یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا

صفات ، اخلاق ، آداب و نشانه های شیعه ، کمی جمعیت ، عزّت و گرفتاری شیعیان


صفات ، اخلاق ، آداب و نشانه های شیعه ، کمی جمعیت ، عزّت و گرفتاری شیعیان
در کافی به اسناد خود از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که ((امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: شیعیان ما در راه ولایت ما به یکدیگر بذل و بخشش می کنند و به خاطر دوستی ما به یکدیگر محبت می ورزند و در راه زنده نگه داشتن امر ما به دیدار هم می روند. شیعیان ما کسانی هستند که اگر خشمگین شوند، ستم نکنند و اگر خشنود باشند، زیاده روی نکنند. برای همسایگانشان برکت و برای معاشران خود صلح و صفایند.))
از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ((امیرالمؤ منین علیه السلام در عراق نماز صبح را با مردم خواند، همین که از نماز فارغ شد مردم را موعظه کرد و خود گریست و آنها را نیز از خوف خدا به گریه آورد، سپس فرمود: هان ! به خدا سوگند در زمان حبیبم رسول خدا صلی اللّه علیه و اله مردمی را می شناختم که بامداد و شامگاه ژولیده مو، گرد آلوده و گرسنه بودند و پیشانی آنها مانند زانوی بز بود (در اثر سجده پینه بسته بود) برای پروردگار خود با سجود و قیام شب را به سر می بردند و گاهی روی پا ایستاده بودند و گاهی پیشانی بر زمین می ساییدند. با پروردگارشان مناجات می کردند و از او آزادی خویش را از آتش دوزخ می طلبیدند، به خدا سوگند که با این همه ایشان را ترسان و نگران می دیدم )).
در روایت دیگری آمده است که فرمود: ((به خدا سوگند من مردمانی را دیدم که با سجود و قیام شب را می گذراندند، گاهی پیشانیها را بر خاک نهاده و گاهی روی زانو می نشستند، گویی که صدای آتش دوزخ در گوش ‍ آنهاست . هرگاه خدا را نزد ایشان یاد می کردند، همچون درختی در معرض ‍ تندباد، بر خود می لرزیدند. گویا که آن قوم شب را به غفلت گذرانیده اند.)) راوی می گوید: آنگاه امیرالمؤ منین علیه السلام از جابر خواست و تا وقتی که به شهادت رسید کسی او را خندان ندید.
از آن حضرت است که فرمود: ((شیعیان علی همان بردباران ، دانشمندان خشکیده لبانند که آثار ترک دنیا بر سیمایشان پیداست )).
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((همانا شیعیان علی علیه السلام لاغر شکم و خشکیده لب اند، اهل مهر و محبت و دانش و بردباری اند، به ترک دنیا مشخص و معروف اند. بنابراین با داشتن ولایت علی علیه السلام با پرهیزگاری و تلاش و کوشش ما را یاری کنید)).
از آن حضرت است که فرمود: ((شیعیان ما همان رنگ پریدگان (از خوف خدا)، خشکیده لبان و لاغر اندامانی هستند که چون شب فرا رسد با اندوه از آن استقبال کنند)).
از آن حضرت است که فرمود: ((شیعیان ما اهل هدایت و تقوا و اهل خیر و ایمان و اهل فتح و ظفر می باشند)).
از آن حضرت است که فرمود: ((زنهار از مردم فرومایه ، همانا شیعه علی علیه السلام کسی است که عفت شکم و شهوت داشته باشد و سخت کوش ‍ بوده ، برای خدا کار کند و به ثواب امیدوار و از عقابش بیمناک باشد. اگر این گونه مردم را دیدی پس آنان شیعه جعفر بن محمّداند)).
از مهزم اسدی نقل شده که : امام صادق علیه السلام فرمود: ((مهزم ! شیعه ما کسی است که صدایش از بنا گوشش تجاوز نکند و دشمنی اش از بدن خود او نگذرد (خود را برنجاند نه دیگران را) و ما را آشکارا نستاید (در وقت تقیه ) و با بدگویان ما همنشینی نکند و با دشمن ما (ظاهرا در صورت تقیه ) نستیزد. اگر مؤ من را ببیند احترام کند و اگر نادان را ببیند از او دوری کند. عرض کردم : فدایت شوم ، تکلیف ما با این شیعه نمایان چیست ؟ فرمود: میان آنها خوب را از بد جدا کردن و تبدیل بدان به خوبان و آزمودنشان ، در سالهایی که به میان ایشان قحطی بیاید و نابودشان کند و بیماری طاعونی که آنها را هلاک سازد و اختلافاتی که آنها را پراکنده کند. شیعه ما کسی است که چون سگها حمله نکند و چون کلاغ حرص و طمع نورزد و اگر از گرسنگی بمیرد از دشمن ما چیزی نخواهد. عرض کردم : فدایت شوم ! اینان را در کجا جست و جو کنم ؟ فرمود: در اطراف زمین ، آنان زندگی ساده ای دارند و خانه به دوش هستند، اگر حاضر باشند، کسی آنها را نشناسد و اگر غایب باشند کسی از آنها نپرسد. آنان از مردن نهراسند و در گورستانها به دیدار هم روند و اگر نیازمندی به آنها پناه برد، او را مورد ترحم قرار دهند. اگر چه خانه هایشان از هم جداست ولی دلهایشان از هم جدا نیست . سپس فرمود: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله فرموده است : من (به منزله ) شهرم و علی دروازه آن است ، هر که گمان می برد که از غیر دروازه ، وارد شهر شده است ، دروغ می گوید و هر که ادعا کند مرا دوست دارد در حالی که علی علیه السلام را دشمن می دارد و دروغگوست .))
از ابواسامه نقل شده است که : از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: ((بر توست گرویدن به تقوای الهی و پرهیزگاری و کوشش و راستگویی و ادای امانت و خوش خلقی و نیکی با همسایه ! و مردم را با غیر زبانتان ، (به عملتان ) به سوی خود دعوت کنید و زینت ما باشید نه باعث ننگ ما. و بر شماست طول دادن رکوع و سجود زیرا چون یکی از شما رکوع و سجود را طولانی می کند، شیطان از پشت سرش فریاد بر آورد و بگوید: وای بر من که این شخص اطاعت کرد و من نافرمانی و او سجده کرد و من سرپیچی !)).
از محمّد بن عجلان نقل است که : امام صادق علیه السلام بودم که مردی آمد و سلام کرد. امام علیه السلام پرسید: ((برادرانت را که ترک گفتی چگونه بودند؟ او آنان را ستوده و تمجید کرد و مدح بسیار گفت . فرمود: توانگران از مستمندان چگونه دیدن می کنند؟ عرض کرد: کمتر به آنان توجه دارند. فرمود: ثروتمندان با چه نظری به تهی دستان می نگرند؟ عرض کرد: ناچیز. فرمود: دستگیری مالداران از فقرا به وسیله مالشان چگونه است ؟ عرض کرد: شما اخلاق و صفاتی را نام می برید که در میان مردم ما اندک است . فرمود: پس چگونه اینان خود را شیعه می پندارند!)).
از جابر به نقل از امام باقر علیه السلام رسیده است که : امام علیه السلام به من فرمود: ((ای جابر آیا کسی که مذهب تشیع را قبول کرده ، به همین بسنده می کند که ما اهل بیت علیهم السلام را دوست بدارد؟ به خدا سوگند که شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا بترسد و فرمان او را ببرد. ای جابر شیعیان ما شناخته نمی شوند مگر به تواضع و فروتنی و امانتداری و بسیار یاد خدا کردن و پرداختن به روزه و نماز و نیکی به پدر و مادر و احساس ‍ مسؤ ولیت نسبت به همسایگان فقیر و مستمند، بدهکاران ، یتیمان و راستگویی و تلاوت قرآن و نگه داشتن زبان در برابر مردم جز در راه خیر، و آنان در مورد اشیاء و اموال امین قبیله خود هستند.
جابر می گوید: عرض کردم : یابن رسول اللّه ! امروز ما کسی را با این اوصاف سراغ نداریم . فرمود: ای جابر! بیراهه مرو، آیا همین قدر کفایت می کند که کسی بگوید من علی علیه السلام را دوست می دارم ولی در پی آن به عمل (صالح ) دست نزند؟ پس اگر بگوید: من رسول خدا صلی اللّه علیه و اله را دوست دارم - رسول خدا که بالاتر از علی علیه السلام است - ولی از سیره او پیروی نکند و به سنت او عمل نکند، دوست داشتن پیامبر، هیچ سودی به حال او ندارد.
بنابراین از خدا بترسید و به آنچه از طرف خدا رسیده است عمل کنید؛ خداوند با کسی خویشاوندی ندارد، محبوبترین و گرامی ترین بنده در نزد خدا کسی است که از همه بندگان پرهیزگارتر و فرمانبردارتر باشد. ای جابر! به خدا سوگند جز به وسیله طاعت ، تقرب به خدا ممکن نیست ، ما همراه خود حکم به برائت از آتش دوزخ را نداریم و کسی را بر خداوند حجت نیست ، پس هر که فرمانبردار خدا باشد دوست ماست و هر که خدا را نافرمانی کند، دشمن ماست و کسی جز از راه عمل و پرهیزگاری به ولایت ما نمی رسد)).
از آن حضرت نقل است که فرمود: ((ای گروه شیعه ، پیروان آل محمّد صلی اللّه علیه و اله ! شما در لنگرگاه میانه (نه اهل افراط و تفریط) باشید تا آن که تندرو است به سوی شما باز گردد و آن که عقب مانده است خود را به شما رساند. مردی از انصار - به نام سعد - عرض کرد: فدایت شوم : تندرو کیست ؟ فرمود: مردمی که درباره ما چیزی را می گویند که ما خود نمی گوییم ، آنان از ما نیستند و ما از آنها نیستیم . عرض کرد: در چه بعد چه کسی است ؟ فرمود: کسی که طالب خیر است ، خیر به او می رسد و پاداش ‍ خیر خواهی خود را می یابد. سپس رو به ما کرد و فرمود: به خدا سوگند که همراه ما برات آزادی نیست و میان ما با خدا خویشاوندی وجود ندارد و ما بر خدا حجتی نداریم و جز با طاعت به خدا تقرب پیدا نمی کنیم ، بنابراین هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستی ما برایش سودمند است و هر که نسبت به خداوند نافرمان باشد دوستی ما سودی به حال او ندارد، وای بر شما، مبادا فریفته شوید! وای بر شما، مبادا فریفته شوید!))
از امام کاظم علیه السلام نقل است که فرمود: ((بسیاری اوقات از پدرم می شنیدم که می گفت از شیعیان ما نیست کسی که زنان پرده نشین در پس ‍ پرده خویش از ورع او سخن نگویند و از دوستان ما نیست کسی که در شهری باشد و ده هزار تن در آن شهر باشند و خداوند پارساتر از او در میان ایشان خلق کرده باشد)).
امام صادق علیه السلام فرمود: ((به طول رکوع و سجود یک مرد نگاه نکنید زیرا این برای او عادتی است که اگر آن را ترک کند، نگران می شود، بلکه به راستی در گفتار و ادای امانتش نگاه کنید)).
از ابوکهمس نقل شده است که گفت : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : ((عبداللّه بن ابی یعفور به شما سلام می رساند فرمود: بر تو و او سلام باد، چون به نزد عبداللّه رفتی سلام برسان و به او بگو: جعفر بن محمّد به تو می گوید: ببین حضرت علی علیه السلام در نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و اله به چه وسیله به مقامی رسید، تو هم ملازم آن باش ! براستی که علی علیه السلام در نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و اله به راستگویی و ادای امانت به آن مقام رسید))
به جز کتاب کافی (در دیگر کتابهای حدیث ) از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((شیعیان سه دسته اند: یک دسته به وسیله ما خود را می آرایند، دسته ای به نام ما نان می خورند و گروهی از ما هستند و به سوی ما متوجهند، به ایمنی ما ایمنند و به ترس و بیم ما بیمناکند، آنان بذری که همه جا افشانده باشد، نیستند. نه در شمار تندخویان هستند و نه در سلک ریاکاران ، اگر غایب شوند از دلها نروند و اگر حاضر باشند، کسی به ایشان وقعی ننهد، آنان چراغهای هدایتند)).
از ابواسامه نقل است که می گوید: به قصد خداحافظی خدمت امام صادق علیه السلام رفتم . فرمود: ای زید! شما چه کار دارید با مردم که آنها را بر من می شورانید به خدا سوگند که من کسی را جز عبداللّه بن ابی یعفور - خدایش بیامرزد - سراغ ندارم که از من فرمان ببرد و به حرف ما بکند. زیرا عبداللّه را فرمانی دادم و به او یک سفارش کردم و او از گفته ما پیروی کرد و فرمان مرا برد، به خدا سوگند که مردی از شما نزد من آید و من حدیثی برایش بیان می کنم که اگر در دل نگه دارد عزت پیدا می کند. چگونه عزیز نمی شود کسی که هر چه مردم دارند او هم دارد در حالی که مردم به آنچه او دارد نیازمندند و او به آنچه مردم دارند نیازی ندارد. پس من او را امر می کنم که آن حدیث را پنهان بدارد ولی او همچنان آن را پراکنده می کند تا این که در بین مردم خوار می شود و مردم بر او عیب می گیرند. عرض کردم : فدایت شوم اگر صلاح بدانید این مطلب را به دوستانتان نفرمایید، زیرا اگر این مطلب از طرف شما به ایشان برسد بر آنها گران خواهد آمد. فرمود: به خدا سوگند که من حق را می گویم و تو فردا به کوفه می روی ، برادران و آشنایانت نزد تو می آیند و از تو می پرسند که جعفر بن محمّد علیه السلام چه گفت ؟ آیا تو به آنها نمی گویی ؟ عرض کردم : من آنچه را امر کنید به ایشان می گویم ، چیزی را کم و زیاد نمی کنم . امام علیه السلام فرمود: هر کس از مردم را دیدی که از من پیروی و به گفته من عمل می کند، به او سلام مرا برسان و وی را به ترس از خدا و پرهیزگاری در دین و کوشش در راه خدا و راستگویی و ادای امانت و طول دادن سجده و خوشرفتاری با همسایه سفارش کن ، زیرا محمّد صلی اللّه علیه و اله همین دستورها را آورده است . هر که به شما امانت سپرد، چه نیک رفتار باشد یا بدکار، امانتش را به او باز پس بدهید، زیرا رسول خدا صلی اللّه علیه و اله دستور می داد که سوزن و نخ سوزن را به صاحبش برگردانند، با فامیل خود پیوند داشته باشید و جنازه هایشان را تشییع کنید. از بیمارانشان عیادت و حقوقشان را ادا کنید، زیرا هر کس از شما که در دینش پارسا و راستگو و امانتدار و با مردم خوش اخلاق باشد می گویند: این روش جعفر بن محمّد علیه السلام است ، و من از این بابت خوشحال می شوم که بگویند: این روش پسندیده جعفر است و اگر جز این باشد، گرفتاری و ننگش دامنگیر خود او می شود. به خدا سوگند پدرم برای من نقل کرد که مردی از شیعیان علی علیه السلام میان قبیله ای بود که از همه کس بیشتر حقوق اهل قبیله را رعایت می کرد و در ادای امانت ایشان کوشش می نمود و از همه کس در گفتار راستگوتر بود. از این رو مردم امانتهایشان را به او می سپردند و وقتی درباره او سؤ ال می شد، می گفتند: کیست مانند فلانی ؟! پس از خدا بترسید و زینت ما باشید، مایه ننگ ما نباشید. محبت دیگران را به سوی ما جلب کنید و هر بدی را از ما دور سازید، زیرا آنچه (از بدی ) درباره ما بگویند ما آن طور نیستیم . برای ما در قرآن حقی تعیین شده است . علاوه بر خویشاوندی با رسول خدا صلی اللّه علیه و اله پاکی و پاکیزگی تبار ما از جانب خدا مقرر گردیده و هر کس جز ما چنان ادعایی بکند، دروغگو باشد. خدا را بسیار یاد کنید و به یاد مردن باشید و بسیار قرآن بخوانید و بر پیامبر و آلش درود بفرستید که هر درود بر ایشان ده حسنه دارد. به آنچه سفارش کردم عمل کن و تو را به خدا سپردم )).
در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: ((مردی به نام همام که خداپرست ، عابد و ریاضتکش بود، در حضور امیرالمؤ منین علیه السلام که خطبه ایراد می فرمود، از جا بلند شد و عرض ‍ کرد: یا امیرالمؤ منین ! اوصاف مؤ منان را برای من آن چنان بیان کن که گویا به ایشان می نگرم ؟ فرمود: ای همام ! مؤ من آن زیرک و باهوشی است که شادی اش بر چهره و غمش در دل باشد، فراخ دل تر از همه و فروتنی او بیشتر از آن همگان است . از آنچه فانی است ، گریزان و به سوی هر نیکی شتابان است ، کینه و حسد ندارد. به مردم حمله نمی برد و دشنامی نمی دهد. عیبجو نیست و از کسی غیبت نمی کند. برتری جویی و شهرت طلبی را بد می داند. اندوهش طولانی ، همتش والا، سکوتش بسیار، باوقار، به یاد خدا، شکیبا و شکرگزار، از فکر آخرت غمگین و از تنگدستی خود شادمان ، خوش خلقی و نرمخو، سخت باوفا و کم آزار است دروغ پرداز و پرده در نیست ، وقت خنده دهان نمی دراند و به هنگام خشم سبکسری نمی کند. خنده اش ، لبخند و پرسشش برای آموختن و تجدید نظر و بازنگری اش برای فهمیدن است ، علمش فراوان و حلمش زیاد و مهرورزی اش بسیار است . بخیل ، عجول ، کم حوصله و سرکش نیست . در قضاوت خلاف حق نگوید و به سبب عملش به کسی ستم روا ندارد؛ از سنگ خارا سخت تر است و کار و کوشش برای او از عسل شیرین تر است . حریص ، بی تاب ، خشن ، پرمدعی و اهل تکلف و کنجکاو (در امور دیگران ) نیست . نزاع کردنش نیکو، آشتی کردنش شرافتمندانه است . در وقت خشم عادل و در وقت درخواست چیزی ملایم است . بی باک ، پرده در و دروغگو نیست . دوستی اش صمیمانه ، پیمانش محکم و به عهدش وفادار است .
مهربان ، اهل پیوند، بردبار، گمنام ، او به زواید کم توجه است . از خدا راضی و مخالف هوای نفسش می باشد. با زیر دستان درشتی نکند و در کاری که مربوط به او نباشد وارد نشود پشتیبان دین ، حامی مؤ منین و پناه مسلمین است . ستایش مردم گوشش را نگیرد و نادان به علمش پی نبرد. گوینده ، دانشمند، پرکار و دوراندیش است . ناسزاگو و سبکسر نیست . صله رحم می کند بدون این که درشتی کند. بخشش دارد بدون این که اسرافکار باشد. اهل نیرنگ و فریب نیست و در پی عیب کسی نمی باشد و به کسی ستم نمی کند. با مردم مدارا می کند و در برآوردن حاجت آنها کوشاست یاور ناتوانان و مددکار بیچارگان است . پرده کسی را ندرد و راز کسی را فاش ‍ نسازد. گرفتاری اش زیاد، امّا شکوه اش اندک است . اگر نیکی ببیند آن را یاد کند و اگر بدی بیند، بپوشاند، عیب پوش و غیب نگهدار است از خطا چشم پوشد و از لغزش دیگران درگذرد. اگر بر نصیحتی دست یابد، آن را وانگذارد و هیچ کجروی را تا اصلاح نکند ترک نگوید، امین ، باوفا، پرهیزگار، پاک ، بی عیب ، پسندیده و عذرپذیر است . از مردم به نیکی یاد می کند و خوشبین است ، از خود عیب می گیرد، دوستی او نسبت به خداوند بر اساس دانش و بصیرت است و با دوراندیشی و تصمیم در راه خدا، از مردم می برد، شادمانی ، عقل او را نرباید و خوشحالی او را سبکسرتر نگرداند. یاد آور دانا و آموزگار نادان است . کسی از او انتظار بدی ندارد و از غوغایش نهراسد. کوشش هر کس را از خود خالصتر و هر کس را از خود شایسته تر می بیند. عیب خود را می داند و گرفتار غم خویشتن است ، جز به پروردگارش اعتماد نکند. غریب و تنها، بی علاقه (به دنیا) و غمین است . برای خدا دوستی کند، برای رضای خدا مجاهدت نماید و به خاطر خود، از کسی انتقام نگیرد و در جایی که مورد خشم خداست با کسی دوستی نکند. همنشین تنگدستان و همدم راستان ، یاور حق طلبان ، یار بیگانه ، پدر یتیمان ، شوهر بیوه زنان ، دلسوز درماندگان ، مایه امید در هر گرفتاری و سختی ، و با نشاط و خوشرو است . عیبجو و ترشرو نیست و در برابر بخل دیگران صبور است چون خردمند است با حیاست و چون قانع است ، بی نیاز است ، حیایش بر شهوت غالب و دوستی اش بر حسدش و گذشتش بر کینه اش برتری دارد. جز سخن درست نگوید و جز لباس اقتصاد نپوشد. با تواضع راه رود، و در طاعت پرورگارش خاضع و در همه حال از او راضی است . نیتش خالص ، اعمالش بی غش و بی نیرنگ ، نگاهش عبرت و سکوتش فکرت و سخنش حکمت است . خیرخواه ، بخشنده و با دیگران برادر است . در نهان و آشکارا دیگران را نصیحت می کند.
از برادر دینی اش دوری نمی کند و غیبت او و مکر با او را روا نمی دارد، بر آنچه از دست داده افسوس نمی خورد و برای مصیبت رسیده غمگین نمی شود. از کسی توقع بیجا ندارد و در وقت سختی سست نشود و در زمان خوشی سرمست نمی گردد. علم و حلم را با همّ و عقل و صبر با هم آمیزد. تنبلی از او دور، نشاطش را پایدار، آرزویش را نزدیک و لغزشش را اندک می بینی ، در انتظار مرگ است ، قلبش خاشع و به یاد خدا، نفسش قانع ، جهلش را زدوده ، کارش آسان دیده ، برای گناهش غمگین ، هوای نفسش را کشته ، خشمش را فرو خورده ، خلق و خویش خالص و همسایه اش از او آسوده است . خودپسند نیست و بر آنچه مقدر شده قانع است . سخت بردبار و کارش استوار است و یاد خدا را بسیار دارد. با مردم می آمیزد تا دانا شود و خاموش می ماند تا سالم بماند. می پرسد تا چیزی بفهمد، تجارت می کند تا سود ببرد. به سخن کسی گوش نمی دهد تا آن را منتشر کند و سخنی نمی گوید که به دیگران زورگویی کند. خودش از نفس خود در زحمت ولی مردم از او در راحتند، نفس خویش را به خاطر آخرت به زحمت افکنده و مردم را از خود راحت ساخته است اگر کسی به او ستم کند، صبر می کند تا خدا انتقامش را بگیرد. دوری اش از کسی که از او دوری می کند، در حقیقت بغض و دوری از آلودگی است و نزدیکی اش به کسی که به او نزدیک می شود، ملایمت و مهربانی است ، نه دوری اش برای خودبینی و فخرفروشی و نه نزدیکی اش به منظور فریب و نیرنگ است ، بلکه از نیکوکاران پیشین پیروی می کند تا پیشوای نیکان پس از خود باشد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: همام - پس از شنیدن این سخنان - فریادی کشید و بی هوش افتاد، امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: هان به خدا سوگند که من درباره او بیمناک بودم . و فرمود: موعظه دلنشین با اهلش ‍ چنین می کند. شخصی عرض کرد: یا امیرالمؤ منین ، پس شما را چه شده است ؟ فرمود: هر کسی را اجلی است که از او نگذرد و سببی است که از او تجاوز نکند، آرام باش ، چیزی نگو که شیطان این سخن را به زبانت دمید)).
از امام صادق علیه السلام نقل شده که : ((امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: دینداران را نشانه هایی است که به آنها شناخته می شوند: راستگویی ، ادای امانت ، وفای به عهد، صله ارحام ، ترحم بر ضعیفان ، حساب نبردن از زنان - یا فرمود: کم اطاعت کردن از زنان - نیک رفتاری ، خوشخویی ، گشاده خلقی ، پیروی از دانش و آنچه باعث نزدیکی به خداست ؛ شجره طوبی از آن ایشان است و چه سرانجام خوبی دارند! - طوبی درختی است در بهشت که ریشه اش در خانه پیامبر ما محمّد صلی اللّه علیه و اله است و هیچ مؤ منی نیست مگر آن که شاخه ای از آن درخت در خانه اوست هر چه را که در دل آرزو کند، از آن درخت فراهم سازد و اگر سواری تندرو صد سال در سایه آن راه پیماید، از آن نگذرد و اگر از پایین کلاغی به سمت بالایش پرواز کند، پیش از رسیدن به بالای آن ، به علت پیری بیفتد. هان به این نعمت رو آورید. براستی مؤ من مشغول کار خویشتن است و مردم از او در آسایشند. در وقت شب گونه بر خاک بنهند و با اعضای ارزنده بدنش خدا را سجده کند و با خدایی که او را آفریده است برای آزادی خود از آتش دوزخ مناجات کند. هان شما نیز چنین باشید!)).از امام باقر یا امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((امیرالمؤ منین علیه السلام به انجمنی از مردم قریش گذشت که جامه های سفید یا به رنگهای روشن پوشیده بودند و زیاد می خندیدند و به هر که از آن جا عبور می کرد با انگشت اشاره می کردند. سپس به انجمن اوس و خزرج گذر کرد و آنها را دید که با پیکرهای فرسوده و گردن های باریک و رنگ زرد متواضعانه سرگرم گفت و گو بودند. علی علیه السلام از این دو انجمن در شگفت شد و خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و اله آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت ، من به انجمن قبیله فلان گذر کردم - حال آنها را گفت - و به انجمن اوس و خزرج گذشتم - و حال آنها را نیز گفت - سپس گفت :و حال آن که همه آنها مؤ منند. یا رسول اللّه ! صفت مؤ من (راستین ) را بفرمایید. رسول خدا علیه السلام اندکی سر به زیر انداخت و بعد سر بلند کرد و فرمود: بیست خصلت در مؤ من است که اگر نباشد ایمانش کامل نیست . یا علی ! همانا از جمله اخلاق مؤ منان آن است که در نماز جماعت حاضر و در پرداخت زکات شتابانند. درماندگان را طعام دهند، بر سر یتیمان دست نوازش کشند، لباسشان را پاکیزه بدارند و بند زیر جامه بر کمر محکم ببندند (بر عبادت خدا همت بگمارند)، اگر خبری دهند دروغ نگویند، اگر وعده دهند، خلاف نکنند. اگر امانت گیرند خیانت نورزند. سخن گفتن راست گویند. عابدان شب و شیران روزند. روزها روزه دار و شبها نماز گزارند. همسایه را نیازارند و هیچ همسایه ای از آنها آزار نبیند. روی زمین آرام گام بر می دارند. به خانه بیوه زنان (برای کمک ) و به تشییع جنازه ها می روند. خدا ما و شما را از پرهیزگاران قرار دهد)).
از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمود: ((از پیامبر صلی اللّه علیه و اله پرسیدند: بهترین بندگان خدا چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که اگر نیکی کنند، شادند و اگر بدی کنند آمرزش بطلبند. چون عطا شود، سپاس گویند و چون گرفتار شوند صبر کنند و هرگاه خشم گیرند، چشم پوشی نمایند.))
از امام باقر علیه السلام نقل شده است که : ((پیامبر صلی اللّه علیه و اله فرمود: بهترین شما خردمندانند. عرض شد: یا رسول اللّه ! خردمندان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که خلق نیکو دارند و در صبر استوارند و صله ارحام را به جای آوردند و با مادران و پدران خوشرفتارند، از تنگدستان ، همسایگان و یتیمان سرکشی می کنند، و آنها که اطعام طعام و افشای سلام در دنیا می کنند و در آن هنگام که مردمان در خواب غفلتند، آنان نماز می گزارند.))
از امام صادق علیه السلام نقل است که : ((رسول خدا صلی اللّه علیه و اله فرمود: هر که خدا را شناخت و او را بزرگ شمرد، دهانش را از سخن بیهوده و شکمش را از پرخوری نگه دارد و نفس خویش را با روزه و نماز ریاضت دهد. اصحاب گفتند: یا رسول اللّه پدران و مادران ما به فدایت ، آنان اولیای خدایند. فرمود: اولیای خدا چون سکوت اختیار می کنند، سکوت آنها ذکر خداست و چون می اندیشد، اندیشه شان پند است و چو سخن می گویند، سخنشان حکمت است . چون در بین مردم راه می روند، راه رفتنشان برکت است و اگر نبود که اجلشان مقرر شده ، روحشان در پیکرشان ، از ترس ‍ عذاب و شوق ثواب ، آرام نمی گرفت )).
از علی بن حسین علیه السلام نقل شده است که : ((مؤ من ساکت می ماند تا سالم باشد سخن می گوید: تا سود ببرد، راز خویش را (حتی ) به دوستانش ‍ نمی گوید، شهادت به حق را از بیگانگان دریغ نمی ورزد، هیچ کار خوبی را از روی خودنمایی انجام نمی دهد و آن را از روی حیا ترک نمی کند. اگر او را بستایند، بیمناک از گفته هاست و از آنچه ستایشگران نمی دانند طلب آمرزش کند. سخن بیگانگان او را نفریبد و از محاسبه عمل خود، نزد خداوند، می ترسد)).
امام باقر علیه السلام فرمود: ((مؤ من کسی است که چون خشنود باشد خشنودی اش او را وادار به گناه و کار بیهوده نکند و چون ناخشنود باشد ناخشنودی اش او را از گفتن حق باز ندارد و در وقت داشتن قدرت ، قدرتش ‍ او را به تجاوز از حق وادار نسازد)).
امام صادق علیه السلام فرمود: ((مؤ من در کار دین پرتلاش و در عین نرمی دوراندیش و ایمانش تواءم با یقین است . برای تحصیل فقه حریص ، در راه هدایت بانشاط و در نیکوکاری پایدار است ، حلمش تواءم با علم ، و با وجود ملایمت ، زیرک است و با آن که در هنگام توانگری ، در راه حق بخشنده است امّا از میانه روی در نمی گذرد. در زمان تنگدستی خوش ظاهر، و با وجود قدرتمندی اهل گذشت و در عین خیرخواهی برای مردم ، مطیع فرمان خداست . در حال شهوت خویشتن دار و در حال رغبت پرهیزگار، در امر جهاد حریص و در وقت گرفتاری نمازگزار و در سختی شکیباست ، در برابر حوادث سنگین و باوقار و در ناگواریها بردبار و در مقابل نعمت سپاسگزار است . اهل غیبت ، خود بزرگ بینی ، قطع رحم ، سستی ، خشونت و سنگدلی نیست . چشمش بر او (بر اندیشه اش ) پیشی نگیر و شکمش او را رسوا نسازد و ابزار شهوت بر او چیره نشود. بر مردم حسد نورزد. ممکن است مردم او را سرزنش کنند ولی او کسی را سرزنش نکند. اسرافکار نیست ، یاور مظلوم و دلسوز مستمند است . خود از خویشتن در رنج است ولی مردم از دست او در آسایشند بر عزت دنیا بی علاقه است و از ذلتش ‍ بی تابی نکند. امر مهمی است که مردم به آن رو آورده اند (امر دنیا) ولی او را مهمی دیگر است که گرفتار کرده (امر آخرت ). در قضاوتش کاستی و در راءیش سستی و در دینش تباهی مشاهده نمی شود. هر که با او مشورت کند، رهبری کند و کمک کننده اش را کمک نماید، از ناسزا و نادانی گریزان است )).
از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود: ((مؤ من ، مؤ من واقعی نیست مگر آن که سه خصلت در او باشد: خصلتی از پروردگارش و خصلتی از پیامبرش و خصلتی از امامش ، امّا سنت پروردگارش نگهداری راز خود است ، خدای تعالی فرموده است : (( عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول ، )) امّا روش پیامبرش خوشرفتاری با مردم است ، زیرا که خدای عزوجل پیامبرش را به خوشرفتاری با مردم دستور داده و فرموده است : (( خذ العفو و اءمر بالعرف ، )) و امّا خصلت امامش صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشانی است )).
در کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که ، فرمود: ((خداوند این دنیا را به نیکوکار و تبهکار عطا می کند، ولی ایمان را جز به برگزیدگان از خلق عطا نمی کند)).
از امام باقر علیه السلام نقل است که ((همه مردم بمانند چهار پایانند - این جمله را سه مرتبه تکرار کرد - مگر اندکی از مردم با ایمان و شخص با ایمان کمیاب است - این جمله را نیز سه بار گفت -)).
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: ((زن با ایمان از مرد مؤ من کمیاب تر است و مردم مؤ من کمیاب تر از کبریت احمر است . کدام یک از شما کبریت احمر را دیده است ؟)).
از سدیر صیرفی نقل شده که : ((خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم ، عرض کردم : به خدا سوگند که خانه نشینی شایسته شما نیست . فرمود: چرا ای سدیر؟ گفتم : به خاطر دوستان و شیعیان و یاران زیادی که دارید! به خدا سوگند اگر امیرالمؤ منین علیه السلام به اندازه شما شیعه و یاور و دوست داشت ، تیم (نام قبیله ابوبکر) و عدی (نام قبیله عمر) نسبت به حق او طمع نمی کردند. فرمود: سدیر! فکر می کنی آنها چه تعداد باشند؟ عرض کردم : صد هزار. پرسید: صد هزار؟! گفتم : آری ، بلکه دویست هزار، فرمود: دویست هزار؟! عرض کردم : آری بلکه نصف مردم دنیا. حضرت سکوت کرد و آنگاه فرمود: برایت زحمت زیادی ندارد تا با ما به ینبع بیایی ؟ عرض ‍ کردم : خیر، سپس فرمود: یک الاغ و یک استر زین کنند من زود رفتم به الاغ سوار شدم ، فرمود: سدیر! می خواهی الاغ را به من بدهی ؟ عرض کردم : استر بهتر و نجیب تر است . فرمود: الاغ برای من راهوارتر است . من پیاده شدم ، امام علیه السلام سوار بر الاغ من سوار بر استر شدم و راه افتادیم تا به زمین خاک سرخی رسیدیم ، حضرت به سمت جوانی که بزغاله می چرانید نگاهی کرد و فرمود: ای سدیر! به خدا سوگند اگر شیعیان من به تعداد این بزغاله ها بودند، خانه نشینی بر من روا نبود. از مرکب پیاده شدیم و نماز خواندیم ، وقتی که از نماز فارغ شدیم به سمت بزغاله ها رفتم و آنها را شمردم دیدم هفده عدد بود)).
حمران بن اعین می گوید: ((به امام باقر علیه السلام عرض کردم : فدایت شوم ، چه قدر ما شیعیان کم هستیم ! اگر در خوردن گوشت گوسفندی جمع شویم ، آن را تمام نخواهیم کرد. فرمود: مایلی خبری عجیب تر از این را برایت نقل کنم ؟ مهاجرین و انصار از ایمان راستین بیرون رفتند مگر سه کس ‍ - با انگشت عدد سه را نشان داد - حمران می گوید: عرض کردم : فدایت شوم ، عمار چگونه بود؟ فرمود: خداوند ابویقظان عمّار را رحمت کند، که بیعت کرد و شهید شد. با خود گفتم چیزی بالاتر از شهادت نیست ، امام علیه السلام نگاهی به من کرد و فرمود: شاید تو فکر می کنی که عمار مانند آن سه تن است ، هیهات ، هیهات )).
از امام کاظم علیه السلام نقل شده که فرمود: ((این طور نیست که تمام کسانی که معتقد به ولایت ما هستند، مؤ من باشند، بلکه آنها با مؤ منان همدم اند)).
امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر خدا صلی اللّه علیه و اله فرمود: ((خدای تعالی می فرماید: اگر در روی زمین جز یک مؤ من نباشد، به وسیله او از همه مخلوق بی نیازی جویم و از ایمانش برای او همدمی سازم که محتاج کسی نباشد)).
امام باقر علیه السلام فرمود: ((براستی خداوند به خاطر یک مؤ من نابودی را از یک روستا برطرف می کند.))
از امام باقر علیه السلام است که فرمود: ((روستایی که هفت مؤ من داشته باشد، به آن روستا عذاب نمی رسد)).
در کافی از عبدالواحد بن مختار انصاری نقل شده است که امام باقر علیه السلام فرمود: ((ای عبدالواحد! مردی که دارای این عقیده - تشیع - باشد هر چه مردم درباره او بگویند زیانی به حال او ندارد، اگر چه بگویند او دیوانه است ، او اگر در قله کوهی باشد، خدا را عبادت می کند تا مرگش فرا رسد)).
از فضیل بن یسار نقل شده است که : خدمت امام صادق رسیدم ، آن حضرت بیمار بود و به شدت ضعف و لاغر شده بود. فرمود: ((ای فضیل ، من بارها گفته ام و می گویم : کسی که خدا او را با مذهب تشیع آشنا کرد، اگر بر سر کوهی باشد، تا مرگش فرا رسد، هیچ باکی بر او نیست . ای فضیل بن یسار! مردم راه راست و چپ را پیش گرفتند ولی ما و شیعیانمان به راه راست هدایت شدیم . ای فضیل بن یسار! اگر ما بین شرق و غرب (تمام دنیا) از آن مؤ من باشد، خیر اوست و اگر اعضای بدنش را قطعه قطعه کنند باز هم خیر اوست . ای فضیل بن یسار! خداوند درباره مؤ من جز خیر، کاری نمی کند، ای فضیل بن یسار! اگر دنیا نزد خدای متعال به اندازه بال مگسی ارزش داشت ، شربت آبی از آن به دشمنش نمی آشاماند. ای فضیل بن یسار! هر که هدف و همتش یکی باشد (فقط خدا وجهه همتش باشد) خداوند همتش را کفایت کند ولی کسی که هدفش به هر درّه ای باشد خدا را باکی نیست که او در کدام درّه هلاک شود)).
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: ((چهار چیز است که مؤ من از همه آنها یا یکی از آنها بر کنار نیست : محسود مؤ من دیگری واقع شود و این مورد از همه برای او دشوارتر است . منافقی که به دنبال او حرکت می کند، دشمنی که به جنگ او برمی خیزد، شیطانی که می خواهد او را گمراه سازد)).
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که : ((مؤ من نمی تواند خود را از یکی از سه چیز نجات دهد و گاهی هر سه بر او گرد آیند: یا یکی از کسانی که با او در یک منزل زندگی می کند، در را به روی او می بندد و او را می آزارد. یا همسایه اش او را اذیت می کند. یا در راه رفتن به دنبال حوائجش کسی سبب آزار او می شود. و اگر مؤ منی بر قله کوهی باشد خداوند شیطان را برانگیزد تا او را بیازارد و خداوند از ایمانش همدمی برای او فراهم آورد، تا او از تنهایی و وحشت به کسی پناه نبرد)).
از امام صادق علیه السلام نقل شده که : ((هیچ مؤ منی نبوده و نیست و نخواهد بود مگر این که در جوارش همسایه ای باشد که او را بیازارد. و اگر مؤ منی در یکی از جزیره های وسط دریا نیز مستقر شود، خداوند کسی را برانگیزد تا او را بیازارد)).
در محضر امام صادق علیه السلام سخن از گرفتاری و آن چیزهایی که خداوند مؤ من را به آنها مبتلا می سازد، به میان آمد. حضرت فرمود: ((رسول خدا صلی اللّه علیه و اله پرسیدند: چه کسی در دنیا بیشتر دچار بلاست ؟ فرمود: پیامبران ، بعد از آنها، به ترتیب هر کس بیشتر به ایشان شباهت دارد، سپس مؤ من به قدر ایمان و اعمال نیکویش مبتلا می شود. بنابراین هر که ایمانش صحیح و عملش نیکوست ، گرفتارتر و هر که ایمانش ‍ سست و عملش نازل باشد گرفتاری اش کمتر است .))
از امام صادق علیه السلام است که فرمود: ((مؤ من در پیشگاه خدا بالاترین مقام را دارد - این جمله را سه بار تکرار کرد - همانا خداوند اگر او را دچار بلا کند و سپس او را قطعه قطعه سازد تا جانش را بگیرد، با این همه او خدا را شکر و سپاس می گوید)).
ملا محسن فیض کاشانی
پاورقی ها :
۱۱۹۴- کافی ، ج ۲، ص ۲۳۶.
۱۱۹۵- همان ماءخذ، ص ۲۳۵، شماره ۲۱ و ۲۲.
۱۱۹۶- همان ماءخذ، ص ۲۳۵، شماره ۲۱ و ۲۲.
۱۱۹۷- همان ماءخذ، ص ۲۳۵ شماره ۲۰.
۱۱۹۸- همان ماءخذ، ص ۲۳۳.
۱۱۹۹- همان ماءخذ، ص ۲۳۳.
۱۲۰۰- همان ماءخذ، ص ۲۳۳.
۱۲۰۱- همان ماءخذ، ص ۲۳۳ شماره ۸.
۱۲۰۲- همان ماءخذ، ص ۲۳۸.
۱۲۰۳- همان ماءخذ، ص ۷۷.
۱۲۰۴- همان ماءخذ، ص ۱۷۳.
۱۲۰۵- یعنی ما سند و مدرکی برای آزادی خود شیعیانمان از آتش دوزخ نداریم ، اگر عمل تبهکاران از آنها سر بزند! کسی را بر خداوند حجتی نیست یعنی اگر خدا کسی را نیامرزد حجت و دلیلی برای آن کسی نیست که بگوید: خدایا من شیعه علی علیه السلام بودم چرا مرا نیامرزیده ی ؟! زیرا خدای تعالی وعده قطعی به آمرزش نداده است تا کسی را که ادعای تشیع کند ولی اهل عمل (صالح )
۱۲۰۶- همان ماءخذ، ص ۷۴.
۱۲۰۷- همان ماءخذ، ص ۷۵.
۱۲۰۸- همان ماءخذ، ص ۷۹.
۱۲۰۹- همان ماءخذ، ص ۱۰۵.
۱۲۱۰- همان ماءخذ، ص ۱۰۴.
۱۲۱۱- با این عبارت این حدیث را جایی ندیدم ، نظیر آغاز حدیث را صدوق در (( بواب ثلاثة خصال ، )) - به طوری که در بحار، ج ۱۵ ص ۱۵۰ آمده - و ذیل آن را نوه دختری شیخ طبرسی در (( مشکاة الا نوار )) روایت کرده است .
۱۲۱۲- تا این جا حدیث را کشّی در رجال خود ص ۱۶۲ نقل کرده است .
۱۲۱۳- از این جا تا آخر حدیث را کلینی در کافی ، ج ۲ ص ۶۳۶ نقل کرده است .
۱۲۱۴- کافی ، ج ۲، ص ۲۲۶.
۱۲۱۵- همان ماءخذ، ص ۲۳۹، شماره ۳۰.
۱۲۱۶- همان ماءخذ، ص ۲۳۲ شماره ۵.
۱۲۱۷- همان ماءخذ، ص ۲۴۰ شماره ۳۱.
۱۲۱۸- همان ماءخذ، ص ۲۴۰ شماره ۳۲.
۱۲۱۹- همان ماءخذ، ص ۲۳۷ شماره ۲۵.
۱۲۲۰- همان ماءخذ، ص ۲۳۱ شماره ۳.
۱۲۲۱- همان ماءخذ، ص ۲۳۴، شماره ۱۳.
۱۲۲۲- همان ماءخذ، ص ۲۳۱.
۱۲۲۳- جن / ۲۶: عالم غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد مگر رسولانی که آنها را برگزیده است .
۱۲۲۴- اعراف / ۱۹۹: با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت کن .
۱۲۲۵- کافی ، ج ۲، ص ۲۴۱، شماره ۳۹.
۱۲۲۶- همان ماءخذ، ص ۲۱۵ شماره ۳.
۱۲۲۷- همان ماءخذ، ص ۲۴۲ شماره ۲.
۱۲۲۸- همان ماءخذ، ص ۲۴۲ شماره ۱.
۱۲۲۹- همان ماءخذ، ص ۲۴۲، مقصود نخبگان و مخلصان از شیعه این مقدار بودند.
۱۲۳۰- همان ماءخذ، ص ۲۴۲ شماره ۶. به روایت کشی در رجال خود ص ۸، از آن سه تن : سلمان ، ابوذر و مقدار می باشد. - م .
۱۲۳۱- همان ماءخذ، ص ۲۴۲ شماره ۷.
۱۲۳۲- همان ماءخذ، ص ۲۴۷.
۱۲۳۳- همان ماءخذ، ص ۲۴۷.
۱۲۳۴- همان ماءخذ، ص ۲۴۷.
۱۲۳۵- همان ماءخذ، ص ۲۴۵.
۱۲۳۶- همان ماءخذ، ص ۲۴۶. یعنی خداوند او را به حال خود گذار چون نزد خدا بی ارزش شده - باکی نیست که در کدام وادی ضلات هلاک شود - م .
۱۲۳۷- همان ماءخذ، ص ۲۵۰ شماره ۴.
۱۲۳۸- کافی ج ۲، ص ۲۴۹. در (( مرآة العقول )) ج ۲ ص ۲۲۲ آمده است : درباره مسلط کرن شیاطین و کافران بر مؤ منان چند فایده و حکمت نقل کرده اند: اول آن که کفاره گناهان است دوم آزمودن صبر و شکیبایی مؤ من است تا در صف صابران قرار گیرد. سوم برای آن است که او را نسبت به دنیا بی رغبت گرداند تا فریب دنیا را نخورده و دل به دنیا نبندد تا جدایی از آن برایش دشوار نباشد، چهارم به خاطر آن است که در گرفتاری به خدا پناهنده شود و برای رفع گرفتاری دعا کند و مرتبه اش ‍ بالا رود، پنجم از خلق بیمناک گردد و با پروردگار جهان انس بگیرد.
۱۲۳۹- همان ماءخذ، ص ۲۵۱ شماره ۱۱.
۱۲۴۰- همان ماءخذ، ص ۲۵۲ شماره ۲.
۱۲۴۱- همان ماءخذ، ص ۲۵۴ شماره ۱۳.
راه روشن (ترجمه محجه البیضاء) ج ۴ -ص۴۱۴
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم