دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
فرار هالیوودی از ایران،ماجرای گریختن ۶ گروگان آمریکایی
![فرار هالیوودی از ایران،ماجرای گریختن ۶ گروگان آمریکایی](/mag/i/2/azyuu.jpg)
●مأموریت جدید، چالش جدید
روز یازدهم دسامبر ۱۹۷۹ (كه یك ماه از تسخیر سفارت در تهران گذشته بود ) مرا از ریاست بخش هویتهای مستعار اداره خدمات فنی به ریاست شعبه تأیید اصالت اسناد این اداره گماردند. مأموریت عملیاتی من در سراسر دنیا ساختن هویتهای مستعار، تهیه و تدارك اسناد و مدارك جعلی، بررسی قانونی و اصالتیابی مدارك مشكوك در راستای عملیات ضد تروریستی، یا مقاصد ضد اطلاعاتی بود.
برای حلوفصل قضیه شش كارمند وزارت خارجه (كه در سفارت كانادا در ایران پناه گرفته بودند) ابزار و امكاناتی نیاز داشتم و این در نخستین روزهای سِمُت جدیدم چالش بزرگی به حساب میآمد. ابتدا بدون فوت وقت تیم كوچكی برای كار روی این مسئله تشكیل دادم.
پیچیدگی و حساسیت كار بسیار بالا بود. پناهجویان سفارت كانادا در تهران دارای پرونده اطلاعاتی بودند و ما باید در یك هماهنگی با دولت و سیاستمداران ارشد آمریكا و دولتمردان كانادایی برای آنها هویت جدیدی میتراشیدیم. ریسك عملیات، فوقالعاده بالا بود و در صورت شكست، ضمن جلب توجه جهان به قضیه تازه، اوضاع آمریكا نیز وخیمتر میشد و حتی سرنوشت گروگانهای سفارت را نیز در معرض خطر جدی قرار میداد. علاوه بر این، كاناداییهای مقیم ایران، سفیر و اتباعشان و نیز امنیت سفارتخانه آنهادر صورت شكست، تحت تأثیر قرار میگرفت. با این حال ما برای موفقیت خود متكی به تجربه موفقیتآمیز و چشمگیر چندین ساله خود در عملیات های مشابه بودیم.
●گردآوری اطلاعات مقدماتی
چندی پیش توانسته بودیم یكی از مأموران خود را از طریق فرودگاه مهرآباد از ایران خارج سازیم. وی در مورد نحوه حراست از فرودگاه و قابلیتها و كارآیی عوامل حراست و كنترل، اطلاعات فنی چندجانبهای در اختیارمان نهاده بود. حال باید در مورد صحت و سقم اطلاعات جدید و اطمینان از روزآمد بودن آنها بهویژه بخش مربوط به كنترل مدارك مسافران تجزیه و تحلیل كرده و به یك جمعبندی برسیم، تا مجبور نشویم از صفر آغاز كنیم.
چند تن از افسران و مأموران جاسوسی و اطلاعاتی ما برای گردآوری اطلاعات بهطور دائم به ایران رفتوآمد میكردند.ادامه كار آنها بهدلیل استفاده از منابع و اطلاعات آنها بود.
●گذرنامه
سؤال ما در مورد گذرنامه این بود كه از گذرنامههای عادی آمریكایی استفاده كنیم، یا گذرنامههای كانادایی، یا سایر كشورها.
نظر مدیران سیا درباره جعل گذرنامههای خارجی مثبت نبود. زیرا نگران بودند كه افرادشان به علت عدم آشنایی با جوانب یك داستان پوششی خارجی نتوانند از عهده كار برآیند. از طرفی، ایرانیان به دو گذرنامه خارجی جعلشده توسط اداره خدمات فنی در سفارت آمریكا كه متعلق به دو مأمور سیا در تهران بود دست یافته و از این بابت نگرانی آمریكا را تشدید كردند. یكی از مأموران در میان گروگانهای سفارتخانه بود. كشف گذرنامههای جعلی بازتاب گستردهای در رسانههای ایرانی و سایر كشورها داشت.
در مورد گذرنامههای كانادایی تردید داشتیم كه كانادا به نقض قوانین گذرنامهای كشور خود تمایل داشته باشد. گمان نمیكردیم اتاوا حاضر باشد در صورت لو رفتن مقاصد واقعی ما و استفاده شهروندان آمریكایی از گذرنامههای كانادایی، شهروندان و اموال خود را در ایران در معرض خطر مضاعف گذارد.
با در نظر گرفتن همه جوانب، سرانجام با وجود تمام خطرها استفاده از گذرنامههای كانادایی تأیید شد.سرانجام تصمیم بر این شد كه روی گزینه فوق كار كنیم، اما پیش از آن تمركز خود را بر ساخته و پرداخته كردن سرپوش نجات آن شش نفر گذاشتیم.
●در جستوجوی اطلاعات
جستوجوی همهجانبهای را برای كسب اطلاعات و اخبار از افراد و گروههایی كه از طریق فرودگاه مهرآباد به داخل یا خارج ایران تردد میكنند آغاز كردیم. در این اثنا، بخش خاور نزدیك مدیریت عملیات سیا گزینه دیگری را پیشنهاد كردند: فراری دادن گروگانها به تركیه از راه زمین، به كمك یك قاچاقچی و از مسیر مخصوص این افراد.
بر طبق آخرین اطلاعات ،متوجه شدیم گروههایی كه قانونی به ایران سفر میكنند شامل كارشناسان نفتی شركتهای اروپایی، تیمهای خبری همه كشورها، جویندگان عتیقه و خیرخواهان سراسر دنیا هستند. جمع زیادی از این افراد را شهروندان آمریكایی تشكیل میدادند كه با توجه به سابقه و الگوی این گروهها و نظارت دقیق و كنترلی كه نیروهای امنیتی و اداره مهاجرت ایران بر این آدمها اعمال میكرد هیچیك به درد مقاصد ما نمیخوردند. به اعتقاد ما میبایست مأموران اطلاعاتی حرفهای ما تحقیق نهایی را در خاك ایران انجام دهند و ضمن ملاقات با آن شش تن اوضاع روحی و روانی و توانایی ایشان برای اجرای عملیات را ارزیابی كنند.
از مدیران ارشد بخش خاور نزدیك تقاضای ملاقات كردیم تا موقعیت خود را برای آنها تشریح كرده و گزینهها را در میان گذاریم. اطلاع داشتیم كارمند عالیرتبه بخش خاور نزدیك كه در امر نجات شش آمریكایی مشاركت داشت و در این بحران رابط ما با كاناداییها بود قبلاً در اُتاوا مذاكراتی با مقامات یكی از وزارتخانههای این كشور انجام داده و موضوع گذرنامهها را نیز در مذاكراتش گنجانده بود. ملاقات ما با كارمندان بخش خاور نزدیك مفید بود و آنها به طور اصولی با مواضع ما موافقت كردند.
نگرانی كاناداییها از بابت سازوكار فرار گروگانها و نحوه استفاده از گذرنامههای كانادایی قابل درك بود، بنابراین پیشنهاد كردیم از طرف اداره خدمات فنی نمایندهای را به اُتاوا گسیل كنیم تا جزئیات عملیات را برای ایشان تشریح كند.
من به همراه جومیسوری، ـ از متخصصان مدارك اداره خدمات فنی ـ بی درنگ به اتاوا عزیمت كردیم. عكسهای گذرنامهای و اطلاعات زیستی مستعار متناسب با شرایط فیزیكی آن شش نفر را به امید متقاعد ساختن كاناداییها به آنها ارائه كردیم.
پیشتر طی تماسی با تایلور ـ سفیر كانادا ـ از او در مورد تمایلش به مشاركت و مساعدت در امر برنامهریزی عملیات نجات مخفی جویا شده بودیم و پاسخهای او موجب دلگرمی ما شده بود.
در مذاكراتمان با مقامات كانادایی فهمیدیم طی قوانین موضوعه این كشور صدور گذرنامه كانادایی برای اتباع غیركانادایی صرفاً برای مقاصد انساندوستانه مانعی ندارد. با علم به این موضوع بلافاصله برای شش میهمان سفارت كانادا در تهران تقاضای صدور شش گذرنامه احتیاطی كردیم. و دو گذرنامه اضافی نیز برای استفاده "اسكورتهای" سیا. كاناداییها در مورد تقاضای اول ما مخالفتی نكردند، اما چون در قوانین مجلس این كشور صدور گذرنامه به مأموران اطلاعاتی، حرفهای پیشبینی نشده بود تقاضای دوم را رد كردند.
لُن دیگالدو، رابط ما در وزارتخانه كانادایی بهطرز معجزهآسایی به یك ایراد ظریف و حساس در كار ما برخورد كه تذكر وی بسیار بهجا و بهموقع صورت گرفت. نام مستعاری كه برای یكی از آن شش تن انتخاب كرده بودیم نامی عبری بود كه دركشورهای مسلمان حساسیتزاست. بلافاصله نام مناسبی جایگزین نام قبلی كردیم.
مرحله بعدی شامل گفتوگو درباره مشخصات و داستان پوششی بودكه برنامه های خود را درباره پوشش گروهی و پوشش فردی، لزوم گردآوری اطلاعات بیشتر از مسافران، اعزام مأمور یا مأمورانی به تهران برای تحقیقات نهایی راجع به حراست و كنترل فرودگاه و ملاقات با شش میهمان مخفی سفارت كانادا توضیح دادیم.
در این ملاقات فرصتی پیش آمد تا ایدهای را كه در خانهام پیش از عزیمت به كانادا راجع به مشخصات و داستان پوششی در ذهنم شكل گرفته بود مطرح كنم. وقتی جزئیات چنین داستانهایی با تجارب عملی یا سابقه استفادهكننده كاملاً منطبق باشد، نتیجه مطلوبی خواهد داشت. شرح و بسط داستان در صورت امكان باید به حدی كسلكننده باشد كه ناخواسته توجه كسی جلب نشود. در این مورد خاص میبایست شاخ و برگهایی به آن میافزودیم كه كسی بو نبرد این یك پوشش عملیاتی است.
●مشورت با هالیوود
در منصب ریاست بخش هویتهای مستعار اداره خدمات فنی سازمان سیا از خدمات و نظرات مشاوران متعددی در صنعت سرگرمی و تفریحات بهرهمند شده بودم. جهت مشورت در اَمر گریم به سراغ جِروم كالووی، هنرمند فوقالعاده خبره این رشته رفتیم. او مفتخر به دریافت چند جایزه از سازمان سیا از جمله «نشان لیاقت» از این سازمان شده بود. سازمان سیا به این سادگیها به افراد غیر پرسنلی خود نشان اعطا نمیكند. انگیزه جروم برای كمك به ما كاملاً میهنپرستانه بود.
ما قبلاً جروم را در قضایای بحران گروگانگیری درگیر ساخته بودیم. یك هفته پس از تصرف سفارتخانه ما در تهران از او دعوت كردم به واشنگتن بیاید. بیست و چهار ساعته به مدت پنج روز به كمك او و تیم هویت مستعار برای تكمیل یك نقشه فریب زحمت كشیدیم كه سرانجام با صدور دستوری مبنی بر انصراف از این نقشه، جروم به كالیفرنیا بازگشت.
هنرمند زبردست ما پیش از عزیمت دوباره تمایل خویش را به هرگونه كمك برای نجات گروگانها اعلام كرد. در اتاوا كه بودم از هتل با جروم تماس گرفته از او پرسیدم برای اعزام یك تیم پیش قراول برای مكانیابی صحنههای فیلم چند نفر لازم است. جروم هشت نفر با این مسئولیتها را نام برد: مدیر تولید، تصویربردار، مدیر هنری، مدیر حملونقل، مشاور متن، همكار تهیهكننده، مدیرمالی، و كارگردان. این گروه لوكیشن را از نقطهنظر هنری، لجستیك و مالی ارزیابی میكنند.طبق یك حساب سرانگشتی حتی یك فیلمبرداری چند روزه میلیونها دلار خرج روی دستمان میگذاشت.
فیلمسازی در دنیا روال تعریفشدهای ندارد. بنابراین گشتوگذار كمپانیهای فیلمسازی هالیوود برای پیدا كردن یك خیابان یا تپه مناسب با صحنهای از سكانسهای فیلمشان تعجب كسی را برنمیانگیزد.●گزینههای پوششی
توصیه پوشش فیلمسازی برای بیشتر عملیاتهای سری در دنیا جای شك و شبههای باقی نگذاشت، اما این عملیات در نوع خود بینظیر بود. قضیه را با لُن دیگالدو،رابطمان در وزارتخانه كانادا در میان گذاشتم. یقیناً این داستان پوششی با گذرنامه كانادایی ناسازگار نبود. كمپانیهای فیلمسازی معمولاً هنرپیشگانی از ملیتهای مختلف دارند. صنعت تصاویر متحرك كانادا نیز اسم و رسم خوبی داشت.
لُن دیگالدو نیز در مورد داستان پوششی فكر كرده بود و نظرش این بود كه گروهی را تحت پوشش اقتصاددانان امور غذایی كه به نقاط مختلف جهان سوم سفر میكنند اعزام كنیم. وزارت خارجه قبلاً پیشنهاد جمعی از معلمان بیكار را داده بود كه مدارس بینالمللی دنیا را برای كسب شغل جستوجو میكنند.
جلسههای ما به پایان رسید. سپس رئوس دستاوردهایمان از جمله گزینههای پوششی و بهخصوص پوشش فیلمسازی را به سیا تلگراف كردم.
تا پایان دسامبر بین اتاوا و واشنگتن تردد میكردم. یك تیم اداره خدمات فنی برای تهیه مدارك و مستندات و اقلام مربوط به هویت مستعار زیر پوشش گذرنامه كانادایی و اعزام به تهران تشكیل شد. تیم هنرهای گرافیكی و تأیید اصالت اسناد در اداره خدمات فنی همچنان به جمعآوری اطلاعات در مورد مرزبانی ایران سرگرم بودند. پیامهایی كه در این مورد به جهان مخابره میشد با علامت Flash مبادله میشد و این بالاترین سیستم پیامرسانی محرمانه سیا بود.
مدیران بلندپایه سیا گزینه پوشش هالیوودی را رد نكردند و كاربرد چنین روشی را نیز برای سایر موارد احتمالی صحه گذاشتند.
با توجه به موقعیت خاص تهران ایده بهكارگیری نیروهای شبهنظامی برای نجات گروگانهای سفارت آمریكا امكانپذیر نبود. پوشش فیلمسازی به ما امكان میداد با پیشنهاد برداشتن سكانسهایی از پروژه خود در داخل یا حوالی شهر تهران به وزارت ارشاد ایران نزدیك شویم. این وزارتخانه برای خنثیسازی تبلیغات منفی بر ضد ایران به تشویق توریسم میپرداخت. تهران درصدد شناسایی شیوههایی بود تا مشكلات ناشی از نقل و انتقال ارز پس از انسداد داراییهای ایران توسط آمریكا را برطرف سازد. تولید فیلم در ایران از نظر اقتصادی برای آنها قوت قلب محسوب میشد و برای كمك به مقابله با تبلیغات خصمانه ناشی از موقعیت گروگانگیری، كانال ارتباط عمومی مطلوبی برای آنها بهوجود میآورد.
بنیصدر، شخصیت میانهرو در میان سیاستمداران ایران، در آستانه رسیدن به ریاست جمهوری ایران بود و ما حدس میزدیم او از این امتیازات اقتصادی استقبال كرده و بتواند با چنین پشتوانهای موافقت عناصر تندروی رژیم ایران را جلب كند.
در چنین صورتی، نفوذ نیروهای دلتا (در مقدمه اقدام برای نجات گروگانها از سفارت) زیر پوشش كارگران دكورسازی و خدمه تصویربرداری امر عادی و جاافتادهای بود. تصور ما بر این بود كه میتوان سلاح و مهمات را درون تجهیزات فیلمبرداری جاسازی و استتار كرد.
●تأسیس كمپانی فیلم
در اوایل ژانویه، بین سفرهایم به اتاوا و جلسههای برنامهریزی با بخش خاور نزدیك، سفر كوتاهی به كالیفرنیا كردم. ده هزار دلار نقد (كه فاز اول محموله بودجه چند مرحلهای برای تأسیس كمپانی فیلمسازی بود) را همراه بردم. جمعه شب رسیدم و در یكی از سوئیتهای دفاتر تولید فیلم (كه برای هدف ما در محوطه قدیمی استودیوی كلمبیا در هالیوود رزرو شده بود) با جروم و همكارش ملاقات كردم. از یكی از افسران بخش قراردادهای سیا خواسته بودم در جلسه ما شركت كرده شاهد نقل و انتقال نقدینه باشد و در ادامه نیز نقش تنخواهگردان و حسابدار عملیات را بپذیرد.
ظرف چهار روز كمپانی فیلمسازی ما به نام Studio Six Productions راهاندازی شد. دفاتر ما قبلاً تحت اختیار مایكل داگلاس _ سازنده فیلم «سندروم چین» _ بود.
جروم و همكارش در ساماندهی دم و دستگاه هالیوودی استاد بودند. آنها پیش از رسیدن من سبیل خیلیها را چرب كرده حتی كمكهای مالی نیز جذب كرده بودند. كارهای سادهای مثل نصب خطوط تلفن كه قاعدتاً چند هفته طول میكشید بهسرعت انجام شده بود و وقتی رسیدم چیزی كموكسر نبود.
برای تبلیغات خود از نشریههای صنفی شروع كردیم و دو آگهی تمامصفحه درThe Holly wood Roporter وVariety به چاپ رساندیم. نمیخواستیم اسم جروم به بیرون درز كند، اما «خبرچینان» رقبای ما سخت گوش خوابانده بودند و شایع شد كه قرار است در صنعت فیلمسازی هالیوود اتفاق بزرگی بیفتد.
خبر سر و سر جروم با این كمپانی فیلمسازی مستقل مطبوعات را به سمت ما سرازیر كرد. از طرفی ما میكوشیدیم نقش جروم را مخفی نگاه داریم و این در عمل اعتبار كمپانی ما را بالا برد. هالیوود مكان ایدهآلی برای یكشبه پولدار شدن یك تشكیلات پوششی بزرگ و دهانپركن بود. مافیا و بیشتر سرمایهگزاران خارجی از تولیدات هالیوودی حمایت میكردند. در هالیوود علاوه بر پولشویی عدهای مدام به نان و نوا میرسند و عدهای دیگر به زمین میخورند.
●انتخاب متن
به محض تأسیس استودیو به سراغ تهیه یك متن مناسب رفتیم. من و جروم پشت میز آشپزخانهاش درباره مضمون فیلم گفتوگو كردیم. جنگ ستارگان به تازگی با موفقیت عظیمی روبهرو شده بود، موضوعات فیلمهای علمی ـ تخیلی، فانتزی و اَََََََبُرقهرمانان به درد ما نمیخورد. متن ما باید عنصر های علمی ـ تخیلی، خاورمیانهای و اساطیری میداشت. موضوعی درباره عظمت اسلام نیز جالب توجه بود. جروم متنی را كه میتوانست منظور ما را تأمین كند پیشنهاد كرد و سپس از میان انبوهی از دستنوشتههای ارسالی، متن مورد نظر خود را بیرون كشید.
●پوستر
متن مورد نظر به بهترین نحو هدف ما را برآورده میكرد. خط داستانیاش بهقدری پیچیده بود كه رمزگشایی آن فقط از عهده افراد متخصص برمیآمد. و خوشبختانه بر اساس یك رمان علمی ـ تخیلی (كه جایزهای را نیز از آن خود ساخته بود) به وجود آمده بود.
تصمیم گرفتیم متن قرضی خود را با لوگو و نقش و نگار مناسب بازنویسی، طراحی و عرضه كنیم. یك نسخه از متن را من بهعنوان مدیر تولید همراه میبردم تا در صورتی كه در فرودگاه تهران از ما سؤال كردند به مقامات ایرانی نشان دهم.
●«آرگو»
سپس من و جروم به انتخاب نام مناسبی برای فیلم پرداختیم. میبایست نامی گیرا و جذّاب از فرهنگ و اسطورهشناسی شرق، یا كلمهای كه به گوش شرقیان سنگین نیاید انتخاب میكردیم. سرانجام پیدایش كردیم! جروم آدم خوشمشرب و لطیفهگوی قهاری بود. یكبار جوك بسیار زشتی را برای ما تعریف كرد كه نقطه اوجش با كلمه «آرگو» دیگران را از خنده رودهبر میكرد.
این كلمه را برای نام فیلم و علامت شناسایی پوششی خود برگزیدیم. در ساعات طولانی و شرایط سخت كاری هرگاه اعصابمان متشنج میشد كلمه آرگو را میپراندیم و بدین ترتیب فضای پرتنش خود را كمی تسكین میدادیم.
جروم میگفت كلمه «آرگو» نام كشتی جیسون و آرگوناتس اساطیری است كه برای نجات «پشم زرین» از چنگ اژدهای چندسر باغ مقدس عازم سرزمینهای افسانهای شدند. این كلمه موقعیت ما و گروگانها را در ایران بهخوبی معرفی میكرد.
لوگوی آرگو را روی آگهیهای تمام صفحه نشریهها چاپ كردم. متن آگهی بدین شرح بود: Studio Six Productions تقدیم میكند: «آرگو»... حریق كیهانی ... داستانی به قلم ترزا هریس (نام مستعار مشاور داستان كه قرار بود یكی از شش تن استفاده كنند.)
●تماس با كنسولگری ایران
در آخرین روز اقامت در كالیفرنیا از دفتر استودیو با كنسولگری ایران در سانفرانسیسكو تماس گرفتم و خود را با نام مستعارم معرفی كردم. هدفم را كه پیدا كردن یك لوكیشن در تهران برای فیلمبرداری بود توضیح دادم و از آنها درخواست صدور روادید برای هشت نفر شامل شش كانادایی، یك اروپایی و یك نفر از آمریكای جنوبی كردم.
فرد آمریكای جنوبی یكی از كارمندان تأیید اصالت اسنادِ اداره خدمات فنی به نام «جولیو» و مسلط به زبانهای اسپانیایی، فرانسوی و عربی بود كه تجارب ارزندهای در عملیات نفوذ داشت و برای مأموریت به اروپا روانه شده بود.
ما او را با مدرك جعلشده بهوسیله اداره خدمات فنی با عنوان همكار تهیهكننده فیلم و نماینده سرمایهگزاران صوری كمپانی فیلمسازی كه ظاهراً اهل آمریكای لاتین بودند، معرفی كردیم. هویت من نیز در گذرنامه جعلی اداره خدمات فنی، یكی از اتباع اروپایی عنوان شده بود.
تماس با كنسولگری ایران سودی نداشت. آنها پیشنهاد كردند با نزدیكترین كنسولگری در منطقه خود تماس گرفته درخواستمان را به آنها اطلاع دادیم. از پاسخشان تعجب نكردیم، زیرا بسیاری از دیپلمات های ایرانی را رژیم شاه منصوب كرده و بیشترشان نسبت به جایگاه كنونی و اختیاراتشان در زمینه صدور روادید بلاتكلیف بودند.
●آخرین تداركات فنی
تلاشها و اقدامات مختلفی بر ضد ایران در واشنگتن جریان داشت. نقشه عملیاتی ما برای نجات شش میهمان مخفی سفارت كانادا در اداره خدمات فنی و بخش خاور نزدیك به مرحله اجرا نزدیك میشد، اما هنوز سیاستمداران بر آن مهر تأیید نزده بودند.
به هر حال ما به كار خود ادامه میدادیم. من چند نمونه از مدارك جنبی را كه قرار بود متخصصان گرافیك اداره خدمات فنی از روی آنها، مدارك تیم فیلمسازی را تكمیل كنند؛ در اختیارشان گذاریم تهیه كرده بودم. برای مدیر تولید نیز باید یك سابقه هنری با آثار تولیدی دست و پا میكردیم.
جومیسوری در كانادا باقی مانده بود تا در مورد مدارك جنبی با مسئولان كانادایی مذاكره كند. وی با چانهزنیهای فراوان توانست از مقامات ردههای مختلف كانادا مجوز مربوط به مدارك را بگیرد و این برای یك مأمور جوان دستاوردی بزرگ به حساب میآمد.
جو پس از گرفتن مجوز از كاناداییها به واشنگتن برگشت و كار تهیه سوابق شغلی قلّابی را برای اعضای تیم فیلمسازی با هنرمندی تام و تمام انجام داد. وی با این ترفند زیركانه برای اعضای تیم یك شرح وظیفه كامل نوشت.
یك هفته پس از بازگشت از كالیفرنیا، محموله مدارك و اسناد كانادایی و آمریكایی آماده شد. تیم اداره خدمات فنی در اتاوا نیز مشغول جعل مدارك كانادایی بودند و آخرین اصلاحات را روی گذرنامهها انجام میدادند. سرانجام ۱۲ گذرنامه كانادایی و ۱۲ گذرنامه آمریكایی آماده شد.
●درخواست ویزا
جولیو روز دوشنبه ۲۱ ژانویه به ژنو رفت تا با گذرنامه جعلی خود روادید ایران را بگیرد. من نیز از واشنگتن به بن رفتم تا از آنجا با گذرنامه جعلیام روادید بگیرم. یك پیام Flash از اتاوا مبنی بر رسیدن لوازم عملیات فرار به تهران رسید. بیدرنگ به سفارت ایران در بن رفتم و آنها مرا به بخش كنسولی فرستادند. در آنجا ضمن تحویل مداركم در پاسخ به پرسشهای مؤدبانه كارمند كنسولگری گفتم كه قصدم از سفر به ایران ملاقات با همكارانم در هتل شرایتون تهران است. آنها از هنگكنگ به تهران میآیند. ظرف پانزده دقیقه روادید من آماده شد.●تأیید رییسجمهور
به محض دریافت روادید از بن پیامی مبنی بر آمادگی خود برای سفر به تهران به واشنگتن فرستادم. ظرف نیم ساعت رئیس جمهور در پیامی مختصر ضمن تأیید مأموریت برایم آرزوی موفقیت كرد.
●ورود به تهران
پیش از عزیمت به تهران یكبار دیگر با جولیوملاقات كردم. در این ملاقات مأموری از سیا (كه چندینبار به تهران رفتوآمد كرده و كار مكانیزم پشتیبانی داخل ایران با او بود) حضور داشت. با اطلاعات خوبی كه در مورد فرودگاه مهرآباد به ما داد قوت قلب گرفتیم.
ساعت پنج صبح روز جمعه ۲۵ ژانویه به تهران رسیدیم. مأموران كنترل مهاجرت كارشان را بهدقت انجام میدادند. اینبار مأموران فرودگاه افراد حرفهای بودند و فرم دو برگی نیز استفاده میشد. برخورد نامناسبی با ما نكردند، زیرا ایران در تنگنای اقتصادی قرار گرفته بود و از كسانی كه ارز به مملكت وارد میكردند استقبال میشد.
به هتل شرایتون رفتیم و بدون فوت وقت از دفتر هواپیمایی سوئیس در تهران بلیت برگشت برای روز دوشنبه گرفتیم. در فرصتی كه پیش آمد سری به اطراف سفارت آمریكا زدیم. ترس سراپایم را فرا گرفته بود. روی در و دیوار پر از پوسترها و شعارهای تبلیغاتی بر ضد آمریكا بود.
بهدنبال سفارت كانادا میگشتیم كه یكی از ایرانیان با ادب و احترام ما را راهنمایی كرد. تایلور، سفیر كانادا، انتظار ورودمان را میكشید. بیشتر كارمندان سفارت كانادا قبلاً تهران را ترك كرده و فقط پنج تن از آنان مانده بودند كه طبق برنامه میبایست روز دوشنبه ۲۸ ژانویه عازم لندن شوند. از طریق مكاتبات دیپلماتیك با وزارت خارجه ایران تعطیلی موقت سفارت كانادا اطلاع داده شده بود. ورود به تهران و برنامه ملاقات با شش میهمان پنهان سفارت كانادا را از طریق اتاوا به واشنگتن اطلاع دادیم.
●دیدار با شش میهمان
میهمانان سفارت كانادا در خانه شردون ـ از كارمندان سفارت ـ مخفی شده بودند. منزل او در منطقه خوش آب و هوایی از تهران قرار داشت. سرانجام در منزل شردون با هموطنانم ملاقات كردم. آنها عبارت بودند از جوزف و كاتلین استافورد، مارك و كورا لیجِك، باب اندرز و لیاسكاتز. كارمندان كنسولگری هنگام حمله دانشجویان به سفارت آمریكا از در پشت سفارتخانه گریخته بودند. اسكاتز به سفارت سوئیس پناه برده و یك هفته در آنجا پنهان شده بود.
در ملاقاتمان نقشه عملیات را برای همه تشریح كردم تا خود را برای خروج از ایران ظرف دو روز آینده آماده كنند.
●بازیگران آماتور
یكشنبه شب، ۲۷ ژانویه، همهچیز طبق برنامه پیش میرفت. یكبار دیگر در خانه شردون گرد هم آمدیم. میهمانان از محموله مدارك جعلی بهوجد آمده بودند و ما نیز از تغییر قیافه و شخصیتهایشان. قبلاً مشخصات فردی _ پوششی هر یك را كه جو میسوری نوشته بود به آنها دادیم. اسباب و وسایلی نیز برای رد گم كردن.
آنها لباسهایشان را با هم عوض كرده و لنگهبهلنگه پوشیدند تا قیافهشان هالیوودیتر به نظر آید. روحیه خوبی داشتند. جزئیات ورود دروغینشان را به تهران توضیح دادیم و آنها وضعیت را بهخوبی درك كردند.
تایلور با پاسخ مثبت و تأیید سیاستمداران اتاوا و واشنگتن نزد ما آمد. پس از صرف شام مفصلی برای محك زدن اعتمادبهنفس این شش نفر یك جلسه نمایشی اما پراسترس بازجویی ترتیب دادیم و یكبهیك سؤالپیچشان كردیم تا در صورت دستگیری در فرودگاه بتوانند بهخوبی از عهده پاسخ به سؤالات گیجكننده بازجویان بیآنكه دستوپایشان را گم كنند برآیند.
طبق قرار میبایست ریچارد ساعت ۳ صبح به هتل می آمد تا مرا نیمساعت زودتر از دیگران به فرودگاه برساند. من از گمرك عبور می كردم؛ جلوی كانتر (پیشخوان) هواپیمایی سوئیس منتظر بقیه میماندم. حضور من در آنجا به معنای وضعیت عادی و چراغ سبز به بقیه بود. بلیت هواپیمایی سوئیس در جیبم بود.
●روز بعد
ریچارد ساعت ۳ صبح به هتل آمد و مرا بیدار كرد. كمی دیر شده بود. با عجله لباس پوشیده و ظرف ۱۵ دقیقه خود را به لابی رساندم. سریع به فرودگاه رفتیم. و اكنون _ روز دوشنبه ۲۸ ژانویه ۱۹۸۰ _ در فرودگاه مهرآباد بودیم.
من و ریچارد از بازرسی گمرك عبور كرده به پیشخوان هواپیمایی سوئیس رفتیم. كارمندان فرودگاه خوابآلود مینمودند. كارمند هواپیمایی سوئیس به ما اطمینان داد كه پرواز رأس ساعت پنج صبح از زوریخ میرسد. در محل از پیش تعیینشده در انتظار بقیه ایستادم. ریچارد نزد مدیر یكی از خطوط هواپیمایی كه از دوستانش بود و فرمهای خالی را همان شخص داده بود رفت و با او به خوشوبش پرداخت. همیشه برای عملیات فرار، یا نفوذ به داخل و خارج، وجود یك رابط یا دوست در فرودگاه غنیمت است.
"شش نفر" آمدند و پس از عبور از گمرك به طرف پیشخوان هواپیمایی سوئیس حركت كردند. مشكلی پیش نیامد. در قسمت بازرسی كارمند فرودگاه كه داشت برگههای زرد فرم دوبرگی را مهر میزد برگهای بر زمین افتاد. خیلی بااحتیاط و بدون جلب توجه همان برگه را كه برای باب اندرز جعل كرده بودیم از روی زمین برداشتم. هر لحظه آماده بودم در صورت بروز مشكل برای هر یك از شش نفر، پرونده "آرگو" را به كارمند فرودگاه نشان داده و با توضیحات مفصل و كلافهكننده خود مشكل را رفع و رجوع كنم.
داخل سالن انتظار پروازهای خارجی شدیم. هنوز یك بازرسی امنیتی دیگر پیش رو داشتیم. "شش نفر" به فروشگاههای آن سالن سر زده و مانند توریست ها به اجناس نگاه میكردند و مثلاً برای خریدن سوغاتی قیمتها را میپرسیدند. تعدادی پاسدار همه را زیر نظر داشتند. ریچارد به همراه مدیر خطوط هواپیمایی نزدمان آمد. آنها از دور مراقب ترخیص ما از بازرسی بودند. تایلور و كاركنان سفارت نیز از راه رسیدند. پرواز آنها پس از پرواز ما بود.
●موفقیت
بالاخره سوار هواپیما شدیم. جالب اینكه نام هواپیمای سوئیسی نیز "آرگو" بود و ما این اتفاق را به فال نیك گرفتیم. سرانجام هواپیما به پرواز درآمد و من و جولیو ناهار را در رستوران فرودگاه زوریخ صرف كردیم تا هواپیمای بعدی ما به آلمان برسد. نمایندگان وزارت خارجه آمریكا در گمرك فرودگاه زوریخ به استقبال ما آمدند و شش گروگان آزادشده را به یك استراحتگاه كوهستانی منتقل كردند.
●تبلیغات
داستان آزادی شش آمریكایی چند روز بعد در كوی و برزن مونترئال پیچید. هنگامی كه این خبر از رادیوی نیروهای مسلح پخش شد هنوز در آلمان بودم. به نیویورك كه پرواز كردم در همان فرودگاه یك نسخه از نشریه نیویورك پْست را خریدم كه با تیتر درشت نوشته بود "كانادا به داد رسید."
فصل بیست و یكم كتاب "كلك كانادایی" نوشته پلهتیر بازتاب موفقیت ما در آمریكا و كانادا را چنین نوشت:
"سفارت كانادا اقدام قهرمانانه كاركنان خود را به زیور تواضع آراست. اما چنانچه تایلور در مصاحبهای گفت: " آمریكاییها در قدردانی از ما سنگ تمام گذاشتند." پس از ماهها اضطراب این نخستین خبر خوش بود. برگ درخت افرا [پرچم كانادا] در اوكلاهاما، لیوونیا، میشیگان و چند صد شهر كوچك و بزرگ آمریكا به اهتزاز درآمد. در سراسر آمریكا تابلوی اعلانات بزرگی كه روی آنها با عبارت درشت نوشته بودند: "كانادا متشكریم" نصب شد."
سفیر كانادا تبدیل به قهرمان شد و نشانهای لیاقت از آمریكا و كانادا بهعلاوه چند مدرك افتخاری به وی اعطا كردند.
تا چند هفته پس از عملیات نجات ۲۶ متن برای استودیوی ما ارسال شد كه یكی از آنها از سوی اسپیلبرگ بود.
●ملاقات با رئیسجمهور
روز ۱۲ مارس ۱۹۸۰ در معیت آدمیرال ترنر، رئیس سیا، با كارتر _ رئیسجمهور _ و برژنیسكی _ مشاور امنیت ملی _ ملاقات كردم.
تمام مواد و نقشههای عملیات را به ایشان نشان دادم و همان روز به سِمُت مدیر اداره خدمات فنی منصوب شدم.
در ماه مه، از آن شش آزادشده و جروم كه در بوربانك به سر میبرد دعوت كردم به مزرعه شخصی من بیایند و یك هفته بعد نیز به اتفاق تایلور و شش نفر دیگر در استادیوم یانكی میهمان افتخاری سیهزار نفر شدیم.
در سپتامبر ۱۹۹۷ سازمان سیا نظر مرا درباره مصاحبه با شبكه CBS و افشای عملیات نجات جویا شد.موافقت كردم و بالاخره پس از چند سال افكار عمومی در جریان داستان واقعی عملیات قرار گرفت.
پژوهشگر: ع.ف. آشتیانی
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست