چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
نگرشی به روششناسی علم اقتصاد
یکی از مقولههای با اهیت پیرامون علم اقتصاد، بحثهای روش شناختی و همچنین موضوع تأثیر اندیشههای فلسفی و ارزشی در تئوریهای این علم میباشد. این مباحث چه از ناحیه روشهای بررسی علمی و تفکیک آنها از روشهای غیر علمی، و چه از نظر نقش دیدگاههای فکری مکاتب و نظامهای مختلف اقتصادی، جایگاه برجستهای را در ادبیات مربوط به این رشته به خود اختصاص داده است. نوشتهای که ترجمه اولین قسمت آن از نظر میگذرد یکی از مجموعههای ارزشمند در این زمینه میباشد. نویسنده که از اساتید معروف دانشگاه «کنت» (kent) در انگلستان میباشد، از صاحب نظران ایرانی الاصل است که به ایران و ارزشهای جامعه ایرانی بسیار پایبند است.(۱) نویسنده با اعتقاد بر این که علم اقتصاد در شرایط و اوضاع و احوال فعلی دستخوش بحران میباشد، ریشه بحران مذکور را به چارچوب و فلسفه اقتصادی، روشها، تئوریها و عقاید حاکم بر آنها مرتبط دانسته، هر گونه راه حل در ارتباط با این بحران را نیز مبتنی بر این نگرش روش شناختی میداند. و با دیدی نقادانه مروری بر خاستگاه تئوریها مینماید.
این نوشته حاصل سالها مطالعه و تفکر در ارتباط با درک سئوالات و مسایل اقتصادی و اجتماعی است. اندیشیدن روی یک سلسله تلاشهایی جهت یافتن راهحلهای عقلایی برای حل مسائل (و سئوالات) مذکور میباشد؛ و دقت در انجام آن دسته کوششهای عملی است که در قالب آن منشأ مسایل فوق یعنی فلسفه، علوم اجتماعی و تاریخ، بازشناسی و حلاجی گردد. به همین خاطر موضوع مورد بحث ممکن است برای یک سری از اقتصاددانان، فلسفی جلوه نماید، اگر چه من هرگز به فیلسوفانه مطرح کردن مسایل اقتصادی و اجتماعی علاقه نداشتهام (و این شیوه را قبول ندارم)؛ به طور کلی این اقتضاء خود موضوعات است که به فلسفه کشیده میشود. به طور خاص هر تحقیق و بررسی جدی که در ارتباط با اهمیت (و اعتبار) روشهای یادگیری و مربوط به درک و حل مسایل اقتصادی و اجتماعی باشد، در صورتی که محتوای فلسفی و تاریخ آن در نظر گرفته نشود، ناقص (و اغلب بی ارزش) خواهد بود.(۲) لازم به نظر میرسد که مفاهیم و تئوریهایی از فلسفه که متناسب با موضوع اقتصادی ـ اجتماعی مورد نظر هستند، اشاره شوند. و در ضمن، مثالهایی از تئوریهای اقتصادی در این ارتباط بیان شوند.(۳) من در یک سری از مباحث، مثالهایی از تئوریها و تجربیات علم اقتصاد (و گاهی از سایر علوم اجتماعی) ارائه دادهام. البته خوانندگان نیز میتوانند از میان متون درسی، مثالهای دیگری نیز اضافه نمایند. ضمنا قصد من از حل این مسایل، فروش محصولات آنها نبوده است. و هر نوع قضاوتی و تحت هر نامی که در مورد مطالب من بشود (که مثلاً خیلی فلسفی است، خیلی اقتصادی است، خیلی رادیکال و یا خیلی محافظه کارانه است) بگرمی، میپذیریم. و قبول دارم که روش عمومی من تا حدی غیر تخصصی است.
● مبحث اول:
▪ علم اقتصاد و فلسفه علوم اجتماعی
فلسفه(۴) ، علم(۵) و جامعه همه چهرههای مختلف و اجتنابناپذیر زندگی انسانی هستند. نه جامعه میتواند از فلسفه و علم بدور باشد و نه علوم و فلسفه میتوانند جدا از یکدیگر باشند. علوم بدون فلسفه، فاقد جهت و بار اجتماعی خاص خود هستند، در عین حال فلسفه بدون وجود علوم از کسب جایگاه متناسب است اجتماعیاش باز میایستد. ارتباط فلسفه و علم هم از جهت قابلیت تجزیه و تحلیل و هم از لحاظ تفکیک ناپذیری، همانند ارتباط عناصر موجود در خود زندگی میباشد. نه تماما انتزاعی و غیر محسوس هستند و نه همگی واقعی و عینی میباشند؛ نه عقلانی صرف و نه مادی خالصاند؛ نه بطور کامل وضعی، نظری دارند و نه آنچناناند که وضعی عملی خالص داشته باشند. اصولاً اینگونه خط کشیدنها و جداسازیهای انعطافناپذیر (و خشک) خطا و اشتباه است. این خط کشیدنیها هیچ نوع ما بازاء و متناظر خارجی در جهان واقعی ندارند.(۶) در گذشتهها نیز تکنولوژی بدون روح و عاطفه و در قالبی انعطافناپذیر، باعث هلاکت و نابودی خود شده و از سوی دیگر پرهیزگاری یک بعدی (به شکل خشک معنوی) هم، ره به جایی نبرده است. ممکن است امور مذکور در آینده نیز بر همین منوال باشند. در هر صورت، فلسفه، علم و جامعه، مرگ و زندگی مشترکی دارند؛ و این شامل تمدن بزرگ تگنولوژی موجود نیز میگردد (همراهی معارف مذکور در جهان متمدن و پیچیده امروزی نیز مطرح است).
▪ وظایف و فلسفه علوم اجتماعی
اصولاً علوم اجتماعی بایستی دو وظیفه را تحقق بخشند (و دو نقش را ایفا نمایند):
یکی وظیفه و نقش توضیحی است؛ و دیگری نقش توصیه و تجویز است(۷) . هر دو اینها در برگیرنده راههایی برای حل مسایل و مشکلات شناخته شده اجتماعی و علمی میباشند. هر دو آنها بایستی توصیفی دقیق از واقعیتها و پدیدههای متناسب (و مورد نظر) را ارائه نمایند. نقش و وظیفه توضیحی علاوه بر این، یک مطالعه و بررسی وسیعتر (پویا) از گرایشات (و روند) تکاملی ماهیت اجتماعی و اقتصادی پدیدهها را نیز میطلبد. جدای از این مطالب، وظیفه اصلی علوم اجتماعی توصیه و تجویز میباشد، و آنها برای تحقق اهداف و آرمانهای جامعه به قاعدهسازی (و فرمول بندی) گزارههای وشن، جهت ترسیم خط مشیها مبادرت میورزند؛ مثلاً نظریههایی را تنظیم میکنند که بیانگر شرایط و اوضاع و احوال مورد نیاز یک دولت دموکراتیک باشند و یا معرف پیشرفت اجتماعی و یا تخصیص کارآمد منابع اقتصادی است.
فلسفه علوم اجتماعی امری تجریدی و بدون فایده نیست. به همان اندازه تجریدی و بدون فایده است که کتاب راهنمای شهری مربوط به یک شهر بزرگ برای افرادی که وارد آن شهر میشوند، بدون فایده است. کتاب مذکور که در اولین مکان (برخورد با افراد) به آنها داده میشود، در یک دیدگاه (و دورنمای) تاریخی مروری بر الگوهای طراحی و معماری شهر دارد، بیانگر سیاستهای اجرایی (مربوط به حکومت داخلی) است. همین طور اوضاع محیط زیست و منابع آلودگی آنها را ثبت نموده است، ارتباط رفاه مناطق گوناگون را بیان میکند و نوعی نقشهکشی کارآمد در کل مناطق و در میان هر منطقه را ارائه میدهد. لازم نیست که افراد در زمینه این آگاهیها متخصص باشند، اما لازم است یک خلاصه اساسی از آن را دریابند؛ چون لازم است یک ایده کلی نسبت به مسایلی که با آن مرتبط هستند، داشته باشند (ولو به صورت تصادفی). لذا، اگر آنها این حد آگاهی از امور شهری را هم کسب ننمایند، ممکن است راه را گم کنند و در مناطق دیگر، اطلاعات ناقص و بسیار کمی به آنها داده شود. فلسفه علوم اجتماعی در برابر سوابق و پدیدههای تاریخی به توصیف مبانی منطقی و تشریح روشهای تحقیق اجتماعی و اقتصادی مبادرت میورزد. فلسفه علوم اجتماعی هم وضع کلی توسعه و تدوین روشهای مذکور را تشریح میکند، و هم شرایطی فعلی و دور نمای آینده آنان را (چه به صورت نظری و چه به شکلی عملی. علاوه بر این فلسفه علوم اجتماعی میتواند به بررسی خصوصیات روشها و یا رفتارهای علمی، به طور کلی بپردازد. البته در نقش اخیر، به صورت فلسفه اجتماعی، یا جامعهشناسی علم و یا جامعهشناسی عالِم (من جمله عالم علوم اجتماعی)، بروز میکند. قضاوتهای ارزشی و اغراض ایدئولوژیک یا به مرحله توصیفی جامعهشناسی عالِم وارد نمیشوند و یا حداقل جداگانه مورد توجه قرار میگیرند.
در صورتی که فلسفه علوم اجتماعی در تحقق اهداف مذکور موفق شود، در آن صورت، به طور خودکار به دو نتیجه (یا دو هدف) دیگر نائل خواهد آمد: اولین نتیجه این است که فلسفه علوم اجتماعی روشن خواهد کرد که روشها و نتایج، ابزارها و اهداف، مسیرها و مقاصد، از همدیگر غیر قابل تفکیک هستند، یعنی این یک سخن بی مفهوم (و ادعایی بیهوده) است که گفته میشود «در علم و یا در جامعه میتوان به نتایج مطلوبی نایل آمد، بدون توجه به این واقعیت که ابزار دستیابی به آن نتایج در نظر بوده باشند. هر فعالیتی منجر به یک سری اهداف و وظایف میگردد، اما احتمال نمیرود که نتایج مذکور مطلوب باشند، مگر آن که روشها و ابزارهای متناسبی برای حصول آنها بکار گرفته شده باشد؛ مثلاً جاده کمبریج ما را به کمبریج میرساند ولی به آکسورد نمیرساند، اگر جاده مذکور نهایتا ما را به آکسفورد هم برساند، در واقع سفر پر هزینهای را انجام دادهایم (هم از نظر زمان و وقت تلف شده و هم از لحاط پولی و مادی) یا مثلاً قبضه قدرت سیاسی و اداره یک حکومت، شاید از هر طریق ممکن باشد اما تدوین یک نظام سیاسی مشخص (و مفید) تنها از طریق کاربرد ابزارهای متناسب امکانپذیر خواهد بود؛ مثلاً در آستانه انقلاب فرانسه، جمعیتهای شورشی ژاکوبنها، نهایتا توسط روبسپیر ROBESPIERRE) و با استفاده از تیغ گیوتین نابود گردیدند؛ اما از سوی دیگر ناپلئون بناپارت (N.Bonaparte) با شیوههای زمامداری، با آنها (و دیگر گروههای مخالف) برخورد کرد.(۸)
هر تئوری اجتماعی نیز درباره بعضی از مسایل اجتماعی، یک سلسله اطلاعات بدست میدهد، اما این امکان وجود دارد که اطلاعات مذکور و یا مسایل و مشکلات مورد نظر، درست نباشند. مگر این که ابزارها و روشهای اعمال شده به صورتی دقیق گزینش شده و در فرایند تحقیق مورد بازنگری قرار گرفته شده باشند. هدف، ممکن است وسیله را توجیه کند و یا توجیه نکند؛ اما ابزار و وسیله، مطمئنا (اگر کامل نباشد)، روی هداف تأثیر میگذارند.
دومین نتیجه این است که مسایل اجتماعی و اقتصادی جداییناپذیر (تقسیمناپذیر) هستند. یعنی: امکان دارد بتوان از یک پدیده معین اجتماعی ـ اقتصادی نوعی تجزیه و تحلیل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره را ارائه داد، اما عرضه راهحلهای اقتصادی خالص، اجتماعی خالص و غیر آن (باز به صورت خالص) برای حل مشکلات و مسایل واقعی اجتماعی غیر ممکن است؛ مثلاً در بررسی عملکرد دستگاه کبد و هینطور ارائه راهحلهایی برای درمان آن (در صورتی که کبد مورد مطالعه، دچار مشکلاتی بوده و عملکرد آن طبیعی نباشد)، تشخیص عوامل شیمیایی خالص، فیزیکی خالص و یا روانشناسی خالص امکان ندارد. این موضوع در مورد درمان بیمار نیز به همین صورت است. بدیهی است منظور این نیست که ما به عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی یا حتی به عنوان یک اقتصاددان و جامعهشناس، بایستی از تمامی روشها، تئوریها و واقعیتهای قابل اعتماد پیرامون مسأله مورد نظر آگاهی داشته، آنها را بکار بریم. این شیوه نه ممکن است و نه مفید خواهد بود. بلکه به این معنی است که تا حدی که امکان دارد، تلاشی آگاهانه در ارتباط با مسأله مورد مطالعه (علم یا یک معرفت و یا یک موضوع) به عمل آورد تا در ابعاد گوناگون آن، دیدگاه وسیعی حاصل آید. علاوه بر این نباید بااین دعا که «روشها و موضوعهای مورد علاقه ما (فرضا علم اقتصاد) مفیدترین و یا قویترین هستند» و یا مثلاً «در میان علوم اجتماعی، اقتصاد علمیترین و یا مهمترین است». خودمان را فریت دهیم. همه بایستی تلاش کنیم که تعصبات روشنفکری کمتری داشته باشیم و از خود تحمل بیشتری نشان دهیم. این وضعیت (و این روحیه) از خود راضیبودن در وادی علمی و روشنفکری (خودخواهی عقلانی) در عین حال که میتواند بشدت مخرّب باشد، در ارتباط با روشها و مواد تحقیق اجتماعی نیز کار مهمی انجام نمیدهد. احتمالاً این شیوه برخورد، نوعی محصول جانبی، مربوط به برنامههای آموزشی و روشهای تربیتی است (شیوه مربوط به فرهنگ و تاریخ). تقریبا هر نژاد و ملتی که روی کره زمین زندگی میکند، خود را (بنا بر دلایل واقعی و یا توهمی) یک نعمت برای بشریت تلقی میکند. گاهی حتی ارتفاع کوهها، اندازه صحراها و عمق اقیانوسها بعنوان شواهدی برای این نوع ابراز وجود عجیب و غریب، ذکر میشود. وقت آن رسیده که حداقل دانشمندان از کاربرد و گسترش این برخوردهای نادرست (که همه قربانی آن هستیم) در پیگیریهای مربوط به دانش و آگاهی خود، ممانعت بعمل آورند.(۹)
▪ در ارتباط با قلمرو و مناسبت موضوع
علم اقتصاد در کوران یک بحران بسر میبرد، همه اقتصاددانان و یا تقریبا همه اقتصاددانان از این مطلب آگاه بوده و با آن موافقاند. اگر چه ممکن است در مورد راه چاره دقیق و یا توصیه و تجویزی کارآمد برای حل بحران توافق نداشته باشد. این دیدگاه آنچنان گسترده است که ذکر شواهد و یا مواردی برای ارجاع به آن شرمآور به نظر میرسد. در دهه گذشته(۱۰) شاهد اوضاع و شرایطی بودهایم که یک سری از استوانههای تدوین کننده علم اقتصاد، از قبیل هیکس (Hicks)پروفسور لئونتیف (Leontief)و هنری فلپس ـ برون (Phelps_ Brown) در تبیین ویژگیها و چهرههایی از این بحران، به گروه انشعابی (مرتدگونه) اقتصاددانان صاحب نامی چون پروفسور گلبریث (Galbraith)لُرد کلدور (Kaldor) و پروفسور جون رابینسون (Robinson) پیوستهاند(۱۱) . کتاب «ریشه عقاید اقتصادی» از دکتر گایراث (Guy Routh)دربرگیرنده یک بیان خلاصه و بسیار عالی نسبت به مسایل و ارجاعات مورد بحث میباشد. و همانطور که توماس کوهن (Thomas kuhn)اشاره کرده است، وقتی یک علم در جریان یک بحران قرار میگیرد، معمولاً بازگشت آن به تجزیه و تحلیلهای فلسفی مرتبط با مبانی آن میباشد(۱۲) در نتیجه (به خاطر وقوع بحران در علم اقتصاد) یک افزایش یک افزایش نسبی در علاقه (و گرایش) یک سری از اقتصاددانان در مورد موضوعاتی که به فلسفه علم اقتصاد مربوط میشود، بوجود آمده است.
پیرامون بحران مذکور به همان اندازه اطمینان هست که در مورد فقدان یک راهحل همه پسند، این اطمینان وجود دارد. در عین حال ما نشان میدهیم که موضوع به صورتی غیر صحیح در ذهنها جا افتاده است. اصولاً این اعتقاد اشتباه است که «علم اقتصاد مادامی که با یک بحران ناگهانی مواجه نشود، توانایی تجزیه و تحلیل و ارائه طریق در برخورد با مشکلات اقتصادی را دارد.(۱۳) به طور خاص دیدگاه خوشبینانه و تضمین نشدهای (و تثبیت نشدهای) که در دو دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نسبت به تئوریها و روشهای اقتصادی مطرح بود (و طمطراق شدید اقتصاد اثباتی) هیچ نوع شاهد و دلیلی برای پیشرفت و موفقیت ما در حال حاضر به حساب نمیآید. بلکه برعکس اینها شواهدی برای ضعف جامعهشناختی ـ روانشناختی و در عین حال (نشانگر) خودستایی علمی ما است که باعث شده گرفتار وضع بحران فعلی شویم. همان دو دهه شاهد حاکمیت اوضاع و شرایط مشابه جامعهشناختی ـ روانشناختی در میان سایر دانشمندان علوم اجتماعی نیز بودیم. محتمل نیست که این وضعیت را حمل بر امور تصادفی تاریخی نماییم. زمانی که پایان ایدوئولوژی اعلام گردید(۱۴) وقتی که روانشناسی رفتاری اختراع شد(۱۵) ، هنگامی که جامعهشناسی کارکردی حاکم شد(۱۶) شرایطی که داشتن یک سلسله آگاهیهای تاریخی از عقاید و اندیشهها و حوادث نوعی نقص محسوب میشد.(۱۷)
حالت «خودستایی روشنفکری» منعکس کننده یک خوشبینی، اجتماعی ـ اقتصادی گستردهتری از دوره اشتغال کامل، مصرف انبوه آزادی تجاری، توافقات سیاسی و امثال آن بود و همصدا با این شعار انگلیسیها بود که «وضع تاکنون به این حد عالی نبوده است.» تشریح کامل ماهیت و علل و عوامل آن وضعیت خوش بینی اقتصادی ـ اجتماعی نامعقول، از گنجایش این نوشته خارج است. در عین حال، این حقیقت خیلی محتمل است که هم در آن زمان و هم در حال حاضر رونقها و رکودهای تئوریهای جزمی (ارتدکس) اجتماعی ـ اقتصادی بیشتر تحت تأثیر فضا و محیط اجتماعی ـ اقتصادی بودهاند (تا عوامل دیگر). و مسأله مهمتر از این است که یک قضیه ناگهانی و یا مدام فکری رخ داده باشد. عملکرد نسبتا یکنواخت اقتصادی ـ اجتماعی غرب خیلی کاری به درست یا غلط بودن تئوریهای موجود نداشت. اصولاً شواهدی وجود نداشت که نشان دهد، این تئوریها استفاده عملی داشتهاند. برای حل مسائل جدی و یا دریافت توصیههایی جهت حل مسایل و مشکلات، به تئوریها رجوع نمیشد. آنها به حال خود رها شده بودند که به تقویت زمینههای خود و اختراع و حل معماهای علمی بپردارند.
حالا اجازه بدهید به بررسی یکی از ادعاهای استفاده از تئوریها بپردازیم. یعنی در ارتباط با اقتصادی به سنجش بپردازیم که در آن ادعا میشد که موفقیتهای اقتصادی پس از جنگ، نتیجه مستقیم کاردکرد تئوریهای کینزی بوده است. هیچکس منکر این حقیقت نیست که «جان میناردکینز» در ارتباط با بیکاری ناشی از کمبود تقاضا، یک تئئوری رضایتمندانه را پیشنهاد (و طراحی) نمود، که بطور وسیعی تدوین کننده تکنیکهای مدیریت تقاضا(۱۸) در جوامع سرمایه داری گردید. این موضوع نباید باعث شود که زیاد خوشبین بود؛ چون موضوع جدیدی نبوده است؛ یعنی این ایده که هزینههای عمومی میتوانند در تحقق یک سلسله تعادلهای اقتصادی در سطح کلان (افزایش رُشد اقتصادی) کمک کنند، در گذشته (هم در تئوری و هم در عمل) به میزان زیادی سابقه داشته است. میتوانید سیاستهای اقتصادی مربوط به صنعتی شدن آلمان و ژاپن را به عنوان نمونه در نظر بگیرید. اگر آن دسته از اقتصاددانان نئوکلاسیک که ادعا میکردند «یک پوند سرمایهگذاری بخش عمومی دقیقا یک پوند سرمایهگذاری بخش خصوصی را کاهش میدهد»،(۱۹) راست میگفتند، در آن صورت این که هموطنان آنان زیر سر نیزههای آلمانی (در جنگ جهانی اول) نابود میشدند، میتواند نوعی خواب و خیال بوده باشد؛ زیرا این سر نیزهها و قدرت اقتصادی پشت سر آن، در نتیجه دخالت مستقیم دولت آلمان در اقتصاد آن کشور بوده است.(۲۰)
در دهه ۱۹۲۰ بسیاری از اجزاب سیاسی و عدهای از روشنفکران پیشنهاد دخالت دولت در اقتصاد را دادهاند. در انگلستان در اوایل ۱۹۲۹، کینز، جرج (۲۱) و مُزلِی (۲۲) (Mosely)سندی را به امضاء رساندند که چنین دخالتهایی را پیشنهاد میکرد. مطمئنا ریشه برخوردهای درونی حزب کارگر که باعث فروپاشی آن حزب در سال ۱۹۳۱ گردید بایستی مرتبط با وجود دیدگاههای متفاوت در همین زمینه باشد. حتی سیاست متعادل اقتصادی روزولت قبل از انتشار تئوری عمومی کینز بود.(۲۳)
البته موفقیت کینز در تطبیق این نوع سیاستها، با چهارچوب تئوریهای جزمی (ارتدکس)(۲۴) اقتصاد ـ با وجودی که دارای نسخه قبلی هم بود ـ نوعی پیشرفت مهم عقلانی (و روشنفکری) به حساب میآید. اما این سیاستها با فقدان هر مطلبی پیرامون میل نهایی به مصرف و کارآیی نهایی سرمایه و یا تقاضای سفته بازی پول (۲۵) عمل میشد و هنوز هم عمل میشود. در هر صورت اقتصاد زمان جنگ محتاج یک تئوری اشتغال کامل نبود. و وظیفه بازسازی پس از جنگ (چه توسط جناح فاتح و چه از ناحیه گروه شکست خورده) به طور خودکار منجر به اشتغال کامل از منابع میگردید. در عین حال در آن شرایط کتاب تئوری عمومی به رشته تحریر در آمده بود و شاید بتوان برای آن در ارتباط با توجیه وقایع تجربی آن زمان، نوعی ارزش و اعتبار نیز قایل شد.(۲۶) اما برای دهههای بعد (دهههای پس از انتشار کتاب کینز) چطور؟ درسی که کینز به سیاستگزاران بخش عمومی و مشاوران اقتصادی حرفهای آنان میداد دقیقا چه بود؟ خیلی خلاصه میتوان گفت: هزینههای عمومی راه علاج همه چیز در تمامی زمانها و کلیه موقعیتها (از موقعیتهای سیاسی و حزبی گرفته تا رفاه اجتماعی و رُشد اقتصادی) میباشد. در عمل (براساس تئوری مذکور) هیچ نوع تمایز قابل توجهی بین هزینههای مصرفی و سرمایه گذاری، بین اشتغال کامل بلند مدت و رفاه و فراوانی حاصل از انباشت سرمایه و یا سیاستهای کوتاه مدت (که به خاطر نقش انفعالی پس انداز، افزایش مصرف تشویق میگردد)، وجود ندارد.(۲۷)
با این اوضاع و احوال آیا میتوان امور مذکور را شواهدی برای نشان دادن موفقیت تئوریهای توافق سیاسی و یا تئوریهای اقتصاد اثباتی، محسوب نمود؟ آنچه را میتوان به عنوان سهم و نقش اقتصاد اثباتی در این پیروزی عقلانی دانست، یکی حل بعضی از معماهای کینزی است و ان معمای مربوط به خطی بودن یا خطی نبودن تابع مصرف بلند مدت است؛ و دیگری بازسازی تئوری نئوکلاسیک با توجه به اثبات این امر است که تئوری کینزی نیز زاییده شده از تئوری نئوکلاسیک میباشد.
از همان اوایل دهه ۱۹۳۰ این موضوع قابل پیش بینی بود که سیاستهای مبتنی بر تئوری کینزی، آثار تورمی بهمراه خواهد داشت. این موضوعی بود که میبایست خیلی زودتر و خیلی جدیتر از این، با آن برخورد میشد (بئوی اقتصاد اثباتی حتی در ارائه طریق برای حل چنین موضوع روشنی نیز موفقیتی بدست نیاورد. به عبارتی تئوری مذکور بکار رفته است اما منشأ اثر مثبت و قابل توجهی نبوده است).
لذا این امر اشتباه است که معتقد باشیم: علت بحران علمی فعلی به طور عمده این است که کارکرد تئوریهای اقتصادی ـ اجتماعی، متوقف گردیده است. ریشه بحران واقعی در این امر است که دانشمندان همواره تنها یک فضا و اوضاع و احوال اقتصادی ـ اجتماعی آنی (در محدوده خاص) را معرفی کرده، و خود را با آن و شرایط آن تطبیق میدهند. ما همه آگاهیم که شرایط عدم تعادلی جاری مربوط به اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی، ممکن است بدون کمترین تلاش از ناحیه دانشمندان علوم اجتماعی صورت گیرد (بدون نقش تئوریها موضوع تغییر کند). کشورهای تولید کننده نفت ممکن است زمانی مهربانتر و یا کم زودتر شوند (کنایه از تغییر شرایط و اوضاع و احوال کلی است).
جوامع غربی ممکن است با شدت کمتری به افزایش رفاه خود بپردازند (اینها و موارد مشابه آنها نمونههای خاص و سادهای هستند). لذا به دست آوردن بعضی توضیحات مربوط به بحرانهای علمی پیرامون علوم اجتماعی، نسبتا ساده میباشند و ممکن است همین موضوع ما را فریب دهد که باور کنیم تئوریها در جریان هستند (و کار میکنند). اگر به این موضوع برسیم یک مصیبت بزرگ خواهد بود (نوعی خوش بینی غیر عقلانی و نامعتبر نسبت به تئوریها).
تا زمانی که ما بحران فعلی را، کارکرد ناقص و مقطعی بدانیم و آن را علامت یک بیماری وسیع و حساس ندانیم، وقوع مصیبت (علمی) بسیار محتمل است. در آن صورت ما بایستی در ایجاد یک سلسله رونقها و رکودهای روانشناختی به موازات مابازاء جامعه شناختی آنان خودمان را مقصر بدانیم.
این بحران واقعی علوم اجتماعی (و شاید همه علوم) در زمان ما میباشد. و این در حالی است که سازمان آموزشی و حرفهای (تخصصی) ما در این زمینه هیچ نقش سازندهای ندارد؛ نه نقش راهبردی جامعه را بعهده دارد و نه به نقادی آن میپردازد. مثلاً در زمان رونق، به کشف مسایل و مشکلات پنهانی آن بپردازد و سپس پیشبینی کند که در صورت عدم توجه به آن مسایل و مشکلات، کسادی (و رکود) به وقوع خواهد پیوست. سازمان مذکور به جای پرداختن به این امور، در بهترین شرایط یک مستخدم غیر نقاد است که به دنبال جریان حرکت میکند و در بدترین وضعیت، مأمور است و معذور (به عبارت دیگر بزرگترین هنر نظام آموزشی و حرفهای این شده است که وضع موجود را حفظ نماید و هیچ گونه بازنگری در روشها در طول زمان به عمل نمیآورد).(۲۸)
بررسی فعلی به جای خود کمترین تلاش فکری (عقلانی) در این زمینه است و پاسخی است براساس مفاد فوق که به بحران علم اقتصاد و علوم اجتماعی داده میشود. هدف ظریفتر این کوشش ارئه یک مطالعه نقادانه از مبانی منطقی و روشهای علم اقتصاد و ویژگیهای اخلاقی، ایدئولوژیکی و جامعهشناختی مربوط به پیشرفت و یا رکود آن میباشد. و در قالب گستردهتری (و با هدف بالاتری) به ارائه چهارچوبی اقدام مینماید که شاید در آن، ریشههای بحران حقیقی علم اقتصاد کشف گردد. ضمنا در این زمینه هیچ نوعی پیش فرض مورد نظر نیست که مثلاً یک سری تلاشهای محدوده توسط یک نویسنده غیر مشهور دارای تأثیر مهمی بر عقاید انسانها و یا بر مسیر تحولات آنها باشد. این امر چیزی بیشتر از یک تلاش جهت تحقق مسئولیت (و وظیفه) اجتماعی و مسئولیت (و تعهد) روشنفکری نیست؛ که در قالب یک اصطلاح فارسی که «وظیفه رسول، رساندن پیام است» بیان شده است (علی رغم این که هر نتایجی برای خودش و برای گیرنده پیام داشته باشد.)(۲۹)
بسیاری از مسایل مربوط به فلسفه اقتصادی با میزان قابل ملاحظهای از سوء تفاهم و درهم ریختگی همراه است. یک سری از این مشکلات بایستی به دلیل این واقعیت باشد که اقتصاددانان، موضوع را خیلی جدی تلقی نمیکنند؛ و در عین حال از قضاوتهای مربوط به مسائل گوناگون نیز خودداری نمینمایند. یک سری دیگر ناشی از انتزاعات مکرری است که در ارتباط با این موضوعات نسبت به دورنمای تاریخی آنها و یا از اصل معارفی که اینها از آن معارف قرض گرفته شدهاند، به عمل آمده است.
مبحث بعدی در برگیرنده بازنگری اجمالی از عقاید و روشهای اقتصادی است، که با امور اساسی فلسفه علم و تاریخ اجتماعی مرتبط است. لذا به نحوی زمینه ساز، استدلالات مباحث بعدی خواهد بود. مبحث سوم به بررسی اندیشه معیارها و وضعیت اقتصاد اثباتی در ارتباط با اثبات گرایان منطقی و فلسفه علم پوپر میپردازد. در قالب مبحث چهارم نوعی ارزیابی نقادانه نسبت به فلسفه علم جدید بویژه اندیشه پرفسور کوهن و دکتر لاکاتوش، صورت میگیرد. این ارزیابی هم در درون خود آن نظریات و هم در ارتباط با کاربرد آنان در تاریخ و روشهای علم اقتصاد به عمل میآید. مبحث پنجم به مطالعه و تشریح اوضاع و رفتار ساختار آموزشی و ریشههای اجتماعی و نهادی آن اختصاص دارد. در مباحث بعدی بررسی مفاهیم ارزشی و ایدئولوژی و تناسب و ارتباط آنها با مباحث علمی مورد توجه قرار میگیرد.
تمام این برنامه قسمتی از یک تلاش است که توسط آن از طریق کشف قلمرو جهلمان به محدودیتهای دانش و آگاهیمان پی ببریم.
ترجمه: یداللّه دادگر
۱. Al _ shaykh al_mufid akd Numeh_ye Mufid
__Editor
۲.Qur۰۳۹;anik Exegesis
__Ayatullah Musawi Ardabili
۳.A Study in the Filed of Revelation
_Khadim ۰۳۹;Alizadeh
۴. the Variant Rradings of the Qur۰۳۹;an
__Kazim Qadizadeh
۵. A Crititcal Analysis of Theory of the Imaginary Nature of The Time __Mohsen Kadivar
۶. God in the Mirror of beauty and Glory
__Muhammad Sdiq Kamilan
۷.An compara tive study of the Rights if rights of Refugees in Fiqh and International
legl Instruments
__Sayyid Muhanmad Qari Sayyid Fatimi
۸.An Introduction to Islamic Economics
__Ayatullah Musawi Ardabili
۹. Ideology and Method in Economics
__Trans. by Yadullah Dadgar
۱۰ A Brief Report of the Maktad-e Amir al-Mu۰۳۹;minin Research and Education Charitable Institution; Years ۱۳۴۶ H.Sh. (Part ۱)
Address: Dar al-Ilme-e Mufid
۴۵ Metri Saduq Ave
Qum
Postal Address: P.O.Box ۳۷۱۸۵-۳۶۱۱, Qum
islamic Republic of Iran
Tel: (۲۵۱)-۷۷۱۵۷۵۲;۷۷۱۵۷۶۳
Fax: ۳۷۳۹۵
Yearly Subscriptoon:
Europe, U. S., & OceanaUSS ۳۰.۰۰
Other countries USS ۲۰.۰۰ Current A/C No: ۲۱۰, Dar al-Ilm, Bank Millat, ۴۵ Metri Saduq Branch
۱. Al _ shaykh al_mufid akd Numeh_ye Mufid
__Editor
۲.Qur۰۳۹;anik Exegesis
__Ayatullah Musawi Ardabili
۳.A Study in the Filed of Revelation
_Khadim ۰۳۹;Alizadeh
۴. the Variant Rradings of the Qur۰۳۹;an
__Kazim Qadizadeh
۵. A Crititcal Analysis of Theory of the Imaginary Nature of The Time __Mohsen Kadivar
۶. God in the Mirror of beauty and Glory
__Muhammad Sdiq Kamilan
۷.An compara tive study of the Rights if rights of Refugees in Fiqh and International
legl Instruments
__Sayyid Muhanmad Qari Sayyid Fatimi
۸.An Introduction to Islamic Economics
__Ayatullah Musawi Ardabili
۹. Ideology and Method in Economics
__Trans. by Yadullah Dadgar
۱۰ A Brief Report of the Maktad-e Amir al-Mu۰۳۹;minin Research and Education Charitable Institution; Years ۱۳۴۶ H.Sh. (Part ۱)
Address: Dar al-Ilme-e Mufid
۴۵ Metri Saduq Ave
Qum
Postal Address: P.O.Box ۳۷۱۸۵-۳۶۱۱, Qum
islamic Republic of Iran
Tel: (۲۵۱)-۷۷۱۵۷۵۲;۷۷۱۵۷۶۳
Fax: ۳۷۳۹۵
Yearly Subscriptoon:
Europe, U. S., & OceanaUSS ۳۰.۰۰
Other countries USS ۲۰.۰۰ Current A/C No: ۲۱۰, Dar al-Ilm, Bank Millat, ۴۵ Metri Saduq Branch
منبع : گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست