن است صورت‌هایی از زبان را مطالعه و یادگیری كند كه چه بسا امروز در نظام زبانی معیار مطرح نیست. ولی آیا برخلاف نظر غالب، هدف زبان‌آموزی صرفاً آشنایی با ادبیات است و بس و یا احتمال‌های دیگری چون گردشگری، اقامت دائمی یا موقت، پژوهش‌ها و تحقیق‌های اجتماعی و فرهنگی و‌… وجود دارد و اگر چنین باشد ضرورت هماهنگی وهمخوانی مواد درسی با گونه پویا «به روز» و معیار گفتاری در جهت تحقق اهداف ارتباطی بیش از پیش به نظر می‌رسد. لذا از یك سو با عنایت به ضرورت توصیف تحولات زبانی و ازسوی دیگرگستردگی ابعاد و سطوح آنها، صرفاً به ذكرنمونه‌هایی با بسامد وقوع بالا از تغییرات در سه بخش صرف، نحو و تلفظ در گفتار فارسی زبانان بسنده می‌شود؛ با ذكر این نكته كه غالب نمونه‌ها در بخش تلفظی است.
بخش اول: تلفظ
ـ تبدیل همخوان “n” به “m” قبل از همخوان “b”:
فارسی نوشتاری فارسی گفتاری تغییریافته
شنبه شمبه
دنبه دمبه
انبردست امبردست
ـ تبدیل همخوان “c” به “s” در تركیب با واژه «هیچ»:
هیچ كس هیش كس
هیچ وقت هیش وقت
ـ حذف همخوان پایانی دربسیاری از واژه‌ها :
ربع رب
شصت شص
مثل مث
یك یه
ـ حذف یكی از همخوان‌های واژه :
دستكش دسكش
چهارشنبه چار
دستمال دسمال
ـ همگونی كامل / ناقص دو همخوان در مرز دو تكواژ:
زشت‌تر زشتر
بدتر بتتر
سخت‌تر سختر
ـ تبدیل واكه “a” به “u” قبل از همخوان “m” :
دندان دندون
زندان زندون
خانه خونه
گران گرون
آن اون
ـ دگرگونی تكواژه “ra” :
كتاب را كتاب رُ كتابُ
ـ دگرگونی تكواژه “ast” :
خوب است خوبه
چطوراست چطوره
ـ حذف همخوان “v” در صرف مضارع به جز سوم شخص در افعالی كه بن مضارع آن‌ها به “v” ختم می‌شود:
رو می‌روم می‌رَم
گو(ی) می‌گویم می‌گـَم
بخش دوم : صرف
واژگان فارسی یا طبقه باز از آن رو كه همواره بازتاب تحولات، تغییرات و رویدادهای گوناگون جامعه هستند نسبت به دیگر سطوح زبانی بیشتر و محسوس‌تر دگرگون می‌شوند؛ به عبارت دیگرروند تحول جامعه و واژگان قاموسی همواره با یكدیگرهمسو است؛ تا آنجا كه واژگان یك نسل با نسل‌های قبل و بعد از آن تا اندازه‌ای متفاوت به نظر می‌رسد. پس در هر برهه‌ای از زمان باید با تهیه پرسشنامه برای تمام سطوح سنی و تعیین بسامد وقوع، به نو ساختن مواد آموزشی اقدام كرد تا بیشتر بتوان از زبان به صورت كاربردی بهره برد؛ چرا كه واژگان مركب اندیشه و معنا در ارتباط هستند.
بخش سوم : نحو
همان‌طور كه اشاره شد سطوح دیگر زبان به استثنای واژگان (قاموسی)، برحسب ماهیتشان ـ طبقه بسته ـ كمتردستخوش دگرگونی هستند و لذا تحولات در طول چند نسل و به آدمی رخ می‌دهد. اما امروز نمونه‌های تغییر یافته زیر در گفتار فارسی‌زبانان آشكار است.
ـ جایگزینی زمان مضارع اخباری برای اشاره به زمان آینده و عدم استفاده از ساخت (صرف مضارع التزامی مصدر «خواستن» + بن ماضی فعل اصلی):
فردا به مسافرت خواهم رفت. فردا (به) مسافرت می‌رَم (می‌روم).
امشب با شما تماس خواهم گرفت. امشب با شما تماس می‌گیرم.
ـ عدم استفاده نسبی از حرف اضافه «برای» در بعضی ساختها:
برای اولین بار است كه به شیراز می‌آیم.
اولین باراست كه (به) شیراز می‌آیم.
ـ حذف حرف اضافه «به):
امروز به مدرسه نمی‌روم.
امروز مدرسه نمی‌رَم (نمی‌روم).
ـ جایگزینی ارزش برخی حروف اضافه :
درون آن طبقه، پیچ و مهره است.
در آن طبقه ، پیچ و مهره است.
تو اون (آن) طبقه، پیچ و مهره است.
آنچه دربالا آمد صرفاً گوشه‌ای از تحولات موجود در نظام زبان فارسی است و ملاحظه آن‌ها ما رابدین قاعده جهانی می‌رساند كه عمدتاً پیدایش تحولات گفتاری نظام در مقایسه با نظام نوشتاری را با اصل اقتصاد و كم‌كوشی (economy of effort) همسو بدانیم، بطور كلی سرعت تغییرات در گفتار معیار با غیرمعیار نسبت به نوشتار، حكایت از این قانون دارد كه انسان می‌كوشد با صرف كمترین انرژی در ارتباط گفتاری بیشترین معنا را انتقال دهد. پس اگرچنین سازگاری درنظام ذهنی انسان وجود دارد بهتر است كه در آموزش زبان نیز حدود گفتار و نوشتار و قاعده‌های مربوط به هر كدام از آنها در بافت‌ها، موقعیت‌ها و سطوح گوناگون ارتباطی رعایت وملاحظه شود.
كتابنامه
۱) اسعدی، مرتضی؛ زبان فارسی، زبان علم؛ مجموعه سخنرانی‌های دومین سمینار نگارش فارسی، چاپ اول،‌ تهران، مركز نشر دانشگاهی
۲) آشوری، داریوش؛‌ بازاندیشی زبان فارسی؛ ویرایش دوم، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۵
۳) باطنی، محمدرضا؛ چهار گفتار درباره زبان، چاپ چهارم، تهران، نشر آگاه، ۱۳۷۵، صفحات ۶۵ـ۷۲
۴) ذاكری، مصطفی؛ استاندارد واژه‌ شناسی و نقش آن در توانا كردن زبان فارسی برای بیان مفاهیم علمی؛ مجموعه سخنرانی‌های دومین سمینار نگارش فارسی چاپ اول، تهران، مركز نشر دانشگاهی.
۵) صادقی، علی اشرف؛ تحول زبان و تثبیت یا معیارسازی آن، دو جریان مخالف و ناگزیر مجله زبانشناسی، سال پنجم، شماره اول.
۶) مدرسی، یحیی؛ درآمدی بر جامعه‌شناسی زبان، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸، صفحات ۲۰۶ـ۲۸۳.
پانوشت :
* دانشجوی كارشناسی ارشد آموزش زبان فارسی به غیرفارسی‌زبانان ـ دانشگاه علامه طباطبایی
حسن پورسنایی
برگرفته از: سخن عشق بهار ۸۲
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید