چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
داستان دردناک همیشگی
«جایی که که سیاست هست، حقیقت و صداقت معنی ندارد».
اسپینوزا
رمان «زندگی واقعی الخاندرو مایتا» یکی از شاهکارهای یوسا، بار دیگر در آمریکای لاتین به چاپ رسید. شماری از منتقدین برجسته آن دیار این رمان را که اولین بار در سال ۱۹۸۴ بهچاپ رسید، برترین اثر یوسا میدانند و شمار بیشتری ضمن اذعان به جایگاه عالی این متن، رمانهای «شهر و سگها»(۱۹۶۳)، یا «خانه سبز» (۱۹۶۶) و یا «جنگ آخر زمان»(۱۹۸۱) و عده اندکی هم «گفتگو در کاتدرال»(۱۹۶۹) را قویترین کار او میدانند. به هر حال صرفنظر از منزلت رمان مورد بحث ما، با تأسف باید گفت این رمان در ایران مهجور ماند؛ درحالیکه بیشتر آن آموزههایی را که یوسا در کتاب «نامههایی به یک نویسنده جوان» نوشته است، در خود دارد. اصلاً رمانی است که در عین جذابیت و کشش بسیار، گونهای نوشتار است برای آموزش رماننویسی. خردهروایتهای گذشته و حال همزمان روایت میشوند؛ طوریکه در این یا آن صفحه، شخصیتی از زمان گذشته میگوید و همزمان از زمان حال حرف میزند و در همان حال راوی هم روایت خود را میگوید؛ چه از گذشته یا حال- چیزی که به «گفتگوی تلسکوپی» شهرت یافته و نوع برجستهتر آن در رمان «شهر و سگها» خودِ یوسا دیده میشود و سالها پیش از نوشتن این رمان، متفکر اسپانیائی، خوزه ارتگا گاست آن را «پرسپکتیو زاویه دید» نامیده بود.
عنصر همزمانی در این رمان بهنحو درخشانی همهجا حضور دارد تا معنایی را به خواننده انتقال دهد که گرچه در نوع خودش کمنظیر نیست و در کارهای فوئنتس، مارکز، تولدو، مانلیو آرگهتا، ایزابل آلنده و دیگران هم دیده میشود، و من به آن اشاره خواهم کرد، اما در این رمان این امر ویژگیها و تأثیرگذاری خاص خود را دارد - چیزی در حد و اندازههای «مرگ آرتمیو کروز» از فوئنتس و تلخ و بدبینانه همچون «گفتگو در کاتدرال» از خودِ یوسا و در یک کلام، تکاندهنده و حتی گریهآورتر و خواننده تا عمر دارد فراموشش نمیکند.
شخصیتهای رمان زیادند و منولوگهای آنها و نیز دیالوگهایشان، اساساً درباره مسائل مختلف جامعه کنونی پرو و مقایسه آن با گذشته و نیز شخصِ الخاندرو مایتا است؛ اما حضور آنها بهخاطر تشخص بیشتر دادن به مایتا نیست - کاری که در رمان «تونل» از ارنستو ساباتو آرژانتینی میبینیم. از نظر روایتشناسی، این نوع داستانها معمولاً پیچیده و حتی مغشوش هستند و خواننده را سر درگم میکنند، ولی خواننده - که لازم نیست حتماً حرفهای باشد- پس از مطالعه چند صفحه اول، با سبک نویسنده مأنوس میشود و جایگاه هر فرد و هر پدیده را به موقع درمیدریابد.
عنوان داستان گرچه حاکی از یک زندگی واقعی است، اما راوی عمداً چندین جا یادآوری میکند که «چون دوست دارد دروغ بگوید، ماجرای زندگی شخصیت محوری رمانش را با تخیل خود درآمیخته است». گونهای رویکرد بورخسی و در عین حال صحهگذاری بر این حقیقت که «داستان یعنی دروغ». از این منظر با ذهن خواننده هم بازی میشود و او، هم واقعی بودن شخصیت مایتا و کل روایت را میپذیرد و هم نمیپذیرد. البته تا جاییکه نگارنده اطلاع یافته است، هم شخصیت مایتا و هم شورش خائوخا واقعیاند. اما موفقیت یوسا در این است که این واقعیت واقعی را به یکی از جذابترین واقعیتهای داستانی تبدیل کرده است. در مورد چنین قضاوتی توصیه میشود این رمان خوانده شود.
در این رمان هم مانند رمان درخشان دیگر یوسا «خانه سبز» که به فارسی ترجمه نشده است، ماجراجویی با عشق و خشونت و توطئه در هم میآمیزد. البته از این حیث خانه سبز پربارتر است و یوسا برای نوشتن آن دهها جلد کتاب خواند؛ حتی آثار درجه دو و سه را. اگر خانه سبز با این پشتوانه، رمانی متشکل از دولایه متفاوت شامل پنج خردهروایت محوری میشود، رمان مایتا هم با ذخایر ادبی خاص خود از تک لایه بودن رها میشود و دولایه میگردد، اما تا حد زیادی به شکل درهمتنیده. در خانه سبز شخصیتها صرفنظر از فکر و احساس و کنششان درنهایت چیزی جز بدبختی نصیب شان نمیشود. از این منظر هم معنای غائی زندگی چیزی نیست مگر درد و رنج، خفت و سرافکندگی عمومی در شکلهای متنوع، در مایتا هم همین مصیبت دیده میشود، منتها بار اصلی و خردکننده بدبختی روی دوش مایتا است که در زمره «صادقترینها» است. داستانپردازی پرکشش خانه سبز و وجود دو شخصیت محوری مانع فروپاشی زمان میشود؛ هر چند که گاهی ماجراهای فرعی جاذبه بیشتری برای خواننده دارند. در رمان «مایتا» هم دنبال کردن ماجراهای پرفراز و فرود شخص مایتا و یاران صادقش - که نمادش در کودکان جلوه پیدا میکند- و یاران ناصادقش که بیشتر از همه ادعا دارند، لحظهای رمان را از نفس نمیاندازد. نه «خانه سبز»، نه «شهر و سگها» و نه «زندگی واقعی الخاندرو مایتا» را نمیتوان خلاصه کرد؛ هر چند گاهی یوسا به دلیل نگاه خود به رمان و نوع رویکردش (در اثر انتقادیاش «عیش مدام» کاملاً توضیح داده شده است)، گرایشی عمیق به ملودرام و صحنههای هیجانانگیز و نوشتارهای الکساندر دوما گونه دارد.
در رمان مایتا، یوسا تکنیکها و نوآوریهای دو رمان «خانه سبز»، و «شهر و سگها» را دنبال میکند. قصه همواره از جائی شروع میشود که رخدادهای اصلی و تعیینکننده شروع میشوند. بههمین دلیل است که راوی گاه با روایت زمان حال قصه را پیش میبرد و گاه برای توجیه روایی موقعیت کنونی به گذشته بازمیگردد. کاربرد این شیوه، ساختاری پیچیده به رمان میبخشد که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم. نویسنده در این رمان هم به اتکای تجارب گذشته، دست به انطباق یک زمینه اجتماعی - سیاسی بر زمینه اجتماعی - سیاسی دیگر، یک زاویه دید بر زاویه دید دیگر و یک توالی زمانی بر توالی زمانی دیگر میزند. به این ترتیب مجموعهای از قطعههای پراکنده و اجزای بهظاهر نامرتبط پدید میآید که درنهایت با مهارت بهتانگیزی به هم چفت و بست میخورند و به این شکل گونهای توالی خطی یا تناظر فضائی شکل میگیرد که زیر چتر آن کلیت رخدادها و نه تکتک آنها معنا پیدا میکنند. این انطباق محیطهای جغرافیایی و دیدگاههای روایت و توالیهای زمانی راهبردی است که یوسا برای جمعبندی نهایی تاریخی - اجتماعی رویدادها در بیشتر رمانهای خود به کار میبرد؛ جنگ آخر زمان، خانه سبز، شهر و سگها و همین الخاندرو مایتا و حتی مرگ درآند در مقیاس ضعیفتری.
جدا از فرم یا پرداخت و اجرای کار، زمینه داستان، یعنی اعتقادات، باورها، رسوم و اوضاع اقتصادی - اجتماعی تا حد زیادی در رمان نمود پیدا کرده است. مکانها هم چنان موجز و در عین حال دقیق توصیف شدهاند که خواننده به وضوح دستخوش شعف یا اشمئزاز میشود. راوی گاهی میگوید که در این مورد هم دروغ گفته است، اما خوانندهای که اطلاعاتی درباره کشور پرو دارد، میداند که او به دروغ میگوید که دروغ گفته است.
شخصیتپردازی مایتا ترکیبی از تصویر و نقل و توصیف است. مایتا چهرهای انقلابی است، سیمائی از سیماهای پرشمار انقلاب سرزمین عشق و خشونت و انقلاب. مایتا اخلاص و صداقت دارد یا فریبکار و خودخواه است؟ راوی برای کشف این موضوع بسیار مهم و حساس، سراغ چند نفر میرود. این چند نفر روایتهای مختلفی با دیدگاههای مختلف و گاه متضاد ارائه میدهند؛ کاری شبیه «زندگی واقعی سباستیان نایت» از ناباکف. از این منظر رمان یوسا کاملاً و بهمعنای واقعی کلمه چندصدایی شده است. هر کس از منظر منافع و جهاننگری خود به مایتا مینگرد و او را توصیف میکند. دیگر شخصیتها بیشتر با نقل و توصیف ساخته میشوند. اما در مورد آنها هم باید گفت که مثل خود مایتا چند لایهاند.
رمان «زندگی واقعی الخاندرو مایتا» بازنمایی پارادوکسیکالی است که تا این زمان هم بهحیات خود ادامه داده است: اگر روشنفکر، رنج و درد همنوعانش را ببیند و منفعل بماند، افکارش هر چند متعالی، امری شخصی تلقی میشوند و «ارزش اجتماعی» ندارند و اگر دست بهعمل بزند، دیر یا زود یا باید دنبالهرو دیگران شود یا کسانی را دنبالهرو خود کند و یا تن به انزوای خودخواسته بدهد؛ چون دو رویکرد اول با منش یک روشنفکر راستین، همخوانی ندارد.
مایتا که از دوره مدرسه به موجود بیعدالتی پی برده بود، دراینباره از کشیش سؤال میکند و با اینکه خورد و خوراک خیلی خوبی ندارد، شام را از برنامه غذاییاش حذف میکند تا «مثل دیگران» شود. بههمین دلیل بیمار میشود، همین موضوع او را به پدر روحانی نزدیکتر میکند و مایتا رهایی فقرا را از فقر در ایمان راستین به مسیح میبیند. ساعاتی را با خواهران روحانی صرف مطالعه میکند و چند ساعتی با دکتری همکاری میکند که به مداوای فقرا میپردازد. کمکم میفهمد که خدا و مسیح مستقیماً مردم را از گرسنگی و بیماری نجات نخواهند داد، درحالیکه سوسیالیستها عملاً چنین برنامههایی را در دستور کار خود دارند. پس، هنگام تحصیل در دانشگاه به ایدئولوژی چپ گرایش پیدا میکند. از آن پس اعلامیه پخش میکند، جلسه سخنرانی تشکیل میدهد، بارها زندان میشود، بارها پلیش خانهاش را زیر و رو میکند، دانشگاه را رها میکند و عضو حزب کمونیست میشود، سپس استالینیستی سرسخت میشود، اما درمییابد که اندیشههای استالین اساساً فاقد ارزش تئوریک و عملیاند و فقط برای توحیه سیاستها ضدبشری خودش شکل گرفتهاند، لذا به تروتسکیسم رو میآورد و فکر میکند این یکی چارهساز درد محرمان و زحمتکشان است، باز هم بارها دستگیر و زندانی میشود و درنهایت، پس از انشعاب به گروه اقلیت میپیوندد.
مایتا درمییابد که احزاب لنیسیتی - استالینیستی بیاعتنا به وضعیت روزمره مردم، معتقدند که هر چه آحاد جامعه فقیرتر باشند و مردم رنج بیشتری را تحمل کنند، اوضاع و احوال برای «پیشرفت حزب و کسب پایگاه مردمی آن» مساعدتر است. بهعبارت دقیقتر اهداف درازمدت حزب بر معیشت و حال و روز مردم اولویت دارد؛ امری که درست در نقطه مقابل دیدگاه کلی مارکس قرار میگیرد- زیرا خود مارکس بر این اعتقاد بود که «تحول زمانی تحقق میپذیرد که تولید به سطح انبوه برسد و صورتبندی اجتماعی و اقتصادی، خود به نفی خود بپردازد».
باری، مایتا با هزاران زحمت روزنامه ای منتشر می کند و در همان زبان فرانسه یاد میگیرد. ازدواج میکند، اما هجوم بی وقفه پلیسها به خانهاش و غارت دار و ندارش، کمکم بین او و همسرش فاصله میاندازد و آنها به رغم داشتن یک پسر، از هم جدا میشوند. زن پسر را نگهمیدارد، اما همین پسر سالها بعد که شرح رفتار و کردار را از مردم میشنود، برای همیشه مادر را ترک میکند. مایتا با همدستی افسری جوان و مردمگرا و شماری که از نوجوانهای پرشور آشنا میشود و به اتکای همین «جنگجویان انقلابی» و عدهای از سرخپوستها، شورش مشهور «خائوخا» را سازماندهی میکند. والاخوس و جمعی از بچهها به پاسگاه پلیس حمله میکند و مایتا و بقیه بچهها قرارگاه ملی را خلع سلاع میکند. اما سرانجام شکست میخورند و والاخوس دستگیر میشود. چند نفر از «انقلابیهای همیشگی»، از جمله ابیلوز نامی همانروز صبح با کامیون میوه از شهر گریخته بودند. مایتا بعدها، پس از سپری شدن دوره زندانش، از بانکها به نفع انقلاب پول مصادره میکند. او دوباره به زندان میافتد و یاران سابق با پولها غیبشان میزند و فقط بعدها مردم از جمله نوجوانهایی که سالها پیش، پس از شکست عملیات انقلابی خائوخا، به گریه افتاده بودند و حالا آزادند، میبینند که مایتا باز هم در زندان است و شماری از آن «انقلابیون همیشگی» در ثروت و تجمل غرق شدهاند و حتی پشت سر مایتا از او بد میگویند و ابیلوز در گفتگو با راوی میگوید:«ایتا نماینده حزب خود هم نبود».
جالب است بدانیم که همین انقلابیون حّراف نتوانسته بودند ده سرخپوست و یا نوجوان را با خود همراه کنند. همین همراهی است که مایتا را در زندان زجر میدهد:«شورش میتوانست پیروز شود! میتوانست!»
کشیده شدن پای نوجوانهای بالغنشده به جریان شورش، استعارهای از این امر است که مبارزه در آمریکای لاتین در صادقانهترین شکلش کار بچههاست و در شکلهای جدیاش، سراپا خشونت و خیانت است. چنانکه وقتی پای عمل افراد بزرگسال و جدی به میان میآید، همهچیز رنگ و بوی خیانت و بدنام کردن دیگران به خود میگیرد. معلوم میشود که خود انقلابیها هم از ظلم بدشان نمیآید، بلکه نوع ظالم برایشان مهم است. آنها در چارچوب تواناییها و دایره رفتارهایشان چیزی بهتر از سران حکومت نیستند.
بخش عملیات انقلابی با شیوهای که میتوان آن را ترکیب کارهای الکساندر دوما و جنگ و صلح خواند، روایت میشود. صحنهآرایی و تمرکز روی بعضی از جزئیات و در عین غافل نشدن از کلیات مهم، آموزهای برای انتخاب نوع روایت.
من فقط بخشی از داستان را بدون توجه به نوع روایت اصلی که تو در تو و پیچیده است، برای خواننده گفتم. در اصل کتاب، تمام این جریانها و فراز و فرودها را افراد مختلف برای راوی روایت میکنند. در این روایتها گاهی مایتا تا نقطه اوج صعود میکند و زمانی تا منتهای ذلت سقوط. چه کسی راست میگوید و کی دروغ؟
زندگی بهترین شاهد سنجش است: مایتا که هوش و حاقظه خوبی داشته است و میتواند از رفاه و آسایش برخودار باشد، در فقر زندگی میکند و انقلابیونی که هیچکدامشان استعداد او را نداشتند، در اوج تجمل. اما یوسا در ساختن شخصیت مایتا یک سویه پیش نرفته است. او را آمیزهای از ضعف و قدرت نشان داده است و فقط روی این جنبه تأکید ورزیده است که او میتوانست راحت و خوشبخت زندگی کند، اما از همان اوان جوانی با دیدن بدبختی دیگران این خواستن در او محو شد. او در این مورد کاملاً صداقت داشت. این، تنها وجه قطعیت شخصیتپردازی مایتا است- وجهی که خود ما هم در شماری از انسانها دیدهایم و نیز خلاف آن را.
مایتا نمونهای از انسانهای مردمگرا، انساندوست و از خودگذشتهای است که برای خوشبختی همنوعانش تا آخرین مرز امکان ایثار پیش میرود. او این صفات را از راه مطالعه و گرایش به این یا آن مکتب یا رابطه با این یا آن انسان و گروهانسانها بهدست نیاورده است، بلکه بهصورت نهادینه از آنها برخودرار است. بهدلیل همین خصلت است که میخواهد «آنسویی برود و دست به اقدام بزند، که حقیقت آنجا حضور دارد». گرایش او به ایدئولوژیها و مذاهب مختلف از همین خصوصیت سرچشمه میگیرد نه از سطحینگری فکری یا مصلحتگرایی سیاسی و دمدمی بودن روزمره. او نمیداند که برای نیک بودن، نیازی به آیین و آرمان خاصی نیست. این را زمانی میفهمد که جوانی و میانهسالی را پشت سر گذاشته است. عضویت او در احزاب مختلف هرگز به خاطر کسب قدرت و مقام نبوده است. هیچگاه نخواسته است نقش رهبر را بهعهده گیرد، فقط دنبال روشها و اشخاصی است که بتوانند عدالت را برقرار کنند. آنقدر به این آرمان وفادار است که تن به اطاعت کورکورانه نمیدهد، بلکه با خودانگیختگی فردی، عقل آمیخته به احساسات، دست به عمل میزند؛ بی آنکه به فکر منافع مادی خود باشد. از این حیث شباهت زیادی به شخصیت «پرالتا» در رمان «یک نوع مردن» اثر شاخص نویسنده گواتمالائی ماریو مونته فورته تولدو دارد. این رمان به قلم قاسم صنعوی ترجمه شده است. گمنامی، وضعیت پوشاک، غذا و مسکن او در سن شصت سالگی، بیانگر این است که ثروت و شهرت برای او فاقد اهمیتاند. «کنار گذاشته شدن» او از سیاست، موجب نمیشود که دنبال پول و مالاندوزی برود و شبیه سودجویانی شود که پولهای انقلاب را ربودند. بلکه مانند یک انسان عادی در پی کاری شرافتمندانه است. او در یک کلام «تنگدست» است ؛ اما تنگدستی بزرگوار و شریف.
جریان «فروریزی اندوهناک انقلابیون» جریان غمانگیز و دردناکی است که در کشورهای موسوم به جهان عقبمانده میلیونها بار تکرار شده است. انقلابیونی که زمانی حاضر بودند جانشان را برای مردم و انقلاب بدهند، پس از کسب قدرت یا مثل لنین و استالین و کیم ایل سونگ به قصاب مردم تبدیل شدند و در یک روز به اندازه شصت سال حکومت تزار آدم کشتند (حتی از اعضای حزب خودشان) و بعدش هم به بالش تجمل و اسراف و خودشیفتگی و کیش شخصیت تکیه زدند، یا اگر به قدرت نرسیدند، ابتدا سیاسی شدند، سپس به بدترین شکلهای تجارت و زد و بندهای مالی و صد البته نهایت شهوترانی و میگساری و اعتیاد به مواد افیونی رو آوردند و در یک کلام در فساد غرق و حل شدند. یوسا در نشان دادن این وجه از چهره انقلابیون سابق و دردی به این عظمت، توانسته است بدون اینکه ذکر مصیبت بگوید ، استادانه واقعیت واقعی مصایب را به واقعیت داستانی آن تبدیل کند و شخصیتی خلق بسازد در ردیف شخصیتهای ماندگار ادبیات داستانی جهان.
فتحالله بینیاز
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست