شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا

یک نظریه ی تاریخی


یک نظریه ی تاریخی
الگو ها در آن سو (اروپا و آمریکا) طی نیم قرن اخیر، ما را به سوی زوال غربی سوق داده اند و این در حالی است که ما در عین تقلید مداوم از غرب همیشه هم از آن عقب مانده ایم. ما دو سه قرن پس از دورانی که نهضت کرامولی قرن هفده پشت سر گذاشته می شد، تقلید پیش پا افتاده و ناچیزی از آن کردیم؛ و حالا که غربی ها از خود به بیزاری رسیده اند و فرهنگ غرب عملاً راه زوال و نیستی را در پی گرفته است و تمدنش، با انواع مختلف سلاح ها تجهیز شده، تا از این طریق بتواند خود و دنیا را در یک آن نابود کند، عده ای از ما پشت سر غربی ها راه افتاده اند و مدام پیشرفت ها، بزک ها و تفاوت آنجا را به رخ ایرانیان می کشند درحالی که می توانند مانند هند فرهنگ ایران را به جهان عرضه کنند و در راه شناساندن این فرهنگ کوشا باشند.
بنازم حاج قربان و شامیرزا را که در عین سادگی، غرور و توانای های ویژه، پشیزی برای اینگونه افراد ارزش قائل نبودند. افرادی که مدام مدارک دانشگاه های غرب را به گردن آویزان می کنند و می خواهند بی ارزش و بی اعتبار بودن خود را پشت یک تکه کاغذ پنهان کنند.
این افراد تصور می کنند با ژست های غربی و با اعلام وابستگی شان به دولت و فرهنگ غرب، غربی خواهند شد. آن ها جلد پوسیده ی غربی را بر تنِ مثله شده ی خود کردند و می خواهند عریانی خود را با ماشین غربی بپوشانند و با استحاله در غرب کمال نهایی شان را پیدا کنند! گه گدار نمونه هایی پیدا می شوند که کاملاً متفاوت از این نظریه عمل می کنند و راهی دشوارتر و در عین حال تحسین بر انگیز را پیش می گیرند.
عده ای تصور می کنند غول صنعت که غرب طی سیصد سال به تکنیک آن مجهز شد می تواند مشکلات شان را یکجا حل کند و این وابستگی را جز افتخارات شان به حساب می آورند؛ طولی نمی کشد که همین غول ماشین هم به وسیله و هم به هدف تبدیل می شود، تا جایی که خودِ انسان را نیز نادیده می گیرد، و او را در خِرَد خود نابود و موازین و قالب هایش را بر انسان تحمیل می کند.
نتیجه این که انسان تبدیل به یک مفعول بی اراده می شود. چنین انسانی ماده ی بی اراده ای است که ماشین می تواند آن را به هر شکلی که بخواهد در آورد. در حال حاضر مدتی است افرادی در موسیقیِ ایران پیدا شده اند که می خواهند به آن انسان غربی جیره بندی شده، پوسیده و اتو کشیده و بیگانه نسبت به خود، طبیعت و فرهنگ اش برسند و ادای آن را در بیاورند و با حضور در غرب، با برچسب ها و عناوینی هم عصران و هم وطنان خود را مرعوب آن آوازه ی شکست خورده نمایند و از آن انسان از خود بیگانه پیروی کنند.
در همین شرایط عده ای ایرانی به سختی می کوشند با تکیه بر اصالت های فرهنگی و بومی شان و با برانداختن تفکر استعمار و سلطه و زور و قدرت غربی به آزادی و هویت خود دست یابند و هم زمان عده ای دیگر پیدا شده اند که با قایم شدن پشت یک سری القاب و عناوین، فرهنگ غرب را به رخ ما می کشند و می-خواهند از این طریق ملت را به خود جلب کنند. تفاوت در همین جاست که یک ایرانی افتخارات خود را به خاطر حضور در مجامع علمی و دانشگاهی یا در همکاری با گروه های موسیقی غربی می داند و می خواهد از این طریق فرهنگ کشورش را سرکوب کندو آن سوی دنیا را به رخ ما بکشد، دیگر مشکل سیاهی و سفیدی و نژادی نیست.
مشکل از آنجا آغاز می شود که یک عده مرید و مجیزگو این تحقیر و سر سپردگی را می پذیرند و تا انتهای حقارت پیش می روند و این آدم های بو گرفته غربی روز به روز سینه ی خود را بالا می دهند. اینان پایشان که به غرب می رسد فرهنگ برتر، تاریخ دوهزارو پانصد ساله، نژاد آریایی، تخت جمشید، ابن سینا، حافظ و سایر مفاخر ایرانی را به رخ آن ها می کشند و به اینجا که می آیند به سبب عدم رودررویی مردم شان با فرهنگ غرب آنها را به باد تمسخر می گیرند.
نگرش منفی به شرق به عنوان کشورهای عقب مانده نتیجه ی بی خاصیتی همین افراد است. غرب تصور می کند که شرق به دلیل عدم دسترسی به ماشین بسیار عقب مانده است و در نتیجه غرب دنیا را دور می زند و ملت ها را در قالب های خود قرار می دهد و متأسفانه بخش کثیری از مردم در چنین قالب هایی خود را به شکلی که غرب خواسته است، آرایش می کنند و هر روز از اصالت و هویت خود بیش از پیش دور می شوند.

فرهنگ آشتی
پیمان سلطانی
منبع : گفتگوی هارمونیک