شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
یک خواستگار محترم _ هزاران تماشاگر محروم
۱) یکی از مهمترین کارکردهای خنده این است که انسان را از قید بندهای موجود، اعم از قید و بندهای اجتماعی ، فرهنگی، سیاسی و... رها می سازد، یعنی قبل از هر واکنشی ریشه دار و اصیل است در برابر محیط پیرامون. فروید برای خنده سازمانی همانند خواب و رویا در نظر می گیرد. وی معتقد است عوامل ناسازگار و آزار دهنده پس از برخورد با هنجارهای اجتماعی به ناخودآگاه فرد رانده می شوند، بخشی از آنها در خواب ها و رویا های ما امکان بروز می یابند و برخی دیگر نیز در قالب شوخی ها و لطیفه ها ظهور می کنند. او معتقد است که خنده از خصایص زندگی متمدن است و برای اقوام وحشی لذت و مفهومی ندارد. از این گفته این گونه می توان برداشت کرد که انسان به دنبال پیشرفتهای اجتماعی خود، خواه نا خواه دچار هنجارها و قید و بندهای بیشتر و متنوع تری می گردد که برای رها شدن از آنها و قابل تحمل کردن بار الزام آور آنها ناگزیر از خنده است. با این تفاسیر می توان گفت نیاز امروز بشر به خنده از نیاز او به اکسیژن حیاتی تر است!
از طرفی دیگر میخائیل باختین نیز وجود رمان را ناشی از دو عنصر اساسی می داند؛ یکی چند زبانی و دیگری دنیای خنده و شادی که بعدها کار ناوال نامیده شد. کارناوال ها جشن های عمومی و عامیانه ای هستند که در آنها طبقات اجتماعی زیر و رو می شوند؛ دلقک ها پادشاه ، احمق ها خردمند ، و گداها ثروتمند می شوند به عقیده باختین منطق حاکم بر چنین روابطی یکی از الگوهای مهم در خلق و به وجود آمدن رمان است این نظر یه وقتی جالب است که آن را در کنار تئوریهای فروید در باب لطیفه های اجتماعی قرار دهیم که معتقد است لطیفه های مربوط به تبعیض نژادی و اختلافات طبقاتی بسیار قابل تحلیل تر از لطیفه هایی هستند که اساس آنها بازیهای لفظی و زبانی است. اگر نگاهی کوتاه و تاریخی به سینمای کمدی بیندازیم خواهیم دید که چه تعداد از فیلم های موفق کمدی از منطق کارناوالی استفاده کرده و چه تعداد از آنها حاصل توفیق صنایع لفظی هستند.
از دیدگاه نشانه شناختی لطیفه یا طنز هنگامی به وجود می آید که نشانه از معنای مالوف و همیشگی اش دور شود. هر فرد بر اساس پیشینه فرهنگی خود ، هنجارهایی را می پذیرد و در زندگی برای ارتباط با دیگران از نشانه استفاده می کند، به نظر امبرتو اکو، نشانه ها دارای نظامی مخصوص به خود می باشند و کسانی که این نشانه ها را به کار میبرند آن نظام مخصوص را در ذهن خود مفروض می دارند حال اگر متن یا فردی این نظام را بر هم زند ما با متن یا موقعیتی طنز آمیز مواجه خواهیم بود. در دنیای چاپلین هیچ چیز سر جای خودش نبود ، دن کیشوت هم به خاطر تعلق نداشتن به دنیایی که به سمت آن می رفت جاودانه شد.
دوست من! گاهی حس می کنم دنیای امروز فضای عینیت یافته ای از دنیای ذهن چاپلین ودن کیشوت است. اما نه ! ما جاودانه نخواهیم شد. (چون سروانتس مرده) و این هراس انگیز است.
۲ ) در سالهای بعد از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی وقتی که بسیاری از رعایا و روستائیان صاحب زمین می شوند یک مرتبه آنها را فروخته روانه شهرهای بزرگ می گردند و با قرار گرفتن در موقعیت جدید شهری، خود به خود حجم گسترده ای از تعارضات و تنش های اجتماعی و طبقاتی ظاهر می شود طی همین جریانات است که ما با پدیده ای سینمایی به نام صمد مواجه می شویم که بسیار مورد پسند مردم واقع می شود و تا کنون نیز مخاطبین خود را دارد وبا مقداری تساهل می توان آن را تنها جریان جدی سینمای کمدی در ایران دانست. به نظر می رسد دلیل عمده توفیق صمد ، ریشه دار بودن و اصالت طنز نهفته در آن بود که همان طور که گفته شد حاصل رشد بی رویه مهاجرت از روستاها به شهر و در نتیجه ایجاد تعارضات طبقاتی بود. چنین مسئله ای به لحاظ موقعیت پر تنش اش خود بخود حاوی طنز هست و طبیعتا وقتی دستمایه ایجاد اثر هنری گردد، حاصل آن فیلمی جذاب و اثر گذار خواهد بود. البته با چنین الگو و معادله ای ( تقابل روستایی و شهری و بالعکس ) فیلم های بسیاری ساخته شد که از آن جمله می توان به آقای هالو و جعفرخان از فرنگ برگشته اشاره کرد که در دومی موضوع وارونه می شود اما به لحاظ ساختاری و موقعیتی در ادامه همان تجربه های گذشته صمد و آقای هالو و... است.
شاید بد نباشد در همین جا اشاره کنیم که سینمای کمدی ایران همواره از عدم تنوع ساختارها و الگوهای کمدی رنج برده است به طور مثال می توانید با ماشین حساب! ، حساب کنید که مثلا با دستمایه قرار دادن همین موقعیت شهری و روستایی کارگردانان عزیزمان چند فیلم ساخته اند و یا با موقعیت دختر پولدار پسر فقیر( و بالعکس ) یا عشق بین پیرمردها و پیرزنهای بیوه ( فیلم درخشان خواستگاری با بازی مرحوم هادی اسلامی را حتما به خاطر دارید). متاسفانه مشاهده می شود که علیرغم تعدد فیلم های کمدی در ایران تنوع چندانی در این ژانر به چشم نمی خورد که این مسئله نیز برمیگردد به اینکه ذائقه تماشاگر ایرانی اصولا شنیداری است . در یک بررسی کوتاه تاریخی مشاهده می کنیم که فاصله میان صنعت چاپ و اختراع رادیو در ایران بسیار کوتاهتر از غرب بوده یعنی از زمان انتشار اولین روزنامه در ایران تا اجرای اولین برنامه رادیویی در ایران چیزی حدود یک قرن فاصله است. و جامعه ایرانی قبل از اینکه به خواندن عادت کند با پدیده ای به نام رادیو مواجه شده و گوشهای خود رابه آن می سپرد و با توجه به آمار بالای بی سوادی در آن دوره گوش دادن به رادیو به سرعت در ژنتیک جامعه ایران نفوذ می کند، همین روند در سینما و زبان سینمایی نیز قابل رهگیری است، چرا که در ایران اساسا چیزی به نام سینمای صامت تجربه نشده است و جامعه ایرانی قبل از اینکه زبان اصلی سینما ( یعنی زبان تصویر) رابه درستی تجربه کند و دریابد مستقیما با سینمای ناطق و دارای دیالوگ مواجه می شود و فراموش نکنید که این جامعه ، همان جا معه ای است که قبلاً(به دلایلی که گفته شد) گوش های خود را به رادیو سپرده بود. طبیعی است که چنین جامعه ای بیش از آنکه فیلمی را ببیند آن را می شنود. عوارض چنین رشد و نموی در سینمای کمدی بیش ازسایرژانرها نمایان می شود چرا که، بنا به نظریه فروید در مورد خنده ، که درابتدای مقاله گفته شد طنز در اینگونه مواقع بیشترحاصل بازیهای لفظی وزبانی خواهد بود که اسا ساً فاقد ارزش تحلیلی است. همین جا نکته ای جالب د رمورد خواستگار محترم ( که قراراست که من راجع به آن بنویسم ) به نظرمی رسد وآن اینکه در این فیلم حجم شوخی های زبانی وگفتاری به مراتب کمتراز نمونه های مشابه اش در سالهای اخیراست ( که آگاهانه به نظر می رسد) اما فیلمنامه نویس وکارگردان ( وخواستگار) محترم ! آن در جایگزین کردن موقعیت های کمیک بجای گفتارطنز آمیز ناتوان بوده اند فیلمنامه نویس و کارگردان باید توجه داشته باشد که به صرف حذف گفتارطنز آمیز ، فیلم به سوی طنز موقعیت نمی رود مگر آنکه جایگزین مناسب وقدرتمند آن پیدا شود . در این فیلم جز در مورد رد و بدل کردن شما ره ها وآرایش کردن « اختر» هیچ موقعیت خاص دیگری که به چشم نمی خورد هیچ ، بلکه تلاشهای کارگردان دراین خصوص نیز لحظاتی سخیف به بار آورده است مثل بی تابی « خواستگار محترم» ( فرهاد آ۶۵۱۶۳;یش عزیز) درتختخواب یا نوع ایستادن عجیب و غریب اش درصحنه ای که به همراه راننده آژانس « محترم» به دیوارتکیه داده است و...
نکته جالب دیگر این است که فیلمساز محترم یک روز (یا یک شب) با خود اندیشیده است ! که نکند عشق ممنوعه یک پیرمرد به یک بیوه پیرموضوع مبتلا به جامعه امروز ایران نباشد ؟! نکند فیلم من به اندازه ی اجاره نشین ها یا آ قای هالوو صمد (ها) ریشه اجتماعی نداشته باشد؟! اما به هر حال فیلمساز ریسک نمی کند و لحظاتی از فیلم را هم به معضل ازدواج جوانان و رشد جمعیت پیر پسرها اختصاص می دهد_ آن هم با سطحی ترین دیالوگ ها _و چنین ایرادی که در فیلمنامه وجود دارد در مرحله ساخت به نوعی سرطان منجرمی شود؛ سرطان غلو :غلو در حرف زدن با تلفن ،غلو در رفتن به کافه های سنتی ،غلو در سبیل و غیرت محمد رضا شریفی نیا ،غلو در ترس دختر از شوهر خاله ،غلو در گریم و ....
البته ناگفته نماند که غلو و برجسته سازی جوهره ی اصلی یک کمدی است ،اما به شرطی که حاوی اندیشه ی کمیک باشد.
من به عنوان یک تماشاگر محروم نفهمیدم که چه اندیشه ای در پس روایت دختر و پسر جوان فیلم وجود دارد .اگر داستان آنهاروایت نمی شد چقدر از بار طنز فیلم کاسته می شد و حالا که هست من چند ثانیه بیشتر می خندم ؟ یا شاید قرار بر این بوده است که اگر تماشاگر هر چه سعی کردنتوانست به اختر و خوستگارش بخندد حداقل با دیدن رابطه این دو جوان در سالن سینما میخکوب شود ؟
یکی از هزاران نکته ی باقی مانده این که ؛همان قدر که سینمای کمدی ایران قبل از انقلاب ریشه در تئاتر تخت حوضی داشت ،بعد از انقلاب آنچه به عنوان جریان کمدی دیده می شود ریشه در تلویزیون دارد.
اگر به مجموعه های طنز تلویزیونی این سالها ی اخیر توجه کنیم متوجه این نکته خواهیم شد که در اغلب این نمایشها یک موضوع به عنوان تم اصلی در نظر گرفته می شد و مورد پردازش قرار می گرفت و در نهایت طی بیست یاسی دقیقه سر و ته آن به هم می آمد و تماشاگر نیز در حین خواندن روزنامه یا خوردن شام آن را تماشا می کرد .لوکیشن ها هم محدود می شد به یک اتاق یا یک آپارتمان یا چیزی شبیه به آن .
موضوعات این گونه مجموعه ها قابلیت بسط دراماتیک را نداشتند و گویی گزین گویه هایی بودند که به لحاظ کارکردی شباهت بسیاری داشتند به جملات کلیشه ای و عاشقانه ای که نوجوانان برای نامه های پر سوز و گدازشان به کار می برند ؛فاقد عمق و ظرافت و دقت و صرفاً کار راه بنداز.
در این طنزها - عموماً- قرار نیست تماشاگر با چیزی به نام اندیشه درگیر شود بلکه فقط قرار است بخندد ، به هر قیمتی .که اتفاقاً این مسئله نیز با روح تلویزیون و اهداف آن منطبق است .در ساعات معینی از شب هفتاد میلیون نفر را باید خنداند و او را از شر اخبار حوادث و زلزله و سیل و جنگ و غارت راحت کرد .در این برنامه ها کارگردان خیالش راحت است که تماشاگر معصوم وقتی پای تلویزیون می نشیند آنقدر خسته است و آنقدر در طول روز فکر کرده است که دیگر حال و حوصله ی اندیشیدن را ندارد بنابر این با یک یا دو تیپ سطحی و یکی دو تکیه کلام جای خودش را در دل مخاطب باز می کند و آنگاه ،دیگر جایی هیچ نگرانی نیست ؛همه چیز طبق برنامه پیش می رود .از این منظر طنز در تلویزیون با چیزی که در سینما اتفاق افتاده متفاوت است .
تماشاگر سینما کت و شلوار پوشیده به سینما می رود بلیط می خرد و به طور رسمی روی صندلی می نشیند و می خواهد به طور رسمی به فیلم و شوخی های آن بیندیشد به همین دلیل است که چاپلین و کیتون و... مجبورند فیلمی بسازند تا مخاطب عمل تفکر و خنده را با هم انجام دهد ولی کارگردان تلویزیون ( حتی اگر قرار باشد خود چاپلین یا باستر کیتون باشند ) نیازی به این همه زحمت ندارند .
بعد از انقلاب تا اواسط دهه هفتاد ( قبل از مجموعه های نوروز ۷۲ و ساعت خوش) فیلم های کمدی محدودی ساخته می شود که بیشتر به اتفاق شبیه اند تا یک جریان قابل بحث . اما بعد از ساعت خوش و فرزندان بعدیش مثل ۷۷ ، ببخشید شما و غیره تعداد این فیلم ها به سرعت افزایش می یابد – که خواستگار محترم نیز در ادامه ی همین روند است – و هر روز یکی از بازیگران و عوامل این طنزهای غالباً سخیف تلویزیونی به سینما می آید و به دنبال آن هزاران نوع رسم و عادت و سهل انگاری – چه آگاهانه و چه ناخوداگاه – از تلویزیون وارد سینما می شود . از سوی دیگر مخاطبی که سطح توقع و استانداردهای زیبایی شناسانه اش پای تلویزیون به پایین ترین حد ممکن تنزل داده شده ، با معشوقه اش به سینما می آید بلیط نیم بها می خرد ، در گوشه تاریک از سینما می نشیند ، لحظاتی چند می خندد و در نهایت راضی و خشنود از سینما خارج می شود .برای چنین مخاطبی اهمیتی ندارد که این فیلم چقدر بیهوده کش داده شده است ( اصلاً برای او هر چه طولانی تر بهتر!)
برای او اهمیتی ندارد که در همین کشور چند سال پیش از این کارگردانی بیچاره خواستگاری را ساخته یا نه ؟! برای او اهمیتی ندارد که من بگویم این گونه کادرها و لوکیشن ها که در خواستگار محترم و نمونه های مشابه اش می بینی ریشه اش در تلویزیون و پلاتوهای مهران مدیری و امثال آن است . اما او بی تقصیر است . او هیچ گاه نتوانسته فیلمی از چارلی چاپلین و باستر کیتون را به طور کامل از تلویزیون تماشا کند – من هم نتوانسته ام – او نمی داند که اگر سالهای سال فیلم های چاپلین و کیتون و سایر کمدینهای بزرگ را به طور تکه تکه ( حد اکثر ۱۰ دقیقه ای ) نمایش دهند این مسئله در ضمیر ناخودآگاه طنز پرداز ایرانی تاثیر می گذارد پس او نیز نمی تواند بیش از بیست دقیقه روح کمدی را در اثرش حفظ کند پس خیلی که هنر به خرج دهد ساعت خوش می سازد یا ۷۷ یا ببخشید شما و شب های برره و اگر بخواهد تکه های کمیک و با مزه ی آن را کش دهد حاصلش چیزی جز بروز مسخرگی و لودگی و بیهودگی نیست ( به حرکات تمسخر آمیز خواستگار محترم و داستان بیهوده ی دختر و پسر جوان توجه کنید )
بله ! او اینها را نمی داند یا شاید می داند ولی وانمود می کند که نمی داند تا بتواند لحظاتی خود را بخنداند .
در مقابل اما ، کارگردان یک چیز را خوب می داند او به خوبی از اثرات طنز تلویزیونی بر مخاطبش آگاه است و نگران هیچ چیز نیست .برای او همه چیز رو براه است .
پژمان بهادری متولد ۱۳۶۱ فارغ التحصیل رشته حقوق است . فعالیت عمده و جدی او در حوزه شعر و ادبیات می باشد. همکاری با نشریات ادبی کشور - حضور در جشنواره های ادبی دانشجویی و مقام برگزیده شعر در جشنواره شعر دانشجویی کشور سال ۸۴ از جمله فعالیت های هنری او می باشد. او تجربه بازیگری تئاتر و راهیابی به جشنواره منطقه ای را نیز در کارنامه اش دارد.
امین بسیم
روابط عمومی حوزه هنری چهارمحال و بختیاری
www.artsahrekord.ir
روابط عمومی حوزه هنری چهارمحال و بختیاری
www.artsahrekord.ir
منبع : آتی بان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست