جمعه, ۲۵ خرداد, ۱۴۰۳ / 14 June, 2024
مجله ویستا

دیوان سالاری در خدمت چه کسی؟


دیوان سالاری در خدمت چه کسی؟
مدتهاست كه به خدمت ها و خیانت های دیوانسالاری (بوروكراسی) می اندیشم.
دیوانسالاری موجود، چقدر به حل مشكلات كمك می كند و چه میزان به تثبیت مشكلات می انجامد؟
دیوانسالاری پدیده جدیدی نیست و تمدن ها و حكومت های مقتدر، هرگز بدون انضباط دیوانی نبوده اند. در دوره های اخیر هم بوروكراسی را تجسم مدیریت عقلی و علمی دانسته اند ولی باید دید كه آنچه روی كاغذ آمده و موضوع بحث های نظری در باب عقلانیت ابزاری بوده با آنچه عملا اتفاق افتاده و بخصوص آنچه با پوشش مدرنیزه كردن دولت ها در دهه های اخیر تحقق یافته، واقعا چه مقدار دولت را عقلانی و چه مقدار عقل ها را دولتی یعنی رسمی، كلیشه ای و اداری كرده است؟
بسیاری از انقلاب ها در تارهای عنكبوتی بوروكراسی، گرفتار شده اند، تارهایی كه خاصیت ارتجاعی و بازگرداننده دارند و همه شور و شعور انقلابی را خنثی می كنند و اوضاع را به عصر ماقبل انقلاب ها باز می گردانند.
خواص مثبت دیوانسالاری را كاملا می پذیریم مشروط به آنكه براستی به مدیریت علمی بینجامد.
اما دست كم در كشورهایی چون كشور ما كه دهه های متوالی تحت سلطه رژیم های وابسته بوده اند و الگوهای جعلی، تحمیلی و وارداتی پوسیده را تجربه كرده اند، مساله بوروكراسی، غالبا نوعی دولت در دولت را می سازد تا ظاهرا بودجه اقتصاد و مملكت را محاسبه پذیر، برنامه ریزی شده و علمی و شفاف نشان دهد اما در واقع مسائل بسیاری را غیرشفاف، غیرعملی و حتی تبدیل به ضد برنامه می نماید.
حتی بهتراست بگویم بوروكراسی گاهی، نقش ابزاری خود را از دست می دهد، تبدیل به یك ایدئولوژی می شود و اخلاق ویژه ای می سازد كه حالتی تخدیری و ایستا را بر كل سیستم تحمیل می كند. در نتیجه كم كم وسیله تبدیل به هدف می گردد و هدف به وسیله!
ایدئولوژی دیوانسالارانه، عملا باعث اصطكاك درون سیستمی می شود. همه چرتكه می اندازند و هركس جزئیات كار خود را می داند اما هیچكس از كلیت كار و نتیجه عملی آن، چیزی نمی داند. همه مشغول كارند اما كاری پیش نمی رود. تلاش می كنند ولی گره ای باز نمی شود.
به طور خلاصه باید گفت كه نظام بوروكراسی موجود چند شاخصه برجسته دارد. اول اینكه پیچك وار در حال توسعه است. یعنی اصولا میل دایمی به بسط حوزه نفوذ و سیطره اختیارات و دائره استیلای خود دارد.
دوم اینكه با تمام توان از خود دفاع می كند. حتی ساختمان و ابزار كار مازاد خود را هم راضی نیست كه به دیگران بدهد و به بهانه های واهی از آن مراقبت می نماید.
سوم اینكه به شدت بخشی نگر و جزئی نگر است.
شاخصه چهارم این است كه در مقابل تحولات مقاوم است. هر نوع تحول را به منزله آسیب به خود تلقی و در برابر آن مقاومت می نماید و آخر اینكه بازدهی آن بسیار پایین و هزینه آن فراوان و رو به افزایش است. در چنین وضعیتی چه راه حل هایی وجود دارد؟
عده ای تسلیم می شوند و بیلان كار از پایینی ها می گیرند و به مسئولین بالاتر می دهند و وجدانشان با همین آمارها آرام می گیرد در حالی كه برای امثال من آدم ها مهمند نه آمارها. آمارها را همه دولتها و مدیران می دهند و بازی با اعداد را بلدند یعنی طبق گزارش های رسمی شان همه چیز خوب و ایده آل است. همه می توانند آرام بخوابند كه بوروكراسی، بیدار است!
اما در صحنه زندگی واقعی مردم، مشكلات حل نشده باقی می ماند، این همان خطری است كه من از دوران مسئولیتم در شهرداری تهران و حتی قبل از آن، همواره از آن رنج برده ام و خواسته ام با شكستن سنت های غلط و بدعت های وارداتی، دستگاه اداری را از این تار گسترده عنكبوتی خارج نمایم كه البته گاهی امكان پذیر شده و گاهی نیز نشده است.
راه دوم برای رهایی از باتلاق بوروكراسی، قانون شكنی یا دور زدن قانون است كه بسیاری برای منافع ایل و تبار و حزب های دولت ساخته و یا منافع شخصی خود بارها و بارها به این اعمال مبادرت كرده اند. این اعمال با اعتقادات و منش من سازگار نیست و به هیچ وجه به چنین راه هایی اعتقاد نداشته و ندارم و برای اصلاح آن آمده ام. چرا كه عمیقا معتقدم تا برابری همگان در برابر قانون تامین و تضمین نشود، به دولت اسلامی نخواهیم رسید.
راه سوم، اصلاح انقلابی و آنی قوانین و خانه تكانی سنگین در سیستم دیوانسالاری كشور است. این وظیفه مهم و مشترك مجلس و دولت است كه باید در همین دوران و در سریعترین زمان ممكن تحقق هر چند نسبی یابد در غیر این صورت به این زودی ها دیگر چنین اتفاقی رخ نخواهد داد و یا حداقل كار روز به روز سخت تر خواهد گردید، كما اینكه تاكنون چنین روندی را شاهد بوده ایم. اگر بوروكراسی كه مظهر عقل ابزاری است و باید ابزار باشد، خود تبدیل به هدف و شغل اصلی دولت شود، به جای آنكه هزینه ها را كم كند و بودجه ها را شفاف و برنامه ها را عملی كند، تبدیل به ترمز سیستم می شود و بلكه باید گفت این اختلال تا جایی پیش می رود كه شبكه هایی ایجاد می شود كه بودجه عمومی را هزینه خصوصی می كند، ساختاری برای توقف خلاقیت ها و تبدیل رودخانه مواج انقلابی و مبتكر به مردابی مرده و ساكن.
اینك ما بر سر دو راهی مهمی قرار گرفته ایم: انقلاب فدای بوروكراسی یا دیوانسالاری در خدمت انقلاب؟
نكته دیگر در این رابطه، آن است كه باید به نقطه تعادل میان نظریه و عمل برسیم. ما با دو خطر در این مسیر همواره مواجه هستیم. یكی برخورد غیر كارشناسانه و غیر علمی و بدون توجه به مشكلات كشور است كه آن را می توان عمل زدگی نامید (البته باید توجه داشت كه عمل زدگی با عمل گرایی متفاوت و بلكه متضاد است.)
خطر دوم آن است كه به نام مدیریت علمی یا عقلانیت و به بهانه های دیوانی و پشت عنوان اصلاح گام به گام بخواهیم ركود و توقف و تحجر مدیریتی را توجیه و تثبیت كنیم و حتی عقبگرد نماییم. عده ای می خواهند تنبلی ها و كندی ها و وقت كشی های ملی و مدیریتی را تحت لوای دروغین علمی بودن توجیه و تئوریزه كنند. این هم عمل گریزی است. علمی بودن غیر از ذهن زدگی است. از درون اتاق در بسته نمی توان همه مشكلات واقعی را حل كرد. علم باید در خدمت عمل باشد. من از تفكری می ترسم كه بودجه عمومی و فرصت تاریخی دولت نهم را قربانی ذهنیت ها و عمل گریزی و محافظه كاریها كند. با شتابزدگی و عمل زدگی مخالم ولی نباید اجازه بدهیم كه انقلاب و مردم را فدای بوروكراسی كنند. وظیفه تاریخی ما آن است كه بوروكراسی را در خدمت مردم درآوریم. شعار ما این خواهد بود: دیوانسالاری در خدمت مردم نه مردم در خدمت دیوانسالاری!
منبع : روزنامه کیهان