دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا
جن
خسرومرده. حالا دوروز است. جنازهاش کم کم دارد بو میافتد، چشمهایش باز مانده و پلکهایش خشک شده. دیروز هرچه کردم نتوانستم پلکهایش را روی هم بکشم. چشمهای وقزدهاش به یک نقطه خیره شده و دندانهایش به هم کلید شدهاند. انگار خیلی ترسیده بوده.
باد دارد زوزه میکشد و اگر قطع شود برای لحظهای است و دوباره... زوزه میکشد، ممتد و طولانی...
هوا سرد است. برف زده، آخرین هیزمی که توی بخاری سوزاندم، چوب کاج تری بود، حالا اتاق از بوی دود و چوب کاج تر سوخته پر شده، با بوی خسرو قاطی میشود، خود را به هم میچسبانند وگرم و سنگین روی زمین آرام آرام میخزند و و انگار تنها هدفشان این است که از سوراخهای دماغ من بالا بیایند و حجم سنگین خود را درون سینهام بگسترانند.
خسرو مرده، روی زمین افتاده، چشمهایش باز مانده، دندانهایش کلید شده است ومن خیالاتی که نشده ام؟! نه، اگر گوش کنی خودت میشنوی. پشت دیوار کلبه، انگارکسی دارد پا میکوبد.
صدای پا کوبیدنش با صدای زوزهٔ باد قاطی میشود، من نمیترسم، خسرو کنارم است، مرده ... خوابیده...
حالا باد خسته شده وصدای زوزهاش را بریده است تا نفسی تازه کند و انگار کسی از بیرون دارد دیوار چوبی کلبه را با ناخن میخراشد، پنجه میکشد... نمیترسم.
کسی پشت دیوار پا میکوبد... آمده پشت در و در میزند، خسرو...من میترسم...مرده... خوابیده، دو
روز است... و بوی تعفن...
کسی دارد در می زند، اگر مثل قصه ی شنگول و منگول، حتی ذره ای، احتمال میدادم که مادرم، کسی آشنا، پشت در است، میدویدم و در را باز میکردم.
- خسرو پاشو دیگر زنت دارد میترسد.
انگار دارد با آن چشمهای وقزدهاش نگاهم میکند، با صورت رنگ پریدهاش، با دندانهای کلیدشدهاش، میخندد انگار... سر لج میافتم... نمیترسم.
دو شب پیش بود که خسرو بیرون رفته بود تا هیزم بیاورد بریزد توبخاری، باید می شکست.گفته بودم:
- خسرو خان، آدم که با زنش میآید کلبهٔ جنگلی از قبل همه چیزش را حاضر می کند.
هوا سرد بود، صدای تبر زدنش می آمد، پر قدرت می زد.کتابی که سر تاقچه بود را برداشتم.
شیرازهاش از قسمتی که انگار بیشتر تا شده بودبرگشت، ورق خورد، خواندم:
- بسا مردانی از جنس انس که به مردانی از جنس جن پناه بردند.
چند صفحهای خوانده بودم که متوجه شدم صدای تبرش نمیآید.بادمیوزید، برف هم شروع شده بود، اگر سردم نمیشد، کتاب را نمیبستم و دنبال خسرو بیرون نمیرفتم، رفتم. خسرو افتاده بود، لرزیدم، سردم بود، جلو رفتم، هنوز نترسیده بودم. تبر روی مچ دست راستش فرود آمده بود...چشمهایش درشت شده بود، انگار میخواست از حدقه بیرون بزند، دندانهایش به هم کلید شده بود. هیچ فریاد نزده بود، فرو خورده، یا... ترسیده بود، شاید؟! جنازهاش را کشیدم آوردم توی کلبه، گریه نکردم:
- خسرو خان بلند شو.
چشم هایش را دیده بودم و نتوانسته بودم گریه کنم، نمیترسم.خسرو گفته بود:
- نرگس جان هر وقت من نبودم، شبها، در راز پشت قفل کن، قفل کرده بودم.
حالا باد بود که زوزه میکشیدو کسی آن بیرون با صدای پا کوبیدنش با زوزهٔ باد همنوایی میکرد و با سکوت باد...در و دیوار کلبه را از بیرون ناخن میکشید، میخراشید.
سرد است، بوی چوبهای کاج تر سوخته همچنان با بوی خسرو قاطی میشود، کف اتاق میخزد، بالامیآیدو به سینهام مینشیند. .
در می زند، پنجه می کشد... پا می کوبد، شاید مادر است، شاید مادر باشد که علف تازه آورده...
- آهای، پایت را از زیر در نشان بده ببینم،
سم های مادر است، گلی شده، بیرون برف است.
- مادر، بیرون برف است... سم هایت گلی شده. چرا انقدر دیر آمدی؟ خسرو با این بوی گندش داشت حالم را به هم میزد.
پشت در را میخراشید , پا می کوبید و سمش را نشان میداد.
- مادر، ناخنهایت میشکند، مگر دیرز لاک نزده بودی؟... هوا سرد است؟... صبر کن الآن باز میکنم ... صبر کن.
در اتاق باز مانده، باد پنجره ها را به هم میزند و توی اتاق میپیچد و بوی گوشت ماندهٔ من و خسرو که به بوی کاج سوخته آمیخته شده را در خود حل میکند و بیرون میرود... و من وخسرو، پشت چشمهای وق زده و دندانهای کلید شده محبوس شده ایم.
دارم سعی میکنم از گوشهایم خودم را بیرون برانم، سخت است... کم کم دارم حل می شوم...ذره ذره که از سوراخ گوشم به بیرون میخزم، با باد، با بوی کاج سوخته آمیخته میشوم و میروم از در کلبه بیرون، با باد، با بوی کاج سوخته وخسرو و گوشت تنم قاطی میشوم و میروم از کلبه بیرون، کمی روی زمین چرخ میخورم، دور میگیرم و پرواز میکنم. شاید باد است که پروازم میدهد.
حالا که کوههای مشرق دارند لچک طلا یی به سر میکشند، من و خسرو روی برگ کاجی سوزنی نشستهایم و من دارم از نوک برگ سوزنی کاج لیز میخورم پایین.میگویم:
- خسرو من رو محکم بگیر دارم میافتم.
دستش را در دستم قلا ب میکند، محکم میگیرد و میکشد بالا.جای سمهای مادر هنوز، دورتادور کلبه، روی برفها مانده است، اما اثری از علف تازه نیست.
محمدحسن فرازمند
منبع : پایگاه اطلاعرسانی دیباچه
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور ابراهیم رئیسی رئیسی سقوط بالگرد رئیسی ایران بالگرد سقوط بالگرد شهادت شهادت ابراهیم رئیسی دولت سیزدهم
هلال احمر سردار رادان تهران هواشناسی پلیس سانحه بالگرد رئیسی مشهد سیل سیل مشهد بارش باران سیلاب آموزش و پرورش
یارانه بورس قیمت دلار قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار بازار خودرو بازنشستگان حقوق بازنشستگان ایران خودرو مالیات
سینما هنرمندان تلویزیون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی موسیقی کنسرت سینمای ایران نمایشگاه کتاب لیلا حاتمی زری خوشکام علی حاتمی کتاب
قرآن
روسیه رژیم صهیونیستی سوریه اتحادیه اروپا غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا حماس چین لبنان
فوتبال پرسپولیس ابراهیم رییسی استقلال لیگ برتر انگلیس لیگ برتر لیگ برتر ایران فدراسیون فوتبال باشگاه پرسپولیس تراکتور بازی بارسلونا
سامسونگ هوش مصنوعی موبایل فناوری تبلیغات اپل ناسا اینترنت نمایشگاه ایران هلث هواپیما
سرطان رژیم غذایی استرس آلزایمر سازمان غذا و دارو کاهش وزن افسردگی رابطه جنسی