سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
بردن یا نبردن
از زمان شکسپیر تاکنون، نقش هملت محکی بوده تا بازیگران بهوسیله آن بزرگی واقعی خویش را بیازمایند.
تردید، بحران خودشناسی انسان رنسانسی، حساسیت فطری و عاطفی هملت در برخورد با ناگواریها، رازی که در دل دارد وحس مسوولیت و انتقامی که به دوش میکشد، همگی ویژگیهای منحصربهفرد این شخصیت دراماتیک و تاریخی است که در سال ۱۶۰۴ میلادی خلق شد و انسان اروپایی مواجهه با رنسانس را نقد کرد. قطعا بازی چنین شخصیت پیچیده و اثرگذاری ملزومات خاص خود را میطلبد که اکثر بازیگران با آن مواجه نمیشوند یا اینکه آن را مغلوب مهارت خویش میسازند.
در این بین بازی مسعود میر طاهری و اجرای محمود صباحی از هملت به روایت تارکوفسکی ویژگیهای خود را دارد که در ادامه به آن میپردازیم.
نگاه ساختارگرا به هملت وتلفیق آن با تصاویری از فیلمهای تارکوفسکی برای رساندن این مفهوم که ما بر تقدیر خود غالبیم، نمیتواند نگاه بازشناسانهای براین مدعا باشد. چرا که مدرنیسم خود دچاربحرانی به نام خردگرایی است که تاحدودی ساختارشکنی پستمدرنیسم آن را بهبود بخشیده است.
در نمایش «هملت به روایت تارکوفسکی»، هملت از سرنوشت خود آگاه است و تردیدی برای انتقام و در خود فرورفتن برای تدبیر و چارهاندیشی ندارد. یعنی تردید هملت به آگاهی و خرد ورزی مبدل گشته است. در نتیجه هرآنچه میبیند و میداند به زبان میآورد. وقتی با روایتی روبهرو هستیم که هسته اصلی آن فاقد کشمکش ماهوی و صوری برای رسیدن به یک روایت مدرن و ابژکتیو است، نمیتوانیم انتظار بیشتری برای نمایشی پرتحرک و کنشمند داشته باشیم.
میرطاهری با تمام تدبیری که در اکسانگذاری بین کلمات، تغییر آهنگ جملات و تونالیتهای که برای صدای خویش در نظر گرفته نتوانسته از یکنواختی فضای حاکم در اجرا بکاهد و آنرا تنوع ببخشد. به نظر میرسد همین عقیم شدن کشمکش بین هملت و خودش که از مهمترین و تاثیرگذارترین وجوه شخصیتی و دراماتیک اوست برای رسیدن به یک مفهوم تازه و مدرنیستی (ساختارگرا) سبب این خستگی و کندی شده است.
به طوری که ریتم صحنه در بسیاری لحظهها از دست تنها بازیگر آن خارج و تبدیل به تکرار و ادای کلماتی شده که مفهوم آن از کلمات جدا افتادهاند. البته ارزیابیکل نمایش را نمیتوان در این سطور و تنها با این زاویه دید به دست آورد، چرا که نگاه ویژه صباحی در ربط جهانبینی تارکوفسکی با هملت خردگرا یک نگاه نوآور و مدرنیستی است که بحث مخصوص به روایت محتوایی را در یک یادداشت دیگر میطلبد.
اما تا همینجا میتوان گفت تلاش صباحی و میرطاهری برای رسیدن به یک تطبیق ادیبانه و تصویری از یک شاهکار دراماتیک جهانی به دلیل تهی نمودن متن از کشمکش درونی و حسی، عدم جایگزینی انرژی و پتانسیل بازیگری در یک صحنه خالی و بیچیز، نبود توجیه و قرارداد نشانه شناسانه در نوع لحن و لباس هملت، تناقض در زبان آرکائیک و فاخر هملت با ظاهرمعاصر و خردگرای او، نداشتن موقعیت کنشمند وحسی در ارتباط با تماشاگر و عدم دریافت تصاویر و ارتباط آن با آداپتههای استفاده شده از متن، ناتمام مانده و تاثیر لازم و شفاف از آنچه باید ماحصل این تلفیق برجای میگذاشت را نگذاشته است.
در انتها باید پرسید آوردن چنین شاهکاری با چنین سبقه تاریخی روی صحنه بدون آنکه پشتوانه کافی و وافی از مدرنیزه نمودن آن داشته باشیم چه محلی از اعراب دارد؟ با اینکه میدانیم هر تجربه تئاتری، «تئاتر تجربی» نیست و بازی در نقش هملت حتی اگر ابزورد و انتزاعی باشد، نیاز به پیچیدگیها و شفافیتهای مفهومی بسیاری دارد تا تکلیف تماشاگر را اگر نگوییم از ابتدا حداقل در اواسط نمایش با آن شیوه روایت معلوم گردد، در نتیجه چه اجبار و لزومی برای اجرای دوباره آن و بردن یا نبردنش به روی صحنه داریم؟
جمال جعفریآثار
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست