سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
درگذشت یک فرهیخته سوسیالیست
پل مارلو سوئیزی، اندیشمند فرهیخته اقتصاد سیاسی سوسیالیسم انقلابی در ۲۷ فوریه ۲۰۰۴ در سن ۹۳ سالگی درگذشت. او در دو دهه ۳۰ و۴۰ میلادی در دانشگاههای مودف امریكا تدریس كرد و در سال ۱۹۴۹، نشریه ماهانه "مانتلی ریویو"(Monthly Review) را بنیاد گذاشت.
او بیش از نیمقرن در این مجله از عدالتاجتماعی (سوسیالیسم)، حقوق انسانهای محروم كشورهای جنوب و شمال، انقلابهای مردمی و حقوق مردم فلسطین دفاع كرد. او وابسته به هیچ دولت و حزب و حكومتی نبود، اشتباه كرد، ولی وابسته نشد. وی همانگونه كه كشورهای سرمایهداری را تخطئه میكرد، تندترین انتقادات را نیز نثار كشورهای بهاصطلاح سوسیالیست اشغالگر مینمود، برای او اشغال مجارستان و چكسلواكی همانقدر محكوم بود كه دخالت امریكا در ویتنام.
او با "مكارتیسم" بعد از جنگ جهانی دوم در امریكا و با "جنگ سرد" در خارج از امریكا مقابله كرد و از دموكراسی مردمی دفاع نمود. او در دهه ۱۹۵۰ یك شركت انتشاراتی تأسیس نمود تا كتابهای "چپ" را در امریكا ـ كه امكان انتشار نمییافتند ـ منتشر كند و در توسعه اندیشه سوسیالیسم بكوشد.
بدون شك، مانتلی ریویو و پل سوئیزی در پنجاهسال گذشته، در سطح جهان، در افشای سرمایهداری و دفاع از سوسیالیسم، نقش مهم و تأثیرگذاری داشته و فراموش شدنی نیست. سیالیت فكری، دید باز و مردمدوستی او ازجمله عواملی بودند كه او را برای دقیقترین و روشنگرانهترین نقدها از عملكرد شوروی، توانا ساختند. او در این مورد با موضع مستقل خود، پیشقدم بود.٭
سوئیزی در امریكا، به جرم ماركسیست بودن به دادگاه كشانده شد، ولی با تكیه بر قانوناساسی امریكا در آزادی عقیده، با شهامت از خود دفاع كرد و دادگاه ناچار شد وی را تبرئه كند. او در دهه ۱۹۷۰ از مدافعان دولت دموكراتیك سالوادورآلنده بود، ولی در عین حال برای ایجاد یك ارتش مردمی به آلنده هشدار داد.
محیطزیست، یكی از زمینههای مورد علاقه او بود و در ۱۹۷۲ از "خودروییشدن جامعه امریكا" انتقاد كرد و عوارض خودرویی شدن را "زوال و ویرانی زندگی شهری، افزایش نابودی برگشتناپذیر زمین و آلودگی هوا" دانست. او برای نجات كرهزمین "برعكس كردن روندهای چند قرن گذشته" را توصیه كرد، نه "كاهش سرعت آنها". او در نقدی كه بر كتاب "چه كسی مالك خورشید است" نوشت، شرح داد كه چگونه "منافع شخصی نظام" در ایالاتمتحده از "پیشرفت قدرت خورشید" جلوگیری كرده است و از جایگزین كردن انرژی خورشیدی بهجای انرژیهای فسیلی، جلوگیری میشود.
پلسوئیزی در سپتامبر ۱۹۹۷، در آخرین مقالهاش باعنوان "سخنی چند درباره جهانیشدن" نوشت:
"جهانیشدن یك وضعیت یا یك پدیده نیست، بلكه فرایندی است كه مدتهای مدید ادامه داشته است، درواقع درست از زمانیكه سرمایهداری چهار یا پنجقرن پیش بهمنزله شكل پایدار و قابل دوام جامعه سر برآورد. جهانیشدن را نباید "نیروی محركه سرمایهداری" پنداشت، زیرا جهانیشدن در موتور درونی این نظام قرار دارد، یعنی خودانباشت سرمایه".
در ۱۹۹۱ در واكنش به جنگ خلیجفارس و "استقرار دموكراسی" توسط امریكا در این منطقه، در مقالهای همراه با دوست قدیمی خود مگداف نوشت: "به نظر میرسد ایالاتمتحده خود را در جریانی با پیامدهای بسیار خطرناك برای كل جهان درگیر كرده است. دگرگونی تنها قانون قطعی دنیا است و نمیتوان آن را متوقف كرد. اگر جوامع را از حل مشكلاتشان به روش خودشان باز داریم، آنها مشكلاتشان را به روشهای دیكتهشده دیگران حل نخواهند كرد و اگر نتوانند به پیش بروند، ناگزیر پس خواهند رفت. این چیزی است كه در بخش بزرگی از دنیای امروز دارد رخ میدهد و ایالاتمتحده قدرتمندترین ملت با ابزار نامحدود فشار كه در اختیار دارد، بهظاهر با تهدید به ویرانی وحشیانه به دیگران میگوید كه این سرنوشتی است كه باید آن را بپذیرند."
او در مجموعه مصاحبههایی كه در میان سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۹ انجام داد، نكات بسیار مهمی از روحیات و خصوصیات و افكار خود را شرح داد كه در اینجا بخشهایی از آنها را میآوریم تا خوانندگان با ویژگیهای این اندیشمند مستقل طرفدار زحمتكشان و مستضعفان جهان آشنا شوند.
او دلیل مستقل بودن خود را چنین تعریف كرده است: "اما هیچگاه تمایلی به پیوستن به حزب [كمونیست امریكا] نداشتم؛ در درجه اول به علت جزمگرایی افراطی آنان به مفهوم فكری و ذهنی آن. من میدانستم كه چنین جزمگرایی و تعصبی به معنای مرگ تفكر مستقل است. به خاطر دارم هنگامیكه كتاب نظریه توسعه سرمایهداری را منتشر كردم، حزب كمونیست منتظر ماند تا مسكو نظر بدهد كه آیا با محتوای آن موافق است یا خیر. این مطلب بیاندازه مرا آزردهخاطر ساخت. اینان از نظر فكری نمیتوانستند بهطور مستقل خود تصمیم بگیرند."
او در بخش دیگر مصاحبه گفت
"ماركسیستشدن من از همان آغاز، فرایندی طولانی از آموزش و یادگیری برای رهاشدن از قواعد و احكام سادهانگارانه بود. ... من همیشه تأكید داشتهام كه در این فرهنگ برای یك روشنفكر، بدون داشتن یك درآمد مستقل یا یك شغل دانشگاهی مطمئن، بسیار مشكل خواهد بود بتواند روشنفكری چپ به مفهوم واقعی آن باقی بماند. و در حال حاضر بهدلایل و جهات بیشتری، روشنفكر چپ ماندن ـ بدون یك درآمد مستقل ـ بهطور فزایندهای مشكل شده است... . احساس من همیشه این بوده است كه اشخاصی كه كار خود را بهعنوان یك رادیكال آغاز میكنند و به راستی مصمم هستند رادیكال بمانند، هنگامیكه در معرض فشارهای حقیقی دنیای واقعی قرار میگیرند، پس از مدتی درمییابند كه این فشارها، آنان را از جهات متعددی در وضعیت بسیار دشوار و ناممكن قرار میدهد و بنابراین راهی را دنبال میكنند كه فرصتهای ممكن آنها را به آن سو میكشاند و طولی نمیكشد كه ایدهها، ارزشها، معیارهای سیاسی و اولویتهای خود را با امكانات واقعی موجود تطبیق میدهند. اگر من یك درآمد مستقل نداشتم، هیچ بعید نبود همین راه را دنبال كنم."
او ماركسیسم مانتلی ریویو را كه خودش طرفدار آن بود چنین توضیح میدهد:
"ما به این تشخیص رسیدیم كه در صدسال پس از ماركس انواع پدیدههای جدید ظاهر شده است و با بینش ماركس نه با تفسیر مذهبی از او، باید به آنها پرداخت. این [روحیه] به نظر من، نخستین و به نوعی مهمترین خصیصه این گرایش است. در درون ماركسیسم ایالاتمتحده و بینالمللی شكافی وجود دارد، بین آنانی كه میخواستند تقریباً هر آنچه را در دیدگاه ماركس اساسی و ارزشمند است دور بریزند ـ مانند اهمیت محوری دید طبقاتی، نظریه ارزش بر پایه كار و نتایج منطقی آن ـ و قطب مقابل آن كه میخواهد راهحل همهچیز را در كتاب "كاپیتال" [سرمایه] جستوجو كند."
او مكانیسم جدید عملكرد سرمایه را چنین تعریف میكند:
"آنچه هم اكنون شاهدش هستیم، عبارت از پدیده جدیدی است كه سرمایه در آن بهجای آنكه به سمت تولید كالاها و خدمات مفید رهنمون شود، بیشتر گرایش به آن دارد كه در راه سفتهبازی و بازی با پول به كار افتد و بدون میانجیگری فرایند تولید، بهطور مستقیم از طریق سفتهبازی، پول بسازد."
او در آخرین سالهای عمرش سوسیالیسم را چنین تعریف میكند:
"سوسیالیسم را بهمثابه قطب مقابل سرمایهداری تعریف میكنم. من هیچ معیار اتوپیاییای برای آن تعیین نمیكنم. سوسیالیسم بدیل واقعی است. آنچه مهم است به نظر من، همین است... . هركس تلاش كند تا بگوید سوسیالیسم چه شكلی خواهد داشت، اشتباه سختی مرتكب میشود. یك چیز را میدانیم و آن اینكه سرمایهداری نخواهد بود."
سوئیزی، همچنان از انقلاب كوبا كه یك "انقلاب سوسیالیستی" بوده است دفاع میكند، ولی در عین حال میگوید: "ما كاملاً شیفته این انقلاب شكوهمند بودیم و شور و حرارت زیادی نسبت به آن داشتیم. گمان میكنم از روی سادهلوحی بود." او درباره انقلاب فرهنگی نظری بدیع دارد:
"تمام جریان انقلاب فرهنگی و آموزش یا درس آن ـ یا هر چیز دیگری كه میخواهید آن را بنامید ـ این است كه شما نخواهید توانست یك شبه یا در عرض چند سال بدیلی برای سرمایهداری ایجاد كنید. این كار نیازمند یك دوره طولانی مبارزه خواهد بود. از این جهت مائوتسهتونگ تنها كسی بود كه به راستی مسئله را درك كرده بود و با آن دست و پنجه نرم كرد. او در این كار خود موفق نشد... انقلاب فرهنگی، مبارزهای بود میان طرفداران سرمایهداری و طرفداران سوسیالیسم. در این نبرد رهروان سرمایهداری پیروز شدند."
او در پایان مصاحبههایش، ضمن اینكه جهان را به سوسیالیسم نزدیكتر از زمان آغاز كار مجله مانتلی ریویو میداند، به اقتصاددانان ماركسیست انتقاد میكند كه "دانشگاه گرا" شدهاند كه گرایش دارند متخصص اقتصاد برپایه ریاضیات شوند، چرا كه اقتصاددانان بورژوا ریاضیگرا هستند.
ضمن تجلیل از این روشنفكر و سوسیالیست مستقل جهانی كه در ۵۰ سال گذشته سعی داشته از دگمهای احزاب رسمی ماركسیستی فاصلهای متعهدانه بگیرد، امیدواریم ماركسیستهای ایرانی، شیوه نزدیكشدن به مسائل ایران را از این انسان فرهیخته بیاموزند و مسائل جامعه ما را بر پایه "اصول تدوینشده" گذشتگان خود تفسیر نكنند، بلكه ویژگیهای جامعه ایران را با منطقی پویا در راستای پیشینه فرهنگی، تاریخی و مذهبی این مملكت بكاوند. روحش شاد باد.
دكترمحمدحسین رفیعی
پینوشت:
٭او در ۱۹۷۰، اداره دیوانسالارانه اقتصادهای كشورهای اروپای شرقی را مورد نقد قرار داد و "بازگشت به تسلط طبقاتی" و در نهایت "احیای سرمایهداری" را در این كشورها پیشبینی كرد. در ۱۹۸۰ در كتاب "جامعه پساانقلابی"، اوایل دوران استالینی را دارای یك گسست درخصلت سوسیالیستی انقلاب اكتبر دانست كه به "پیدایش یك نظام طبقاتی استثماری از نوع جدید" انجامیده است. او همین پیشبینی را برای انقلاب چین و پیدایش سرمایهداری در آن كشور كرد.
پینوشت:
٭او در ۱۹۷۰، اداره دیوانسالارانه اقتصادهای كشورهای اروپای شرقی را مورد نقد قرار داد و "بازگشت به تسلط طبقاتی" و در نهایت "احیای سرمایهداری" را در این كشورها پیشبینی كرد. در ۱۹۸۰ در كتاب "جامعه پساانقلابی"، اوایل دوران استالینی را دارای یك گسست درخصلت سوسیالیستی انقلاب اكتبر دانست كه به "پیدایش یك نظام طبقاتی استثماری از نوع جدید" انجامیده است. او همین پیشبینی را برای انقلاب چین و پیدایش سرمایهداری در آن كشور كرد.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست