دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا
یک روز یک وسوسه یک پایان

هنگامه قاضیانی فوقلیسانس فلسفه غرب از آمریکا را دارد. از سال ۷۹ و در سن ۳۰ سالگی تصمیم میگیرد دنبال عشق کودکیاش بازیگری را بگیرد و وارد این دنیا بشود. همان سال در فیلم «سایههای روشن» حسن هدایت بازی میکند و بعدش بیشتر میرود سراغ تئاتر تا امسال و «به همین سادگی».
در ارائه نظریاتش کاملاً صادق است. میگوید چهار بار «به همین سادگی» را دیده تا به پیام اصلیاش رسیده. خیلی خوب، دقیق و بااستدلال حرف میزند و در کلامش کاملاً مشخص است که در چه رشتهای تحصیل کرده. یک جای مصاحبه با همان راستی که گفتم دارد میگوید: «خیلیها سیمرغ امسال را حق من نمیدانند، اما خودم فکر میکنم که حقم بود.»
▪ میخواهم یکراست بروم سراغ «به همین سادگی»؛ فکر نمیکنید فیلم بیش از حد تماشاگر کند باشد؟
ـ فکر میکنم این اتفاق بهخاطر فضای کار است. به نظرم فیلم اصلاً فیلم کسالتآوری نیست. اگر به این مرز رسیده باشیم که آدمها تا حدودی کسل بشوند و از سینما با آن کسالت بیرون بیایند، فکر میکنم ما به شدت موفق بودهایم؛ یعنی هم در کارگردانی، هم در فیلمنامهنویسی و هم در اجرا توسط بازیگر اصلی. بهخاطر اینکه فضا و مضمون فیلم کسالت و روزمرگی است.
▪ بحث کسالت و روزمرگی نیست. منظورم کند بودن خود فیلم است.
ـ اگر کند باشد آن را کاملاً آگاهانه میدانم، اما من این احساس را در موردش ندارم. تا حالا چهار بار فیلم را دیدهام و اصلاً به این ربطی ندارد که بازیگر آن هستم، چون کارهایی هم بوده که انجامشان دادهام و برایشان خیلی رنج هم بردهام اما بعد از دیدنشان به شدت حالم را بد کردهاند.
حالا از ریتم فیلم بگیر تا فضای نقشی که در آن داشتهام، اما من «به همین سادگی» را چهاربار دیدهام و اکثر آدمهایی که من در مورد فیلم با آنها صحبت داشتهام با کار کاملاً همذات پنداری داشتند. حتی یک خانم جوان ۲۳ ساله به من گفت که بعد از دیدن فیلم در بار دوم بیشتر آن را فهمیده و کلی با هم درباره فیلم صحبت کردیم و این برای من جالب بود، چون احساس کردم یک دختر ۲۳ ساله که هنوز وارد زندگی زناشویی نشده چطور میتواند این برداشت جالب را از فیلم داشته باشد. نظرات مردم درباره فیلم مختلف است، اما من شخصاً آن را کند نمیبینم. احساس میکنم هر حرکتی که در این فیلم انجام شده کاملاً آگاهانه بوده.
▪ شما پایان کار را دوست دارید؟ شخصاً دوست داشتم در پایان کار طاهره همانطور که قصد کرده بود میرفت. نظر شما در این باره چیست؟
ـ زمانی که با طاهره زندگی میکنیم و با شخصیتش بیشتر آشنا میشویم، یک شخصیت بعد از گذشتن از فیلترهای نویسنده، کارگردان و بعد بازیگر تازه به دست مخاطب میرسد. من اولین بار دو ساعت فیلمنامه را در دفتر آقای میرکریمی خواندم و بعد تمام شد تا موقع فیلمبرداری. من یک طرح کلی از طاهره در ذهنم داشتم و قرار بود این شخصیت در طول کار به تکامل برسد و به جزئیاتش برسیم. میدانید که این فیلم یک فیلم کاملاً متکی بر جزئیات است.
این را من از خیلی از اطرافیانم چه همکاران درگیر با کار و چه بقیه شنیدهام که دوست داشتند طاهره برود، ولی زمانیکه ما به نقطهای رسیدیم که من کمکم طاهره را شناختم و به بحران و درد او رسیدم و فهمیدم به چه دلیل میخواهد خانهاش را ترک بکند و مهمتر از این به امیر که همسر او بود رسیدم، احساس کردم که برای چه طاهره باید برود؟ ما یکسری دلایل عمده برای ترک کردن داریم که باید دلایل بزرگی باشند، وگرنه دچار همین بحرانی میشویم که الان همه همدیگر را به سادگی ترک میکنیم و این اصلاً قشنگ نیست.
حتی خود من در زندگیام متارکه کردهام و برای زنی که این کار را کرده خیلی سخت بود بازی کردن این نقش. چون این آدم خودش معیارهایی داشته و یک فعل دیگر را انجام داده و حالا قرار است به شدت در قالب کسی برود که باید بماند و این را برای تماشاچی باورپذیر بکند.
این یک عقیده کاملاً شخصی است. من وقتی به امیر و طاهره نگاه کردم، دیدم امیر کار خاصی نمیکند که مجبور به ترکش شویم. منظور ترک کلی اوست، وگرنه طاهره میتواند چند روزی به مسافرت برود و فضای نبودنش باعث بشود که این آدمها به فکر واداشته بشوند که چقدر نبودن او روی زندگیشان تأثیر دارد، ولی ما که اینها را نمیدانیم. این فیلم داستان یک روز از زندگی طاهره است. برای همین هم میگویم تصمیمگیری در مورد او دشوار است.
ممکن است او در مقطعی به مسافرتی رفته که ما از آن خبر نداریم. این را نه من میدانم و نه شما. شاید حتی خود فیلمنامهنویس و کارگردان هم نخواهند بدانند. من وقتی با زنانی روبهرو می شوم که در شرف جدایی هستند، همیشه دو سؤال از آنها میپرسم. اول اینکه آیا شوهرت اعتیاد دارد یا تو را میزند و بعد اینکه آیا زن باره است؟ به نظرم اینها دلایلی است که میشود به عنوان استدلال جدایی قبولشان کرد، چون به نظرم پذیرفتن این چیزها اصلاً ایثار نیست.
مخصوصاً اگر پای یک بچه هم در میان باشد. برویم سراغ طاهره. وقتی ما خوب به فیلم نگاه میکنیم به این میرسیم که امیر هیچ کدام از این نشانهها را برای ترک کردن ندارد.
مثلاً در فیلم «چهارشنبهسوری» کدهای مختلف در این مورد به ما داده شد و در نهایت به یک جایی میرسیم که این کدها علنی میشود.
اما در «به همین سادگی» طاهره فقط در یک جا شک میکند، آنجایی که به موبایل شوهرش زنگ میزند و منشی تلفن او را جواب میدهد. این اصلاً دلیلی برای شک کردن نیست، چون ما در قرن ارتباطات زندگی میکنیم و این طور چیزها یک چیز کاملاً روتین است در مناسبات کاری هر شخص. و یا در مورد خریدن کت و شلوار او هم همینطور. این دیگر یک هوش میخواهد که شما باید با توجه به جزئیات به این برسی که خیانت در کار نیست.
از طرف دیگر همه فاکتورهای دوستداشتنی در امیر وجود دارد، موقعی که با چهره خندان وارد خانه میشود یا وقتی که از کنار طاهره میگذرد و آن جمله عاشقانه ترکی را به او میگوید و ... ماجرا و حس طاهره تصوری است برای هر آدمی. اینکه تو حق این را داری که به اوضاع خودت مشکوک بشوی. اینکه دچار بحران بشوی و احساس کنی که دیگر جایی در آن خانه و ذهن آدمهایش نداری. اینکه داری فراموش میشوی و به جایی نرسیدهای. این شکها حق هر آدمی است، اما دلیلی برای رفتن نیست. امیر یک آدم معمولی است.
آدمی که به همراه خانوادهاش به تهران آمده و پیشرفت کرده و به اینجایی که هست رسیده. طاهره هم در کنار اوست و حالا برای اینکه از او عقب نماند به کلاس شعر میرود و ... در نهایت اینکه من هیچ دلیلی برای این نمیبینم که طاهره همه چیز را بگذارد و برود.
▪ طاهره شبیه خیلی از مادرهای ماست و این باعث میشود خیلی از ما با او همذاتپنداری بکنیم. اما از طرف دیگر طاهره و خانوادهاش از نظر مالی جزو طبقه متوسط به بالای جامعه ما هستند. به نظر شما با توجه به این مسئله چند درصد زنان و مادران جامعه ما با او همذاتپنداری میکنند؟
ـ من زیاد نگاه میکنم. وقتی پیش کسی هستم به گلهای قالی خانهاش و رنگ و میوههای توی ظرفش نگاه نمیکنم. من به خود آدمها نگاه میکنم. توجهم به رابطهها خیلی زیاد است، نه به عنوان فضولی که خیلی از آن بیزارم و آزارم میدهد. این یک کنجکاوی ذهنی است که از بچگی با من بوده. مثلاً در ششسالگی یک زندان زنان روبهروی خانه ما بود که برایم خیلی عجیب به نظر میآمد و هر وقت از کنارش رد میشدم، آن پنجرههای کوچک برایم پر از سؤال بودند. «به همین سادگی» یک فیلم ایرانی است؛ فیلمی درباره یک زن ایرانی. من وقتی به جامعه الان خودم نگاه میکنم، پر از ما بهازاهای طاهره است. طاهره از نظر مالی جزو طبقه متوسط به بالاست، اما من در خانوادههای پولدار هم آدمهای شبیه طاهره را زیاد دیدهام.
در جامعه ما نسل طاهره هنوز به شدت وجود دارد. شاید ظاهرش عوض شده و کمی مدرن شده باشد. حتی شاید اینها ضریب eq (عاطفه) و iq کمتری از طاهره داشته باشند. طاهره آنقدر ضریب عاطفی و هوشی بالایی دارد که در یک ساختمان که درواقع سمبل یک جامعه است همه به او رجوع میکنند؛ از آن همسایهای که تازه به ساختمانشان آمده بگیر تا بهجت خانمی که از او بزرگتر است و دارد دخترش را شوهر میدهد. اینها بهخاطر کاریزمای طاهره بود. در فیلم او نگاهی دارد که این نگاه ساخته شد. نگاهی که وقتی به آن دقت میکنی میفهمی یک نگاه عادی نیست.
غم او غم این نیست که چرا پشت ماشین آخرین مدل ننشسته یا مثلاً لباس ندارد. او در یک بازه زمانی به این نتیجه رسیده که مثلاً دوست ندارد به ابروهایش دست بزند، چون اصلاً قضاوت مردم برایش مهم نیست. او اصلاً به یکسری از ابزار معتقد نیست. طاهره آدمی است که تا لحظه آخر به ماندن فکر میکند. او زنی است مثل خیلی از زنهای این جامعه. یک زن عاشق که تفکرات خاص خودش را دارد. ما در شروع فیلم او را روی پشتبام میبینیم و در انتهای فیلم هم همینطور. آنجا به نوعی خلوت اوست. اتاق آسمانی او.
▪ درباره کار کردن روی نگاه طاهره گفتید، به نظرم یک غم عزیز در نگاه طاهره است که باعث تأثیرگذاریاش میشود. میخواهم بدانم خانم قاضیانی چقدر طاهره را بازی کرده؟ چقدر به شخصیت آن اضافه کرده؟ و طاهره چقدر شبیه خود اوست؟
ـ تعبیر زیبایی را به کار بردید. من غم را به اندوه تبدیل میکنم، چون اندوه را در تعریف شیخ سهروردی خیلی دوست دارم، چون جزو سه نعمتی است که خدا به انسان میدهد، چون شادی معمولاً یک حس بدون پیشینه است، اما اندوه پیشینه بسیار بزرگی دارد و برای همین شاید اصالت بیشتری دارد. ما نمیتوانیم بگوییم اندوه را تجربه نکردهایم، اگر احساس داشته باشیم.
من نمیتوانم بگویم که از تجاربم برای طاهره استفاده نکردهام، اما در این بین بخشی هم وجود داشت که من را باز نگه میداشت از اینکه بخواهم از یکسری تجارب خودم برای ایفای نقش طاهره استفاده کنم. احساس میکردم طاهره سکوتش لبریز از نوایی بود که من باید به این نوا میرسیدم. سکوتش خلأ نبود. برای رسیدن به آن من تلاش کردم، یعنی در خودم چیزهایی را هم زدم و سعی کردم چیزهایی را در خودم اضافه کنم. ولی سعی نکردم بازی کنم، به خاطر اینکه زیاد به بازی کردن معتقد نیستم و سعی کردهام این طور نباشم.
حالا ممکن است در کاری مجبور به این کار هم شده باشم. این نظر من است. اصلاً هم داعیه بازیگر بزرگ بودن را ندارم که حالا چون سیمرغ را بردهام این طوریام و آنطوری. مثل کسانی که خالکوبی میکنند و این خالها همیشه با آنهاست، من هم همیشه توصیه استاد انتظامی را آویزه گوشم کردهام. اینکه اگر بازیگری روزی جلوی دوربین یا روی صحنه قرار بگیرد و نترسد و احساس کند خیلی میفهمد، این نقطه مرگ کاری اوست.
پشت این حرف کلی فرهنگ خوابیده. بازیگری اصلاً به این نیست که شما چهره داشته باشید یا هوشمند باشید. به نظرم آدم برای بازیگری باید فرهنگ داشته باشد. بعد از اینها خلاقیت و هوش قرار دارد و در نهایت ارائه این دو چیز.
▪ اصولاً آدم کمکاری هستید. به حرفهای آقای انتظامی اشاره کردید. روز نشست مطبوعاتی «به همین سادگی» در جشنواره هم گفتید استاد به شما توصیه کرده گزیدهکار باشید. میخواهم در این باره هم توضیح بدهید.
ـ اتفاقاً همین ۲۰ روز پیش بود که یک فیلمنامه پیشنهادی را خواندم و رد کردم. بعد از جواب من خیلی محترمانه با من برخورد کردند، اما در عین حال به من این جمله گفته شد که دیگر سیمرغ را بردید و از این به بعد داستانی است. این جمله اصلاً برای من اهمیتی نداشت، چون یک نظر شخصی است. در واقع من برای دفاع از خودم این جواب را ندادم، بلکه این کار را برای دفاع از موقعیت حرفهای و هنریام کردم. در «به همین سادگی» نقش من یک نقش خاص بود. نمیتوانیم این را کتمان کنیم. بازی در آن خیلی کار داشت. جواب من به آن پیشنهاد این بود که بله صددرصد بعد از این بازی و بعد از سیمرغ تأمل و درنگم بیشتر خواهد شد. من کارم را در سن ۳۰ سالگی از سال ۷۹ با فیلم «سایه روشن» آغاز کردم. خیلی از دوستانی که امسال در جشنواره با هم کاندیدا بودیم این را نمیدانستند و فکر میکردند من خیلی بعد از اینها کارم را شروع کردهام. من به آن دوست گفتم شما اگر به کارنامه من نگاه کنید قبلاً هم هنگامه قاضیانی این طور نبوده که پر کار باشد. من کارم را خیلی قبلتر از خانم الناز شاکردوست شروع کردهام، اما چون بیشتر کار تئاتر کردهام خیلیها من را نمیشناسند.
وقتی الناز شاکردوست که همکار من است و درباره بیوگرافی من چیزی نمیداند فکر میکند من خیلی دیرتر از او شروع به کار کردهام و امسال جایزه گرفتهام، نمیشود از دیگران انتظار دیگری داشت. گزیدهکاری من در این اندازه است که مثلاً شما خانم معتمدآریا را میبینید که در «گیلانه»، «روسری آبی» و «گل پامچال» بازی میکند، اما در «عینک دودی» هم بازی میکند. من این نوع کار کردن و این الگو را دوست دارم. اصلاً دوست ندارم در نقش طاهره کلیشه بشوم و یک تیپ خاص را بازی کنم و تا جایی که در اختیارم باشد از آن جلوگیری میکنم. دوست دارم طاهره یک خاطره بشود در حافظه سینمای ایران و من بتوانم از بخشهای دیگر روحم هم در بازیگری استفاده بکنم.
▪ امروز شما با بردن سیمرغ بالاخره به شهرت رسیدهاید. این شهرت که حالا شما دارید آن را تجربه میکنید و یک شبه نبوده و خالی از روابط عرفی که میبینیم به دست آمده، امروز برای هنگامه قاضیانی چه حسی دارد؟
ـ خوشحالم برای اینکه شما از من تعریف کردهاید، چون بالاخره یک مصاحبهگر با تحقیق در مورد من به این چیزها رسیده. اگر تعاریف شما قبل از این جواب من قرار بگیرد، میتوانم بگویم احساس خوبی دارم. نمیشود در موردش زیاد حرف زد. لذت اینکه شما یک بذر را برمیدارید و میکارید و به نتیجه میرسد هر چند به خاطر کم تجربگیات زمان بیشتری را صرف آن کرده باشی برایت خیلی لذتبخشتر خواهد بود.
من تا حد امکان سعی کردم تا روی پای خودم بایستم و به خداوند تکیه کنم، با آن توکلی که دربارهاش صحبت میشود، نه به عنوان شعار که در جای جای لحظههایی که زندگی هنریام را شروع کردهام. چیزی که با افتخار به آن نگاه میکنم. این حس برای من خیلی خوب است، هر چند که فکر می کنم هنوز هم به شهرت نرسیدهام.
هنوز آدم مشهوری نیستم. دروغ است اگر بخواهم بگویم که شهرت را دوست ندارم، ولی اگر بخواهم بگویم خیلی دوستش دارم باز یک دروغگوی بزرگم. اگر با هم روراست باشیم، آنقدر نفس بازیگری برایم جذاب است – نمونهاش حضورم روی صحنه است که آنجا دیوانهترم- که زیاد به شهرت فکر نمیکنم. اگر شهرت بخواهد خدای ناکرده بخواهم من را آنقدر احاطه کند که به خاطر سایهاش آفتابی را نبینم، هرگز آن را نمیخواهم.
▪ تا دیروز یک نقش باید چه چیزی میداشت که انتخابش میکردید و امروز که سیمرغ را بردهاید چه چیزی باید داشته باشد؟ آیا معیار انتخاب نقشهایتان عوض شده؟
ـ بله معیارهایم تغییر کرده. همیشه این برایم مهم بوده که تیپ بازی نکنم. به اولین کارم که نگاه کنید فرنگیس اصلاً تیپ نیست و شخصیت دارد. شاید بازی خیلی کند دیده بشود و... اما این چیزی بود که آقای حسن هدایت در آن کار میخواستند. از همان موقع که نگاه کنید، این برایم مهم بوده که نقشم چالش داشته باشد. در تئاتر هم همین اتفاق برایم افتاده. در اولین نقشم نابینای چشم باز را بازی میکنم. واقعاً این کار سختی است که بخواهی این نابینا بودن را باورپذیر کنی. قبل از «به همین سادگی» من در فیلم نیمهکاره «غم دل» بازی کردم. اینجا من به این فکر افتاده بودم که نقش باید بیشتر جان من را بگیرد تا باورپذیر بشود.
در آن فیلم من نقش همسر یک رزمنده را داشتم که برای دفاع از وطن به جنگ رفته و این زن در یک کلبه چوبی در یک مزرعه چای تک و تنهاست و ما خرد شدن تدریجی او را اما خردشدنی که جهانی را میسازد میبینیم. مینا در تمام اپیزود اول نقشش در توهم است. اینکه مثلاً رسول میآید چشم ندارد. بار دیگر پا ندارد و... حالا شما در یک لوکیشن ثابت میخواهی همه اینها را اجرا کنی. الان که فکر میکنم این کار پیش درآمد «به همین سادگی» بود. انگار تمام هستی خواسته بود من آنجا ساخته بشوم برای «به همین سادگی».
در آن کار بود که من فهمیدم باید نقشی به من پیشنهاد بشود که جانم را بالا بیاورد تا راضی بشوم و از خودم بدم نیاید. نقشهایی که بتوان قران به قران پولم را حلال بکند به عبارتی.
▪ یک کم از این فضا دور بشویم. بازیگر مورد علاقه شما چه کسی است؟
ـ در سینمای اروپا و آمریکا مریل استریپ، ژولیت بینوش و گلن کلوز را خیلی دوست دارم و در سینمای ایران فاطمه معتمدآریا برای من دنیایی است و رویا نونهالی. این اصلاً به خاطر این نیست که کار آخر من با این دوستان بوده. من قبل از کار کردن با این دو نفر آنها را دوست داشتم.
من «عروسی خوبان» را دوست داشتم یا «گل پامچال» را. من «روسری آبی» را بارها نشستم و نگاه کردم و غبطه خوردم به این بازیگر که چقدر در سینمایی که موج چهره بر آن حاکم بود موفق عمل میکرد. هر چند اگر از من بپرسند اتفاقاً چهره ایشان جزو زیباترین چهرههاست، چون آن آنی را که باید داشته باشد دارد. این طوری میشود که شما دوست دارید کار این بازیگرها را ببینید و از آن چیزی بیاموزید.
▪ تا حالا نقشی بوده که آن را دیده باشید و پیش خودتان غبطه بخورید که کاش من این نقش را بازی کرده بودم؟
ـ بله. بیشتر نقشهای خانم معتمدآریا جزو این دستهاند. در «عروسی خوبان» دوست داشتم جای خانم نونهالی بودم. در اینجا بد نیست برگردم سراغ سؤال قبل. در میان بازیگران جدید باران کوثری را در «روز سوم» دوست داشتم. میتوانم بگویم باران با حضورش در تئاتر ثابت کرد که بازیگر بسیار توانایی است. برخوردهای این بازیگر از لحاظ اخلاقی خیلی خوب است.
باران دختری است که میداند حداقل به عنوان یک هنرمند باید چگونه رفتار کند. در بازیگران مرد جرمی آیان را بیشتر از همه دوست دارم و دنیل دی لوئیس. خیلی خوشحالم امسال رضا ناجی رقیب دنیل دی لوئیس بود و جایزه را برد. آقای پرویز پرستویی را با نقشهای متفاوتشان دوست دارم و آقای رضا کیانیان. محمدرضا فروتن را هم در «شب یلدا» و «کنعان» دوست داشتم. اما فکر میکنم هیچوقت هیچکدام از اینها الگوی من از لحاظ اجرای نقش نبودهاند، چون این خیلی کار خطرناکی است.
▪ با توجه به همه چیزهایی که با هم در موردشان حرف زدیم و با توجه به تمام شرایط موجود، امروز هنگامه قاضیانی از بازیگری چه چیزی میخواهد؟
ـ دلم میخواهد نقشی به من سپرده بشود که بتوانم واقعاً شاگردیاش را بکنم و چیزی از آن یاد بگیرم. این را صادقانه میگویم. همان طور که ما از هر انسانی چیزی میآموزیم قرار است که تو با خلق هر شخصیتی یک چیز از او بیاموزی. این طور دچار ناامیدی و یأس نمیشوم، چون روح من روح خاص خودش است. اصلاً این کلمه خاص را هم برداریم. روح یک تعریف خودش را دارد. عقاید، خلقیات و شخصیت من هم همین طور. من میتوانم خیلی زود خسته و ناامید بشوم از تکرار. امیدوارم هیچ وقت دچار این تکرار نشوم.
نویسنده : سهیل سلیمانی
منبع : چلچراغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست