پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کاستیهای تغییر بیولوژیک سیاست در امریکا


کاستیهای تغییر بیولوژیک سیاست در امریکا
● تمهید بحث:
تا کنون در خصوص پیروزی اوباما و حزب دموکرات امریکا تحلیلهای متعددی در ایران، ‌منطقه، جهان و نیز موطن خود وی انتشار یافته است. بی آنکه مقصود و پندارم، کوچک شمردن تبیینهای مورد نظر باشد، معتقدم بخش اعظم تحلیلهای به عمل آمده از نوعی عدم دقت رنج میبرد. امّا این که اگر به ادّعای نگارنده، تحلیلهای مابعد پیروزی اوباما ‌متعمقانه نبوده، پس شالودهها و بنیادهای نزدیک به واقع در این انتخابات چیست و پیروزی اوباما با چگونه تبیینی سازگاری و سازواری دارد؟! به نظر میرسد با بررسی اجمالی گفتارها و تحلیلهای ما بعد انتخابات اخیر امریکا، طیفها و سنخهای متعددی نمایان میشود.
● پرسشها و تبیینهای ژورنالیستی پیروزی اوباما
برای کشف حقیقت و پردهگشایی از رازهای سر به مهر انتخابات اخیر امریکا، تلاش میکنیم چند طیف از پرسشها را مورد ارزیابی قرار دهیم: امّا از آنجا که صنعت ژورنالیسم با نوعی رفتار گریز از مرکزِ حقیقت ملازم بوده و غوغا زیست میباشد، لذا مقام و منزلت پرسشهای معطوف به کشف حقیقت را پاس نمیدارد. در این طیف از پرسش، هدف و غایت، معطوف به خواستها و آرزوهای پرسشگر است نه کشف و دلالت به خود حقیقت. در این مقام از پرسش، پرسشمندی دغدغهای مقدس و رهآموز حقیقت نیست،‌بلکه ملازم با سفسطه و بیشتر مأمور به ایجاد تردید و غبار آلود کردن اذهان جستجوگران حقیقت میباشد. شاید بتوان گزارههای زیر را حامل مضامین گفته شده معطوف به معرفتشناسی سطح ژورنالیسم در ظهور اوباما ارزیابی کرد:
آیا «او» باماست؟! ظهور اوباما برای ایران فرصت است یا تهدید؟
"اوباما شیفتگی" یا "مک کین هراسی"، ‌کدامیک زیبنده ایرانیان است؟!
آیا دمکراتها بهتر از جمهوریخواهان هستند؟!
چرا دکتر احمدی نژاد، ‌پیروزی اوباما را به وی تبریک گفت؟
پرسش ژورنالیستی اصولگرایانه: با توجه به معلوم شدن برخی مواضع ضد ایرانی اوباما و اقدامات وی در نزدیکی به رژیم صهیونیستی،‌رئیس جمهور از چه روی مبادرت به صدور نامه به رئیس جمهور منتخب امریکا کرده بود؟!
تبیین های شگفت انگیز «اوباما شیفتگان» در دوم خرداد: در میان تحلیلهای دوم خردادیان،‌ اظهارات آقایان محترم حزبی و اندیشگی این طیف، ‌تقریباً شگفت انگیزترین تبیین ها در ایران را به خود اختصاص داده است:
با روی کار آمدن یک دمکرات در امریکا، اکنون نوبت انتخاب یک اوبامای ایرانی و دمکرات اسلامی است؟! امّا متأسفانه ما اوبامای ایرانی نداریم.؟!
فضایی کنونی که در دنیا حاکم است، محصول و مرهون ظهور اوباما می باشد. این فضا را باید غنیمت شمرد؛ از این رو پیام احمدی نژاد به اوباما مثبت ارزیابی میشود و تابوها را شکست!
انتخاب اوباما درایران حامل پیامهای جدیدتری است! بسیاری از عقلا و بزرگان قوم! دریافتهاند کسی که باید از طرف ایران با طرف امریکایی سخن بگوید نه میتواند احمدی نژاد باشد و نه میتواند از مکتب او برخاسته باشد!
هر که طرفدار اوباماست، در انتخابات دهم به رئیس جمهور سابق [خاتمی] رأی دهد.
و بالاخره آقای گفتمان گفته بود؛ عدهای از سیاست مداران برای انتخاب اوباما نذر و نیاز کرده اند. در ادعای متساوی الاضلاع نشان دادن انتخاب مک کین و اوباما، نوعی اصرار و تمایل به یکی از این دو در سیاستمداران ما نهفته است.
به نظر میرسد در تحلیل دو سر طیفهای «اوباما شیفته دوم خردادی» و نیز برخی دلسوزان «زخم خورده امریکا» در ایران،‌ ارزیابی دقیقی از شالوده انتخابات و چیستی نتیجه آن ارائه نشده است. این درحالی است که برای تحلیل دقیق موضوع باید بر تمامی جوانب آن وقوف پیدا کرد. ارائه این تحلیلها در حالی است که ملّت هوشمند ایران و دولت اصولگرای کنونی، پیشاپیش بر شالوده به هم تنیده قدرت و سیاست در امریکا واقف است. از سویی دیگر، امروز کیست که نداند طشت رسوایی دموکراسی امریکایی دیر زمانی است که از بام جهان افتاده است.
● جریان شناسی گفتمانی پرسشها و تبیینهای ژورنالیستی
با اندکی تعمق، در دو طیف از گزارههای بالا باید گفت، به رغم چالشهای متعدد پیشروی جامعه امریکا و بحران هویت در آن [که استنادات آن به زودی در تألیف مستقلی از سوی نگارنده با عنوان جامعه شناسی معرفت در انتخابات امریکا؛ بررسی چیستی شالوده‌گفتمانی تغییر در امریکا تقدیم مشتاقان خواهد شد.] و نیز علیرغم اقتدار و اعتلای ایران و ایرانی در زمانه کنونی، پرسشها و تبیین های گفته شده امّا فاقد هم جبهگی با منافع ملّی بوده و بعضاً مطابق با میل اهالی سیاست و ناظر بر مسائل زیر است:
غربْ محوری، هسته مرکزی گزارههای یاد شده میباشد و گزارهها، «خویش» را با «غیر» دیگری به نام امریکا تبیین کرده اند.
امریکا هراسی در گزارههای یاد شده غلبه دارد.
اوباما شیفتگی برخی اهالی سیاست در ایران نیز بدیل امریکا هراسی نمیباشد و مؤید همان امریکا هراسی است.
تراز سیاست و جامعه امریکا، واژگان نهایی گزارهها، پرسشها و تبیینهای گفته شده برخی اهالی سیاست به شمار آمده است، چه اینکه ملاک و مناطی غیر از تراز امریکا در این گزارهها مشاهده نمی شود.
تحلیلهای گفته شده، به جای پردازش روند بحرانی در مرکزیت کاپیتالیسم و ارائه گزارش متعمقانه از اتفاقات زیر پوستی امریکا، و نیز به جای ارزیابی مناسبات دقیق از رفتارهای شالوده شکنانه در لایه زیرین قدرت و سیاست در امریکا ]میکروفیزیک و میکروپلیتک قدرت و سیاست[ به لایه های روبنایی سیاست معطوف بوده و صرفاً محصول انتخابات را ملاک قضاوت قرار داده است.
توانایی و قدرت ملّی و فرا ملّی ایرانیان و دیگر ملل آزاده و متمدن جهان به خصوص ملتهای انقلابی منطقه نادیده انگاشته شده و اثبات آن از سوی«غیر»ی به نام اوباما و ذیل تحولات امریکا تحلیل شده است.
نتیجه اینکه به نظر میرسد تبیینهای گفته شده، ارزیابی هایی سنتی از مناسبات روبنایی قدرت و سیاست در جامعه امریکاست. ثانیاً برخی از این گزارهها نه از روی سهو و یا احیاناً برخوردار از روح خلاّقه و پرسشمند، که به دلیل «هم افقی» تحلیلگران با «وقت» و "افق" دموکراسی و آرمانشهر امریکا بیان می شود. وانگهی این طیف از گزارهها امّا بر آن است تا سهم قدرت ملّی و فرا ملّی ایرانیان را به دلیل بغض به اقدامات دولت نهم و شخص رئیس جمهور در "گفتمان تغییری" جامعه کنونی امریکا نادیده انگارد.
● پرسش های حقیقت محور در پیروزی اوباما
اما نقیض پرسشهای اهالی سیاست و صنعت ژورنالیسم که به جای تکیه بر مشهورات، ره آموز کشف حقیقت در پیروزی اوباما باشد، چیست و واژگان نهایی آن از منظر گفتمانی بر کدامین دالها ابتناء یافته است؟ به نظر میرسد پرسشهایی نظیر اینکه اوباما پس از پیروزی چگونه رفتاری با ایرانیان و ملّتها خواهد داشت؟ وضع جهان پس از اوباما چگونه خواهد شد؟! و این قهرمان! با جهانیان چه خواهد کرد؟ و…، مسائلی انحرافی و دور از واقعیت بافتهای زیرین سیاست و سپهر گفتمانی تکون قدرت در لایه های زیرین [و نه ساختار قدرت] جامعه امریکاست. امّا سوالهای اصلی حقیقت محور و کشف چیستی ماجرای پیروزی اوباما از نظر نگارنده به شرح زیر است:
دانش واژه های انتخاباتی اوباما چه بود و چه نسبتی با جریان رسمی سیاست و قدرت در امریکا دارد؟ آیا بین این دو مشابهت و ملازمهای دیده می شود؟
مراد از تغییر در ادبیات انتخاباتی امریکا چیست؟ آیا این تغییر در چشمانداز «تعالی» است یا «ذیل» «ترقی» قابل شناسایی است؟
آفرینندگان تغییرات امریکا چه کسانیاند؟ آیا باراک اوباما "خالق تغییر" است یا خود وی "محصول گفتمان تغییر" در جامعه امریکا میباشد؟
گفتمان سیاست عمومی در جهان کنونی چیست؟ و آیا جریان ملّی و یا حتّی جریان رسمی سیاست و قدرت در امریکا قادر به پیمودن مسیری مخالف آن بوده است؟
رسانه های مسلط در امریکا تدارک گر کدامین گفتمان ]گفتمان جنگ و گفتمان تغییر[ بوده اند؟ واژگان نهایی «مردم» از یک سو و «رسانه»های حاکم از دیگر سو، حول چه مدلولهایی قابل شناسایی اند؟
دلایلشکل گیری و غلبه «گفتمان تغییری» در جامعه امریکا کدام اند؟ دلایل افول هژمونی قدرت رسمی امریکا از "گفتمان غالب" به "بی اعتباری گفتمانی" چیست؟ آیا ملّت بزرگ ایران و رئیس جمهور ایرانی در مهندسی و معماری گفتمان تغییر تأثیر داشتهاند یا نه؟
آیا اوباما در امتداد شکل گیری گفتمان اخیر نوپدید، غیر دولتی و منطبق با خواست میکروپلیتک وضع کنونی در امریکا حرکت خواهد کرد یا طی روزها و ماههای آینده با بیاعتنایی به ظهور «ملاکهای صدقی» و «واژگان نهایی تغییر»، خارج از سپهر عمومی گفتمان اخیر، ذیل محافل و مراکز هژمونیک و ساختاری قدرت به مدیریت جامعه امریکایی خواهد پرداخت؟ در این صورت آیا نزد افکار عمومیِ خواستار تغییر، «قابلیت اعتبار» خویش را از دست نخواهد داد؟
به نظر میرسد پاسخ به سؤالهای گفته شده، خود رمزگشای شالوده تغییرات امریکا باشد، امّا این پرسشها خود رهآموز دیگر شاخصه های مهم حول جامعه امریکا میباشد.
● جریان شناسی گفتمانی پرسشهای حقیقت یاب در گفتمان تغییری امریکا
با تأمل در چیستی و چگونگی پرسشهای اخیر میتوان پی برد که بنیان و شالوده جامعه امریکا، نه در سطح روبنایی و صد البته هژمونیکِ سیاست، که در لایههای زیرین و «میکرو پلتیک قدرت» و سیاست «قابل اندازه گیری و دریافت است. از این رو، با استفاده از جریان شناسی گزارهها میتوان گفت به عکس نگاه پیشین، در این سطح از تحلیل، پرسشهای زیر مهم ارزیابی می شود:

آیا امریکای اوباما همان ابرقدرت با مختصات گذشته است؟! به دیگر سخن، آیا امریکای اوباما همان امریکای ریگان و بوش است؟ به راستی با توجه به اخبار زیر پوستی امریکا، قهرمان سازی اوباما چگونه تحلیل خواهد شد؟
● وجوه اشتراک سیاست و قدرت در جناحین دموکرات و جمهوریخواه چیست؟
وجوه اشتراک و افتراق ماکروفیزیک قدرت و میکرو فیزیک سیاست در جامعه امریکا کداماند؟! و هریک از دو سطح گفته شده، دلالت کننده کدامین وضع در جامعه شناسی امریکاست؟
آیا اوباما قهرمانی جهانی است یا به قول آرنولد که در شوی انتخاباتی جمهوریخواهان بدان اشاره کرد، باید پاهای نحیف اوباما! در باشگاه بدنسازی نو محافظه کاران تنومند شود؟! به دیگر سخن، آیا اساساً اوباما و اوبامایی ها و نیز مک کینها قادر خواهند بودخویش را از باتلاقی جدید در خاورمیانه آزاد کنند؟ اساساً در این صورت، با لایههای زیرین بحران در جامعه امریکا چه خواهند کرد؟!
پر واضح است این طیف از پرسشها مسبوق به کشف حقیقت است. پرسشهایی که رافع مسوولیت پرسشگر در برابر اسلام و ایران نخواهد بود. در این سو پرسشگر، پرسش نمیکند تا «من» دکارتی خویش را اثبات کند او میپرسد چون «رسول» است و در برابر فردا مسوولیت دارد.
● نتیجه:
پیروزی اوباما با اخبار زیر پوست شهر عجیب نمی نماید. لذا نباید از راهیابی یک دورگه سیاهپوست به سرزمین هویتهای ژلهای و هویت آکواریومی ذوق زده شد. چه اینکه با توجه به نکات گفته شده، شاید بتوان گفت آمدن اوباما محصول مهندسی اجتماعی استراتژیک جریان قدرت و سیاست برای به تأخیر انداختن ساعات صفر فروپاشی در امریکاست. امّا صرفنظر از ادعای گفته شده،‌ اوباما خود نیز میتواند نماینده تغییرات و بخشی از پیکره گفتمانی تغییر باشد. شاید او پارادایمی از درون یک گفتمان باشد یا خود، ذاتاً به گفتمان تغییر تعلق داشته باشد. یعنی او میتواند دارای نقشی دوگانه باشد، امّا به هر روی با توجه به حقیقت داشتن و یا عینیت پیدا کردن میل عمومی تغییر در آحاد یا قاطبه امریکاییها،‌اوباما از منظر جامعه شناسی سیاسی محصول تغییر است نه قهرمان تغییر. زیرا قضاوت درباره فردای وی را باید به فردا سپرد. امّا با توجه به متحقق شدن غلبه گفتمانی تغییر، پرسش آن است که جامعه اوباما خواستار کدامین تغییراتی بوده است؟ به رغم احتمال نقش دوگانه اوباما برای برون رفت از بحرانهای شگفتانگیز در مرکز سیاسی کاپیتالیسم باید گفت، امّا امریکا با اوباما یا بیاوباما میل به تغییر داشت:
آنها از گفتمان جنگ و خشونت به ستوه آمده و خواستار برکناری جنگ سالاران از جریان رسمی قدرت و سیاست بوده اند.
بخش اعظمی از جامعه امریکا خواستار بازگشت سربازان و ژنرالهای اشغالگر خود به وطن، و اساساً خواهان بازگشت امریکا به مرزهای جغرافیایی و بعضاً حدود و ثغور ایدئولوژیک خود شدند.
امریکا از تبعیض نژادی،‌ فقر و محرومیت گروههای عظیم مهاجر در تشویش و اضطراب به سر می برد و خواستار عبور از وضعیت اسفبار کنونی است.
هویت امریکایی با گسلها و گسستهای جدی روبرو می باشد و شهروندان از آثار و تبعات آن وحشتزده بوده و خواهان بازآفرینی هویت اصلی خویش می باشند.
ملت امریکا ملّتی مذهبی است اما سکولاریته دولتهای لیبرالی بر تحدید مذهب و معنویت تأکید دارند؛‌ اکنون اما امریکاییها خواستار بازگشت به مذهب در حوزههای مختلف اجتماعی،‌ سیاسی و اقتصادی بوده و بنا به قول روژه گارودی از تک خدایی بازار و دیکتاتوری پول خسته شدند.
ملّت امریکا خود را با نوعی بحران مشروعیت و فقدان پرستیژ نزد جهانیان مواجه میداند. از این رو، خواستار بازآفرینی حیثیت از دست رفته خویش نزد ملّتهای جهان می باشد.
با این وصف اوباما خویش را در مسیر خواست و آرمان عمومی جهانیان و نیز خواست ملّت امریکا دائر بر تغییر قرار داد و پرواضح است که شالوده های این تغییر از سعه وجودی اوباما و یا مکین بزرگتر است. اگرچه باید اذعان کرد برخی از ویژگیهای شخصی او با ما نیز با آرمان تغییرات، سنخیت و سازواری زیادی نیز به همراه دارد. گو این که بوش و رایس مسلط به گفتارهای آتشین بوده و در قواره رئیس جمهور و ملکه جنگ ظاهر شده اما گفته میشود این یکی نویسنده قهاری است و با ارزش کلمات و گفتارها آشناست، امّا به هر حال آشنایی با ادبیات کافی نیست. وانگهی ملت امریکا حکومت موج سوار هم نخواسته است بلکه خواستار تغییر بنیادین می باشد. از سویی دیگر باید اذعان کرد به رغم اهمیت راهیابی یک سیاهپوست به کاخ سفید، اما باید اذعان کرد که دلبستن به تغییرات بیولوژیک نیز کفایت مطالبات لایه های زیرین امریکا را نخواهد داشت. شاید حکیمانه ترین سخن، فیلسوفانه ترین تعبیر و نیز عملگراترین پیشنهاد همان بیان حکیم راحل انقلاب باشد که امریکا باید "آدم" شود. و تو خود می دانی که در این بیان، حکمتهای بی شماری برای ایران و امریکا و همه‌عقلا و اهل معنا نهفته است.
دکتر مجتبی زارعی
مشاور فرهنگی و رییس مرکز اسناد و پژوهش های ریاست جمهوری
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا