شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا
بی نشاط بهار
نه لب گشایدم از گل نه دل كشد به نبید
چه بینشاط بهاری كه بیرخ تو رسید «سایه»
شب چهارشنبهٔ آخر سال بود و با وجود تمامی سر و صداها و ترقهها و نارنجكهای دستی و چه و ... بدون خوردن شام به خواب رفت. در این چند سال اخیر تنها شبی بود كه تا صبح نه از خواب پرید و نه نیازی به صدا كردن همسر وفاكار و فداییرفتارش پیدا كرد. دغدغهای درین چندین ماهه داشت كه در این یكی دو روز آخر، برطرف شده بود.
آرامشی كامل با نفسی مطمئن كه لازمهٔ یك پرواز تمام و كمال است حاصل شده و صبح، شوكت خانم او را بیدار كرد، (اشتهای صبحانه خوردن را داشت اما شوق و شور سفر بر هر نیاز زمینی میچربید) در مقابل پرسش همسرش كه میل به صبحانه خوردنش را جویا میشد جواب مثبت داد اما وقتی سینی صبحانه را آوردند دیگر پریده بود. پرندهٔ رهاشده و از قفس رسته به همین سادگی، هر چند كه همسر شیفته و شوریدهاش نمیخواست و نمیتوانست بپذیرد (آرامش بیمار درین یكی دو روز اخیر او را امیدوار ساخته بود) غافلگیر و مستأصل شده وزن اتفاق فراتر از طاقت شانههای نحیفش بود، پسرش را به مدد طلبید.
سعید با آمبولانس و دكتر رسیدند پس از آزمایشهای لازم دكتر انگشت تحسّر و افسوس و دریغ میگزید و شوكت خانم دست به زیر سر همسرش برد و گفت ببین دكتر گردنش حرارت دارد و ... بالاخره پذیرفت امیدش ناامید شد. تكیده و شكسته، از پای به ناگاه افتاد. دلش برای شوكت شنیدن تنگ شد. شوكت، شوكت، نامی كه در این دو سال بیش از هر كلمهٔ دیگر شنیده بود از لبهای آقا، با طنینی كه سرشار از پیوند شوق و استدعا و لحنی كه آمیزهای از ارادت و احترام و استمداد و استرحام و اندكی اضطراب بود، اضطراب از اینكه نكند یك بار صدا كند و شوكت حاضر یراق و آماده نباشد.
... پیرمرد با زمستان رفت. به بهار نرسید. حوصلهٔ دید و بازدید عید در جسم و جان خسته و بستر سودهاش نمانده بود و از اینكه در روی تخت بیماری هنگام نوروز دیدار شود آن هم با لولههایی كه یكی بینیاش را میآزرد و دیگری میهمان چند سالهٔ پهلو و مثانهاش شده بود و ...
آزار مضاعف اینكه نمیتوانست كت و شلوار پوشیده و كراواتزده، آراسته و پیراسته، ساز بزند، پذیرایی و میهمانداری كند؛ سخت بود چرا كه هشت دهه سرپا و تكیهگاه و سرفراز ایستاده با قامتی چون سرو همواره افراشته و لبخندی كه مهر و علاقه در دلها كاشته و آرشهای كه نغماتش بسیار عاشق و مجذوب در پس و پیش بر جای گذاشته و ...
چند سالی بود كه همه عكسهایی كه از او گرفته میشد دلگیرش میكرد عكسها یا رادیوگرافی بود یا از روی تخت برداشته شده و رنجوریهایش را منعكس میساخت. فقط چند ماه قبل در ۱۵/۸/۸۴ كه زادروز هشتاد و شش سالگیاش بود تصویرش او را سر ذوق آورد و خون و حرارت و نور بر دل و چهره و چشمهایش آورد. عكسی كه با حسن سلیقهٔ همسرش به قنادی داده شده بود تا بر روی كیك تولد او عیناً گراوری خامهای شود و این آخرین باری بود كه از تخت پایین آمده و بر روی مبل نشستن در حضور جمع را و لذت حضور در بیرون تخت را مزمزه میكرد.
بیست سال قبل اولین بار كه زیارتش كردم به مناسبت درگذشت استاد زندهیاد محمود كریمی و در منزل برادرش بود. ارادت و علاقه و فرزندی خود را ابراز كردم. بزرگوارانه و كریمانه و پدرانه پذیرفت. دلجویی كرد و مرا نواخت و ویولن را هم. به مدد ویولن قطعهای اجرا كرد كه به تعبیر خود او صدای نالهٔ مرغی را بیان میكرد در قفسی تنگ اسیر شده و برای آزادی آرزومند است و در حسرت پریدن مویه میكند و این قطعه را به دختران خردسال استاد كریمی تقدیم كرد و قبل از آن هم دربارهٔ مرحوم كریمی گفت نكتهای را كه درباره خودش نیز صدق میكرد، بیان كرد: «صدای آقای كریمی سرشار از بیگناهی بود.»
و از آن روز به بعد در یك پیمان نابسته هموار سمت و نقش پدر فرهنگی و معنوی و هنری را برای بنده و دیگر فرزندان فرهنگیاش به خوبی ایفا میكرد، همچنان كه پسرش سعید را خوب آموخته بود كه نه فقط تار بنوازد و بسازد، بلكه فراتر از اینها خوب نگاه كند و انسانی زیست كند. همان گونه هم شجاعالدین لشگرلو و یا حسین یوسف زمانی و یا فرهاد فخرالدینی و یا شاملو كاربند و یا ... را و نیز با همان دقت و توجه كه به خانم زری تجویدی آموزش خوشنویسی میداد، رموز و دقایق آرشهكشی ویولن و برتر از آن درس زندگی را به خانم سرور زرهگر میآموخت در آموزش و رفتار و تعالیم علمی و هنری، نهایت شفقت و دلسوزی را به لحاظ صفای ذاتی و جبلیاش بروز میداد.
پس از انتشار آلبوم (به یاد استاد) و دلگیریهایی كه برایش در پی داشت یك شب به اتفاق استاد زندهیاد سید محمد میر نقیبی در معیت اساتید احمد ابراهیمی و همایون خرم به منزل استاد رفتیم. آقای حسن فدائیان فرد هم با شوق فراوانی همراهمان بود. در آن شب درسهای اجتماعی و هنری فراوانی را بدون اینكه كلاس رسمی دایر شود از رفتار و كردار استاد میشد فرا گرفت. مطالبی كه مطرح میكرد مستند و مستدل و مورد قبول جمع بود.
مرحوم میر نقیبی از آشناییاش با خوانندهٔ تصنیف «آزادهام من» گفت و اینكه وقتی او را كه بسیار مبتدی بوده و به استاد تجویدی معرفی مینماید استاد در كمتر از یك ماه سر و كله زدن با خواننده، او را به مرز آمادگی برای ضبط میرساند و شد آنچه شد ... قطعاً خانوادهٔ محترم استاد همه كتاب تاریخ موسیقی مرحوم حسن مشحون را در كتابخانه ارزشمند استاد محفوظ دارند كه آن شب استاد همه مطالب را در مورد موسیقی و تاریخ موسیقی گفت و بیان داشت در حاشیه كتاب مزبور نیز یادداشت كرده است.
نكتهٔ دیگری كه استاد عملاً و بدون تعمد و بنا بر یك رفتار و یك منش انجام داد و ارزش اشاره را بسیار دارد این بود كه وقتی در جهت پذیرایی و احترام به میهمانان و بعد از اجرای پیشكسوتان و بزرگان مجلس به آقای علی فاموری (جوانترین شاگرد استاد) دستور ساز زدن دادند ایشان بنا بر آموزهها و تعالیم استاد ابتدا از حاضران اجازت خواست و ویولن را كوك كرده و ترانهٔ جاوید و زیبای، «تو ای پری كجایی» ساختهٔ بیبدیل جناب همایون خرم را به زیبایی نواخت كه البته مورد تحسین و تشویق استاد خرم واقع شد و نیز آقای فدائیان هم همراهی كرد، اما این نكته شایان توجه دوستانی كه شاید یك یا دو اثر بیشتر در كارنامه آنان نیست ولی خود را فراتر از همهٔ جهان میدانند و مستغنی از توجه و عنایت به آثار دیگران چه و چهها كه بماند!
در بین همه شاعران همروزگارش به سید حسن برقعی (عماد خراسانی) ارادت و علاقهٔ عجیبی داشت. بین او و همه هنرمندان به ویژه اهل ادب و شعر و كلام حشر و نشر و ارتباط دوستانهای برقرار بود، اما عماد را به گونهای دیگر؛ و بارها و بارها به بنده گفت بهترین غزلسرای معاصر از نظر من عمادست و چون بر ادبیات و نظم و نثر اشراف قابل قبولی داشت نظر ایشان مورد تأیید بسیاری از اهل هنر بود و هست. به قدری از دیدن عماد و رفاقت با او خوشحال بود كه یك روز برایش سرودم بیت زیر را و ایشان تأیید كرد:
از تمام خاطرات تلخ و شیرین یاد باد
شأن شاگرد صبا بودن، رفاقت با عماد
اغلب غزلهای عماد را یا كامل و یا چند بیتی از یك غزل را حفظ بود و در آخرین دیدارشان، كه اتفاقاً به همت آقای قاسمعلی فراست و دوستان دیگر به تصویر هم كشیده شده است و از شبكه دو صدا و سیما نیز پخش گردید، استاد تجویدی بر روی تخت و روی بر چهرهٔ عماد افكنده و دست را بر دست او نهاده، خواند كه (سرودهٔ عماد را):
جز بیخبری در همه عالم خبری نیست
فریاد مكن داد مكن دادگری نیست
و همین گونه احساس استاد عماد خراسانی بود كه هر گاه به ایشان میگفتم استاد برویم منزل آقای تجویدی با وجود تمامی ضعفهای جسمانی و بیحوصلگیهای روحی و روانی و كهولت و خلوتگزیدگی و ... استقبال میكرد و مشتاق بودند و اینك هم قطعاً شاد و شاداب بر سر سفرهٔ اجداد بزرگوار عماد و نیاكان مطهر سید محمد میرنقیبی نشستهاند.
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز، آن طرف بیشترند
استاد علی تجویدی پس از پیروزی انقلاب، كمتر ویولن را به دست گرفت مگر برای آموزش و یا جلسات پژوهشی و یا مگر به ضرورت و ایجاب و بیشتر تنهاییها و عشقبازیهای خود را به نواختن سهتار و مشق خوشنویسی، اختصاص داده بود؛ به ویژه سهتار كه آخرین ابزار هنری بود كه بر زمین نهاد. او حتی در روزهایی كه دیگر نمینوشت اما با ناخن انگشت سبابهٔ دست راست كه همسرش كوتاه نمیكرد، بر امیدها میافزود تا سال پیش كه در تلخترین حال اجازه داد ناخن مزبور كوتاه شود. تسلط استاد بر ساز سهتار تا بدانجاست كه استاد عبادی به تأیید ایشان پرداخت: «در سهتار هم استادی مسلم و هنرمندی شایسته هستید ...»
احاطه و اشراف استاد بر ردیف موسیقی ایرانی در بین اقران و همروزگارانش (به ویژه در بین شاگردان صبا) یك شگفتی و استثناء بود. معاشرت و موانست ایشان با زندهیادان عبدالله خان دوامی، اسماعیل قهرمانی، نورعلی خان، سید حسین طاهرزاده و خسرو مُلكِ تجرید، یعنی حاج آقا محمد مجرد (منزل حاج محمد) در جهت فراگیری و درك و دریافت ظرایف و لطایف گوشهها و آوازهای ردیف، منحصر به فرد است و بازتاب آن اینكه تمام ساختهها و آثار استاد برخلاف وجه غالب و جریان رایج آن روزها هرگز رنگ و بویی غیر ایرانی نیافت ...
قصد نگارنده بیان شأن و جایگاه هنری استاد نیست كه «اظهر من الشمس» است و (مادح خورشید مداح خودست) و به غیر از آثار جاوید ایشان فقط یك دست خط تأیید و تصدیق استاد ابوالحسن صبا كه در سال ۱۳۲۹ نگاشتهاند فراتر از تأیید هر مقام و تریبون و شخص است و همچنین چند بیت از منظومهٔ بلند مرحوم حاج آقا محمد مجرد كه در رثای صبا سروده و در آن ابیات استاد تجویدی را ستوده كافی است تا نام تجویدی در دفتر تاریخ هنر ایران مخلد بماند.
زان میانه علی تجویدیست
كه تو را بود یار و هم یاور
راوی است از صبا و یاحقی
وز دو استاد كسب كرده هنر
استاد علی تجویدی به لحاظ اجتماعی بسیار مبادی آداب و متعهد به اصول معاشرت و قواعد اجتماعی بودند، نه به دلیل ضرورت شهرنشینی و وظیفهٔ اجتماعی بلكه به لحاظ صفاها و زلالیها و مهربانیهایی كه داشت.
از یك طرف خبر درگذشت استاد محمد میر نقیبی او را بسیار متأثر ساخت و همچنین سوگ و درگذشت دیگر هنرمندان و از طرفی هم هر گونه موفقیت و بهروزی درباره هر یك از دوستان و آشنایان و شاگردانش چه پیر و چه جوان، چه مشهور و چه گمنام، او را شاد میساخت و به راستی حلقهٔ واسط و مهرهٔ پیوند بسیاری از هنرمندان و فرهیختگان محسوب میشد.
همزمان با مراسم تجلیل از استاد عماد خراسانی در بیمارستان آراد بستری بودند ولی برگزاركنندگان و بانیان این كار نیكو را خیلی تشویق كرده و نواختند و آنان كه در مراسم یادبود استاد علیاصغر خان بهاری در تالار وحدت حضور داشتند با بنده قطعاً همعقیدهاند كه كلام و حضور و اشاراتش چقدر در جهت ارتقاء بخشیدن و یا اعتلای هنر و توجه به هنرمندان بود. و ای كاش دوست و پیشكسوت گرامی جناب شاهرخ نادری دست بر قلم برده از استاد و دغدغههایش هنگام ایجاد صندوق رفاه هنرمندان و تأسیس این مجموعه و بیمهٔ آنان و اقدامات علمی و فكری و كمكهای استاد به لحاظ اقتصادی و ... بنویسد و نیز حاج علی مرادخانی از تلاشهای استاد تجویدی در جهت اختصاص قطعهای به نام هنرمندان كه صرف نظر از حذف نگرانیهای خانوادهٔ هنرمندان مرحوم، عاملی باشد برای تجمیع و تمركز هنرمندان كشور (حداقل پس از فوت).
درین یادداشت به زندگینامه و روزشمار (سالشمار) و كارنامهٔ فرهنگی استاد اشارهای نكردم كه دوستان دیگر قبلاً در كتب و مقالات موسیقی و اینك در یادداشتهای درجشده در مجلات و روزنامهها، بدین كار پرداختهاند و خواهند پرداخت از آن رو به بیان خاطرات و مشاهدات پرداختم تا شهادت داده باشم بر مهربانیها، پاكیها، سلامت نفس، عزتمندی و دیگر خصایص و صفات نیك استاد با اشاره بدین نكته كه توفیق مجالست و حضور در محضر استاد برای بنده افتخار و شأن ارزشمندی است اما نه اسباب تفاخر و یا خدای ناكرده منیّت و مطرح ساختن شخصی كه چنانچه این گونه بنگریم دیوار اتاق استاد از بنده و هر كس دیگر بیشتر شاهد اتفاقات و حوادث و خاطرات بوده است.
نقل مطالب مذكور از باب عرض ارادت و همچنان كه ذكر شد شهادت بر انسان بودن و بزرگواریها و كودكدلیها و آینهگونگیهای آن بزرگمرد بود. در طول این سالها افراد بسیاری به استاد عرض ارادت خالصانه و صادقانه و یا بعضاً مصلحتاندیشانه كردند؛ اما همواره در مقابل صمیمیتها و صداقتها و صفا و علاقهمندی بیریا و مفید آقای مجید سالك برادرزادهٔ خانم استاد (شوكت خانم) كه واقعاً دلسوزیهای كارگشایانه و عملگرا و گره گشودنهای بسیار امیدواركننده و مؤثر داشت همواره احساس كوچكی و بیفایدگی كردهام و حق این بود كه از این بزرگوار نیز قدردانی شود گرچه او واقعاً با خدای خود كار خویش انداخته و هزینه و تاوان دلبستگیهای بیریا و بیغش خود را به استاد میداد. اما این گونه خلوص و ارادت در این روزگار باز هم كیمیاگون و نادر است و حق تلاشش را خداوند حتماً خواهد گزارد.
از استاد آثار مضبوط و مكتوب فراوانی نیز به جای مانده كه هنوز در مرحله قبل از نشر است و امیدواریم كه به همت خانوادهٔ محترم و شاگردان ایشان با همكاریهای همواره برقرار مركز موسیقی حوزه هنری به حلیهٔ طبع آراسته و در دسترس علاقهمندان قرار گیرد، ـ ان شاء الله.
علیرضا پورامید
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست