سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


کنار خنده آب تشنگی می گرید


کنار خنده آب تشنگی می گرید
● یادداشتی بر دفتر شعر «آن سوی نقطه چین ها...» سروده عمران صلاحی
«آن سوی نقطه چین ها...» را شاعر رقم زده است، به زیبایی و سادگی. «آن سوی نقطه چین ها...» اتفاقی منتظر «تو»ی خواننده و «او»ی شاعر است.
اتفاقی که کشف آن اصلاً دشوار نیست. شاید فقط آنچه دشوار است و دشوارتر باقی می ماند تصور شاعری است به نام «عمران صلاحی» که جسم اش حالا میان ما نیست. جسمی که به نظر می رسد در دفتر «آن سوی نقطه چین ها...» بارها میل رقیق شدن داشته است. وقتی که دفترش را می خوانی آن چه بسیار بیش از هر چیز دیگری چشم هایت جا خوش می کند مشاهده پاساژهایی است که در میان یا ذات تصاویر ساخته شده و تو را می کشاند سمت حضوری که سودای غایب شدن دارد.
سودایی که زیبا در پناه تصویرها لمیده است. در آن تعلیق های نهایی یا فضای طبیعت نقش گرفته به واسطه کلمات. شعرهای صلاحی اگر در یاد خواننده می مانند و بعد در خلوت در جایی که دیگر دفتر شعر همراهش نیست، با خود بی اختیار بخش هایی از آن را زمزمه می کند، به دلیل ظرافت نگاه شاعر است.
شاعری که اگر به سراغ هر پدیده ای می رود درصدد بزرگنمایی آن به شکل نامحسوس نیست. او بیش از هر چیزی به نازک بودن برشی از واقعیت می اندیشد. هیچ رویدادی برای او مرعوب کننده نیست. شاعر خودش را سپرده است به تکانه های حسی و تجربی پیرامونش. گویی قرار است او از جریان های بزرگ به چیرگی کم بگوید و گزیده. و شاید به همین سادگی اما هوشمندانه و ژرف، شعرها ظرفیت بارها و بارها خوانش دارند.
مثلاً وقتی ما می خوانیم؛ «دریا را بسته بودند/ از پشت میله ها نگاه کردیم / گربه ای در تاریکی راه می رفت/ قایق ها خفته بودند / صدا می زد ما را چراغی از دور.» (ص ۴۶) در ابتدا از همان سطر اول بر جا میخکوب می شویم. هرگز نمی توان حسرت دوری از دریا را به واسطه یک خط شعری با رعایت ایجازی درخور بیان کرد.
و بعد حضور میله ها در ساختن و تعمیق چنین فضایی هر چند شاید تکراری به نظر می رسد ولی چون در سطر بعدی از گربه ای گفته می شود که در تاریکی راه می رود و باز جلوتر به خوابیدن قایق ها در فضای ساحلی اشاره می شود، همه چیز در ارتباطی ارگانیک ساخته می شود.
عناصر این شعر در واقع به گونه ای ظریف در یک نظام دلالت فرمی و معنایی قابل تعریف اند. این نوع رویکرد در شعرهای دیگری از دفتر هم قابل پیگیری است وقتی می خوانیم؛ «در بستر باریک جویباری / خوابیده ام/ مثل خزه/ مثل سنگ/ روح زلال آبی/ روی سرم/ مرا دربر می گیرد / حتی تصویرهایت.» (ص ۶۱) به فضایی محدود وارد می شویم. اما این محدودیت هرگز موجبات ماندن و درجا زدن خیال خواننده را فراهم نمی کند. او با تکیه بر تصاویر که وجه عمده اش را محسوسات می سازد پلی می زند سمت تعلیقی به یادماندنی.
در بین سطور هرچه هست در ارتباطی مستقیم هم دیده شده و هم قابل پیش بینی است ولی آنچه در سطر پایانی اتفاق می افتد شعر را به سطحی دیگر ارتقا می دهد؛ سطحی که با «تو»ی شاعر در ارتباط است. تویی که از ابتدا غایب بوده و با استفاده از چنین تکنیکی مخاطب وادار می شود شعر را دوباره بخواند و سعی کند در خوانش مجدد به آن عنصر غایب دست پیدا کند. در حقیقت شاعر شعر را به واسطه آنچه نیست ماندگار می کند.
چیزی یا کسی که در پایان فقط در کنار کلمه «حتی» هویت می یابد.از ویژگی های دیگر دفتر «آن سوی نقطه چین ها...» کارکرد صوتی و بصری واژه هاست. اینکه شاعر یا حتی نویسنده ای به فراخور متن بتواند از واژه ها چنین استفاده ای کند، بدون شک کار ساده ای نیست. از طرف دیگر به این طریق پیوندی میان متن ارائه شده و سایر شاخه های هنری نظیر موسیقی و نقاشی برقرار می شود.
اتفاقی که در شعر جهان سابقه ای کهن دارد و باز بی تردید این نگاه حاصل سال ها دقت و ممارست در حوزه واژه هاست. هیچ کلمه ای در نظام زبانی شاعر نمی تواند به شکل قضا قدری حضور پیدا کند. طبیعتاً حساسیت شاعر نسبت به واژه ها بالاست و «عمران صلاحی» در شعرهای زیادی از دفترش نشان داده که می تواند به سویه های موسیقایی و بصری نگاهی دقیق افکنده و از آنها کارکردی خارج از توانایی بالقوه شان بکشد وقتی می خوانیم؛ «به زخمه ای باران می بارد از ابر / به زخمه ای جنگل می روید از خاک / بیدار می شود فانوس خاموش / بیدار می شود گل و ترانه / به زخمه ای باران می بارد از دست / رنگی تند/ زبانه می کشد از پشت برگی.» (ص ۴۵) حضور کلمه «زخمه» ذهن ما را می کشاند سمت موسیقی باران و حتی سکوت ابر. در بند بعدی هم وقتی باران از دست می بارد به تصویری می رسیم که در شکل ارائه اش نوعی بداعت وجود دارد.
بداعتی که به دلیل تکرار در ابتدای شعر ظرفیت های هنجارگریزی خود را به زیبایی نشان می دهد. شعر «عمران صلاحی» به لحاظ زبانی هم حرف های زیادی برای گفتن دارد. زبانی که در مرز نثر و شعر در نوسان است. زبانی پالوده، بی حشو و زوائد که راز دلنشین بودنش در حرکتی است که روی مرزهای این دو گونه نوشتاری انجام می دهد.
این حرکت فی نفسه متن را به سمت عدم قطعیتی قابل اعتنا سوق می دهد.این گونه است که تو هرگز نه باور داری، نه می توانی برای لحظه ای فکر کنی که شاعر حالا نیست. حتی همان حضور فیزیکی اش را می توانی در میان سطرها، در پایان شعرها، در آن نگاه ظریف و ژرف اندیشانه به خوبی ببینی.
سطری از «نابه هنگامی ها» از زنده یاد عمران صلاحی
منبع : روزنامه شرق