چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
دو دلدادهی فیلسوف: آرنت و هایدگر
یکی از شایعات کنجکاو برانگیزانهی فلسفه در قرن بیستم، روابط فیمابین هانا آرنت[۱] با مارتین هایدگر[۲] است. هانا آرنت، فیلسوف آلمانی یهودی تبار که نامش تداعی کننده خشم و غضبی است که نسبت به توتالیتاریسم داشت؛ شور و شوق جوانیش او را به ملاقات با مارتین هایدگر در سال ۱۹۲۰ کشاند. هایدگر، فیلسوفی تاثیرگذار در آلمان بود، که برای مدتی از حامیان برجسته ی حزب نازی بود و در دوره ی از زندگیش مشتاق بود که هیتلر، سروری ایدئولوژیکی حزب نازیسم را بدست گیرد.
عقیده بیشتر محققین بر این است که در حدود سال ۱۹۳۰ آرنت و هایدگر، راهشان از یکدیگر جداگشت و رابطة اولیهشان دوام نیاورد، به طوریکه تنها برایشان یک دورة کوتاه عاشقانه بود.
اما اخیراً و به تازگی کتابی به چاپ رسیده است که پرده از اسرار این دو فیلسوف آلمانی برداشته است؛ این کتاب با عنوان "هانا آرنت و مارتین هایدگر" (چاپ دانشگاه ییل)[۳]به بازار نشر آمده است.این اثر نوشته الزبیتا اتینگر[۴] است که در آن نویسنده آشکار میسازد روابط عاشقانه آرنت و هایدگر، همچنان ناپایدار و فانی نبوده است. نویسنده معتقد است که آتش و گرمای این عشق برای، چهار سالی، رنگ باخت. در این میان آنچه که، برخی از محققین را برآشفته کرده است، از سرگیری دوباره روابط دوستانة آرنت با هایدگر، پس از جنگ جهانی میباشد.
آرنت، به شدت از جانب یهودیان اروپایی سرزنش شده بود و به او لقب "خیانتکار" و همراهی کننده نازیسم در انهدام یهودیان داده شده بود ، تقریباً همه چیز او میتوانست رفع و رجوع شود توسط هایدگری که پشیمان نبود، کسی که در کسوت پروفسور یهودی دانشگاه فرایبورگ موفق بود ، جاییکه هدایت آن را از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴برعهده گرفته بود.
پروفسور اتینگر مینویسد: «آرنت خودش را وقف نشر و ترویج فلسفه هایدگر در آمریکا کرده بود و به حمایت او برخاسته بود و از شهرت هایدگر در برابر دیدگاههای منتقدین دفاع میکرد.»
نمایانسازیهای آرنت بیشتر محققین را، شورانده بود و در این اواخر آنها را سرگرم مناظره کرده بود، قدرت جاذبهای که آرنت با انتشار کتبش و طراحی همایشها داشت اعتباری همگانی برایش دربرداشت. گستردگی میزان نفوذش در میان متفکرین باعث شده بود که پیرامون زندگی خصوصیش قضاوت کنند.
الی ویزل[۵] میگوید: «کتابهای آرنت نشان میدهد که او آدم متکبری بود، به طوریکه فکر میکرد، تنها او میتواند تصمیم بگیرد که چه کسی باید بخشیده شود و چه کسی نباید بخشیده گردد»، الی ویزل، کاندیدای جایزه نوبل بود و از تجربیاتش در اردوگاه مرگ آشویتس کتابی تالیف کرده است، او مینویسد: «مطمئن نیستم که مرتبة معنوی آرنت بیعیب و نقص باشد»
ایسمار سروش[۶]، رئیس مدرسه دینی یهودیان آمریکا، نسبت به جانبداریهای آرنت شدیداً واکنش نشان داد. او گفت: «آرنت، اعتبار از دسترفتهاش را دوباره بدست نخواهد آورد... او از هایدگر دفاع میکند، در حالیکه او را خوب میشناسد و گناهانش را میبخشد».
ساندرا هینچمن[۷]، پروفسور علوم سیاسی دانشگاه لاورنس شهر کانتون نیورک، از شهرت و اعتبار آرنت و هایدگر، دفاع کرد؛ او به اتفاق شوهرش، لویس هینچمن، یک مجموعه مقاله درباره آرنت را منتشر کردند.
ساندرا هینچمن میگوید: «گروهی از بزرگترین فلاسفه تاریخ، مورد نکوهش مردم واقع شده اند؛ ژان ژاک روسو، پنجتا از بچههایش را در نوانخانهی کاتولیکها رها کرد، پیش از این که کتاب "امیل" را درباره تعلیم و تربیت بنویسد. من ترسم از این هست که اگر بنا باشد که مطالعاتمان را درباره زندگی خصوصی برخی از فلاسفه متمرکز کنیم، آنگاه ممکن است که به شکلی متعصبانه درباره آثارشان جبهه بگیریم»
در میانهی این آشفتگیهای به جود آمده، الزبیتا التینگر میآید، یک پروفسور ام.آی.تی، کسی که از محله یهودینشین شهر ورشو لهستان است. او نویسنده کتابهای زیادی است که از آن جمله میتوان زندگینامة روزا لوکزامبورگ[۸]، یکی از رهبران سوسیالیت را نام برد. اتینگر میگوید که او اولین کسی هست که مکاتبات و ارتباطات سربهمهر آرنت و هایدگر را از دوست آرنت، ماری مک کارتی در ۱۹۸۸ بدست آورده است. اتینگر میگوید که خانم مک کارتی، مرا تشویق به نوشتن زندگینامة پیرامون شخصیت آرنت کرد.
با حمایتهای مک کارتی، اتینگر توانست اجازه دسترسی به اسناد و مراسلاتی را داشته باشد که جزء نامههای ادبی آرنت در شهر نیورک بود. مکاتبات هایدگر با آرنت در آرشیو ملی دوتشس در مارباخ ام نیکر بود. آلمانیها این مکاتبات را در نزد خود نگه داشته بودند که اتینگر توانست رونوشتی از این نامهها را بدست آورد و به تعبیری آنها را خارج از قوانین کپیرایت رایج بدست آورد.
پروفسور اتینگر میگوید: «متن نامهها به ما نشان میدهد که آرنت و هایدگر شدیداً احساساتی بودند و به یکدیگر وابستگی زیادی داشتند، حتی علاقهی به دیگری برایشان، مهمتر از زندگی خودشان بود... هانا آرنت قادر بود که نامههایش را از بین ببرد اما او نامههایش را حفظ کرد چون که نمیخواست، یک زن نامرئی در زندگی هایدگر باشد، چنانکه الن ترنان در زندگی دیکنز بود. او احساس غرور میکرد از این که میدید، معروفترین و مهمترین فیلسوف قرن، او را برگزیده بود.»
آرنت و هایدگر، روابط عاشقانهشان را از سال ۱۹۲۴ شروع کردند، در آن هنگام هانا ۱۸ ساله بود و تازه در کلاسهای فلسفة دانشگاه ماربورگ ثبتنام کرده بود؛ و هایدگر حدود ۳۵ سال سن داشت و ازدواج کرده بود و صاحب دو پسر بود و در همان زمان در حال تکمیل مهمترین شاهکار زندگیش "هستی و زمان" بود که میبایست او را بزودی به رفیعترین قلههای فیلسوفان مدرن پرتاب میکرد.
این رفتار هایدگر، هم ضربهای برای زندگی زناشویش و هم خطری برای زندگی حرفهایش محسوب میشد؛ هایدگر ، آرنت را بعدازظهرها تنها به محل کارش دعوت میکرد و رابطة عاشقانهشان را در آنجا از سر میگرفتند. اما پس از مدتی آنها مجبور شدند که روابط عاشقانهشان را به شکلی مخفیانه از سربگیرند به گونهای که از علامت و نشانههای سرّی استفاده میکردند، همانند این جمله "اگه دیدی که چراغ اتاق محل کارم راس ساعت ۹ شب روشن است، تو میتونی بیایی" .
در حالیکه آرنت با نگاهی عاشقانه به هایدگر خیره میشد، او برایش از فیلسوفان مدرن و باستانی میگفت؛ از ادبیات، شعر و حتی از باخ، بتهون، ریلکه و توماس مان برایش صحبت میکرد و تحلیل ارایه میداد. آرنت در ۱۹۲۹ به هایدگر میگوید "عشقمان، موهبتی الهی برای زندگیمان شده است" .
آرنت در آخرین نامهاش به هایدگر که تا پس از جنگ، به حساب میآید، نارضایتیش را از این مسئله آشکار میکند، که باید همیشه در همایشها بشنود که" او یک یهودی استثناء هستش"، و حاضر نیست صحبتهای دیگر یهودیان را قبول کند و حتی درخواست دکتری دانشجویان یهودی را نمیپذیرد.
هایدگر در این اواخر به ریاست دانشگاه آلبرت لودویگز در فرایبورگ منتصب گردید، که منتصب بود به حزب نازیسم و خطابههای شرمآوری داشت که حاکی از سرکردگیش نسبت به حزب نازیسم بود و علناً وفاداری خود را به هیتلر نیز اعلان کرده بود. با گوشه کنایات شدیدی که میزد، او اتهامات آرنت را تکذیب میکرد.
درحقیقت این دیدگاه اتینگز، درست است، این ضدسامیگری هایدگر به مدت چهار سال در او به شکل نفوذناپذیری وجود داشت؛ هنگامیکه او نامهای به روسای خود در معاونت آموزش و پرورش نوشت، هشدار داده بود از "رشد یهودیگرایی" در "روان زندگی" آلمانیها .
یکی از ناپسندترین کارهایی که هایدگر در دوران تصدیگریش در دانشگاه فرایبورگ انجام داده بود ، اعتقادش نسبت به جریان داشتن خون سامی در رگان ادموند هوسرل[۹] پیر بود، کسی که حکم مرشد را برای هایدگر داشت و همین عملش باشد که او را مغضوب دانشگاهیان، بهخصوص تمامی اساتید یهودی دانشگاه کند و البته همین سوءنیتش در مرگ هوسرل تاثیر گذار بود.
پس از جنگ، یک دادگاه ضدنازیگری از اشتیاق تندوتیز نازیستی هایدگر مطلع شد و شرارتهای ضدیهودیگریش را صرفنظر از این واقعیت که آثار روشنفکرانهاش، بنیانهای تفکر پستمدرن را پیریخته است، را مدنظر قرار داد و او را از کار در حیطه فعالیتهای دانشگاهی منع کرد.
آرنت از این اقدامات انجام گرفته به خوبی مطلع بود. در یکی از نامههای که در سال ۱۹۴۶ آرنت به کارل یاسپرس مینویسد، از مرگ هوسرل یاد میکند و در آن هایدگر را "قاتل بالقوه" خطاب کرده بود. اما تقریباً از همان موقع به بعد آرنت، دوباره به هایدگر روی خوش نشان داد، و این رویکرد تقریباً در سال ۱۹۵۰ بود؛ و همانطور که پروفسور اتینگر میگوید؛ آرنت هایدگر را به خاطر تمامی اشتباهاتش بخشید.
آرنت به مناسبت هشتادمین سال تولد هایدگر در مجله نیورک در مقالهای از کتابها و آثار او تقدیر بهعمل آورد و گذشتهی نازیسمی هایدگر را پروندة مختومهای دانست و به مزاح او را با تالس، اولین فیلسوف یونانی، همانند دانست؛ کسی که در حال خیره شدن به ستارگان در چالهای افتاد. آرنت در سال ۱۹۷۵ درگذشت، که یک سال قبل از فوت هایدگر بود.
پس از انتشار کتاب اتینگر بود که، انجمن فرهنگستان، او را یکی از غولهای تاریخی در حیطة تحلیل تاریخ برشمرد. ریچارد ولین[۱۰]، استاد تاریخ دانشگاه رایس و نویسنده کتاب "سیاست هستی: اندیشة سیاسی مارتین هایدگر" [۱۱](انتشارات دانشگاه کلمبیا) در یک نقد کوبنده به آرنت، در یک مقاله طولانی در نشریه "نیو رپاپلیک" ، میگوید که به تازگی کشف کرده است نامههای که بحثهای بیشتری را از گذشتهی نویسندگی آرنت و در یک "سطح زشتتری" روشنتر نسبت به گذشته شکل میدهد.
پروفسور ولین میپرسد که آیا میتواند اینچنین باشد که حملة فتنهانگیز آرنت در گزارشش از محاکمه آدولف آیشمان در اورشلیم که یهودیان اروپایی، او را عهدهدار کشتار عظیم یهودیکشی میدانستند "معنای ضمنی آن بهگونهای تبرئه کردن سحرآمیز هایدگر باشد از جنایاتی که بوسیله او نشان داده شده بود که فریب خوردگیهای هایدگر ، گناهش بود"؟ ولین به طور آشکار معتقد است که پاسخ آری میباشد.
از طرف دیگر، لیسا دیش[۱۲]، استادیار علوم سیاسی دانشگاه مینسوتا و نویسنده کتاب "هانا آرنت و مرزهای فلسفه"[۱۳] (انتشارات دانشگاه کورنل) به شدت کتاب اتینگر را مورد تمسخر قرار میدهد و آن را "تحقیقی پر از شایعه و اغراق" میداند و در مجموع "شرمآور بودنش را باعث توجه دیگران میداند" .
دانا وییلا[۱۴]، استاد نظریه سیاسی دانشگاه آمهرست، نویسنده کتاب "آرنت و هایدگر: تقدیر سیاسی" [۱۵](انتشارات پرینستون) مینویسد: «من فکر میکنم که اتینگر تنها آن دسته از خطاها و اشتباهاتی را از آرنت به تصویر میکشد که او را آدمی جلوه دهد که مورد اغفال از جانب هایدگر واقع شده است. در حالیکه آرنت به هایدگر، عنوان "غول تاریخ تفکر غرب" را نسبت میدهد و او خود را تحت نفوذ اندیشههای هایدگر میداند و او را آدم ناسنجشگری نمیداند. آرنت در آخرین کتابش ، بیاعتمادیش را نسبت به فلسفه، به عنوان یک اندیشهورزی محض، جدای از اخلاق و داوریهای سیاسی اظهار میدارد»
وییلا همچنین میگوید که اتینگر در آشکار کردن شرارتهای هایدگر خیلی اغراق کرده است. "او یک آلمانی معمولی بود"، "او به حزب نازی ایمان داشت و شاید هم خودش را فریب میداد، اما او بخشی از بدنه و دستگاه آدمکشی نازیسم نبود. البته او به بعضی از یهودیان آزار رساند، در حالیکه به گروهی دیگر از آنان نیز کمک میکرد. تنها او آدمی این چنینی نبود."
اتینگر در پایان تحلیلهایش از ارتباطات آرنت با هایدگر مینویسد، رابطه آنها، ماهیتی و نمادی از شعر تراژیک بود.
اتینگر مینویسد: «کسی که عشق و اشتیاق را بشناسد، حتماً درک خواهد کرد که آرنت ، هایدگر خارقالعاده را میبخشد... آمریکاییها یک مشکل بزرگ دارند در حیطة درک شور عشق. وقتی که من داستان "آناکارنینا" را با دانشجویانم مطرح کردم ، آنها نمیتوانستند بفهمند که چرا آنا از شوهر عاشقش، خانه زیبا و کودک شگرفش به خاطر یک افسر سالوس دست میکشد. من برایشان کتاب "مانون لسکات" یا "زنان عاشق" دی.اچ لارنس را خواندم و آن زمان بود که آنان فهمیدند؛ عشق غیرمنطقی است. آن جا هیچ چیزی نیست که ما بتوانیم درباره اش کاری انجام دهیم.»
ویلیام هانان
ترجمه: مجید نصر آبادی
پانوشتها:
[۱] ـ Hannah Arendt
[۲] ـ Martin Heidegger
[۳] ـ این کتاب با همین عنوان توسط عباس مخبر و از طرف نشر مرکز در سال ۱۳۷۷ ترجمه گردید.
[۴] ـ Elzbieta Ellinger
[۵] ـ Elie Wiesel
[۶] ـ Ismar Schorsh
[۷] ـ Sandra Hinchman
[۸] ـ Rosa Luxemburg
[۹] ـ Edmund Husserl
[۱۰] ـ Richard Wolin
[۱۱] ـ The Politics of Being: The Political Thought of Martin Heidegger
[۱۲] ـ Lisa Disch
[۱۳] ـ Hannah Arendt and the Limits of Philosophy
[۱۴] ـ Dana Villa
[۱۵] ـ Arendt and Heidegger: the Fate of the Political
ترجمه: مجید نصر آبادی
پانوشتها:
[۱] ـ Hannah Arendt
[۲] ـ Martin Heidegger
[۳] ـ این کتاب با همین عنوان توسط عباس مخبر و از طرف نشر مرکز در سال ۱۳۷۷ ترجمه گردید.
[۴] ـ Elzbieta Ellinger
[۵] ـ Elie Wiesel
[۶] ـ Ismar Schorsh
[۷] ـ Sandra Hinchman
[۸] ـ Rosa Luxemburg
[۹] ـ Edmund Husserl
[۱۰] ـ Richard Wolin
[۱۱] ـ The Politics of Being: The Political Thought of Martin Heidegger
[۱۲] ـ Lisa Disch
[۱۳] ـ Hannah Arendt and the Limits of Philosophy
[۱۴] ـ Dana Villa
[۱۵] ـ Arendt and Heidegger: the Fate of the Political
منبع : مجله فلسفی زیزفون
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست