چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا
تماشاگران را خوب گول زدهایم!

گفتوگویی که خواهید خواند، تلفیق سه گفتوگوی مختلف از منابعی چون «بیبیسی»، «پره میر» و چند برنامه تلویزیونی است که در مورد این گوریل عظیمالجثه دوست داشتنی و شاید محبوب به انجام رسیده است.
حالا فیلم «کینگ کونگ» ساخته شده، به نمایش در آمده، مردم و منتقدان هم از آن خوششان آمده و فیلم را حسابی تحویل گرفتهاند. چه احساسی در این دوره داری؟
من از جنس فیلمسازانی نیستم که بخواهم پیامی به مردم دنیا بگویم و از طریق فیلمهایم حرفی گنده بزنم. من فقط میخواهم مردم را سرگرم کنم و فقط زمانی خوشحال میشوم که میبینم مردم از دیدن فیلمی که من ساختهام، لذت میبرند. این فیلم بخصوص، اما میتوان گفت یک آرزوی تمام عمر برای من بوده است. وقتی من ۹ سالم بود و فیلم اصلی «کینگ کونگ» را از تلویزیون دیدم، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. سه سال بعد از آن، دوربین سوپر هشت پدر و مادرم را ازشان قرض کردم و با کینگ کونگی که از پالتو پوست مادرم و مقداری سیم و فلز و آت آشغالهایی از این دست درست کرده بودم، تلاش کردم آن فیلم دوست داشتنی را بازسازی کنم. نتوانستم کار را زیاد ادامه دهم. بیش از حد، ایده بلندپروازانهیی در آن زمان بود. با اینکه آن تجربه شکست خورد، اما همیشه هوس و میل و آرزوی بازسازی کینگکونگ را تا به امروز در خود داشتم و آن را با خود حمل میکردم. در سال ۱۹۹۶، هشت، نه ماه در پی ساخت آن بودم، اما استودیو به سهولت زیر بار نمیرفت و چنین شد که به ساخت «ارباب حلقهها» دست زدیم...
به عنوان یک سینماگری که میتوان تو را مولف دانست، وقتی تو را فقط با این پروژههای عظیم و مجسمههای بزرگ به یاد می آورند، چه حسی به تو دست میدهد و در روند خلاقیت، چگونه ذهنت را از این مسائل بری و پاک نگه میداری؟
این یک سوال جالب است. من اصلا نمیدانم یک مولف در سینما چه معنایی دارد. هیچ گاه به این مساله فکر نکردهام و الان هم نمیتوانم آن را تصور کنم، چرا که سینما برای من یک کار عظیم تیمی و گروهی است و به خودم و مولف بودنم اصلا و ابدا فکر نمیکنم. من فقط خودم را فیلتر نهایی ایدهها و کارهایی میدانم که در فیلم رخ میدهند و در آخر من باید نظر نهایی را بدهم. تا حالا خیلی کوشیدهام فیلمی بسازم که فیلم خودم باشد و از آن لذت ببرم، اما حتی در چنین فیلمهایی هم گوشم برای ایدههای مختلف باز و آماده شنیدن است و نیاز به آدمهای زیادی دارم که مرا کمک کنند. همه در یک فیلم همکاری میکنند و من سعی میکنم تا آنها را تشویق کنم تا حد ممکن با هم همکاری کنند، به همین دلیل فکر میکنم در واقع کار یک کارگردان شبیه یک قیف است که کل خلاقیتهای عوامل را از یک سو به خود میگیرد و از سوی دیگر یک محصول یکدست بیرون میدهد. بازاریابی و پخش فیلم هم که در دست کسان دیگر است و بنابراین دیده شدن یا نشدن کار یک کارگردان هم به کسان دیگر ربط دارد و من خودم در آن دستی ندارم و تنها کارم و فکر و ذکرم این است که هر روز کار خودم را به بهترین نحو ممکن که ازمن بر می آید، انجام دهم.
در فیلم یک صحنه تاثیرگذار است که در آن شخصیتها به دره عمیق و تاریکی پر از حشرات میافتند. این صحنهیی است که در نسخه سال ۱۹۳۳ فیلم حذف شد. آیا برای ساخت این فصل به «استوری بورد» و «دکوپاژ» فیلم اصلی رجوع کردی یا اینکه همه اینها را خودت خلق کردی؟
در سال ۱۹۳۳، این صحنه به علت سرعت و ریتم فیلم حذف شد و من نمیتوانم دلیل آن را بفهمم. اما من موقع نوشتن فیلمنامه بر این ضعف فایق آمدم، چرا که برخلاف نسخه اصلی، اغلب شخصیتهای اصلی فیلم را در آن صحنه سقوط به قعر دره درگیر کردم. بازیگران اصلی فیلم در این صحنه حاضر بودند. در این قضیه نوعی آیندهنگری هم دخیل بود، چرا که یک سال بعد موقع تدوین نهایی دیگر نمیتوانستم این فصل را حذف کنم و وسوسه این امر از بین رفت!
چگونه تصمیم گرفتید کدام صحنه فیلم اصلی را نگه دارید و کدامشان را حذف کنید؟
این هم سوال خوبی است و باید بگویم تا حدی این مساله برای ما غریزی بود. هیچ راه مشخص و قطعی برای فهمیدن درست یا غلط بودن انتخابهایمان وجود ندارد، چرا که هر فیلمسازی که بخواهد ورسیونی از این فیلم یا هر فیلم دیگر را بسازد، فیلمی متفاوت نسبت به ساخته فیلمساز دیگر خواهد ساخت. من سالهای سال بود که آرزوی ساخت این فیلم را در ذهن داشتم و به همین دلیل ایدههای گوناگونی برای سالهای متمادی در ذهنم وجود داشتند. برای شخص من، مشخص کردن اینکه چه صحنههایی در فیلم باشند و چه صحنههایی نه، کار چندان سختی نبود. من، فیلمی در ذهنم داشتم و میخواستم این فیلم را به شیوهیی که هم برای خودم و هم برای تماشاگران لذتبخش باشد، روایت کنم. البته چند صحنه هم داشتیم که فیلمبرداری کردیم، اما از آنها در تدوین نهایی استفاده نکردیم. به دلیل اینکه نسخه فعلی فیلم سه ساعته است، دیگر نتوانستیم از آن صحنهها استفاده کنیم. شاید از آنها در نسخه «دیویدی» فیلم که نسخه متفاوتی خواهد بود، استفاده کنیم.
به عنوان یک فیلمساز میتوانید بگویید دلیل این عشق و علاقه و اشتیاقی که به ساخت «کینگ کونگ» داشتید چه بود؟
در واقع این فیلم باعث شد من فیلمساز شوم. گفتم که در ۹ سالگی که این فیلم را یک شب تعطیلی در نیوزیلند در تلویزیون دیدم، این تاثیر شروع شد. در همان سالها بود که با پلاستیک یک دایناسور ساختم و با دوربین پدر و مادرم سعی کردم حرکات خاصی را القا کنم و آن دایناسور را قطعه قطعه حرکت میدادم و فیلمبرداری میکردم. از آن روزها بود که زندگی من جهت گرفت و شاید همین بود که مرا به فیلمسازی حرفهیی که در فیلمهایش حرکات جلوههای ویژه و مسائلی از این دست نقش عمده دارند رهنمون میشد.وقتی نه سالم بود در واقع نمیدانستم کارگردانی چیست، اما تمام هیولاهای سینمایی را میشناختم؛ کینگ کونگ هم برایم خیلی بیشتر از یک سرگرمی صرف بود؛ آن فیلم تمام خواستههای مرا از فیلمهایی که دوست داشتم در خود داشت: از دایناسور و میمون عظیم الجثه بگیرید تا جزیره متحرک و...، جز اینها، فیلم قلب و حسی داشت که آن را در گوریل فیلم میدیدیم و من نه ساله را در آن زمان به گریه انداخت. صحنه مرگ «کینگ کونگ» در پایان فیلم در عمارت «امپایراستیت» واقعاً تاثیرگذار و استثنایی و گریهآور بود. صحنه اشک ریختن این گوریل با من ماند و نوعی درگیری عاطفی در من ایجاد کرد. مردم به دلایل مختلف فیلم میبینند، هرکسی برداشتهای خودش را از فیلم دارد، اما من واقع گریزی سرگرم کننده «کینگ کونگ» اصلی را دوست داشتم و دارم.
«کینگ کونگ» شما به عنوان یک شخصیت چگونه شکل گرفت؟
ما میخواستیم او یک «گوریل» باشد نه یک «هیولا». «گودزیلا» یک هیولاست، اما «کینگ کونگ» اینگونه نیست. شخصیتپردازی و رفتارشناسی یک «گوریل» کار جذابی بود و راه به اجرای ایدههای متنوعی در یک صحنه باز میکرد. اما، در اصل ما فیلمساز هستیم و باید به نتایج قطعی هم برسیم، بنابراین شکی نیست که باید در لحظههایی هم تماشاگر را گول بزنیم تا صحنهیی درست از کار در آید. اگر یک «گوریل» واقعی چنین کارهایی نمیتواند بکند، ما میبایست کاری میکردیم که تماشاگر رفتار ساختگی او را باور کند.
نکته دیگر هم این است که «کینگ کونگ» بیشتر از اینکه یک گوریل یا جانور باشد؟ یک انسان است. این موازنه از کجا آمد؟
در واقع ما باید بطور ماهرانه در مورد شخصیتها کارهایی کنیم که حس کار و صحنههای کار درست در بیاید .من این حقه زدن را انکار نمیکنم، اما این را هم میگویم که تمام تلاشمان را کردیم تا در حد ممکن او را برپایه یک گوریل واقعی به نمایش بگذاریم. ما در ابتدای کارمان این پرسش را مطرح کردیم که او کیست یا چیست؟ آیا او یک هیولاست؟ تنها راهمان این بود که او هیولا نباشد و فقط یک گوریل باشد. «اندی سرکیس» که در واقع در بیشتر جاها نقش این گوریل را برایمان بازی کرد، بطور خاص روی گوریلها مطالعه کرد و حتی چند هفته به «رواندا» رفت و در کوههای آنجا با گوریلها از نزدیک آشنا شد و در باغوحش هم مدام به رفتارهای آنها دقت میکرد. بنابراین اغلب رفتارهای «کونگ» در فیلم با نمونههای واقعی مطابق است. چیزی هم که در مورد گوریلها در این مطالعات به دست آوردیم، شباهتهای آنها به انسان و پیچیدگیهای رفتاریشان در مقایسه با جانوران دیگر است. همه احساسات آنها را در چشمهایشان میتوانید ببینید و بقیه اجزای صورتشان حس خاصی را منتقل نمیکند. نکته دیگر این بود که اصلاص دوست نداشتیم او خطرناک به نظر برسد. نمیخواستم قصه به سمتی برود که او را یک موجود وحشتناک که قرار است آدمهای قصه را بکشد به تصویر بکشم. این موازنه که او هم انسانی باشد و هم قلب وحشی او قابل شناسایی باشد، کار سختی بود...
در اقتباس از فیلم «کینگ کونگ» چه چیزی بیشترین اهمیت را برای شما داشت؟
مهمترین چیز برای من این بود که مردم بتوانند با شخصیت «کینگ کونگ» ارتباط برقرار کنند. این ارتباط باید در دو سطح گوناگون ایجاد میشد. اول اینکه تماشاگر با رفتارهای این شخصیت ارتباط برقرار میکرد و دوم اینکه به دلیل اینکه این کاراکتر ساخته جلوههای ویژه بود، باید باورپذیر جلوه میکرد و ارتباط را مقدور میساخت. از این نظر، ساخت این فیلم مثل «مرگ و زندگی» بود. اگر شخصیت «کونگ» باور کردنی میشد، فیلم موفق میشد و در غیر این صورت کاملاً زمین میخورد. در کل مراحل فیلم این دغدغه با من بود که اگر این گوریل باورپذیر نمیشد و ارتباط با او صورت نمیگرفت، سرنوشت فیلم چه خواهد شد؟ فایق آمدن براین دغدغه کار سختی بود. این شخصیت، بسیار مشکلتر از «گالوم» بود که در «ارباب حلقهها» آن را خلق کرده بودیم. «گالوم» مدام حرف میزد، بنابراین خیلی از جنبههای شخصیتی او و نقشش در داستان و چیزی که بود، در دیالوگهایش ارایه میشد و این کارمان را سادهتر میکرد. او به دلیل اینکه مدام حرف میزد، برای تماشاگر شناخته میشد، اما «کینگ کونگ» کاملاً در فیلم ساکت و لال است. این باعث شده تا بگویم خلق این شخصیت چالش بزرگتری بود و برای من موضوع ترسناکی به شمار میرفت.
در فیلم شما مایه رمانتیک به نسبت فیلم اصلی قویتر و پر رنگتر است. آیا از قبل قصد چنین کاری داشتید؟
بله، با اینکه شاید این مساله خیلی هم سنجیده و فکر شده نبوده است. روابط میان «آن دارو» در فیلم سال ۱۹۳۳ آن را «فی ری» بازی کرد در فیلم اصلی، با «جسیکالنگ» در فیلم دوم و «نوآمی واتس» در این فیلم سه رابطه کاملاص متفاوت است. قصه این فیلمها یکی است، اما در این فیلمها سه اتفاق کاملاً متفاوت رخ میدهد. در مورد «فی ری» رابطه او با «کینگ کونگ» شبیه آدمربایی از کار در آمده و او هیچگاه در رابطهاش با این گوریل راحت نیست، از او میترسد و مدام در حال جیغ زدن است. هیچ صحنهیی در فیلم سال ۱۹۳۳ نیست که در آن دختر با «کینگ کونگ» رابطهیی برقرار کند و او را درک کند و بفهمد. نسخهیی هم که در آن «جسیکالنگ» بازی کرده، تحت تاثیر مسائل جنسیتی سینمای دهه هفتاد است و این منظر نگرشی اصلاص در نظر ما نبوده است. برای من بهترین و مهمترین در برای ورود به قصهیی چون «کینگ کونگ»، واقعیت بود. شاید بپرسید: اگر تو در جزیرهیی باشی و گوریلی تو را بدزدد و بخواهد تو را بکشد، چه رفتاری در این موقع خواهی داشت؟ فیلم، البته، چیزی شبیه به واقعیت احتمالی عکسالعمل آدمی را در چنان شرایطی نشان نمیدهد، اما پنجرهیی دیگر میگشاید: تو در دست گوریل اسیری، راه فراری نداری و انتخابهای محدودی داری؛ در این موقع چه چارهیی داری و چگونه رفتار میکنی؟ پاسخ ما ساده است: او میخواهد تو را بکشد، بنابراین اگر به طریقی بتوانی او را مشغول کنی یا او را مشتاق به چیزی کنی، دقیقهیی بیشتر فرصت برای زنده ماندن به دست خواهی آورد!در مورد این رابطه از دید و منظر نگرشی «کینگ کونگ» چه عقیدهیی داری؟
«کونگ» گوریلی است که یک زندگی بدوی در جزیرهاش داشته. او والدینی به خود ندیده، شاید آنها به دست دایناسورها کشته شدهاند و خواهران و برادرانش هم به قتل رسیدهاند. او آخرین بازمانده نسل و نژاد خودش است و هیچگاه هیچ موجود زندهیی به او اهمیت نداده و تحویلش نگرفته است. غریزه بدوی او میگوید که او سلطان قلمرو خودش و بهترین در گونهاش است و این حسی است که همه گوریلها دارند. در این موقعیت وقتی «آن دارو» نوآمی واتس وارد زندگی او میشود، ابتدا گوریل قصد دارد او را بکشد، اما گام به گام به او علاقهمند و مشتاق و کنجکاو میشود و رابطهاش جلو میرود و عاطفی میشود. از نقطه نظر «کینگ کونگ» این ارتباط تا جایی میرود که میخواهد از دختر محافظت کند. این رابطهیی خطرناک برای هر کس است.
آنچه من در قصه کونگ دوست دارم، پیچیدگی آن است، چون ما گام به گام با قلب «کینگ کونگ» و قلب ناب و بیغل و غش او آشنا میشویم. او قواعد اخلاقی انسانها را ندارد، رفتارهایش غریزی است و آنچه را که قلبش فرمان میدهد انجام میدهد. چنین است که به «آن» علاقهمند و البته کنجکاو میشود. از اینجاست که هرکس بیاید تا «آن» را از او دور کند، «کینگ کونگ» او را خواهد کشت. او خیلی سریع آنها را میکشد و این شامل کاراکترهای فیلم هم میشود که میخواهند «آن دارو» نوآمی واتس را نجات دهند. در فیلم هیچ نقش منفی وجود ندارد. هیچ هیولایی در فیلم نیست. این همان داستان پیچیده آدمهایی است که برای نجات پیدا کردن هر کاری میکنند و بنابراین رفتار «کینگکونگ» هم از این منظر کاملا طبیعی و معمولی است و بخاطر این مساله نمیتوان او را به محاکمه کشید و به قضاوت او نشست.
درباره همکاری با «نوآمی واتس» صحبت میکنید؟ چگونه از او در مقابل «کینگ کونگ» که در واقع در صحنههای فیلمبرداری هنوز خلق نشده بود بازی گرفتید؟
خب، «نوآمی» اولین و تنها گزینه ما برای بازی در نقش «آن» بود. فکر میکنم باید به او احترام بگذاریم، چرا که به عنوان یک هنرپیشه خیلی آدم صادقی است. او در فیلمها اصلا وانمود نمیکند که در حال بازی است و به عبارت بهتر نمایشگری نمیکند. او نقش را تا حد ممکن باورپذیر میسازد. او از آن بازیگرانی است که اگر در صحنهیی اشک میریزد، به این دلیل است که به چیزی فکر میکند که او را به گریه میاندازد. یعنی او گریه را بازی نمیکند بلکه واقعا گریه میکند. او دقیقا در لحظه اصلی، کار لازم را انجام میدهد که گاهی وقتها خودم هم نمیدانم چگونه این اتفاق افتاده و این او را باورپذیر میسازد. همکاری او با «اندی سرکیس» هم در این فیلم از خاطرات به یادماندنی من است که هر دو همدیگر را کمک میکردند. میدانید که «اندی» حرکات گوریل را سر صحنه بازی میکرد و بعد ما این حرکات را به کامپیوتر دادیم تا حرکات طبیعی گوریل را به دست آوریم. این نقش او در این فیلم بود، اما برای من نقش اصلی او آنجایی بود که اصلا وظیفهاش نبود. او سر صحنه حاضر میشد و در صحنههایی که نقش دیگران را فیلمبرداری میکردیم، حضور گوریل را برایشان پشت دوربین بازی میکرد و آنها را وارد فضای کار و صحنه میکرد. حالا، هیچ کدام از کارهای او در فیلم دیده نمیشود. حتی یک نما از «اندی» هم در فیلم نیست، اما در صحنههایی که «نوآمی» به گوریل نگاه میکرد، اندی آنجا بود و به «نوآمی» کمک میکرد و اینها در فیلم هست. حس «اندی سرکیس» در فیلم هست. در حالی که اثری از خود او نیست. او با قلبش، از ته دل و با احساس مثلا روی نردبان نقش «کونگ» را بازی میکرد تا نگاه «نوآمی» درست و باورپذیر باشد. بنابراین در بازی گرفتن از «نوآمی» که در فیلم محشر است، نقش «اندی سرکیس» را فراموش نکنید.
چرا خیلی از لحظات فیلم در سکوت است و مثلا «آن» چیزی به «کینگ کونگ» نمیگوید؟
ما نمیخواستیم «آن» با گوریل صحبت کند، چرا که میخواستیم لحظات ارتباط این دو تا حد ممکن واقعی باشد. حرف زدن، اشتباهی است که مثلا «جسیکالنگ» در ساخته قبلی «کینگ کونگ» در سال ۱۹۷۶ انجام داد. او انگار نمیتوانست خفه شود و دهانش را بسته نگه دارد. جسیکا در آن فیلم مدام ور میزد و با گوریل حرف میزد و من در آن زمان فکر میکردم که او یکی از بدترین بازیهای خودش و کل فیلم را ارایه کرده است. در ثانی، یک نفر به گوریل عظیمالجثه چه چیزی میتواند بگوید؟من که چیزی به ذهنم نمیرسد!
به نظر خودت در مراسم اسکار امسال باید منتظر جایزه گرفتن تو باشیم؟
خودم که این طور فکر نمیکنم. فکر نمیکنم این فیلم از آنهایی باشد که توجه آکادمی اسکار را به خود جلب کند.
قصد نداری به نوع فیلمسازی اصلی خودت که ساختن فیلمهای کوچک بود بازگردی؟
چرا، قطعا این کار را میکنم، اما نقشه آینده من استراحت کردن است. باید استراحت کنم و باتریهایم را دوباره شارژ کنم. باید سلولهای مغزم بازسازی شوند. اما چند فیلمنامه هم دارم که باید روی آنها کار کنم که البته فیلمهای کوچک و جمع و جوری هستند. شاید این اتفاق سال بعد بیفتد و من دوباره فیلم کوچکی بسازم. اما اولویت اصلی من فعلا استراحت کردن است. ده سال استراحت نکردهام. سالهای ۱۹۹۵ـ ۱۹۹۶ سعی کردیم «کینگ کونگ» را بسازیم که نشد و سپس «ارباب حلقهها» را ساختیم و دوباره سراغ «کینگ کونگ» آمدیم. ده سال گذشته را فقط روی دو پروژه کار کردهام. با اینکه امیدوارم کارنامه فیلمسازیام برای سالهای متمادی ادامه داشته باشد، اما به هرحال ده سال برای دو پروژه خیلی زیاد و سنگین است. در این ده سال یک شب نتوانستهام بخوابم. پس قرار من با خودم یک تعطیلات تقریبا طولانی است و سپس قرار است روی چند ایده جدید کار کنم. خیلی دوست دارم یک فیلم ترسناک کم بودجه بسازم.
مترجم: پولاد امین
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست