سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا

گذار زنانه از پدرسالاری


گذار زنانه از پدرسالاری
از هنگامی كه مسئله مشاركت زنان در انقلاب فرانسه مطرح شد و یك قرن پس از آن زمانی كه برای اولین بار به زنان حق رای داده شد و نیز اكنون كه مسئله حقوق اجتماعی و شهروندی زنان به یكی از مباحث اصلی روز تبدیل شده، شهروندان زن همواره به عنوان مسئله ای غامض به شمار می روند كه از سویی از حقوق عمومی شهروندی برخوردارند و از سویی با «تفاوت هایی» زنانه از عموم شهروندان متمایز می شوند. این نوشته می كوشد تا این تنش ها و تناقضات را كه به موضوع زنان و شهروندی مربوط می شوند در دهه ۱۹۷۰ و در هنگامه گذار رژیم اسپانیا به رژیمی دموكراتیك بررسی كند.
فضای سیاسی و اجتماعی در دوران گذار، فضایی پربار برای بازسازی اندیشه ها و روش های شهروندی به وجود می آورد. در این زمان ها، روابط افراد با دولت و روابط افراد با یكدیگر مورد سئوال واقع می شود و افراد دوباره درباره این روابط به مذاكره می پردازند. پس می توان نتیجه گرفت كه چنین گذارهایی برای تحلیل تاریخی روش ها و اندیشه های شهروندی زمینه ای مناسب فراهم می كنند. در مورد نمونه اسپانیا باید گفت كه این كشور، در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ وارد دوره ای پرشتاب از تحولات اجتماعی و سیاسی شد. این گذار نظام اجتماعی را از نظامی مبتنی بر كشاورزی و غلبه فرهنگ كلیسایی به جامعه ای صنعتی، شهری شده و سكولار تبدیل كرد. سنگ زیرین این تحولات دگرگونی نظام سیاسی از رژیمی اقتدارگرا به رژیمی دموكراتیك بود كه با مرگ فرانسیسكو فرانكو در سال ۱۹۷۵ آغاز شد و با تصویب قانون اساسی در دسامبر ۱۹۷۸ به نقطه اوج رسید. برای تحقق بخشیدن به این گذار، ملتی جدید با شهروندانی دموكرات لازم بود كه هم از روند گذار حمایت كنند و هم حقوق و وظایف شهروندی را به اجرا درآورند.
● انجمن های زنان خانه دار و گذار
نقش انجمن های زنان خانه دار در این جنبش از اواسط دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. در این دوره چنین انجمن هایی به دست گروهی از زنان كه بیشتر از طبقه متوسط شهری بودند پایه گذاری شد. این انجمن ها به عنوان بخشی از روند تغییرات اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی بودند كه پس از آن به عنوان نقطه آغازین «گذار به دموكراسی» خوانده می شد. شكوفایی اقتصادی در اواخر دهه ۱۹۵۰ طلیعه جامعه مصرفی جدیدی بود كه همزمان هم انتظارات و هم انتخاب های مصرف كنندگان را دگرگون كرد. با افزایش یافتن قیمت ها، اضطراب و ناامنی تازه ای برای مصرف كنندگان به وجود آمد. رژیم اقتدار گرا روزنه های اندكی برای تغییر در سیستم اجتماعی باقی گذاشته بود و بر نیروهای گسترش یابنده سرمایه داری نظارت می كرد؛ رژیم سیاسی اسپانیا با مصرف به گونه متفاوتی رفتار می كرد. از سویی در نخستین سال ها، رژیم اقتدارگرا تلاش می كرد تا با استفاده از روش های قدیمی تری مانند كنترل قیمت های كالاهای اساسی و هماهنگ كردن بازارهای محلی برای چگونگی توزیع این كالاها نظم اجتماعی را در دست بگیرد. این سیاست ها و نیز كمیسیون های دولتی كه برای رفاه مصرف كنندگان برنامه ریزی می كردند باعث شد تا چارچوبی ساخته شود كه در آن برخی موضوعات به عنوان مسائل مصرف كنندگان مطرح شوند و از آنجا كه نقش زنان به عنوان مصرف كنندگان خانواده از سوی رژیم محترم شناخته می شد فضایی برای بروز این مطالبات از سوی زنان به وجود آمد.
فضای قانونی بر اساس قانون جدید انجمن ها كه در سال ۱۹۶۴ به تصویب رسید برای نسل جدید سازمان های غیردولتی برای مطالبه این خواسته ها محدودیت های كمتری اعمال می كرد. همچنین قانون جدید برای سازمان های مختلفی كه می توانستند زیرمجموعه «جنبش» فرانكوییست فعالیت كنند فضا را باز گذاشته بود. «جنبش» فرانكوییست چتر سازمانی جدیدی بود كه در سال ۱۹۳۷ جایگزین حزب دولتی رژیم شده بود. برخی از نخستین سازمان های مربوط به محله های مختلف همانند نخستین انجمن های زنان خانه دار، انجمن خانواده ها و یا انجمن های اولیا و مربیان در چارچوب همین قانون فعالیت های خود را آغاز كردند. بسیاری از این انجمن ها از نظر سیاسی به رژیم وفادار ماندند ولی برخی دیگر از این سازمان ها با گرایش به مخالفان رشد كردند. به هر حال نكته مهم این است كه هر دو نوع این سازمان ها برای بازسازی جامعه مدنی نقش مهمی را ایفا كردند. در وهله نخست تلاش هایی كه برای سازماندهی به افراد انجام می شد، «تعاملی ارتباطی» پدید آورد كه باعث حمایت از هویت های سازمانی افراد می شد و امكانات مشاركتی بیشتری فراهم می آورد كه در شبكه ای همبسته معنا می یافت. به بیانی دیگر، این سازمان ها محور «افقی» شهروندی یا محوری را كه باعث ارتباط میان شهروندان می شود گسترش دادند. به همین نسبت در زمانی كه این سازمان ها تلاش می كردند تا بر سیاست های حكومتی تاثیر گذارند به روند دموكراتیزاسیون در سطح عمومی كمك می كردند و با ارتقای ارتباط میان دولت و مردم یعنی محور «عمودی» شهروندی فضای عمومی را گسترش می دادند.
● فدراسیون ملی زنان خانه دار
براساس مدارك موجود در انجمن زنان خانه دار در سال ۱۹۶۳ در مادرید به دست گروهی كه از تلاش های انفرادی برای واداركردن مقامات شهری برای پاسخگویی به مطالبات شان خسته شده بودند تاسیس شد. سه سال پس از تاسیس، این جنبش به دیگر استان ها هم سرایت پیدا كرد و به دست گروه هایی شبیه به همان گروهی كه در مادرید انجمن را تاسیس كرده بودند انجمن های دیگری به سرعت تاسیس شد. در سال ۱۹۷۷ این انجمن ادعا می كرد كه در ۴۷ استان اسپانیا، حدود ۱۵۰ هزار عضو دارد كه ۴هزار نفر از این اعضا در مادرید زندگی می كنند. هدف نخستین این سازمان كمك به زنان خانه دار طبقه متوسط شهری بود تا بتوانند از عهده پیچیدگی های زندگی در جامعه مصرفی برآیند. از یك سو، این برنامه ها آموزش زنان را در بر می گرفت و بیشتر انرژی سازمان صرف این امر می شد كه «مصرف كنندگانی با اطلاع» به وجود آورد یعنی هدف این سازمان تا حدودی سازماندهی شخصی به مصرف كنندگان بود. از سوی دیگر، این سازمان برای حمایت از حقوق مصرف كنندگان به توجه بیشتری از جانب دولت نیازمند بود و در راستای همین هدف، تاثیرگذاری بر سیاست های دولتی را جزء اهداف خود قرار داده بود. بنابراین سازمان برای كنترل كیفیت كالاهای تولیدی، تهیه قوانینی در مورد تبلیغات گمراه كننده و ساختن نهادهای دولتی كه موضوعاتی این چنین را پیگیری كنند به بحث و گفت وگو در فضای سیاسی می پرداخت. نهایتاً این سازمان بر این موضع پافشاری می كرد كه مصرف كنندگان حق دارند درباره موضوعاتی كه بر زندگی آنها تاثیر خواهد گذاشت طرف مشورت دولت قرار گیرند و از همین رو خواستار داشتن نمایندگانی در كمیته های دولتی شد. برای مثال، در سال ۱۹۷۷ این گروه خواستار برقرارشدن دوره های آموزشی برای مصرف كنندگان در مدارس و رسانه ها بود.به عبارتی فدراسیون ملی زنان خانه دار می كوشید تا از اطلاعات بازار برای تبدیل كردن زنان خانه دار منفعل به «مصرف كنندگانی آگاه» بهره برداری كند. این هدف به طور كامل در خواسته های شجاعانه این گروه برای مشاركت مصرف كنندگان در فرآیند تصمیم گیری قابل تشخیص است. یكی از نویسندگان نشریه این انجمن چنین نتیجه گیری می كند كه: «ما می خواهیم در جایگاه مشورت دهندگان قرار گیریم تا بتوانیم نگرانی ها و پیشنهادهای مان را بیان كنیم و مورد بحث و گفت وگو قرار دهیم، اما هرگز نمی خواهیم ناشناخته و در حاشیه فعالیت كنیم. بنابراین هیچ كس نمی تواند ما را متهم كند كه رفتاری «سیاسی» از خودمان بروز می دهیم. همه می دانند كه ما تنها حقیقت را می گوییم.»
انكاركردن برنامه «سیاسی» یك استعاره رایج در آن دوره بود، به خصوص كه در رژیمی اقتدارگرا این واژه به طور ضمنی بر تفرقه اندازی در میان خواسته های مردم معنی می شد. كار این فدراسیون دفاع از نقش زنان خانه دار در خانواده و ساختن شرایطی بهتر برای مدیریت او در خانه بود. كار سازمان این نبود كه زنان خانه دار را برای تاثیرگذاری بیشتر در تغییرات اجتماعی یا سیاسی مهیا كند یا زنان را به مشاركت در عرصه عمومی سیاست تشویق كند.
از یك سو، تشكیل فدراسیون ملی زنان خانه دار نشانه ای بر تحول درازمدت جامعه در دوران رژیم فرانكو بود. از اولین سال های شكل گیری این رژیم كه دولت تلاش می كرد تا نظارتی «تمامیت خواهانه» بر گفتمان های عمومی اعمال كند تا سال هایی كه این گفتمان تك صدایی رو به سستی گذاشت. این شكست تا حدودی از همان راه هایی كه رژیم به دست خود ساخته بود پدید آمد. همان طور كه در مورد قانون تشكیل انجمن ها ملاحظه كردید این قانون درها را برای مشاركت در عرصه سیاسی باز كرد. این گفته البته به این معنی نیست كه رژیم خود به دموكراتیك كردن روش های قبلی دست زد بلكه روند دموكراتیزاسیون یكی از آثار ناخواسته روندی بود كه از چنگال نظارتی رژیم فراتر می رفت.
به منظور مشاركت در این روند طولانی، انجمن زنان خانه دار به بازسازی هویت شهروندی زنان با روش هایی زیركانه یاری رساند. به جای محكوم كردن اندیشه های واپس گرا و تاریخ مصرف گذشته نظام فرانكو درباره نقش شهروندان زن در جامعه، انجمن زنان خانه دار تلاش می كرد تا این نقش را نوسازی كند و با آموزش های مدنی، فضایی را برای زنان فراهم كند تا چه در دوران فرانكو و چه در دوران پس از او بتوانند از منافع خود در فضای عمومی دفاع كنند. به عبارتی دیگر انجمن می خواست كه زن خانه دار را به شركت كننده ای فعال در جامعه خودش تبدیل كند.
نقش اصلی انجمن زنان خانه دار در جامعه از بین بردن انزوای زنان خانه دار بود. برای زندگی در كنار یكدیگر چه در خانواده و چه بیرون از آن نكته مهم این است كه میان افرادی كه منافع مشتركی دارند دوستی و مصاحبت برقرار شود، همچنان كه انجمن توانست میان زنان خانه دار این كار را انجام دهد. روزهایی كه زنان خانه دار در دایره ای بسیار محدود رفت و آمد می كردند سپری شد و اكنون دیگر با دیدن صحنه گفت وگوی دو زن چنین تصوری به وجود نمی آید كه آنها دارند درباره همسایه ها بدگویی می كنند. انجمن تلاش می كرد تا تعریف گفت وگو یا تبادل اندیشه ها و توضیح مفاهیم را به جای آن تصور قبلی بنشاند، تصویری كه می بایست پایه زندگی مدرن اجتماعی باشد و چه در میان زنان خانه دار و شوهران شان و خانواده یا میان زنان خانه دار در انجمن برقرار شود. نه تنها این تلاش باعث شد تا مفهوم هابرماسی تعامل ارتباطی قوتی تازه بگیرد بلكه موانعی را كه میان امر خصوصی و امر عمومی ایجاد شده بود با عمومی كردن روش ارتباطی میان فضای خصوصی و عمومی از میان برداشت.
● انجمن ضدفرانكوییست زنان خانه دار
با این وجود بیشتر دموكراسی خواهان بر این توافق داشتند كه «فدراسیون زنان خانه دار»، تنها آلت دستی برای سیاست جنسیتی رژیم فرانكو است. به هر حال گروهی از زنان ضد فرانكو تلاش كردند تا از امتیازِ داشتن چارچوبی سازمانی استفاده كنند و فرصت رسیدن به مخاطبان جدید را با نفوذكردن در سازمان و با امید دگرگون كردن سازمان در جهت پیگیری هدف هایی پیشرفته تر به دست آورند. بدین گونه اعضای سازمان غیرقانونی كمونیست كه در سال ۱۹۶۵ تاسیس شده بود در نیمه دهه ۱۹۶۰ میلادی به انجمن های ایالتی انجمن زنان خانه دار در مادرید پیوستند تا به پوششی قانونی برای فعالیت هایشان دست یابند. اما دو سال بعد، به دلیل حمایت آشكارشان از دموكراسی از انجمن كنار گذاشته شدند. با این حال آنها كوشیدند تا زنان كارگر و طبقات پایین تر را با گردهمایی هایی كه در مدارس، كافه ها، خانه ها یا حتی كلیساها برگزار می كردند سازمان دهی كنند.
در سال ،۱۹۶۹ زنان ضدفرانكو در میان طبقه كارگر دو انجمن ضدفرانكوی زنان خانه دار تشكیل دادند. هر شش نفر از این زنان با پانزده تا بیست زن دیگر در هر محله مشاركت می كردند و بر اساس قانون تشكیل انجمن های سال ۱۹۶۴ وضعیتی قانونی برای خود به وجود می آوردند. در سال ۱۹۷۰سه انجمن مستقل دیگر نیز در محله های مختلف تشكیل شد. در سال ۱۹۷۲ یك سازمان دیگر برای هماهنگ كردن فعالیت های ۱۹ محله دیگر در مادرید تشكیل شد. در این زمان رژیم از گسترش انجمن سازی عصبانی شده بود و از این به بعد دیگر از مجوز دادن به سازمان های مستقل زنان خودداری كرد. از آنجایی كه این شش انجمن مستقل مجوز قانونی داشتند تا حدودی می توانستند از فرصت هایی كه برای دیگر سازمان های سیاسی فراهم نبود استفاده كنند. این سازمان ها معمولاً با انجمن های محله ای برای سازمان دهی به راهپیمایی ها و تحریم كالاها و حتی در انتشار بیانیه همكاری می كردند. اواخر سال ،۱۹۷۶ این سازمان ها چتری سازمانی به نام «فدراسیون انجمن های زنان خانه دار» تاسیس كردند. رئیس این فدراسیون منطقه ای یكی از چریك های كمونیست بود. این زنان ابتدا به آرامی در داخل فدراسیون رشد كردند و سپس شتاب گرفتند و به ویژه در میان كارگران یقه سفید طرفداران بسیاری پیدا كردند.
با وجود این كه این دو نوع از انجمن های زنان خانه دار چارچوب كاری مشتركی داشتند، اما هرگز ارتباط محكمی میان آن دو برقرار نشد. هنگامی كه انجمن های مستقل اولین كنگره بین المللی زنان را برگزار كردند با اظهارنظرهای رادیكالی كه درباره رهایی زنان، تابوهای جنسی، شغل و مفهوم خانواده بیان كردند سروصدای زیادی به راه انداختند. یك بار دیگر برگزار كنندگان رسمی این كنگره مجبور شدند تا مخالفان را كنار گذارند و به همین خاطر این دو نوع انجمن هرگز نتوانستند كار مشتركی انجام دهند. جدا از روش هایی كه این دو انجمن از آنها استفاده می كردند، تفاوت ایدئولوژیك عمیقی میان این دو وجود داشت. انجمن های رسمی با نوع رژیم كاری نداشتند و انرژی خود را بر انتقاد از برخی سیاست های خاص رژیم متمركز كرده بودند، اما انجمن های مستقل به طور آشكاری از گذار به دموكراسی حمایت می كردند. فراتر از تعهد عمومی به دموكراسی در این دو انجمن، هر كدام از این انجمن ها براساس چارچوب جنسیتی متفاوتی فعالیت می كرد. نكته مهم این بود كه انجمن های مستقل به جای این كه به زنان خانه دار بیاموزند كه چگونه مصرف كننده بهتری باشند به آنها حرفه ای جدید برای رشد تولید می آموختند.
فعالیت های آموزشی در درون و بیرون هر دو سازمان پیگیری می شد. بدین معنی كه در مه ،۱۹۷۴ انجمن های مستقل از دولت خواستند تا اجازه دهد فعالیت های اطلاع رسانی خود را از طریق مطبوعات، رادیو، تلویزیون، تبلیغات یا سخنرانی، بحث و سمینار درباره موضوعات مهمی چون «اقتصاد محلی»، «نیازهای ساكنان محله های مادرید»، «بهداشت و آموزش كودكان»، «وضعیت حقوقی و قضایی زنان» و «روابط میان زنان خانه دار» به گوش همگان برسانند. در بسیاری از موارد انجمن های زنان خانه دار از رایزنی و آموزش فراتر رفتند و در اجرای سیاست های عمومی به ویژه در مورد سیاست تهیه امكانات بیشتر برای مراقبت از كودكان مشاركتی فعال داشتند. در این راه مهم ترین دستاورد آنها این بود كه نشان دهند موضوعات مربوط به زنان به عنوان امری عمومی اهمیت دارد و نه به عنوان مسئله ای خصوصی و فردی.
چه انجمن های مستقل و چه انجمن های رسمی زنان خانه دار ماموریت مشتركی را برای مشاركت دادن زنان منزوی خانه دار در فضای عمومی و در چارچوب هویت جدید شهروند زن خانه دار به عهده داشتند. به علاوه هر دو انجمن به آموزش زنان پرداختند و به ایشان دانشی آموختند كه بتوانند با قدرت در عرصه عمومی ظاهر شوند و به موضوع منافع خود به عنوان امری جمعی بنگرند. همچنین هر دو انجمن تلاش كردند تا منافع افراد را به عنوان منافع گروهی، دوباره پیكربندی كنند. زنان خانه دار دموكرات براساس آنچه انجمن های مستقل تئوریزه می كردند نشانه مشاركت كنندگان در روند گذار به دموكراسی بودند و بر اساس آنچه انجمن های رسمی تصور می كردند مصرف كنندگانی ناخودآگاه بودند كه می بایست به خودآگاهی برسند ولی به هر حال راه هر دو انجمن یكی بود. از طریق سازماندهی عملی زنان، این سازمان ها به بازسازی هویت شهروندی زنان در روند گذار به دموكراسی پرداختند. با توجه به این تحلیل چندلایه ای كه از نقش انجمن های زنان و هویت شهروندی زنان در مراحل گذار به دموكراسی به دست آمد می توان گفت كه این داستان پیچیده از روایتی ساخته می شود كه سوژه بودن و مختاربودن را در كنار حذف شدگی و ناپیدایی قرار می دهد. این به ما نشان می دهد كه چگونه زنان می توانند هم در جامعه جایگاهی خاص داشته باشند و هم در واقع از جامعه حذف شده باشند و چگونه ممكن است كه زنان خود را به عنوان عناصری فعال به حساب آورند در حالی كه در همان زمان موضوع اِعمال قدرت جنسیتی هستند. این روایت همچنین نشان می دهد كه چگونه شهروند «فعال» تنها در چارچوب گفتمانی پذیرفته شده معنا می یابد و به ما یادآوری می كند كه شهروند «منفعل» تنها با انجام «كنش» است كه می تواند به دگرگونی دست پیدا كند. می توانیم بر اساس همین تناقضات واقعیت پیچیده ای را كه باعث تغییر وضعیت حقوقی زنان در دوران گذار شده است دریابیم، وضعیتی كه در دوران فرانكو نمونه ای كاملاً تبعیض آمیز بود ولی پس از گذار و در قانون اساسی ۱۹۷۸ به وضعیتی برابر تغییر شكل داد. این تغییر وضعیت تنها تغییری ساده در منزلت حقوقی زنان نبود، بلكه بازسازی هویت شهروندی زنان فرآیندی پویا و پرتناقض در دوران گذار بود كه حتی با اصول قانون اساسی هم كاملاً حل نشده است.
اما گفتمان شهروندی زنان خانه دار و همزمانی آن با گفتمان «برابری» كه در روند گذار به دموكراسی شكل گرفت مانع از آن شد كه زنان خانه دار و منافع جمعی آنان به عنوان باقی مانده هایی كه از رژیم گذشته بر جای مانده اند نادیده گرفته شوند. بدین گونه تناقض نمای برابری/ تفاوت وضعیتی به وجود آورد كه بر اساس این وضعیت زنان خا نه دار چنان كه این سازمان ها معرفی می كردند از زنانی منزوی به فعالانی اجتماعی تبدیل شدند. جای خوشحالی است كه یك بار دیگر، پس از روی كار آمدن رژیم جدید، شهروندی زنان به موضوعی مسئله دار تبدیل شده و دیگر موضوعی طبیعی به حساب نمی آمد.
پاملا رادكلیف
ترجمه و تخلیص: دانیال شاه زمانیان
منبع : روزنامه شرق