شنبه, ۲۴ آذر, ۱۴۰۳ / 14 December, 2024
مجله ویستا

راه پله؛ شوقِ زیر پوستم


راه پله؛ شوقِ زیر پوستم
شعری از حدیث اسدی و یادداشت عباس تربن بر این شعر.
زیر ناخن‌هایم شعر جمع می‌شود
وقتی خوابیده‌ام
شعر است که روحم را
به جسدم بازمی‌گرداند
شعر سرماست
هنگامی که پتویی نیست جز
حصیر باران‌خورده
شعر، خط‌های پیشانیم است
وقتی دیگر اخمی نیست
شعر، ردپای چسب است روی کاغذم
هنگامی از هم جداشان کرده‌ام
شعر، قاب عکسی است
که سال‌ها به آن خاکی رسوب نکرده
● شعری که تفاوت دارد
«شوق زیر پوستم» از نظر نگاه شعری متفاوت و هنجارشکننده است. اگر از کسی نشانی «شعر» را بپرسی، احتمالاً خواهد گفت: کنار گلدان‌ها یا پشت پنجره‌ها. شاعر این شعر اما آن را در زیر ناخن‌ها و ردپای چسب روی کاغذ و سوز سرما پیدا کرده است. شاید در نگاه اول، ناخوشایند و غیرشاعرانه به نظر برسد، اما درواقع قوت شعر به همین نشانی‌های متفاوت است. شاعر به دنبال ارائه تصویری ملموس از شعراست. پس نشانی‌های او از برش‌های مختلف زندگی انتخاب می‌شوند و لزوماً زیبا و پاکیزه نیستند؛ درست مثل خود زندگی که ترکیبی از لحظه‌های زشت و زیباست. شعر به‌خاطر تعریف‌ناپذیری هر تکه‌اش شبیه یک چیز است و هربار به شکلی نو درمی‌آید. «شوق زیر پوستم» نسبت به نام‌های معمول، ساختاری نسبتاً تازه دارد، اما عنوان موفقی برای این شعر نیست. در بعضی سطرها نیز سهل‌انگاری‌هایی هست که نیاز دارد شعر دوباره ویرایش شود. مثلاً در پایان شعر، به جای «در» که حرف اضافۀ فعل «رسوب‌کردن» است، «به» آمده و نیز از «گرد و خاک» به آوردن «خاک» بسنده شده که تصویر موردنظر شاعر را به ذهن نمی رساند.
منبع : همشهری آنلاین