یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا
فقر جهانی و دو افسانه اقتصادی
رفع فقر در وهله نخست نیازمند درکی صحیح از مقوله فقر و ریشههای آن میباشد؛ اما امروزه به واسطه تجویزهای ناصواب اقتصاددانان غربی، تصویری غلط از این مفهوم و ریشههای آن در جوامع مختلف شکل گرفته است. بیشک این کجفهمی سبب شدهاست تا تعاریفی بیگانه از مقوله توسعه که خود عامل نابسامانیهای مختلف است، در اذهان عمومی نقش بندد.
از باب گلدوف، خواننده راک گرفته تا گردون برون، سیاستمدار بریتانیایی، همه و همه با طرحهای خود برای پایاندادن به فقر، تصویری از دنیایی را ترسیم میکنند که مملو از افرادی است که با طرحهای خود در پی نوعی شهرت هستند. اما جفری ساچس، نه مصلحی ناشی که اقتصاددانی برجسته و مدیر مؤسسه زمین و مسئول هیئتی در سازمانملل است که به تبلیغ و ترویج توسعه سریع در کشورهای مختلف میپردازد. از این رو، زمانی که وی کتاب خود را با عنوان «پایان فقر» منتشر ساخت، توجه همگان به نظرات وی جلب شد و حتی نشریه تایم، این کتاب را برای تیتر نخست روی جلد خود انتخاب نمود.
تجویزهای ساچس برای پایاندادن به فقر، مشکلی است که نتیجه عدم درک وی از دلایل فقر است. به نظر میرسد که وی به فقر به مثابه گناهی ذاتی مینگرد. او در اینباره مینویسد: «تنها چند نسل پیش، تقریباً همه جهانیان فقیر بودند؛ این انقلاب صنعتی بود که ثروت را به ارمغان آورد که البته عمده جهانیان از این معرکه عقب ماندند.»
بیشک این حکایتی کاملاً غلط از تاریخ فقر است. اساساً فقرا آنهایی نیستند که از این معرکه عقب ماندهاند بلکه فقرا آنهایی هستند که توسط دیگران در این روند به غارت رفتهاند. ثروتی که اروپا و آمریکای شمالی برای خود انباشته است، عمدتاً بر پایه منابعی است که از آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی گرد آمده است. یقیناً انقلاب صنعتی بدون نابودی صنعت نساجی در هند، تصاحب بازار ادویه، نسلکشی اقوام بومی آمریکا، دامن زدن به بردگی در آفریقا و... نمیتوانست به افزایش ثروت در اروپا و آمریکای شمالی یاری رساند. این موارد را میتوان نمونههایی از اشغال و تصرف منابع و بازارهای جهان سوم برشمرد که به خلق ثروت در کشورهای شمال و دامنزدن به فقر در کشورهای جنوب انجامیده است.
دو افسانه اقتصادی برجسته در عصر ما سبب شده است که مردم این ارتباط نزدیک را انکار نمایند و درباره فقر با درکی نادرست مواجه باشند. اولین افسانه، آن است که مسئول تخریب طبیعت و از بین رفتن تواناییهایی مردم و جوامع، نه رشد صنعتی و استثمار اقتصادی که خود مردم فقیر هستند. بر پایه این افسانه است که فقر عامل تخریب محیط زیست میباشد. در چنین شرایطی، که خود بیماری به عنوان عامل درمان این شرایط تجویز میشود و تصور میگردد که توسعه اقتصادی به مشکلات فقر و فروپاشی اکولوژیکی که خود معلول توسعه است، پایان میدهد و البته این پیامی است که در کانون تحلیلهای ساچس قرار دارد.
افسانه دوم این فرض است که اگر شما آنچه را که تولید میکنید مصرف نمایید، در حقیقت از لحاظ اقتصادی، تولیدکننده واقعی نیستید. بدین معنا که اگر من غذای مورد نیاز خود را، خود تولید کنم و آن را به فروش نرسانم، تأثیری در تولید ناخالص داخلی کشورم ندارم و در نتیجه، نقشی در «توسعه» ندارم. در چنین دیدگاهی، مردمی که به جای استفاده از غذاهای هله و هوله عرضه شده توسط شرکتهای فعال در این صنعت، غذایی را میخورند که خود تولید مینمایند، به مثابه افرادی فقیر نگریسته میشوند. چنین افرادی در چنین جوامعی در صورتی که به جای زندگی در منازل سیمانی، در منازلی زندگی کنند که با شرایط اکولوژیکی جامعهشان سازگار میباشد، افراد فقیر بر شمرده میشوند. به علاوه بر پایه چنین دیدگاهی است که مردمی که خود پوشاک خود را با الیاف طبیعی تولید مینمایند و از لباسهایی با الیاف مصنوعی پرهیز میکنند هم افرادی فقیر شناخته میشوند.
چنین زندگیای که جوامع ثروتمند غربی به آن به مثابه مصداق فقر مینگرند، الزاماً به معنای پایین بودن کیفیت زندگی آنها نیست، بلکه اقتصادهایی که بر پایه چنین شرایطی استوار میباشند، تضمین کننده کیفیت بالایی برای زندگیشان است که این مسأله را میتوان در مواردی چون دسترسیشان به غذا و آب سالم، داشتن فرصت معاش پایدار، برخوردار بودن از هویت اجتماعی، فرهنگی و قومی و... یافت.
از آن جا که این جوامع ظاهراً نقشی در منافع و امتیازات ظاهری توسعه اقتصادی ندارند، به مثابه افرادی عقب مانده از این معرکه نگریسته میشوند. این تمایز غلط بین عوامل خلق کننده رفاه و فقر، اساس تحلیلهای ساچس را به خود اختصاص میدهد و از همین روست که تجویزهای وی به جای پایاندادن به فقر، بیش از پیش بدان دامن خواهد زد. مفاهیم نوین توسعه اقتصادی که ساچس آنها را به عنوان درمان فقر برمیشمارد، مفاهیمی هستند که سابقهای در تاریخ بشریت نداشتهاند. قرنهاست که اصول زندگی پایدار به جوامع سراسر دنیا این اجازه را داده است تا به بقای خود ادامه دهند و حتی بیش از پیش پیشرفت داشته باشند. در چنین جوامعی، هیچگاه به محدودیتهای طبیعت به مثابه نقص نگریسته نمیشود. هنگامی که روابط جامعه با طبیعت بر این پایه استوار باشد، طبیعت به مثابه سرمایهای مشترک نگریسته میشود.
به هر حال، آنچه بیش از پیش فراموش نمودهایم یا انکار مینماییم آن است که مردم در همه جوامع هنوز هم به طبیعت متکی هستند و بدون آب سالم، خاک حاصلخیز و تنوع ژنتیکی، بقای بشریت ناممکن است.
امروزه در سایه توسعه اقتصادی است که این سرمایههای مشترک سابق در حال نابودی است که نتیجه آن هم خلق یک تناقض جدید است. در چنین تناقضی است که توسعه ادعا میکند، برای کمک به زمین و وضع معیشت جوامع به میدان آمده است و این در حالی است که آنها را از همین سرمایهها محروم ساخته و مجبور میسازد تا در دنیایی که روز به روز نابودی بیشتری را تجربه میکند، زندگی کنند.
الگویی چون الگوی رشد اقتصادی که امروزه آن را میشناسیم، از سویی خالق تریلیاردها دلار سود برای شرکتها و از سوی دیگر با خلق میلیاردها فقیر در سراسر جهان همراه است. برخلاف نظر ساچس که فقر را اولین مرحله رشد بشری میداند که باید از آن گریخت، فقر آخرین مرحله حیات بشری است که با نابودی نظامهای اجتماعی و اکولوژیکی که عامل بقای حیات، سلامت و معیشت مردم و زمین برای سالیان سال بوده است، همراه میشود. واقعیت آن است که مردم از کمبود درآمد از پای درنمیآید، بلکه در نتیجه عدم دسترسی به سرمایه نهفته در چنین منابعی است که جان خود را از دست میدهند. ساچس در تحلیل خود وقتی میگوید، در دنیایی با وفور منابع، یک میلیارد نفر به قدری فقیرند که در معرض خطر جدی به سر میبرند، دچار اشتباه دیگری شده است، چرا که مردم بومی آمازون، جوامع کوهنشین هیمالیا و نیز کشاورزان و مردمی که در مناطقی زندگی میکنند که سرمایههای طبیعیشان به استثمار درنیامده است و در نتیجه کشاورزی صنعتی، آب و تنوع زیستیشان نابود نشده است، شاهدیم که حتی با درآمد کمتر از یک دلار در ماه زندگی خوبی را تجربه میکنند.
از سویی دیگر، در صورتی که مردم مجبور باشند نیازهای اصلی خود را با هر درآمدی که دارند، به قیمت گزاف بخرند، باید اینان را مردمی فقیر برشمرد که نمونه آن را میتوان در هند مشاهده نمود. به واسطه عرضه غذا و الیاف ارزان قیمت توسط جوامع توسعهیافته به این کشور و کاهش حمایتهای اقتصادی دولت، قیمت محصولات زراعی در هند پایین آمده است و این به معنای زیان ۲۶ میلیارد دلاری کشاورزان این کشور است. عدم توانایی آنها در چنین شرایط جدید اقتصادی سبب شده است تا بسیاری از کشاورزان با فقر دست و پنجه نرم کنند و حتی شاهد هزاران خودکشی در بین آنها در سال باشیم. در دیگر نقاط جهان نیز به واسطه خصوصی شدن آب آشامیدنی شاهدیم که شرکتها چیزی حدود یک تریلیون دلار سود هر سال عاید خود میسازند و این حاصل عرضه سرمایهای است که پیشتر به رایگان در دسترس بوده است.
همچنین کمک ۵۰ میلیارد دلاری کشورهای شمال به جنوب، در واقع یک دهم سرمایه ۵۰۰ میلیارد دلاری است که همه ساله به واسطه مکانیسمهای ناعادلانه تحمیلی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی از کشورهای جنوب به کشورهای شمالی سرازیر میشود. بیشک، در صورتی که بخواهیم جداً به فقر پایان دهیم، باید در پایاندادن به نظامهایی که با توسل به غارت سرمایههای مشترک، معیشت و درآمد جوامع جهان سوم، به خلق بیشتر فقر دامن میزنند، جدی باشیم.
پینوشتها:
نویسنده: واندانا شیوا، Vandana Shiv ، فیزیکدان و بومشناس برجسته هندی و از فعالان محیط زیست.
نویسنده: واندانا شیوا، Vandana Shiv ، فیزیکدان و بومشناس برجسته هندی و از فعالان محیط زیست.
منبع : نوسازی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست