یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سرهنگ ردل - Oberst Redl


سرهنگ ردل - Oberst Redl
سال تولید : ۱۹۸۵
کشور تولیدکننده : مجارستان، آلمان‌غربی و اتریش
محصول : مانفرت دورنیوک
کارگردان : ایشتواان سابو
فیلمنامه‌نویس : پتر دوبائی و سابو.
فیلمبردار : لایوش کولتائی
آهنگساز(موسیقی متن) : زدنکو تاماسی
هنرپیشگان : کلاوس ماریا براندائر، هانس کریستیان بلخ، آرمین مولر اشتال، گودرون لاندگربه، یان نیکلاش، لاسلو منشاروش، آندره‌آش بالینت، لاسلو گالفی، روبرت راتونی، دوروتیا اودواروش، کارولی اپریش و تاماش مایور.
نوع فیلم : رنگی، ۱۴۹ دقیقه.


«آلفرد ردل» (براندائر) پسر یک کارمند راه‌آهن است که به لطف وفاداری بی‌شائبه‌اش به امپراتوری اتریش - مجارستان، جائی در آکادمی نظامی سلطنتی پیدا می‌کند. او مردی جاه‌طلب اما خویشتن‌دار است که دوستی عمیقی با یک هم‌قطار خود، «کنت کوبینی» (نیکلاش) برقرار کرده است. پس از اینکه یک ستوان یهودی چک «شورم» (اپریش) در دوئل به دست «کنت کوبینی» کشته می‌شود، همراهی «ردل» در رفع و رجوع این قضیه (او مجبور است رگ و ریشه یهودی خود را هم انکار کند) باعث اعزام او به وین و ترفیع درجه‌اش می‌شود. «کاتالین» (لاندگربه)، خواهر متأهل «کوبینی»، «ردل» را اغوا می‌کند. بعدتر «ردل» که حالا سرگرد شده در می‌یابد که دلیل بی‌انظباطی و بی‌حمیّتی افسران و سربازان، بیماری «امپراتور فرانتس یوف» و تجزیه تدریجی امپراتوری است. «کوبینیِ» متمرد به وزارت جنگ در وین فرستاده می‌شود. «ردل» که مورد توجه وارث دسیسه‌چین «فرانتس یوزف»، «آرشیدوک فرانتس فردیناند» (مولر اشتال) قرار گرفته، رئیس اطلاعات ارتش می‌شود. بعدتر به اصرار «کاتالین»، با دختری به‌نام «کلاریسا» (اودواروش) ازدواج می‌کند ولی «کلاریسا» خیلی زود از زندگی او محو می‌شود. در وین برای ارتقای روحیه نظامی، «سرهنگ دوم ردل» باید آدمی را به‌عنوان خائن معرفی کند. او پس از تحقیقات، «بارون اولمان» (راتونی) را که برای روس‌ها جاسوسی می‌کرده پیدا می‌کند. «اولمان» پیش از اینکه دستگیر شود، خودکشی می‌کند. اما در لابه‌لای کاغذهای او، «ردل» سندی دال بر دست داشتن «کوبینی» در جاسوسی کشف می‌کند. «ردل» با این شواهد مسلم ناگزیر می‌شود نزد «فرانتس فردیناند» برود، در حالی که او حاضر نیست چیزی علیه یکی از اعضای ستاد فرماندهی ارتش بشنود. «ردل» که احساس خطر کرده، «کاتالین» را تهدید می‌کند اگر چیزی درباره هویت دوجنسی او بروز دهد، کشته می‌شود. «کاتالین» به تحریک برادرش، «ردل» را با جوان خوش‌سیمائی به‌نام «آلفردو ولوکیو» (گالفی) آشنا می‌کند. «ردل» به‌رغم آگاهی برجاسوس بودن «ولوکیو»، اسرار دفاعی شرق امپراتوری را به «ولوکیو» می‌گوید. او دستگیر می‌شود و همان سپر بلائی می‌شود که «آرشیدوک» می‌خواسته است. «ردل» را در اتاق یک هتل حبس می‌کنند و «کوبینی» با اسلحه‌ای نزد «ردل» می‌رود و او را تشویق به خودکشی می‌کند...
* دومین قسمت سه گانه پُرآوازه سابو (قسمت اول: مفیستو، 1981 و قسمت سوم: هانوسن، 1988). «سرهنگ ردل» واقعی فرمانده ارتش هشتم و بعدها رئیس بخش اطلاعات نظامی در وزارت جنگ وین بود. اودرمه سال 1913 در شرایطی مشکوک و نامعلوم خودکشی کرد. سابو و همکار نویسنده قدیمی‌اش دوبائی که در پی پژوهش درباره حقایق تاریخی نبوده‌اند، سرنخ خود را از نمایش‌نامه میهن‌پرستی برای منِ جان آزبورن (که بر مبنای قضیه ردل نوشته شده بود) گرفته‌اند. هدف آنان بررسی شخصیت مردی بود که عامدانه با یک دروغ زندگی کرد و در پایان ترتیب نابودی خویشتن را داد. فیلم به‌صورت یک حماسه پرداخت شده است، کل زندگی یک مرد را می‌پوشاند و با لحظاتی چشم‌نواز نقطه‌گذاری می‌شود - مجالس رقص، حیاط‌های بزرگ‌وعمارت‌های عظیم، چشم‌نواز نقطه‌گذاری می‌شود - مجالس رقص، حیاط‌های بزرگ و عمارت‌های عظیم، چشم‌اندازهای برفی با اسب‌هائی که می‌تازند - و یک صحنه عالی کارگردانی شده، دوئل صبحگاهی در یک سالن ورزشی بزرگ و خالی دارد. اما بهترین قسمت‌های فیلم، لحظه‌های «کوچک» آن هستند و نه مقیاس بزرگش. جاهائی که احساس‌ها با یک ژست یا حالت به وصف در می‌آیند: برفی که از کنده یک درخت می‌افتد یا حالت خشم‌آلود و درهم‌پیچیده «ردل» هنگامی که می‌کوشد بتواند ماشه هفت تیرش را بچکاند. به‌رغم توازن خوب جنبه حماسی فیلم، مسئله اصلی برای سابو نقاب زدن‌های ظریف و پیچیده انسان است، دشواری گفتن واقعیت و سادگی گفتن دروغ. دو بازیگر، براندائر در نقش «ردل» و مولر اشتال در نقش «آرشیدوک» نقش انکارناپذیری در انسجام و سرپا ایستادن این فیلم بلند پروازانه دارند.


همچنین مشاهده کنید