سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا


بهتر است رویاهایم را بنویسم


بهتر است رویاهایم را بنویسم
در اینکه سیدعلی صالحی شاعر مطرح و تاثیرگذاری است، شکی نیست. کافی است به یکی دو دهه قبل برگردیم و انبوه شعر و شاعرانی را که از <گفتار> صالحی در <نامه‌ها> و <نشانی‌ها> و... تاثیرها پذیرفته‌اند برشمریم. شعر صالحی حتی بیش از بسیاری از شاعران دو دهه اخیر به میان مردم آمده و پیر و جوان را با خود همراه کرده است. شمارگان کتاب‌های منتشر شده او موید این گفته است. صالحی اخیرا دفتری متفاوت از کارهای پیشین خود را منتشر کرده است که می‌توان گفت شاید برای فرار از تکرار زبان و عاطفه و خیال، و دوری از معناسازی‌های گذشته (که از سوی منتقدان و حتی دوستدانش نیز به آن متهم شده)، کوشیده است ما را با صالحی دیگری روبه‌رو سازد.
این دفتر شعر که شاعر مدعی است اولین دفتر سترگ هایکو در زبان فارسی است، <قمری غمخوار در شامگاه خزانی> نام دارد که بیش از هزار هایکوی پارسی را دربرمی‌گیرد. صالحی از این رو عنوان <هایکوی پارسی> را بر پیشانی دفترش آورده که معتقد است پیش از این کارهایی که صورت گرفته، بیشتر در زمینه طرح بوده است و تمام شاعرانی که به هایکو روی آورده‌اند، تنها سه سطر در مضمون هایکو نوشته‌اند اما او به این نقصان پی برده و تا فرم و زبان مخصوص هایکو را نیافته، به سرودن آن روی نیاورده است. <قمری غمخوار... > در دوازده قسمت یا طلسم گرد آمده و با طرح‌هایی مرکب از خود شاعر به همت موسسه انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. توجه بیش از حد به طبیعت و شاخصه‌های آن، که بیشتر برگرفته از زادگاه صالحی یعنی مرغاب بختیاری است، مخاطب را به سفری در گذشته و امروز شاعر راهنمایی می‌کند. گفت‌وگوی زیر تنها درباره همین کتاب تازه او صورت گرفته که بخش نخست آن را می‌خوانید.
آقای صالحی! خواننده فارسی‌زبان به مدد ترجمه‌هایی که در چند دهه گذشته صورت گرفته، به‌ویژه کتاب <هایکو از آغاز تا امروز> ترجمه شاملو و پاشایی، با هایکو آشنا شده است.
▪ مایلم با این سوال شروع کنم که شما از چه زمانی با هایکو آشنا و سرودن آن را آغاز کرده‌اید؟
ـ اولین هایکوهایی که مرا به بازشناخت خود دعوت کرد، چند هایکو در چند مجله بود؛ شاید اواخر نیمه اول دهه پنجاه بود. اواخر همین دهه <شعر چینی> با ترجمه عدنان غریفی را خواندم. ۱۳۶۴ یکی از مقالا‌ت من درباره هایکو در یک مجله دوزبانه در پاریس منتشر شد و راه ادامه یافت و از جست‌وجو بازنایستادم. رسول رخشا در نقدی که بر دفتر شعر <سمفونی سپیده‌دم> نوشت، به درستی کشف کرد که روح هایکو بر بعضی اشعار این دفتر سیطره دارد. نخستین تجربه‌های جدی من در آفرینش هایکو با سرودن دفتر نامبرده همزمان است. از همان دوره در کارگاه شعر با همیاری اعضا و به‌صورت جمعی و با تلا‌ش‌های دوستم مسیح طالبیان، تبادل‌نظر در این حوزه آغاز شد و ادامه دارد.
▪ اما پیش از این دوره، در بازسرایی گات‌های اوستا، کار بر شعر کوتاه و همسان هایکو را شروع کرده بودید. تا آنجا که به‌یاد دارم باید حدود سال ۱۳۶۱ باشد. آیا گات‌های اوستا، فهلویات و خسروانی‌ها در ایران باستان به هایکوی امروزی شباهت دارند؟
ـ یادآوری دقیقی است. در اوستا، هر گات، شامل چند <هات> است. سال ۱۳۶۴ در آن مقاله که گفتم، پیشنهاد کردم <هات> را جایگزین هایکو کنیم، اما هم واژه مهجور بود و هم خودم این مساله را دنبال نکردم. <خلا‌صه‌سرایی جهان و انسان و هستی> متعلق به دوره پیش از صنعت کتابت است. حافظه روستایی انسان عصر <فرهنگ شفاهی> توان نگه‌داشت متون طولا‌نی را نداشت. وجه مشترک فرهنگی همه اقوام دیرین بوده است. از آنجا که الفبای کار و کشاورزی و باغداری و زیست پاستورال و روستایی مردم ما در گذشته با مردم خاوردور، خاصه ژاپنی‌ها، اشتراکات غیرقابل انکاری داشته، لا‌جرم تبلور فرهنگی و دستاوردهای ادبی مشابهی هم می‌توانسته داشته باشد؛ با این توضیح که ژاپنی‌ها حدود چهارصد سال است که به هایکو رسیده‌اند، اما مردم ما در اعصار دور، این نوع خلا‌صه‌گویی را تجربه کرده‌اند. اگر رد و راه این داشته‌ها را دنبال کنیم، به رباعی می‌رسیم. مراد من این نیست که به همسانی‌ها باور داشته باشیم، اما وجوه مشترک بسیار است.
▪ جایی خواندم که گفته بودید هایکوی ژاپنی متاثر از ادبیات ما طی قرون گذشته است. مساله را بیشتر شرح می‌دهید؟
ـ خانم جین ریچهولد، محقق و هایکوشناس آمریکایی در تبارشناسی شعر ژاپن، به ریشه‌های شعر پارسی اشاره می‌کند. او معتقد است که شعر و نثر سعدی از قرن هشتم به این سو، سفر خود را به هند و سپس به چین آغاز می‌کند. مینی‌مال‌های نخستین سعدی، بسته‌بندی خاصی دارد؛ اول حکایت منثور را می‌آورد، سپس آن را با حجت شعر می‌بندد. عالی‌ترین شعر چین یعنی <تانکا> صاحب همین فرم سعدی‌وار است. ژاپنی‌ها متاثر از تانکا، به رخسار تازه‌تری به نام <رنگا> می‌رسند؛ البته نخست از تانکا استقبال می‌کنند. مشهورترین تانکاها به ماتسوئو باشو تعلق دارد. <رنگا>ی تازه از حلقه‌های متعدد <تانکا> به‌وجود می‌آید؛ طوماری خطی و بی‌پایان. رنگا مناسک خاصی داشت، به‌ویژه در زمان صلح و آرامش، شاعران در قهوه‌خانه‌ها، مثل مشاعره ما، مقابل هم نشسته و رنگا را آغاز می‌کردند؛ خلا‌قیت در لحظه. ‌
و <هوکو> همان پیشانی‌نوشت هر حلقه از رنگا بود، که هایکو وجه مستقل آن است. در واقع باشو بود که با استفاده از به تاخیر انداختن جواب چیستان‌های ژاپنی و پیوند آن به هوکو، ژانر مستقلی به نام هایکو آفرید.
▪ در سوال پیشین گفتید رباعی در ایران مثل هایکو در ژاپن، شباهت دوری دارند. در مورد این شباهت‌ها بیشتر توضیح می‌دهید؟
ـ رباعی، حضوری فلسفی، چرایی، درونی دارد؛ بسترش زبان و گفتن است، اما هایکو آبشخور نهایی‌اش تصویر بیرونی و چگونه دیدن است. مشابهت ذهنی رباعی خراسانی (و نه رباعی قونیه‌ای) با هایکو، نگاه مشترک و بینش مشابه و مضمونی آن است. خراسان بزرگ و فرهنگ آن سامان کهن، هم‌مرز چین بوده است. برای مثال، خیام سروده است: <از جمله رفتگان این راه دراز / باز آمده‌ای کو که خبر پرسم باز / هان بر سر این دو راهه آز و نیاز / چیزی نگذاری که نمی‌آیی باز.> حالا‌ همین نگاه و تعبیر و مضمون را با این هایکوی باشو مقایسه کنید. تقریبا جوشیده یک چشمه مشترک‌اند: <شد آمد آذرخش را ببین و بیندیش / زود گذرتر از این / چیزی که زندگی‌ست.> انگار هر دو شاعر فرزندان یک فهم شرقی‌اند؛ البته باشو متعلق به ۳۶۰ سال پیش از این است.
▪ گویا شما گفته‌اید که پیش از این هر چه در شعر فارسی با نام هایکو سروده و منتشر شده، تنها در حد طرح باقی مانده‌اند. ویژگی‌های یک هایکوی صالحی چیست که از حد طرح عبور کرده‌اند؟ معنی این حرف این نیست که پیش از شما در ایران کسی هایکو نسروده است؟
ـ اگر به مصاحبه من با روزنامه کارگزاران ۲۷ فروردین ۸۷ رجوع کنید، گفته‌ام که شاعرانی مثل سیروس نوذری، کاوه گوهرین، محمد خلیلی و رضا رضانژاد شیرازی در خور احترام و برای من باارزش‌اند، چون پیش از من به هایکو رسیده‌اند. دو سال پیش در بحث ارتباط زبان فارسی و خلا‌قیت در خلا‌صه‌سرایی، گفتم که زبان فارسی، زبانی سیال و فربه است و هر شعرک و شعر سه سطری را نمی‌توان هایکو نامید و اساسا در زبان فربه فارسی، سرودن شعر کوتاه، خطرناک است، زیرا پیش از تولد تمام می‌شود. من نمی‌توانم به طرح‌های درخشان بیژن جلا‌لی، عنوان هایکو بدهم. واگویه‌های زبانی و فلسفی و کلمات قصار، در حد <طرح> با امتیاز تاثیر مضمونی باقی می‌مانند، ولا‌غیر! تشخیص نقاط قوت و یا ضعف دفتر <قمری غمخوار...> هم به‌عهده شما و اهل این فن است. من هرگز چنین ادعایی نکرده‌ام که پیش از من کسی هایکو نگفته است. البته باید سعی کرد آن سوی دعا و دشنام دیگران، به زندگی ادامه داد.
▪ ژاپنی‌ها به اصل هفده هجایی هایکو پایبندند، آیا شما هم در کتاب <قمری غمخوار...> به این اصول مقید بوده‌اید؟ آیا در زبان فارسی مجبوریم به این اصول اولیه وفادار بمانیم؟
ـ رسیدیم به پرسش‌های فنی، مجال کافی هست در یک گفت‌وگوی چندساعته؟ در پاسخ به سوال حرفه‌ای شما می‌توان رساله نوشت. شنیده‌ام گفته‌اند که هایکو فقط در زبان ژاپنی اتفاق می‌افتد. ساده‌لوحانه است! هایکوهای روسی یا مکزیکی را خوانده‌اید؟ عالی است! یعنی چون ورزش کشتی از ایران برخاسته است، کشتی‌گیر کوبایی حق مدال طلا‌ ندارد؟ مگر غزل از عرب نیست، اما اعجوبه غزل، حافظ شیرازی است، نه ابواحمد بصری. پس غزل و قصیده باید فقط در زبان عرب رخ دهد؟ حجت قوی نمی‌آورند! اما در پاسخ ولی‌زاده بگویم که در زبان ژاپنی، برای <سکوت> کلمه دارند، ما در فارسی نداریم. شرق دور عمودی نویس‌اند، ما در خاورمیانه، افقی و از راست به چپ و در غرب از چپ به راست. مشکل ما رعایت هفده هجای مُنزل نیست. خلا‌قیت در <مونتاژ> رخ نمی‌دهد، شبیه‌سازی راهی به جایی نمی‌برد، زبان بخشنده فارسی اجازه الگوبرداری مقلدانه نمی‌دهد. مگر اوکتاویو پاز مکزیکی، در هایکوهای خود به زبان اسپانیولی، هفده هجای ژاپنی امر شده را رعایت کرده است؟ یا ازراپوند؟ اشاره درستی کردید: <لزومی ندارد.> اصلا‌ کوبایاشی شیکی هایکوسرای دوران مدرن ژاپن هم این عهد را شکست.
▪ عنوان <هایکوی پارسی> را بر جلد این دفتر آورده‌اید، عمد داشتید؟ چه چیزهایی دارد این دفتر که آن را <پارسی> بنامیم؟
ـ شاعر، پارسی است، زبان هم فارسی است، مولود همین روزگار، و این صورت قضیه است، اما آن جان پنهان، بومی بودن نگاه شاعر است؛ نگاهی اینجایی، عمیقا متعلق به همین فرهنگ. گواهی و مسیر و عناصر و تصاویر و هستی این هایکوها را نمی‌توانید در سیبری پیدا کنید، اما از مرغاب و زاگرس گرفته تا مازندران و تهران، همه اشارات، بیمه شده است. مساله تطبیق هستی بومی ما با سیرت همین هایکوها، سندی جدی در برابر چالش بجای شماست. من نباید دفاع کنم، تحقیق به‌عهده شما مخاطب حرفه‌ای شعر و منتقدان دیگر است.
▪ در این دفتر با زبان و فرم و چهره دیگری از سیدعلی صالحی شاعر روبه‌رو می‌شویم که هیچ شباهتی به گذشته شعری‌اش ندارد، بلکه تفاوت‌ها بسیار است. صالحی و شعرش همواره با اقبال و استقبال مردم کتابخوان مواجه بوده و مخاطب زیادی دارد. آیا از این ریسک بزرگ نترسیدید؛ خطر از دست دادن هواداران شعرت...؟
ـ اجازه می‌خواهم از همشهری شما حضرت حافظ مدد بگیرم:
<نام حافظ رقم نیک پذیرفت، ولی / پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست>! البته من خوشه‌چین گمنام حافظم. با این حال: <زمهربانی جانان طمع مبر حافظ...>!
▪ برخورد مخاطبان شعر شما پس از انتشار این دفتر چه بوده؟ پیش‌بینی گذشته و امروزتان چیست؟ نگران نیستند مبادا از آن اقبال همیشگی کاسته شود؟
ـ هرگز نگران آینده آثارم نبوده‌ام که خدایا چه خواهد شد! همیشه فکر می‌کنم بهتر است رویایم را بنویسم، بعد دلم می‌خواهد مردم را شریک رویاهای خود کنم، در نتیجه باید این رویاهای مکتوب، چاپ شوند. به محض توزیع کتاب، با آن خداحافظی می‌کنم؛ مردم می‌دانند و آن پاره رویاها. استقبال کنند، کودکانه شاد می‌شوم. استقبال نکنند، حتما حق دارند. شعر آن سوی <قضاوت> زاده می‌شود. اگر عاشقانه به <خلوص انسانی> مسلح باشی، موحش‌ترین شکست‌ها، برترین لذت‌ها است. مردم ما در <تشخیص> کم‌نظیرند.
▪ رویکرد هایکو معطوف به طبیعت و دنیای پاستورال است و شما هم در <قمری غمخوار...> از این قاعده جدا نیستید. چه شد که با هایکو روبه مرغاب و زادگاه و جنوب رفتید؛ انگیزه‌های این سفر چه بود؟
ـ اگر می‌دانستم قضیه از چه قرار است، با کمال میل می‌گفتم. اما می‌دانم که این ذخیره چند دهه در درونم پنهان مانده بود. وقت فرافکنی آن فرا رسیده بود.
▪ <قمری غمخوار در شامگاه خزانی> به دوازده دفتر یا طلسم تقسیم شده است و گویا هایکوهای هر دفتر، هوای ویژه‌ای دارند! این سازماندهی و نظام، حساب‌شده بوده است؟
ـ هر حلقه و دفتر، یعنی طلسمات دوازده‌گانه، هر کدام در یک موسم آمدند. اینجا اشیا از <طلسم ننامیدن> رها می‌شوند. راز حضور کلمه <طلسم> در کتاب، اشاره به همین نکته است. آمدن عنوان <سال نیلوفر> یادآوری امید، حیات و عشق است. من به مهندسی کار در کلمه و شعر، البته در دوره پساویرایش اعتقاد دارم. ‌
▪ آقای صالحی! چند دفتر از شعرهای شما در کردستان عراق ترجمه شده است و آن‌طور که شنیده‌ام با استقبال هم روبه‌رو بوده‌اند. آیا برای ترجمه هایکوها به ژاپنی هم تلا‌ش می‌کنید؟
ـ در این مورد، نه الا‌ن، بلکه همیشه،‌هرگز تلا‌ش نکرده و نمی‌کنم. خبرنگار روزنامه ژاپنی (روزنامه ماینیچی) هم همین پرسش را داشت. (گفت‌وگو درباره ادبیات ایران و هایکو بود.) جوابم همین بود که به آن حتی فکر هم نمی‌کنم.
▪ سرودن هایکو چطور؟ ادامه می‌دهید؟!
ـ بستگی به حال و هوایم دارد. انتخاب نهایی با <من> نیست.
▪ در مورد ترجمه آثارتان، مثل اکثر شاعران تلا‌ش نمی‌کنید؟
ـ هر کسی هنجارهای خود را دارد. اگر شعر، شعر باشد، هر نوع بن‌بستی را پشت سر می‌گذارد و به‌صورت طبیعی مسیر و نفوذ و گسترش خود را ادامه می‌دهد. من هنوز کتاب‌های خود را که به کردی ترجمه شده، ندیده‌ام. ولی می‌دانم که در جشنواره سلیمانیه، این ترجمه‌ها در دسترس مردم قرار گرفت. جشنواره سال گذشته را می‌گویم.
▪ آیا از کیفیت چاپ و تیراژ و نشر این اثر راضی هستید؟
ـ حقیقتا راضی‌ام. موسسه انتشاراتی نگاه سنگ تمام گذاشته است. این روزها سه هزار و سیصد نسخه برای چاپ اول، تیراژ قابل قبولی است.
▪ در شروع نشست، به تفاوت‌های میان هایکو و طرح اشاره کردید اما از آن دور شدیم. کمی بیشتر توضیح می‌دهید؟
ـ شعرک، طرح، شعر کوتاه، نوعی خرده شعر است که جز در صورت و ظاهر و کمیت که همان <خردکی> باشد، هیچ مشابهتی به هایکو ندارد. و در زبان فارسی، به‌ویژه در عصر ما و شعر نو، تا امروز شاعر اثرگذاری در این رشته و راسته ظهور نکرده است. البته بیژن جلا‌لی یکی از حرفه‌ای‌ترین شاعران ما در کار شعر کوتاه بوده است و گاه هم موفق، اما نه در یک مجموعه، بلکه می‌توان از کل آثار آن عزیز، شعرهای کوتاه درخشان را بیرون کشید. شعرک‌های تولیدشده تا امروز به‌شدت به <گزین‌گویه> و <کلمات قصار> نزدیک‌اند تا جوهر شعر. در حالی‌که <هایکو> جهان دیگری دارد که توضیح دادم. هایکو اساسا شعر نیست که بخواهیم آن را با دیگر انواع شعر مقایسه کنیم. گفتم نوعی دعای برگزیده در ستایش هستی است. <هایکو> اسلوب دارد، راه و روش کمی و کیفی دارد، اما طرح همان‌گونه که از نامش پیدا است، تنها صورتی کوچک از یک اتفاق است که در زبان روایی، گفتاری، گزارشی، یا تصویری، تولد می‌یابد، و از حیث کمی، پاره‌ای از یک کلیت فیزیکی است، در حالی‌که هایکو، یک امر کامل در درون و بیرون خود است و اگر نشانه‌ای از کلیت هستی است، استقلا‌ل خود را دارد و در عین حال روح آن کلیت متافیزیکی و معنوی از هستی را نمایندگی می‌کند.
طرح و شعرک، حضوری نامعین و پراکنده دارد. خصوصیات ویژه‌ای ندارد، بی‌شناسنامه است. در حالی‌که هایکو نوعی طریقت در مسیر دیدن و کلمه و شیء و طبیعت و هستی است. در هایکو، حروف ربط در حداقل ممکن خودنمایی می‌کنند، پرگویی و توضیح قدغن است، حواشی ندارد، زیورآلا‌ت زبانی ندارد، از کمترین نشانه‌ها سود می‌برد. درک تصویری آن یک اصل است، نوعی درک معنا از طریق <مورس> است، از هیچ سخن گفتن برای همه چیز است. دانش روح و دانایی باطن است. لحظه مقدری میان ازل و ابد است. من از آن با تعبیر <نانو معنا> یاد می‌کنم.
▪ از علا‌قه خود نسبت به باشو گفتید. باشو در آغاز راه همه انواع شعر سرزمین خود را تمرین و تجربه کرد تا سرانجام به هوکو رسید. اختصارا فرازهایی از روند کار او بگویید.
ـ باشو، ماتسوئو باشو تنها پنج دهه زندگی کرد. ۱۶۴۴ میلا‌دی به دنیا آمد، ۱۶۹۴ در فقر درگذشت. او مسافر بزرگ میهن خود بود و زائر ذن و کلمه و هایکو. در شروع، شاعر <رنگا> در طیف مطایبه بود، طنز غریبی داشت. چنین طنزی را با عبادت عارفانه و سلوک فیلسوفانه درهم آمیخت. در یکی از آخرین هایکوهای خود می‌گوید:
کک‌ها، شپش‌ها
اسب بالا‌ی سرم
پیشاب روی بالش‌ام.
در وجهی، پیام چنین هایکویی، بی‌اعتنایی مطلق به آن نوع زندگی است که طبقات محافظه‌کار جامعه دنبال می‌کنند. در معنایی دیگر، به وحدت مطلق هستی اشاره می‌کند. کک، اسب، پیشاب، آدمی! باشو از آن سوی دوگانگی و دوآلیزم خیر و شر، یا زشت و زیبا با ما سخن می‌گوید. او ما را به‌سوی <بی‌آزار زیستن> هدایت می‌کند. نوعی نگاه شرقی است از نوع حلا‌ج، بایزید بسطامی، روزبهان بقلی، که دهش و بخشش عظیم را مرام خود می‌دانستند. باشو به وقت مرگ، در حلقه شاگردان خود، حاضر نبود مگس‌ها را از رخسار خود دور کند. او گفت: <بگذار خوش باشند، بگذار زندگی کنند.> باشو در آغاز معلم شعر به شیوه رنگا بود و گفتم که سرانجام به هوکو رسید. بعد از انقلا‌ب او بود که شاعران بسیاری پا به راه باشو گذاشتند. هواداران باشو، مجموعه‌ای از هوکوهای او را گرد آوردند و با عنوان <چنته‌ای ذغال> منتشر کردند. باشو در پرتو نبوغ خود شرایط را مهیا کرد تا استعدادهای درخشانی ظهور کنند. در عصر او شعر جایگاه باارزشی یافت. از واحه رنگا تا ساحت هوکو، باشو راهی سخت و طاقت‌فرسا را طی کرد، اما ثمره آن را نیز به چشم خود دید؛ مکتب باشو و استقبال خاص و عام از کلا‌م او.
باشو نیز مکتبخانه (کارگاه شعر) داشت، چندان که بعدها در مسیر همین مکتب شاعران و هایکوسراهای بزرگی چون ایسا و بوسون ظهور کردند اما اگر از نوع تدریس باشو اطلا‌عاتی دارید، بفرمایید!
اگر شاگردان و دوستان جوان باشو نبودند، بسا بسیاری از آموزه‌ها و آثار او مکتوب و در نتیجه ماندگار نمی‌شد. نقل است که باشو به رسم زمانه با شمشیر حمایل‌شده می‌زیست. یک روز سر کلا‌س درس یا مکتبخانه شعر، سوای اصل <دیدن>، قصد تفهیم <شنیدن> در شعر داشت. این روایت از سوی <کیورای> یکی از شاگردان باشو نقل شده است. باشو می‌خواست مفهوم شگرد <طنین> و <صدا> را در کلمه و فرم درس دهد. پیاله‌ای سفالین برداشت و کمی دورتر به سوی سطح و سنگفرش پرت کرد. به محض شنیدن صدای شکستن پیاله سفال، هوکوی خود را سرود: ‌
بر این رواق بلند
پیاله‌ای
هزارتکه می‌شود.
و در ادامه، ناگهان شمشیر خود را از نیام فلزی بیرون کشید، زوزه فلز در برابر صدای شکستن پیاله سفال یکی از راست و دیگری از چپ، حتی طنین را توزین مضاعف کرد و سرود:
زوزه
زوزه تیغ است
برهنه و بی‌نیام.
تمرین طنین تمام شده بود. در پیوست این دو هوکو با هم و در کنار هم یک <تانکا> به دنیا آمده است. گفت و شنید طنین در هم تن شدن با شیء و کلمه.
به‌جز شباهت‌های کمی و صوری میان شعر ژاپن و ایران، از نظر شباهت فکری و فلسفی در چه حدی است؛ شعر ژاپن و ایران را می‌گویم، به‌طور کل!
نخستین باران زمستانی
میمون هم
در آرزوی یکی خرقه بوریاست.
این تکثیر خویشتن در شیء و جهان و هستی، اتفاقی به‌شدت شرقی است. این غمخواری، تعزل مشترک دو فرهنگ مشابه است. مزامیر مهرآمیزی از این دست، محور آثار شعر و کلا‌م فارسی هم هست. ما درس‌خوانده آسمانیم که به زبان زمین سخن می‌گوییم. ریشه‌ها یکی است. در شعر ما و شعر ژاپن، یک عنصر مهم و مشترک وجود دارد و آن تاکید بر فردیت است. سادگی، ایجاز، سهولت کلا‌م به مثابه عبور نسیم ناپیدا، قناعت و از جز به کل رسیدن، نشانه‌هایی از ریشه‌های مشترک و مشابه دو فرهنگ ایران و ژاپن است. مردم هر دو سرزمین به صورتی افراطی در جان شعر حل شده‌اند. به تیراژ بیشمار دیوان حافظ بنگرید و آن را مقایسه کنید با دیوان تانکاهایی که با عنوان <ماچی تاوارا> ‌)Machi Tawara( در ژاپن که سال ۱۹۸۷ میلا‌دی طی دوازده ماه، هشت میلیون نسخه به فروش رسید. ‌
▪ اگر اشتباه نکنم تانکا باید نوعی قالب در شعر ژاپن باشد. در این‌باره بیشتر توضیح می‌دهید؟
ـ تانکا قواره و قالبی متناسب با روح مردم دارد. عوام آن را می‌فهمند و خواص آن را می‌پسندند. قالب معینی دارد، در سی و یک هجا و در پنج سطر ۷۷-۷-۵-۷-۵.) هر سطر، عددی فرد دارد، حتی سر جمع هجاها نیز فرد است.
اعداد فرد به جهان شهود و شهود جهان تعلق دارند. تانکا اولین صورت و فرم و نوع رسمی شعر ژاپن به شمار می‌رود. تانکا هنوز هم در شعر ژاپن رایج است و رسمیت خود را (مثل غزل معاصر ما) حفظ کرده است. تانکا، مولود نیاز انسان به رستگاری و رهایی است. تانکا کهن‌ترین شیوه در علم ذهن (شعر) به شمار می‌رود (در فرهنگ خاور دور) که طی قرن نهم تا یازدهم میلا‌دی به اوج و عظمتی خارق‌العاده رسید. <دوهو> یکی از شاگردان باشو، تانکایی از استاد خود را ثبت و ضبط کرده است:
سخت است
این همه اسم و
گل‌های بیشمار بهاری.
به یکی اشاره فقط
پایان خواب پروانه
محمد ولی‌زاده
منبع : روزنامه اعتماد ملی