چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
تکوین سینمای امریکا، حرکت به سوی اوج
بررسی این مساله قابل توجه است كه فیلمهای «گریفیث» درباره زندگی روزمره تا چه حد از فیلمهای متعارف آن روزها برتر بودند. این امر بیشتر از هر چیزی به عواملی از جمله، آرایش، لباس، حركات و فضای كلی بازیگری در فیلمهای آن دوره بستگی دارد حال آنكه از لوازم فعلی مثلا فیلمبرداری نمیتوان انتظار آن واقعیتگراییهای ابزار قدیمی فیلمسازی را داشت. به همین خاطر مشكل است دریابیم كه چرا مثلا فیلم «پیدایش انسان» او زمان نمایش یعنی ژوئن ۱۹۱۲ سنگ بنای محكمی برای تمام پیشرفتهای بعدی «گریفیث» بود ، البته نباید فراموش كرد كه این فیلم به نوبه خود بسیار عالی است.
داستان این فیلم كه دربارهاش گفته شده «بررسی روانشناسانه پیرامون تئوری داروین عروج انسان» برخوردی خام بین نیروی خشن و متفكر در دوره نوسنگی است كه از حد یك طرح فراتر نمیرود توانست بحث و گفتوگوهای زیادی را به میان آورد و منجر شد كه احترام سینما در میان مردم بالاتر رود.
«گریفیث» تشویق شد كه فیلمهای پیامدار بیشتری بسازد. او مدتها قبل در نظر داشت تا موضوعی جاهطلبانهتر یعنی داستان «جودیت از بتوئیل» را به فیلم برگرداند، موضوعی كه اهمیت آن بیشتر از فیلم قبل بود، این فیلم به سال ۱۹۱۳ ساخته شد و اولین فیلم چهارحلقهیی امریكا بود. این فیلم چه به عنوان یكی از كارهای حرفهیی «گریفیث» و چه در یاد تمام كسانی كه آن را دیدهاند زنده مانده است. «لوییس جاكوب» در كتاب خود تحت عنوان «تكوین سینمای امریكا» مینویسد: «شكل غیرمعمولی فیلم «جودیت از بتوییل» كه بر پایه طرح چهارقسمتی قبلی او كه یك بار هم در فیلم «پیپا میگذرد» مطرح شده بود خبر از شاهكار آینده «گریفیث» یعنی «تعصب» میداد. چهار قسمت فیلم همچنان موومان یك موسیقی كلاسیك در پی هم بودند و با هم رابطه داشتند، آنها روی هم و بطور متقابل تاثیر میگذاشتند و تركیب آنها تاثیری كامل و قدرتمند به بیننده داشت. قسمتهای جداگانه هركدام ساختمان درونی محكمی داشتند. تشبیهات آنان نه تنها در جزیات هم دوست داشتنی بودند بلكه با حركت دوربین و برشهای ماهرانه كامل میشدند.
● تحت تاثیر فیلمهای طویل ایتالیایی
بعضیها معتقدند كه «گریفیث» دوست نداشت بشنود كه او تحت تاثیر فیلمهای طویل ایتالیایی مثل «كجا میروی» قرار گرفته و این فیلم سبب شده كه او جرات كند و اجازه ساختن فیلمهای بلند را بگیرد ولی به عقیده عدهیی همینطور بوده است. او فیلم «كجا میروی» را ندید اما وجود این فیلم كارش را آسانتر كرده بود. فیلم «جودیت از بتوییل» بخاطر طویل بودن، تركیب پیچیده، قدرت احساس، جاهطلبی و هزینههایش نقطه اوج همكاری او با «بیوگراف» بود ولی با اینهمه شاید پسندیدن این فیلم در حال حاضر كار مشكلی باشد. «بیوگراف» دیگر حاضر نبود همه تضمینها و بودجهیی كه او میخواهد را برایش تامین كند و او هم در آخر سال قرارداد خود با موسسه را سفت و سختتر كرد. او ظرف سه سال با در كنار داشتن «بیلی پیترز» اكثر هنرپیشگان زن و مرد موسسه را هم گرد خود جمع كرده بود حالا دیگر آنها به چهرههای سرشناسی بدل شده بودند و روز به روز دامنه اشتهار جهانی آنها گستردهتر میشد.
● خاطرات
خاطرات «پیترز» از آن ایام روشنكننده بسیاری از مسائل است. او مینویسد: «وقتی آقای گریفیث تصمیم گرفت «بیوگراف» را ترك كند، من ابتدا از پیوستن به او سرباز زدم، هرچند كه او به من پیشنهاد كرده بود حقوقم را سه برابر خواهد كرد. فكر نمیكردم او بتواند از عهده تهیه لوازم فنی بطور مستقل و پرداخت هزینه فیلم و حقوق برآید. اما یكی از مسائلی كه باعث شد من به سوی او كشیده شوم این حرفش بود كه گفت با پنج سال كار مداوم و طاقتفرسا سر میكنیم و بزرگترین فیلمی را كه تاكنون ساخته شده است میسازیم و میلیونها دلار از آن پول در میآوریم و سپس استراحت میكنیم، پس از آن تو تمام وقت میتوانی با دوربین و تمام وسایل دیگرت هر جا كه خواستی بروی من هم مینشینم و فقط مینویسم و حالا فكر میكنم او چطور میتوانست راجع به این قضیه اینقدر مطمئن باشد. وقتی كه ما در فیلمهایی كه داشتیم نمیدانستیم یك فیلم پرفروش داریم تا اینكه به نمایش درآمد؟»
● تولد یك ملت
گریفیث با عجله ظرف چهار روز فیلمبرداری فیلم «جنگ سكسها» را شروع كرد و آن را ساخت تا بودجهیی برای پرداختن حقوق كارمندان خود فراهم كند. در خاطرات «پیترز» آمده است: همه میتوانستند از همان ابتدا مشكل مالی را حس كنند، آنها مجبور شدند فیلم «لنگی بزرگ» به كارگردانی، «كریستی كابال» را هم با عجله بسازند كه هزینه حمل و نقل گروه با تمام ابزار فراهم شود. به هرحال ما بعدها فیلمهای «فرار» و «خانه عزیز» را هم ساختیم. هر دو این فیلمها در زمانی پر تشویش ساخته شدند. علت اینكه «گریفیث» این فیلمها را خودش نمیساخت و صرفا به كمك رساندن اكتفا میكرد این بود كه كارگردانان این فیلمها خود بهترین افراد موسسه «بیوگراف» بودند كه میتوانستند فیلمهای هم ارز و شاید بهتر از فیلمهای سابق «بیوگراف» بسازند.
تمام فكر گریفیث در این ایام روی فیلم بزرگی كه طرحش را میریخت داستانی درباره جنگ داخلی و بازسازی براساس رمانی از «توماس دیكسون» به نام «the chansman» متمركز شده بود. این البته همان بزرگترین فیلمی بود كه تاكنون ساخته شده بود كه گریفیث وعدهاش را به پیترز داده بود و ما آن را به نام «تولد یك ملت» میشناسیم.
«پیترز» اینطور ادامه میدهد: «تولد یك ملت» كلا شخصیت گریفیث را تغییر داد. او كه پیش از این عادت كرده بود خیلی راحت از كاری به كار دیگر برود و اغلب كارها را آسان میگرفت اما در مورد این فیلم كاملا برعكس رفتار میكرد. او طوری با این فیلم رفتار میكرد انگار كه ما با چیز ارزشمندی روبرو هستیم، من شخصا شور و اشتیاق او را نداشتم.
كتاب را خوانده بودم و پیش خودم فكر میكردم اینكه كاكاسیاهی دنبال یك دختر سفیدپوست بكند هم فیلمی مثل همه فیلمهاست به علاوه اینكه چطور میتوان این فیلم را در شهرهای جنوبی امریكا نشان دهیم؟ به هرحال كارگردان و فیلمبردارش كاملا سرگرم بودند، «پیترز» آنقدر با گریفیث كار كرده بود كه میتوانست از حركات سرودستش تشخیص دهد كه این برداشت خوب از كار درآمده است یا نه. گروه كاملا تمرین كرده و خود را برای این فیلم بلند و جاهطلبانه آماده كرده بود. هنوز كار تهیه فیلم شروع نشده بود كه بودجه رو به اتمام رفت و «گریفیث» و «پیترز» مجبور شدند به هر حالتی كه بود كار كنند.
«گریفیث» افكتهای تازه و دست اولی را به كار گرفت. او حتی انتظار داشت نماهای درشتی از پای اعضا در حال اسب سواری گرفته شوند. «پیترز» در حالی كه روی زمین دراز میكشید تمام تلاش خود را به كار میگرفت تا وقتی سواران در میان انبوهی از گردوخاك به او نزدیك میشوند بتواند این نماها را بگیرد. این كار حتی برای سواركاران هم مشكل و طاقتفرسا بود. گاهی یك طرف دوربین زیر سم اسبها له میشد اما «پیترز» سالم برمیخاست. كار تهیه و تدوین فیلم بالاخره تمام شد و موسیقی ویژهیی نیز برای آن ساختند.طول فیلم دوازده حلقه بود. تا به حال چه كسی چنین چیزی شنیده بود؟! چه كسی میتوانست آن را نشان دهد؟ گریفیث كه همچنان خود امور تهیه بودجه را به عهده داشت و ضمنا كارگردانی هم میكرد و مدیر صحنه هم بود حالا میبایست مدیریت امور تبلیغاتی را هم خود به عهده بگیرد. چند تماشاگری كه برای اولین بار این فیلم به آنها نشان داده شد استقبالی نكردند. یكی از رجل سیاسی درباره فیلم گفته بود كه: «این كار مثل نوشتن تاریخ بر یك برق آسمانی است.» فیلم در نیویورك با نمایش در «لیبرتی تئاتر» افتتاح شد و قیمت بلیت را دو دلار اعلام كردند.
به این ترتیب مهمترین فیلمی كه تاكنون ساخته شده بود در معرض تماشای مردم قرار گرفت. پاسخ مردم به آن غیرمترقبه بود: مردم هرگز فكر نمیكردند تحت تاثیر چنین چیزی كه همیشه میپنداشتند فقط عبور متوالی چند عكس است قرار گیرند. «تولد یك ملت» كه حدود صدهزار دلار هزینه تهیه آن شده بود طی چند سال بعد توانست هجده میلیون دلار بفروشد، از آن هم مهمتر این فیلم بود كه سینما را برای اولین بار و همیشه به جذابترین و محبوبترین سرگرمی مردم بدل ساخت و مجبورشان كرد تا بپذیرند كه فیلم هم جزیی از هنر است. با این همه فیلم با مخالفتها و سانسورهایی هم مواجه شد. موضوع مطرح شده در فیلم جای بحث زیادی دارد و از نظر بسیاری فتنهانگیز است.
هرچند مسلما خود «گریفیث» معتقد بود كه او به درستی و بیطرفانه حقایق را درباره جنوب بعد از جنگ داخلی بیان كرده است. اما او میفهمید چه وسیله بیانی غنییی در دست دارد، وسیلهیی كه خودش در تولد آن سهم زیادی دارد. به همین خاطر بشدت در این باره كه سینما باید همچون ادبیات امتیاز بیان آزاد را داشته باشد اصرار میورزید. اعتراضات به «تولد یك ملت» و اقدام به سانسور وقایع فیلم او را به اتخاذ موضعی مخالف و مبارز كشاند. او با استادی خودش و بطور غیرعمد سینما را به محكمترین و بهترین وسیله تشریح تبدیل كرد و خود به عنوان كسی كه در كار فیلم حرفهیی است از سینما همین استفاده را كرد.
● تعصب
پیش از آنكه «تولد یك ملت» به نمایش درآید، «گریفیث» فیلم جدیدی به نام «مادر و قانون» را تقریبا كامل كرده بود. فیلم از داستانی امروزی كه نارواییهای تحمیلی از سوی یك كارخانهدار دیندار به كارگرانش در كنار بیعدالتیهایی كه قانون هم گاهی ممكن است قادر به انجامش باشد را به طرزی غمافزا آشكار میكرد. به نظر او فیلم جدید تكاندهنده بود و حملهیی خشن و نابسنده بر تعصب و بیداد كرد.
بنابراین تصمیم گرفت با داستان امروزیاش سه داستان بطور موازی از بیعدالتی و تعصب در اعصار دیگر را به هم بیاورد، تا از فیلم یك خط حماسی بیرون بكشد. محلات پست عصر حاضر، فرانسه قرن شانزدهم، بابل باستانی و calvary میبایست از آن پلیدی كه معتقدین به تقوی در طی قرون مرتكبش شدهاند، سخن گویند. او دكورهایی با ابعادی ساخت كه پیش از آن در فكر هم نمیگنجید، صدها بازیگر استخدام كرد و صدها هزار متر فیلم گرفت. او در این كار تمامی سود حاصله از فروش «تولد یك ملت» را سرمایهگذاری كرد.
وقتی او دستور داد تا دیواری آنچنان عریض كه یك ارتش بتواند بر بالای آن رژه رود و تالارهایی چنان عظیم كه جمعیت در آن به ابعاد مورچه مانندی كوچك بنمایند بسازند، آنها از تعجب مات شدند، در هالیوود همه درباره این فیلم صحبت میكردند. فیلم دو سال در دست تهیه بود، با این همه از میان این همه فیلم گرفته شده و ولخرجی، اشتیاق و علاقه شدید، فیلمی با عظمت و اصالتی خدشهناپذیر به نام «تعصب» پدیدار شد. «تعصب» از اهمیتی فوقالعاده در تاریخ سینما برخوردار است. این فیلم نقطه پایان و توجیهی بر تمامی مكتب سینمای امریكایی كه مبتنی بر قطع موجز و سرهم كردن طولهای متوالی و مختلف فیلم است كه با «سرقت قطار بزرگ» آغاز و در «تولد یك ملت» و این فیلم به حد اعلای خود رسیده است. تمامی تدابیر فنی گذشته و تعداد زیادی تدابیر تازه در این فیلم به كار گرفته شدند. نماهای درشت و كوتاه و زیاد از صورتها و دستها و اشیا، تنظیم تدریجی برای ایجاد مناظر وسیع و كامل، استفاده كردن از بخشی از سطح پرده برای نماهای مشخا، زوایای مختلف دوربین و نماهای افقی متحركی كه عموما این طور پنداشته میشد كه تهیهكنندگان آلمانی چند سال بعد به وجود آورده بودند، برشهای متقاطع و سریع كه نظیر آنها هرگز تا «پوتمكین» دیده نشدند از آن جمله بودند.
مفاهیم جامعهشناسانه قسمت امروزی فیلم شاید این روزها بیشتر از سال ۱۹۱۶، قابل درك به نظر برسند، بدون شك به كار گرفتن چنین مفاهیمی در این فیلم بود كه سبب شد تا «لنین» در اوایل سال ۱۹۱۹ ترتیبی دهد كه «تعصب» در سراسر شوروی به نمایش درآید. این كار تقریبا ده سال بطور مداوم ادامه یافت. این فیلم تنها در آنجا به معرض تماشای عموم در نیامد بلكه به عنوان موضوع مطالعه برای مكتب بعد از انقلاب سینمای شوروی نیز به كار گرفته شد و تاثیری ژرف به كار افرادی چون «آیزنشتاین» و «پودوفكین» گذارد. این نكته حقیقت دارد كه عملكردهای «گریفیث» بیشتر غریزی است، حال آنكه كارگردانان اهل شوروی بیشتر اصولی كار میكنند و سازمان یافتهاند. اما با این وجود و تا حد زیادی بخاطر كارهای نمونهیی او بود كه آنها هم نماهای منقطع ویژهیی، به همراه ریتم از پیش تعیینشده و شتاب یابندهیی را به همراه مهارت در به هم پیوستن ایماژهای تصویری همراه با بینشی بر مسائل احساسی را استنتاج كردند تا اینكه هر ایماژ در هم پیوسته شدن با یكدیگر چیزی بیشتر از جمع ظاهری آن دو را برساند.
پرخرجی و وسعت فیلمهای «جودیت از بتوییل» و «تعصب» عمیقا بر فیلمسازی در همه جای دنیا تاثیر گذاشت. در امریكا، آنها بیشك بر كار «سیسیل ب، دومیل» تاثیر داشتند، كسی كه بعدها نامش با فیلمهای پرخرج و تماشایی مترادف شد. در فرانسه تاثیر كار گریفیث در این دوره را میتوان در فیلمهای آخری «آبل گانس» ردیابی كرد و در آلمان در كارهای «فرتیس لانگ». او شكوه و پیچیدگی را پابهپای بیان معانی به فیلمها عطا كرد و در اروپا و امریكا تمامی فیلمهای مشهور دهه بیست تحت تاثیر او قرار داشتند و از الگوی او تقلید میكردند.
اگرچه «تعصب» احیاگر زمان بود اما برخلاف فیلم «تولد یك ملت» از موفقیت عامه عظیمی، بخصوص در اروپا، برخوردار نشد. تماشاگران آن را گیج و خسته كننده یافتند. چیزهای زیادی در این فیلم وجود دارد، بیش از حد معنی در آن نهفته، ریتم آن به نحو بیرحمانهیی سرعت میگیرد، هجوم شدید تصاویر كه بیشتر آنها تنها ۵ قالب طول دارند به طرز خشنی بر احساسات تماشاگر كوبیده میشوند و نقطه اوج فیلم بیشتر به یك حمله عصبی میماند. فیلم هیچ ضعفی به جز هرج و مرج زیاد با خود ندارد و علاوه بر آن دركش كمی مشكل است.
اشتیاق به آموختن و تغییر شكل دادنها گاهی به نحو تكان دهندهیی مزاحم دریافت ذهنی میشوند. میاننوشتههای غنایی به طرز عجیبی با پانویسهای پیوسته به آن سازگاری دارد. صحنههای بابل علیرغم پیشبرد دراماتیكی صحنه امروزی نقایصی دارد. قسمت فرانسوی به نظر میرسد گم میشود و سپس بطور ناگهانی دوباره ظاهر میشود. اما قسمتهای بابل و زمان حال فیلم چندان انتقادپذیر نیستند و برای دو حلقه آخر در زمانی كه نقطه اوج تمامی چهار داستان به یكدیگر نزدیك شده به نظر میرسد كه تاریخ چون آبشاری بر سطح پرده جاری میشود. تنها تحسین است كه باقی میماند.
گریفیث در كارگردانی صحنههای عظیم با جمعیت انبوه به غیرممكنها دست مییابد، چرا كه علیرغم اسراف در اندازههای نفسگیر، چشم، گیج شده و به نحوی مقاومتناپذیر به سوی جزییات مهم كشیده میشود. كار با بازیگران در صحنههای عاطفی، چه در عمق مسائل و چه در بیان حس بشردوستانه بسختی برابری یافتهاند. این مساله بخصوص در صحنههای امروزی و بیادماندنیتر از همه در صحنهیی كه «رابرت هارون» به چوبه دار نزدیك میشود و «میریام كوپر» و «میمارش» برای یك نجات در آخرین لحظه به سوی زندان میرانند دیده میشود. این واقعگرایی جستوجوگرانه در پی این زندگی تپنده نه تنها از قدرت «گریفیث» در كار با بازیگران، بلكه، با همان معیارها از مهارت در تدوین نتیجه میشود.
صنعت فیلم امریكا در این زمان از دوره سرمایهگذاریهای كوچك و منافع شخصی اندكی به دوره بودجههای كلان و اقدامات مشترك گذر میكرد. گریفیث تاجر نبود بلكه كاملا فردگرا به حساب میآمد. او در آینده اغلب زیر فشار مشكلات كار كرد اما در آن لحظه ایالات متحده آماده میشد تا وارد جنگ اروپا شود. فیلم طرفدار جنگ و ضد آلمانی «جی. استوارت بلاكستون» به نام «شعار جنگی صلح» و نیز فیلم ضد جنگ و ضد آلمانی «توماس ونیس» به نام «تمدن» از قبل بر استفادههایی كه ممكن بود از سینما به عمل آید اشاره كردند و اكنون زمان تبلیغ برای «متفقین» بود.
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست