چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا
اصل اوّلی در گفتار و رفتار معصوم (ع)
معصومانعلیهمالسلام دارای شؤون تبیین دین، حكومت، قضا و شأن شخصی هستند. اگر گفتار یا رفتار آنان صادر از شأن تبیین دین باشد، حكم مستفاد از آن، حكم ثابت است، و اگر صادر از دیگر شؤون باشد، حكمِ آن، موقّتی و متغیّرخواهد بود؛ گرچه میتواند با ملازمه بر احكام ثابتی از دین نیز دلالت كند. اگر شك داشتیم كه گفتار یا رفتاری صادر ازشأن تبیین دین یا دیگر شؤون است، وظیفه چیست؟ چهار قول در این زمینه وجود دارد:
۱) انكار اصل اوّلی كه مدرك آن "ابطلال مدارك دیگر اقوال" است؛
۲) اصل اوّلی تغییر كه مدرك آن "اصالت برائت" و "استصحاب عدم تشریع" است؛
۳) اصل اوّلی ثبات كه مدرك آن "اطلاق مقامی گفتار و رفتار در صدر از شأن تبیین دین" و "ارتكاز متشرعه غیرمردوعه" است؛
۴.) تفصیل بین موضوعات كه یا وجود اصل اوّلی در برخی از موضوعات را انكار میكند، و یا در برخی از موضوعات، اصل اوّلی را اثبات و در برخی دیگر تغییر میداند، و مدرك آن "تركیبی از مدارك اقوال دیگر" به انضمام قراین عامی در متغیّر بودن برخی از موضوعات است.
از دیدگاه نویسنده، اصل اوّلی ثبات صحیح است و معقولترین تفسیر در قول تفسیر نیز به پذیرش اصل اوّلی ثبات بازمیگردد.
● مقدّمه
گفتار و رفتار پیامبر اكرم(ص) و امامان معصومعلیهمالسلام سنّت و حجّت است؛ امّا بنا بر پذیرش وجود احكام متغیّر درگفتار و رفتار آنان نمیتوان بیمحابا به هر روایتی تمسّك كرد، و حكم مستفاد از آن را حكمِ ثابتِ دین انگاشت. فقیهانشیعه و سنّی برای بازشناسی حكم ثابت از متغیّر در روایات به بررسی منشأ صدور حدیث پرداختهاند. معصومانعلیهمالسلام (بنا بر اندیشه شیعه) دارای چهار شأن بودهاند:
۱) شأن تبیین دین؛
۲) شأن حكومت؛
۳) شأن قضا؛
۴) شأن شخصی.
اگر گفتار و رفتار معصومعلیه السلام صادر از شأن تبیین دین باشد، حكمِ مستفاد از آن، حكمِ ثابت دین شمرده میشود، واگر صادر از دیگر شؤون باشد، حكم متغیّر خواهد بود.
آری، گاه از احكام صادر از شأن حكومت، قضا، یا شأن شخصی میتوان به دلالت التزامی یا با ملازمه، احكامِ ثابتاسلام را درباره آن موضوع، استظهار یا استنباط كرد. در این موارد، پیامبر(ص) و امامان معصومعلیهمالسلام شأن تبیین دینِ خود را به صورت عملی در ضمن شأن حكومت یا قضای خود تجلّی دادهاند.
پرسشی كه این مقاله به آن پاسخ میدهد، این است كه در بسیاری از موارد، فقیه میداند گفتار و رفتار معصوم صادراز شأن رسالت و تبیین دین است و به مضمون آن فتوا میدهد؛ امّا اگر در یك روایت، هیچ قرینهای وجود نداشت كه شأنِ صدورِ گفتار و رفتار معصوم(ع) را معیّن كند، آیا اصل اوّلی آن است كه آن گفتار یا رفتار، صادر از شأن تبیین دین یاصادر از شأن حكومت و قضا و شخصی باشد. یا اصلاً در این زمینه اصل اوّلی نداریم.
● اقوال در اصل اوّلی
احتمالهای ممكن در اصل اوّلی عبارت است از اصل اوّلیِ تغییر، اصل اوّلیِ ثبات، تفصیل میان موضوعات، وانكار اصل اوّلی. هر یك از این احتمالات قائل نیز دارد. در این جا احتمالات یاد شده را به ترتیبی كه بیان آنها را آسانتر میكند، نقل و نقد میكنیم:
▪ قول اوّل: انكار اصل اوّلی
برخی معتقدند: هیچ اصلی در این مسأله وجود ندارد، و از آن جا كه میان فقیهان، اصلی كه بیشتر ادّعا شده، اصلاوّلیِ ثبات است، غرض این قول نفی اصل اوّلیِ ثبات است. دلیل این قول ابطا ادلّه اصالتِ ثبات است.
یكی از صاحبان این قول، مدرك اصل اوّلی را اصالت اطلاق یا قاعده اشتراك دانسته، با ابطلال این دو دلیل، قول خود را اثبات میكند. (هادوی تهرانی، ۱۳۷۸: ص ۳۶). از دیدگاه وی، اصالت اطلاق در موارد احتمال وجود قرینه ارتكازی جاری نیست، و متغیّر بودنِ حكم در زمره قراین ارتكازی گفتار و رفتار است؛ پس با اطلاق نفی نمیشود. قاعده اشتراك نیز از دیدگاه وی با دو اشكال مواجه است. اوّل این كه مدرك این قاعده فقط اصالت اطلاق است، واصالت اطلاق نیز قید ارتكازی را نفی نمیكند، و دوم اینكه قاعده اشتراك در احكام متغیّر هم جاری است؛ چرا كه با تكرار شرایط، حكم نیز تكرار میشود، و با دلیل مشترك نمیتوان یكی از مصادیق خود را به عینه اثبات كند.
▪ نقد قول اوّل
۱) در ظاهر مقصود از اصالت اطلاق در كلمات ایشان اطلاق لفظیِ ادلّه احكام است.
در این باره باید گفت:
اوّلاً برای اثبات قاعده اشتراك، به اطلاق لفظی تمسّك نشده است. ادلّه قاعده اشتراك عبارتند از اجماع، استصحاب، اطلاق مقامی (به بیان حضرت امامقدس سره)، ارتكاز متشرّعه، جعل حكم شرعی به شكل قضیه حقیقیّه، روایات، و چند دلیل متفرقه دیگر؛ ولی به اطلاق لفظی تمسّك نشده است. (ر.ك: المراغی: ج ۱، ص ۲۰؛ البجنوردی: ج ۲، ص ۴۰؛ المصطفوی، ۱۴۱۲ ق: ص ۴۱؛ الامامالخمینی، ۱۳۸۵: ج ۲، ص ۲۸؛ الشیرازی، ۱۴۱۴ ق: ص ۱۳۲؛ الفاضلاللنكرانی، ۱۴۱۶ ق: ج ۱، ص ۲۹۵).
ثانیاً نویسنده این مقاله نیز مانند صاحب این قول تمسّك به ادلّه قاعده اشتراك را برای اثبات اصل اوّلی ثبات باطلمیداند و آنها را در نخستین دلیل اصل اوّلی ثبات مطرح و نقد خواهد كرد؛ امّا اشكالی كه به این تمسّك خواهد كرد، با اشكالی كه صاحب این قول به آن كرده، متفاوت است.
۲) دلیل این قول بر ابطال اصل اوّلی ثبات، متوقّف بر این است كه اصل اوّلی ثبات، هیچ دلیلی غیر از اطلاق لفظی و قاعده اشتراك نداشته باشد؛ در حالی كه در این نوشتار، دو دلیل (دو دلیل آخر) برای اصل اوّلی ثبات تصحیح خواهد شد.
▪ قول دوم: اصل اوّلی تغییر
این قول به دو بیان ارائه شده است: بیان اوّل، تغییرِ حكم را افاده میكند؛ ولی بیان دوم ثباتِ حكم را انكار میكند.
۱) بیان اوّل
هر گاه شك داشتیم كه حكمِ مستفاد از یك گفتار یا رفتار، ثابت است یا متغیّر، اصل، در تغییر آن است. ابوحنیفه دردلیلی كه از او برای این اصل بیان شده است میگوید:
و قال ابوحنیفه: یحمل علیالثانی (یعنی منصب الإمامهٔالعامه) لأنّه المتیقّن (الأشقر، ۱۴۰۸ ق: ج ۱، ص ۴۳۸؛ به نقل از الإسنوی: ص ۱۵۶).
اگر نهی یا امری از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم صادر شد، به قطع میدانیم كه اطاعت از آن در زمان خودش لازم بوده است؛ چه ازشأن حكومت صادر شده باشد، چه از شأن رسالت؛ امّا لزوم آن برای زمانهای بعد، متوقّف بر صدور از شأن رسالت است؛ پس قدر متیقّنِ آن، صدور از شأن حكومت است (ر.ك: علی اكبریان، ۱۳۷۷: ص ۱۳۵).
ـ نقد بیان اوّل
مقصود از قدر متیقّن در این بیان، اصالت برائت از تكلیف زاید است؛ یعنی شك داریم كه آیا تكلیفِ مستفاد ازروایت، شامل ما نیز میشود یا نه. اصالت برائت میگوید ما تكلیفی درباره آن نداریم.
روشن است كه اصالت برائت نمیتواند كاشف از شأن صدور گفتار و رفتار باشد؛ چرا كه مفاد آن فقط بیان وظیفه عملی ما به آن حكم مشكوك است، و هیچ نگاهی به شأن صدور حدیث ندارد. به عبارت دیگر، قدر متیقّن در این سخن، در حیطه اصول عملیه است، نه امارات. اصول عملیه كاشف از واقع نیستند، بر خلاف امارات كه كاشفند (ر.ك: الكاظمیالخراسانی، ۱۴۰۹: ج ۴، ص ۴۸۱).
اگر گفته شود كه میان عدم تكلیفِ ما با حكمِ روایت، و صدور آن از شأن حكومت ملازمه است، خواهیم گفت: اصالت برائت، مانند دیگر اصول عملیه نمیتواند لوازم غیرشرعیِ خود را اثبات كند (ر.ك: الهاشمی، ۱۴۱۷ ق: ج ۶، ص ۱۷۵).
۲) بیان دوم
اصل اوّلی در گفتار و رفتار پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم عدم صدور از شأن رسالت و تبیین دین است. این بیان، برخلاف بیان اوّل، صدور روایت از شأن حكومت را اثبات نمیكند؛ زیرا در این صورت، اصل مثبت میشود؛ بلكه صرفاً صدور از شأن رسالت را نفی میكند. دلیل این بیان، استصحاب عدم تشریع است. شهید ثانیرحمه الله ضمن بیان فروض محتمل در این مسأله میگوید:
و إذا أمكن حمل فعله(ص) علیالعبادهٔ أوالعادهٔ، ففی حمله علیالعادهٔ لأصالهٔ عدمالتشریع، أوالعبادهٔ لأنّه بعث لبیان الشرعیات، خلاف (الشهیدالثانی، ۱۳۶۱: ص ۲۳۶).
مقصود او از اصالت عدم تشریع، استصحاب عدم تشریع است. تشریع، عملی است كه شارع، آن را در زمان رسولاللَّه(ص) و به وسیله آن حضرت انجام داده است. اگر در تشریع بودنِ یك گفتار یا رفتارِ حضرت شك كنیم، میگوییم: پیش از صدور آن، هیچ تشریعی از سوی حضرت در آن باره نشده بود، اكنون تردید داریم كه آیا به وسیله این گفتار یا رفتار، تشریعی در دین تحقّق یافت یا خیر، و از آنجا كه تشریع، امری وجودی است، تا زمانی كه وجودِ آن احراز نشود، اصل، عدم آن است.
ـ نقد بیان دوم
۱) همانگونه كه درباره صدور حكم از شأن رسالت، اصالتِ عدم جاری میشود، درباره صدور از شؤون دیگر نیز اصالت عدم جاری میشود، و این، با علم اجمالی به صدور از یكی از این شؤون منافات دارد؛ پس این اصول با یكدیگر تعارض میكنند.
۲) جریان استصحابِ عدم تشریع (فی حدّ نفسه و با قطع نظر از تعارضِ مذكور) مبتنی بر این است كه اماره و دلیلی بر صدور از شأن رسالت نداشته باشیم؛ پس صحّت این دلیل متوقّف بر بطلان ادلّه اصل اوّلیِ ثبات است.
▪ قول سوم: اصل اوّلی ثبات
این قول معتقد است: اصل در گفتار و رفتار معصومانعلیهمالسلام این است كه صادر از شأن رسالت و تبیین دین باشد؛ پس هر جا بر متغیّر بودن حكم قرینهای وجود نداشت، این اصل ثبات حكم را اثبات میكند.
ادلّهای كه برای این قول مطرح میشود، به دو دسته كلّی قابل تقسیم است: اوّل ادلّهای كه برای قاعده اشتراك نیز آورده شده است، و دوم، ادلّهای كه به طور مستقیم به اصل اوّلی ثبات نظر دارد.
قاعده اشتراك قاعدهای است كه میگوید: هر حكمی كه برای مخاطبان معصومانعلیهمالسلام وجود داشته، برای همگان و در همه زمانها و مكانها وجود دارد و همه مردم در آن حكم مشتركند. پنج دلیل نخست، همگی از ادلّه قاعده اشتراكند كه در این جا با رویكرد استدلال به آنها برای اثبات اصل اوّلی ثبات، و مجموعاً بهصورت دلیل اوّل مطرح میشوند و شش دلیل بعدی به طور مستقیم برای اثبات اصل اوّلی ثبات ارائه شدهاند. نقد هر یك از این ادلّه به صورت مستقل وپس از هر دلیل ارائه میشود.
۱) دلیل اوّل: ادلّه قاعده اشتراك
این دلیل با استناد به ادلّه قاعده اشتراك، اصل اوّلی ثبات را نیز اثبات میكند. مهمترین ادلّه قاعده اشتراك عبارتند از:
۱) روایات: مانند روایت امام صادق(ع):
حلال محمد حلالٌ أبداً إلی یومالقیامهٔ، و حرامه حرامٌ أبداً إلی یومالقیامهٔ، لا یكون غیره و لا یجیء غیره، و قال علیّعلیه السلام ما أحدٌ ابتدع بدعهٔ إلاّ ترك بها سنّهٔ (الكلینی، ۱۳۶۳: ج ۱، ص ۵۸، ح ۱۹).
۲) اطلاق مقامی ادلّه احكام: مقامی كه معصومعلیه السلام در آن، حكم را بیان كرده، مقام تشریع است، و غایتی نیز برای حكم در لفظ نیاورده، و عرف از این دو نكته، استمرار حكم را برای آیندگان برداشت میكند (الإمامالخمینی، همان: ج ۲، ص ۲۸).
۳) ارتكاز مسلمانان: عموم مسلمانان در ذهن خود چنین معتقدند كه حكم خدا در یك موضوع برای همگان یكسان است؛ پس اگر در یك روایت، حكمی برای مردمِ مخاطب معصومعلیه السلام ثابت شد، برای ما نیز ثابت میشود (البجنوردی، همان: ج ۲، ص ۵۵؛ الفاضلاللنكرانی، همان: ج ۱، ص ۲۹۸).
۴) تشریع به شكل قضیّه حقیقیّه: احكام شرعی به شكل قضیه حقیقیّه تشریع شده است، نه خارجیه؛ پس دلالت بر این دارد كه موضوع حكم برای هر كس در هر زمانی محقّق شد، حكم آن نیز ثابت میشود (الامامالخمینی، همان: ج۲، ص ۲۸؛ البجنوردی، همان: ج ۲، ص ۶۲؛ المصطفوی، همان: ص ۴۱؛ الشیرازی، همان: ص ۱۳۱).
۵) استصحاب: اگر حكمی در زمان معصومانعلیهمالسلام ثابت بود، و شك كردیم كه آیا برای زمانهای بعد نیز ثابت است یا نه، مقتضای استصحابِ آن حكم، بقای آن است (المراغی، ۱۴۱۸: ج ۱، ص ۲۲؛ البجنوردی، همان: ج ۲، ص ۴۰؛ المصطفوی، همان: ص ۴۲؛ الفاضل اللنكرانی، همان: ج ۱، ص ۲۹۷).
ـ نقد
۱) هر یك از این پنج دلیل، به فرض كه بتواند قاعده اشتراك را اثبات كند نمیتواند اصل اوّلی ثبات را اثبات كند؛ زیرا در همه آنها فرض شده است كه فلان حكم در زمان معصومانعلیهمالسلام حكم اسلام بود؛ آن گاه بقای آن را برای زمانهای بعد اثبات میكند؛ در حالی كه در مسأله ما، فرض بر این است كه نمیدانیم آیا فلان حكم در زمان معصومانعلیهمالسلام حكم اسلام بوده است یا حكم حكومتی یا قضایی، و روشن است كه هیچ یك از این ادلّه نمیتواند این شك را مرتفع سازد.
۲) دلیل ششم و هفتمی كه برای اصل اوّلی ثبات خواهیم آورد، عبارت از اطلاق مقامیِ گفتار و رفتار معصومعلیهمالسلام درصدورِ از شأن تبیین دین، و ارتكاز مسلمانان در ثبات حكم است. این دو دلیل نباید با دلیل دوم و سومی كه برای قاعده اشتراك (با همین دو نام) بیان شد، خلط شود.
۳) بر استدلال به تك تك این پنج دلیل برای اثبات اصل اوّلی ثبات اشكالهای دیگری نیز ـ غیر از آنچه بیان شد ـ وارد است كه به دلیل اختصار از بیان آن خودداری میشود (ر.ك: علی اكبریان: معیارهای بازشناسی حكم ثابت از متغیّر، غیر منتشر).
۲) دلیل دوم: شرافت منصب نبوّت بر منصب امامت و قضا
از میان مناصب سهگانه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم (نبوّت، حكومت، قضا) منصب نبوّت شریفتر است و این اشرفیت اقتضا میكند در مقام شك در صدور سخن از یكی از مناصب، آن را بر منصب نبوّت حمل كنیم. اسنوی پس از بیان مناصب سهگانه پیامبر اكرمصلیالله علیه وآله وسلم میگوید:
ان ماورد بلفظ یحتمل ردّه الی المناصب الثلاث یحمل الشافعی علیالتشریع العام، لانه الغالب من احوالهصلی الله علیه وآله وسلم و لانه المنصب الاشرف و... (الاسنوی: ۱۵۳، به نقل از الاشقر، همان: ج ۱، ص ۴۳۸).
او در این سخن، دو دلیل برای اصل اوّلی ثبات ذكر كرده است:
۱) تعلیل به غالب بودن منصب نبوّت بر مناصب دیگر كه آن را در دلیل سوم نقد خواهیم كرد؛
۲) اشرف بودن منصب نبوّت بر مناصب حكومت و قضا كه الان فقط به نقد این دلیل میپردازیم.
ـ نقد
استدلال به اشرف بودن منصب نبوّت برای اثبات صدور كلام از آن منصب، باطل است؛ زیرا اشرف بودن نبوّت درمقایسه با حكومت و غیر آن، اشرفیت ذاتی است و به عالم واقع و ثبوت مربوط میشود؛ در حالی كه سخن ما در مقام اثبات و شناخت شأن صاحب حدیث است. چه بسا پیامبر اكرمصلی الله علیه وآله وسلم سخنی را از شأن حكومت بگوید و در عین حال، شأن نبوّت او اشرف از شأن حكومت او باشد. اشرف بودن شأن نبوّت هیچ وجه اثباتی و كاشفیتی برای شناخت شأن صاحب حدیث ندارد (ر.ك: علی اكبریان، ۱۳۷۷: ص ۱۲۹).
۳) دلیل سوم:
حمل فرد مشكوك بین كلّی غالب و نادر بر غالب
این دلیل میان شیعه و سنّی مشترك است. شهید اوّلرحمه الله میگوید:
حمله علی الافتاء اَوْلی لأنّ تصرفهعلیه السلام بالتبلیغ اغلب و الحمل علیالغالب اوّلی منالنادر (الشهیدالاول: ج ۱، ص ۲۱۵ و ۲۱۶).
شهید ثانی نیز میگوید:
و اغلبیهٔ تصرفه بالتبلیغ یرجح الاول ترجیحاً للغالب علیالنادر (الشهیدالثانی، همان: ص ۲۴۱ و ۲۴۲).
میرازی قمی نیز میگوید:
انالتصرف بالتبلیغ اغلب فلا بد من الحمل علیه (میرزای قمی: ص ۴۹۴).
از شافعی و مالك نقل شده است:
مذهب مالك و الشافعی فی الاحیاء ارحج، لأنّ الغالب فی تصرفهصلی الله علیه وآله وسلم الفتیا والتبلیغ والقاعدهٔ أنَّالدائر بین غالب والنادراضافته الی الغالب اَوْلی (القرافی: ج ۱، ص ۲۰۵).
محمّد سلیمان الاشقر نیز در بحثی، مشابه همین دلیل را میپذیرد:
اذا تردد الفعل بین أن یكون دنیویاً او دینیاً، حمل علی الدینی لأنه الأكثر من افعالهصلی الله علیه وآله و سلم (الاشقر، همان: ج ۱، ص ۲۴۸).
ـ نقد
ملاحظه میشود كه دلیل حمل فرد مشكوك بر غالب، مورد توجّه فقیهان شیعه و سنّی بوده است؛ امّا باید دید مبنای اعتبار چنین دلیلی چیست. تمسّك فقیهان سنّی به این دلیل به نكته افاده ظنّ است و آن را مانند سایر ادلّه ظنّی، چون قیاس، معتبر میدانند.
میرزای قمیرحمه الله نیز به دلیل اعتقاد به انسداد باب علم و علمی، مطلق ظن را حجّت میداند؛ امّا شهید اوّل و ثانی ـ رحمهمااللَّه ـ كه مطلق ظن را حجّت نمیدانند، مبنایی برای اعتبار این دلیل ندارند (ر.ك: المظفر، ۱۴۰۵ ق: ج ۲، ص۱۶)، مگر این كه مقصود شهید ثانی اطلاق مقامی (دلیل ششم اصل اوّلی ثبات) باشد.۴) دلیل چهارم:
حمل روایت بر صدور از شأن نبوّت فایده بیشتری دارد
از جمله ادلّهای كه به شافعی نسبت داده میشود، این است كه اگر روایت را صادر از شأن رسالت بدانیم، فایده بیشتری خواهد داشت. اسنوی از شافعی میگوید:
و لأنّ الحمل علیه اكثر فائدهٔ فوجب المصیر الیه (الاسنوی، همان).
در ظاهر، مقصود استدلال مذكور این است كه اگر بهطور مثال، روایت "من احیا ارضا میتهٔ فهی له" را صادر از شأن حكومت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بدانیم، جواز احیای زمین و مالكیت مترتّب بر آن فقط در زمان حضرت و با اذن حاكم، ثابت میشود؛ امّا اگر آن را صادر از شأن رسالت بدانیم، نه جواز احیا و مالكیت زمین، متوقّف بر اذن حاكم خواهد بود و نه مخصوص آن زمان؛ پس حمل روایت بر شأن رسالت، فایده بیشتری دارد و این فایدهٔ بیشتر واجب میكند كه روایت را بر آن حمل كنیم.
ـ نقد
۱) استفاده حكم بیشتر از یك روایت، فرع آن است كه در رتبه پیشین، حجیّت و دلالت و جهت صدور آن بر حكم مذكور اثبات شده باشد؛ در حالی كه استدلال یاد شده میخواهد از راه حكم، شأن صدور حدیث را اثبات كند (ر.ك: علی اكبریان، همان: ۱۳۰).
۲) نسبت میان دو حكمی كه بنابر اختلاف شأن صدور روایت احیای زمین به دست میآید، تباین است نه اقلّ واكثر؛ چرا كه در دوران رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم نیز ماهیت این دو حكم متفاوت بوده است.
۵) دلیل پنجم:
اطلاقات و عموماتی كه همه گفتار و رفتار پیامبر(ص) را حجّت میكند
شهید ثانی(ره) درباره دلالت فعل معصوم(ع) میگوید:
و اذا امكن حمل فعلهصلی الله علیه وآله وسلم علیالعبادهٔ او العادهٔ، ففی حمله علیالعادهٔ لاصالهٔ عدمالتشریع او العبادهٔ لأنّه(ص) بعث للبیانالشرعیات خلاف... و عندنا ذلك كله محمول علی الشرعی لعموم أدلهٔ التأسی (الشهیدالثانی، همان: ص ۲۳۶).
ـ نقد دلیل پنجم
در آیات تأسی به دلیل مناسبات حكم و موضوع میفهمیم كه مقصود از لزوم تأسی در دایره احكام، خصوص احكامِ ثابت اسلام است، نه احكام حكومتی كه موقّت است؛ پس تمسّك به این آیات برای اثبات ثابت بودنِ آن احكام، مانند تمسّك به عام در شبهه مصداقیه خود عام است (ر.ك: علی اكبریان، همان: ص ۱۳۴ - ۱۳۲).
۶) دلیل ششم:
اطلاق مقامیِ دلیل در صدور حكم از شأن تبیین دین
دلیلی كه نویسنده در كتاب درآمدی بر قلمرو دین برای اصل اوّلی ثبات آورده، عبارت است از اطلاق مقامیِ ادلّه احكام در صدور از شأن تبیین دین. توضیح این دلیل نیازمند بیان مقدّماتی است:
۱) مسلمانان زمان پیامبر اكرم(ص) (پس از بعثت) نخستین شأنی را كه از حضرت شناختند، شأن رسالت بود. پس از هجرت نیز این شأن بارزترین شأن حضرت بود؛ بهگونهای كه هر آن چه انجام میداد یا میگفت، از سوی مسلمانان ثبت و ضبط، و سنّت اسلام شناخته میشد؛ یعنی در ارتكاز مسلمانان این بود كه همه گفتار و رفتار حضرت بیان دین است، مگر اینكه خلاف آن ثابت شود.
۲) وجود چنین ارتكازی، رسول خدا را وامیداشت تا هر گاه رفتار (و به ویژه گفتار) وی صادر از شأن رسالت نباشد، برای جلوگیری از خطای احتمالیِ مسلمانان، دین نبودنِ آن را بیان كند؛ بهویژه با توجّه به این كه مسلمانان میكوشیدند تمام گفتار و رفتار پیامبر را برای یكدیگر نقل كنند، و این نقلها را به دلیل خاتمیت، به دست نسلهای آینده برسانند؛ پس صداقت در رسالت اقتضا میكند كه از این خطا جلوگیری شود.
۳) این دو مقدّمه (بنابر مكتب تشیّع) برای اهلبیت حضرت نیز صادق است؛ بلكه در گفتار رسیده از امامحسینعلیه السلام به بعد كه شأن رسمی و ظاهری حكومت نداشتند؛ به ویژه در روایات امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام كه بیانگر دیدگاه اهلبیت در برابر مذاهب و فتاوای اهل سنّت بود.
ـ شاهد ارتكاز یاد شده
اموری را میتوان شاهد یا منشأ این ارتكاز بر شمرد:
۱) نزول آیاتی كه حضرت را الگو، مطاع و اسوه معرّفی میكند و بیان ادیبان وحی میشمارد؛ مانند:
وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (حشر (۵۹): ۷). لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌٔ حَسَنَهٌٔ (احزاب (۳۳): ۲۱). أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ (نساء (۴): ۵۹). مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی (نجم (۵۳): ۳ و ۴). وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَلِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ (نحل (۱۶): ۴۴).
آیات پیشگفته این انتظار را در مخاطبان ایجاد كرد كه برای تبیین دین، منتظر گفتار و رفتار حضرت باشند، و نیز همهگفتار و رفتار او را نشأت گرفته از وحی بدانند و آن را اسلام بهشمار آورند.
۲) وجود نقلهایی كه از چنین ارتكازی در موضوعات گوناگون گزارش میدهد؛ مانند:
أ) زمانی كه رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم در عرفات وقوف كرد، در سمت چپ كوه ایستاد. مردم به جایی كه ناقه حضرت ایستاد، هجوم آوردند تا در كنار آن وقوف كنند. رسول اللَّه(ص) ناقه خود را از آن جا راند و فرمود: ای مردم! موقف، فقط مكان پای ناقه من نیست... (حر عاملی: ج۱۰، ص ۱۳، ح ۱).
دلالت این روایت بر وجود ارتكاز در عبادات روشن است.
ب) ابناسحاق از مردانی از بنیسلمه نقل میكند كه حباب بن منذر بن جموح در روز بدر به پیامبر گفت: آیا این منزل، منزلی است كه خدا معیّن كرده، به گونهای كه حق تقدّم و تأخّر از آن را نداریم یا از رأی و فكر شخص شما است؟ پیامبر فرمود: از رأی و فكر من است؛ آنگاه حباب گفت: این منزل جایگاه خوبی نیست. مردم را حركت بده تا به نخستین آب برسیم... (ابنهشام: ج ۲، ص ۲۳۲).
در این نقل (به فرض صحّت سند) گرچه میان وحیانی بودن و جزء دینِ ثابتِ اسلام بودن فرق است و سؤال حباب بیش از ارتكاز اوّلی را اثبات نمیكند میتوان ادّعا كرد كه همین ارتكاز وحیانی بودنِ همه افعال و گفتار رسول، مؤیّد ارتكاز مذكور در مقدّمه اوّل دلیل است.
ج) ابان احمر گفت: بعضی از اصحاب ابوالحسنعلیه السلام درباره طاعون سؤال كرد كه شهری را مبتلا كرده است. آیا میتوانم از آن جا نقلمكان كنم؟ حضرت فرمود: بله. گفت: طاعون در روستا است و من هم در آن روستا هستم. آیا میتوانم از آن خارج شوم؟ حضرت فرمود: بله. گفت طاعون در خانه است و من هم در خانه هستم. آیا میتوانم از آن خارج شوم؟ حضرت فرمود: بله. گفتم: ما حدیثی از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلمرا نقل میكنیم كه فرمود: فرار از طاعون مانند فرار از جنگ است. حضرت فرمود: همانا رسولاللَّهصلی الله علیه وآله وسلم این سخن را در جایی گفت كهمردم در مرزهای كنار دشمن بودند و به طاعون مبتلا شدند؛ آن گاه خانههای خود را خالی كرده، از آن جا گریختند. رسول خدا این سخن را درباره آنان گفت (صدوق، ۱۳۶۱: ج ۶، ص ۱۲۲).
در این روایت روشن است كه سؤال كننده گفتار نبوی را حكم ثابت دین میدانسته؛ بدینسبب آن را به چند شكل از امام پرسیده است تا مطمئن شود.
د) محمد بن مسلم و زراره از امام باقرعلیه السلام درباره خوردن گوشت الاغ اهلی پرسیدند. امام فرمود: رسولاللَّهصلی الله علیه وآله وسلم در روز خیبر از آن نهیكرد، و این نهی بدان سبب بود كه الاغ وسیله باربری آنان بود؛ وگرنه حرام، چیزی است كه خدا آن را در قرآن حرام كرده است (حر عاملی: ج ۱۶، ص ۳۲۲).
روشن است كه زراره و محمّد بن مسلم با ذهنیت ثبات حكم این سؤال را از امام باقر(ع) پرسیدهاند.
۳) تفكیك میان حكم ثابت و متغیّر در آن زمان مشكل بود؛ چرا كه آنان برای نخستین بار با این احكام مواجه میشدند. مشكل بودنِ تفكیك میان حكم ثابت و متغیّر سبب میشد (گرچه به خطا) همه گفتار و رفتار معصومانعلیهمالسلام (بهویژه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم) را ثابت و جزء دین بدانند.
۴) شأن حكومت و قضا برخلاف دیگر شؤون (مانند كشاورزی و شأن شخصی و...) از دیدگاه قرآن، شأن دینی است و این را حتّی سكولارها هم به مسلمانان نسبت میدهند (ر.ك: عبدالرازق: ص ۱۴۵). دینی بودنِ این دو شأن به روایات صادر از این دو شأن در ذهن مسلمانان رنگ ثبات (گرچه به خطا) میزند.
۵) حكم حكومتی و قضایی مانند حكم ثابت دین برای مردم آن زمان لازمالاتباع بوده است؛ پس تفكیكی میان این دو قائل نبودند، و ناخودآگاه همه آنها را جزء دین میدانستند.
۶. ارتكاز فقیهان نیز (بهویژه فقیهان متقدّم) ثباتانگاری همه گفتار و رفتار معصومانعلیهمالسلام بوده است و این ارتكاز فقیهان متقدّم، كاشف از ارتكاز متشرّعه است (ر.ك: الشهیدالصدر: الحلقهٔالثانیه والثالثه، مبحثالاجماع).
ـ تذكّر چند نكته درباره دلیل ششم
۱) تكتك این شواهد، دلیل بر وجود ارتكاز نیستند؛ بلكه مجموع آنها كاشف از آن است. در كشف ارتكازتاریخی، تجمیع ادلّهای كه به تنهایی حجّت نیستند میتواند مفید باشد؛ گرچه در اثبات حكم شرعی قائل به عدمحجّیت تجمیع ادلّه لاحجّت باشیم.
۲) ارتكاز یاد شده گرچه فی حدّ نفسه غلط است، وجود آن گرچه به خطا، برای اطلاق مقامی كافی است.
۳) شدّت نفوذ ارتكاز در عبادات، بیشتر از غیرعبادات است؛ ولی شواهد یاد شده، وجود آن را در غیر عبادات نیز ثابت میكند.
۴) اگر دلیل معتبری، روایتی خاص یا روایات یك موضوع را از دایره این ارتكاز خارج كرد، باز اطلاق مقامی در دیگر موضوعات باقی است؛ برای مثال، اگر خود امامعلیه السلام موضوع تعیین مقدار جزیه را به دست حاكم اسلامی دانست روایات اینموضوع به قرینه این سخن، از تحت اصل اوّلی ثبات خارج میشوند. (كلینی، همان: ۳، ۵۶۶؛ صدوق، من لایحضرالفقیه، ج ۲، ص ۵۰؛ طوسی: تهذیبالاحكام: ج ۴، ص ۱۱۷)
۷) دلیل هفتم: ارتكاز متشرّعه غیرمردوعه
در دلیل ششم توضیح داده شد كه مسلمانانِ زمان نص (مسلمانان زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و شیعیان دوران امامانعلیهمالسلام)، هر حكمی را كه از گفتار و رفتار معصومانعلیهمالسلام به دست میآمد جزء دین و ثابت میپنداشتند، مگر این كه خلاف آن برایشان روشن میشد، و با تأكید بر این ارتكاز، در تكتك روایاتی كه خالی از قرینه تغییر است، اطلاق مقامی جاریمیشود. در دلیل هفتم میگوییم: ارتكازِ ثباتِ حكم در ذهن مسلمانان، یا ناشی از تشرّع آنان یا ناشی از عقلایی و عرفی بودنشان است. در حالت اوّل، شواهد یاد شده در دلیل ششم، اتّصال آن را به زمان معصومعلیه السلام اثبات میكند، و درحالت دوم، این ارتكاز به انضمام عدم ردع، حجّت خواهد بود.
بله، بنابر هر دو حالت، هر گاه دلیل معتبری، یك حكم یا احكام یك موضوع را متغیّر دانست، ارتكاز ثبات در آن، معتبر نخواهد بود؛ ولی هنوز در دیگر احكام، و در دیگر موضوعات معتبر است.
تفاوت دلیل هفتم با دلیل ششم در این است كه دلیل هفتم، یكباره اصل اوّلی ثبات را اثبات میكند؛ ولی دلیل ششم در یكیك روایات به صورت مستقل جاری میشود.
بیشك بحث از این دو دلیل برای اثبات اصل اوّلیِ ثبات، مباحث بسیاری را به دنبال داردكه مطرح كردن آنها در مجال این مقاله نمیگنجد، و نویسنده، آنها را در كتاب معیارهای بازشناسی حكم ثابت از متغیّر در روایات كه هنوز منتشر نشده، بیان كرده است.
▪ قول چهارم: تفصیل میان موضوعات
این قول معتقد است: اصل اوّلیِ واحدی وجود ندارد كه در همه موضوعات جاری باشد؛ بلكه باید هر موضوعی را جداگانه مطالعه كرد. این قول را میتوان به دو قول زیرمجموعه، تقسیم كرد:
۱) در برخی موضوعات، اصل اوّلی داریم، و در برخی موضوعات، اصل اوّلی نداریم.
۲) در برخی از موضوعات، اصل اوّلی، ثبات است، و در برخی دیگر، اصل اوّلی، تغییر.
علّت اینكه دو قول مذكور، پس از اقوال پیشین نقل شد، این است كه در توضیح آن از ادلّه اقوال پیشین كمك گرفته شود.
ـ مستند قول اوّل:
اگر در دلیل ششمِ اصل اوّلیِ ثبات، ارتكاز مسلمانان را فقط در برخی از موضوعات بپذیریم، برای مثال بگوییم: ما فقط میدانیم كه مسلمانان، گفتار و رفتار معصوم(ع) را در موضوع عبادات از شأن تبیین دین میدانستند یا در دلیل هفتمِ آن بگوییم: ما فقط میدانیم كه مسلمانان، حكمِ مستفاد از گفتار و رفتار معصوم(ع) را درموضوع عبادات ثابت میدانستند، در این حالت اطلاق مقامی و ارتكاز متشرّعه، اصل اوّلی ثبات را فقط در دایره آن موضوع اثبات میكند. در غیر آن موضوع نیز به دلیل قول دوم تمسّك، و اصل اوّلی در آن انكار میشود.
ـ مستند قول دوم:
اگر دلیلِ معتبری (مانند آنچه درباره تعیین مقدار جزیه گفته شد)، احكام یك موضوع را از دایره اصل اوّلی ثبات خارج كند، اصل اوّلی در احكام آن موضوع را به اصل اوّلیِ تغییر تبدیل میكند، و در نتیجه، قول تفصیل میان این موضوع و موضوعات دیگر پدید میآید.
ـ نقد قول چهارم
۱) مستند قول اوّل، به فرضی صحیح است كه شواهد ارتكاز ثبات را كه در دلیل ششم و هفتمِ اصل اوّلی ثبات گفته شد، نپذیریم، و بنابر پذیرش آن، این قول باطل خواهد شد.
۲) مستند قول دوم، در واقع قول به تفصیل در مقابل اصل اوّلیِ ثبات نمیسازد؛ بلكه بازگشت آن به همان اصل اوّلی ثبات است؛ چرا كه اصل اوّلی ثبات را در همه موضوعات میپذیرد، مگر اینكه دلیل معتبری احكام یك موضوع را از شمول آن خارج كند.
از دیدگاه نویسنده، نزدیكترین قول به صواب، قول سوم است، و مستند قول دوم از زیرمجموعه قول چهارم را میپذیرد، امّا این قول، قول به تفصیل در مقابل قول سوم نیست.
حسنعلی علیاكبریان
منابع و مأخذ
۱.ابنهشام، السیرهٔالنبویه، داراحیاءالتراث العربی.
۲.الاسنوی، عبدالرحیم، التمهید فی تخریج الاصول علی الفروع.
۳.الاشقر، محمدسلیمان، افعالالرسول و دلالتها علیالاحكام الشرعیه، مؤسسهٔالرساله، الطبعهٔالثانیه، بیروت، ۱۴۰۸ ق.
۴.البجنوردی، القواعدالفقهیه، مكتبهٔالبرهان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۵۵ ش.
۵.الحرالعاملی، وسائلالشیعه، دار احیاءالتراث العربی، بیروت.
۶.الحسینی المراغی، عبدالفتاح، العناوین، مؤسسهٔالنشرالاسلامی، قم، ۱۴۱۸ ق.
۷.الحسینیالشیرازی، محمد، الفقه، كتاب القواعدالفقهیه، الطبعهٔالاولی، ۱۴۱۴ ش.
۸.الشهید الاول، ابی عبداللَّه محمد بن مكی العاملی، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، تحقیق عبدالهادی الحكیم، مكتبهٔالمفید، قم.
۹.الشهیدالثانی، زینالدین بن علی العاملی، تمهیدالقواعد، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، اوّل، ۱۳۶۱ ش.
۱۰.الصدر، محمدباقر، دروس فی علمالاصول، مؤسسهٔالنشرالاسلامی، قم.
۱۱.الصدوق، محمد بن علی الحسین بن بابویهالقمی، معانی الاخبار، تصحیح علیاكبر الغفاری، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ هـ . ش.
۱۲.ــــــ ، من لا یحضرهالفقیه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
۱۳.الطوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیبالاحكام، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
۱۴.عبدالرازق، علی، الاسلام و اصولالحكم، المؤسسهٔالعربیه للدراسات والنشر، بیروت، اوّل.
۱۵.علی اكبریان، حسنعلی، درآمدی بر قلمرو دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۷ ش.
۱۶.الفاضلاللنكرانی، محمد، القواعدالفقهیه، مؤسسهٔالكلام، مطبعهٔ مهر، قم، الطبعهٔ الاولی، ۱۴۱۶ ق.
۱۷.القرافی، شهابالدین ابن العباس احمد بن ادریس عبدالرحمن الصنهاجی، الفروق، دارالمعرفه، بیروت.
۱۸.القمی: میرزا ابوالقاسم، مكتبهٔالعلمیه الاسلامیه، تهران.
۱۹.الكاظمیالخراسانی، محمدعلی، فوائدالاصول، مؤسسهٔالنشرالاسلامی، الطبعهٔالاولی، ۱۴۰۹ هـ . ق.
۲۰.الكلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الاصول من الكافی، دارالكتاب الاسلامیه، چاپخانه حیدری، تهران، ۱۳۶۳ ش.
۲۱.المصطفوی، محمدكاظم، القواعد مؤسسهٔالنشر الاسلامی، الطعبهٔالاولی، ۱۴۱۲ ش.
۲۲.المظفر، محمدرضا، الاصول الفقه، نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ ش.
۲۳.الموسویالخمینی، روحاللَّه، الرسائل، المطبعهٔالعلمیّه، قم، ۱۳۸۵ ش.
۲۴.هادوی تهرانی، مهدی، مكتب و نظام اقتصادی اسلام، مؤسسه فرهنگی خانه خرد، اوّل، ۱۳۷۸ ش.
۲۵.الهاشمی، محمود، بحوث فی علمالاصول، مؤسسهٔ دائرهٔالمعارف الفقهالاسلامی، مطبعهٔ فرودین، الطبعهٔ الثالثه، ۱۴۱۷ ق.
منبع:فصلنامه قبسات
منابع و مأخذ
۱.ابنهشام، السیرهٔالنبویه، داراحیاءالتراث العربی.
۲.الاسنوی، عبدالرحیم، التمهید فی تخریج الاصول علی الفروع.
۳.الاشقر، محمدسلیمان، افعالالرسول و دلالتها علیالاحكام الشرعیه، مؤسسهٔالرساله، الطبعهٔالثانیه، بیروت، ۱۴۰۸ ق.
۴.البجنوردی، القواعدالفقهیه، مكتبهٔالبرهان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۵۵ ش.
۵.الحرالعاملی، وسائلالشیعه، دار احیاءالتراث العربی، بیروت.
۶.الحسینی المراغی، عبدالفتاح، العناوین، مؤسسهٔالنشرالاسلامی، قم، ۱۴۱۸ ق.
۷.الحسینیالشیرازی، محمد، الفقه، كتاب القواعدالفقهیه، الطبعهٔالاولی، ۱۴۱۴ ش.
۸.الشهید الاول، ابی عبداللَّه محمد بن مكی العاملی، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، تحقیق عبدالهادی الحكیم، مكتبهٔالمفید، قم.
۹.الشهیدالثانی، زینالدین بن علی العاملی، تمهیدالقواعد، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، اوّل، ۱۳۶۱ ش.
۱۰.الصدر، محمدباقر، دروس فی علمالاصول، مؤسسهٔالنشرالاسلامی، قم.
۱۱.الصدوق، محمد بن علی الحسین بن بابویهالقمی، معانی الاخبار، تصحیح علیاكبر الغفاری، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ هـ . ش.
۱۲.ــــــ ، من لا یحضرهالفقیه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
۱۳.الطوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیبالاحكام، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
۱۴.عبدالرازق، علی، الاسلام و اصولالحكم، المؤسسهٔالعربیه للدراسات والنشر، بیروت، اوّل.
۱۵.علی اكبریان، حسنعلی، درآمدی بر قلمرو دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۷ ش.
۱۶.الفاضلاللنكرانی، محمد، القواعدالفقهیه، مؤسسهٔالكلام، مطبعهٔ مهر، قم، الطبعهٔ الاولی، ۱۴۱۶ ق.
۱۷.القرافی، شهابالدین ابن العباس احمد بن ادریس عبدالرحمن الصنهاجی، الفروق، دارالمعرفه، بیروت.
۱۸.القمی: میرزا ابوالقاسم، مكتبهٔالعلمیه الاسلامیه، تهران.
۱۹.الكاظمیالخراسانی، محمدعلی، فوائدالاصول، مؤسسهٔالنشرالاسلامی، الطبعهٔالاولی، ۱۴۰۹ هـ . ق.
۲۰.الكلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الاصول من الكافی، دارالكتاب الاسلامیه، چاپخانه حیدری، تهران، ۱۳۶۳ ش.
۲۱.المصطفوی، محمدكاظم، القواعد مؤسسهٔالنشر الاسلامی، الطعبهٔالاولی، ۱۴۱۲ ش.
۲۲.المظفر، محمدرضا، الاصول الفقه، نشر دانش اسلامی، ۱۴۰۵ ش.
۲۳.الموسویالخمینی، روحاللَّه، الرسائل، المطبعهٔالعلمیّه، قم، ۱۳۸۵ ش.
۲۴.هادوی تهرانی، مهدی، مكتب و نظام اقتصادی اسلام، مؤسسه فرهنگی خانه خرد، اوّل، ۱۳۷۸ ش.
۲۵.الهاشمی، محمود، بحوث فی علمالاصول، مؤسسهٔ دائرهٔالمعارف الفقهالاسلامی، مطبعهٔ فرودین، الطبعهٔ الثالثه، ۱۴۱۷ ق.
منبع:فصلنامه قبسات
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست