سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا


میمون برهنه


به راستی چرا در جوامع توسعه یافته “ كار ” به عنوان شرّ ی واجب و امری مصدع تلقی می شود و در مقابل آن، فراغت و تفریح و تفنن ارزشی مطلق پیدا كرده است؟ آرمانی كه فراراه توسعه به شیوهٔ غربی قرار گرفته نوعی زندگی است كه اوقات آن تما ماً به فراغت و تفنن می گذرد و فراغت یكی از ارزشهای مطلقی است كه به مثابه میزانی برای توسعه یافتگی اعتبار می شود و در مقابل آن، كار ضد ارزش است.
گریز از كار زاییدهٔ تنبلی و تن آسایی است و این خصوصیت از گرایش های حیوانیی است كه در وجود بشر قرار دارد. با غلبهٔ روح حیوانی بر وجود انسانی ، تنبلی و تن آسایی به صورت یكی از صفات ذاتی بشر جلوه می كند. در كتاب ارجمند “ كافی” ـ كتاب الحجه ـ روایتی است كه ترجمه اش این است : مُفَضَّل بن عمر گوید: از امام صادق علیه السلام از علم امام پرسیدم نسبت به آنچه در اقطار زمین باشد با اینكه خودش در میان خانه است و پرده هم جلوی او افتاده؟ فرمود: ای مفضّل، براستی خدا تبارك وتعالی ، در پیامبر( ص) پنج روح نهاده : روح حیات وزندگی كه به وسیلهٔ آن بجنبدوراه رود، روح توانائی كه به وسیلهٔ آن قیام كند ومبارزه نماید، روح شهوت كه به وسیلهٔ آن بخورد و بنوشد و به حلالی با زنها بیامیزد، روح ایمان كه به وسیلهٔ آن عقیده دارد و عدالت می ورزد، و روح القدس كه به وسیلهٔ آن تحمل نبوت كند.
در كتاب “ بصائر الدرجات ” در ادامه روایتی نظیر آنچه ذكر شد می فرماید:
در مؤ منین چهار مرتبه از این ارواح ( روح ایمان ، روح شهوت ، روح قوت وروح حیات ) وجود دارد و كفّار فاقد روح ایمان هستند، روح ایمان مادامی كه انسان به گناه كبیره ای آلوده نشده ملازم با اوست و چون كبیره ای مرتكب شود از او جدایی حاصل می كند و …
از این دو روایت و بسیاری از احادیث دیگر بر می آید كه انسان مادام كه ایمان نیاورده است، در مرتبهٔ روح شهوت ـ كه مقام حیوانی است ـ توقف دارد وفضائل و اعمال وافكارش همگی با این مقام ـ یعنی حیوانیت ـ مناسبت دارد.
تنبلی و تن آسایی از خصوصیات ذاتی روح شهوت ومفتاح همهٔ شرور است . با غلبه روح شهوت بر وجود انسان، دیگر انگیزه ای برای كار كردن ـ جز پول و لذت ـ باقی نمی ماند . تذكری كه در اینجا ضروری است این است كه مراد امام صادق(ع) از این ارواح متعدد، مراتب مختلفی از روح است كه بر وجود بشر غلبه می یابد. روح انسان در هر یك از مراتب پنج گانه صاحب خصوصیاتی ذاتی است كه بروز و ظهور می یابند و منشأ انگیزه های متفاوتی قرار می گیرند و بشر را به جانب اعمال مختلفی می كشانند . بشری كه هنوز از مرتبهٔ روح شهوت به روح ایمان عروج نكرده است، از كار می گریزد و تنها انگیزه ای كه او را به تحرك وا می دارد، طلب لذت است.
تعبیر“ اولواالعزم” كه به پنج تن از بزرگ ترین پیامبران الهی اطلاق می شود به معنای “ صاحبان عزم ” است. چرا از میان همه خصوصیاتی كه پیامبران اولواالعزم داشته اند تنها عزم آنها مورد نظر قرار گرفته است ؟ جواب روشن است. مراتب روحی انسان در عزم اوست كه ظهور می یابد و انسان متناسب با مراتب ایمانی خویش، صاحب ثبوت بیشتری در عزم می شود . اگر در احادیث ما آمده است كه ایّاكَ وَالكَسَلَ وَ الضَّجرَ فَاِنَّهما مِفتاحُ كُلِّ شرٍّ به همین علت است كه تنبلی و تن آسایی و كم حوصلگی ملازم با روح شهوت در وجود آدمی است و انسان تا از این مرتبهٔ بالاترـ كه روح ایمان است ـ عروج نكرده است، تنها علتی كه او را به تحرك وا می دارد لذت طلبی است. بنابراین ،روی د یگر سكهٔ گریز از كار ، لذت طلبی لجام گسیخته ای است كه حد و مرزی نمی شناسد. در جامعهٔ كنونی غرب، اصل لذت چون حقّ مسلّمی برای عموم انسانها اعتبار شده است و متناسب باآن نظامات قانونی غرب به گونه ای شكل گرفته كه در آن امكان اقناع آزادانهٔ شهوات برای همهٔ افراد فراهم باشد. البته علت این را كه تمایلی اینچنین بر عموم افراد یك جامعه تسلط می یابد و از آن میان هیچ صدایی به اعتذض بر نمی خیزد، و همه، این تمایلات نفسانی را چون حقوقی غیر قابل انكار برای خویش تلقی می كنند، باید در فلسفهٔ غرب جستجو كرد. در مرتبهٔ روح شهوت گرایشهای حیوانی بر سایر وجوه و ابعاد وجودی انسانی غلبه می یابند وبشر مصداق اُ ولئِكَ كَالاَنْعامِ بَل هُمْ اَضَلُّ قرار می گیرد. به همین علت است اگر تفكر غالب بشر درمغرب زمین بدین سمت متمایل شده كه انسان را در زمرهٔ حیوانات قلمداد كند، اگر نه ، معارف الهی تأكید دارند كه رسیدن به انسانیت با گذشت از مراتب حیوانی میسر است نه توقف در آن. بشر اگر می خواهد به انسانیت برسد نمی تواند در مراتب حیوانی وجود خویش توقف داشته باشد ، حال آنكه در تفكر غربی بشر ذاتاً حیوان است و چون این معنا مورد قبول قرار گیرد، دیگر چه تفاوتی دارد كه وجه تمایز انسان از حیوان، نطق باشد یا ابزار سازی یا چیزهای دیگر ؟ اگربشر را اصالتاً حیوان بدانیم لاجرم باید تمامی تبعات این تعریف را نیز بپذیریم. اولین نتیجه ای كه از این تعریف بر می آید این است كه لذت طلبی خصو صیت اصلی ذات بشر و تنها محرك اوست، و جامعهٔ غرب امروز این معنا را به تمامی پذیرفته است.
“ دزموند موریس ” مظهر كامل این هبوط اعتقادی است كه جامعهٔ غرب بدان مبتلا ست. او در اولین كتابش كه با عنوان “ میمون برهنه ” در ایران نیز ترجمه شده است به بررسی جایگاه بشر در سلسلهٔ تطور جانوری پرداخته و همهٔ اعمال و عكس العمل ها ، اخلاقیات، دین ، فرهنگ و تمامی قراردادهای اجتماعی بشریت را بر اساس حیوانیت او موردتفسیر قرار داده است . هنگامی كه دزموند موریس این كتاب را تألیف كرده، مدیر بخش پستانداران باغ وحش لندن ( ! ) بوده است. اوـ به تصریح مترجم كتاب ـ سال ها از عمر گران مایهٔ (!) خویش را صرف شناخت روح حیوانات نموده و در هر حیوانی نشاتی از انسان یافته ، یا به زبان دیگر ، تمام خصایص روح بشری را به طور روشن تر در حیوانات پیدا كرده است. آقای موریس مقدمهٔ كتاب را اینچنین آغاز كرده است : میمونها و گوریل های كنونی به ۱۹۳ جنس می رسند، بدن ۱۹۲ جنس آنها از مو پو شیده شده است. انسان فرزانه (Homo Sapiens) تنها میمون استثنایی برهنه است. ایشان با احساس وظیفهٔ انسانی نسبت به هدایت مؤمنینی كه خرافهٔ آدم و هوا ، بهشت اولیه و هبوط انسان را باور كرده اند، در همان آغاز كتاب به تفسیر جانور شناسانهٔ آدم می پردازند. در این تفسیر علمی (!) اجداد ایشان ـ یعنی شا مپا نزه های علفخواری كه با دم از درختها آویزان شده اندـ نا چار می شوند كه باغ بهشت یعنی جنگل را ترك كنند و به جانوران خشكیها و سرزمینهای دیگر بپیوندند:در این حدّ تكا مل و زندگی بو زینه ای ، جنگل راحت ترین و جالب ترین و بهترین عزلتگاه اجداد شا مپا نزه ها ،گوریل، ژیبون ها و اوران اوتان ها در جنگل باقی ماندند كه هنوز هم این جانوران در جنگل زندگی می كنند و سلسلهٔ آنها قطع نشده است. بین اجداد میمونی ، تنها اجداد میمون برهنه { میمون برهنه یعنی انسان } ترك جنگل كردند و به جانوران خشكی ها و سرزمین های دیگر پیوستند ، و به زودی با آنها خو كردند. گرچه این اخراج یا خروج از بهشت كار دشواری بود ، اما آنها را به محیطی كشانید كه برای تحول و تكامل بیشتر مساعد تر بود و اجداد میمون برهنه توانستند در این محیط تازه برای منافع خویش سفرهٔ پهن تری بگسترانند. قصد ما نقد همهٔ كتاب نیست ، بلكه مراد بیان این مطلب است كه چگونه غلبهٔ روح شهوت بر وجود آدمی ، بشر را در محدودهٔ حیوانی وجودش متوقف می سازد و همهٔ وجوه دیگر او را تابع حیوانیت او قرار می دهد و لا جرم ، بشری كه در محدودهٔ حیوانی هستیش توقف دارد همهٔ عالم را از دریچهٔ حیوانیت خود و بر محور لذت طلبی و غرایض حیوانی مورد تفسیر قرار می دهد.
بدین ترتیب بعید نیست اگر آقای دزوند موریس ـ معا ذالله ـ منشأ خداپرستی را در واكنشهای غریزی گوریل ها در برابر نر فرمانده یا رئیس گروه پیدا كند. باید توجه كرد كه تفكر امروز بشر غربی از طریق نظریه های علوم تجربی بیان می شود و زبان فرهنگ غرب ، زبان تكنولوژی و علوم تجربی است و مثلا این گفته كه “ انسان از نسل میمون است ” فقط در محدودهٔ زیست شناسی باقی نمی ماند ، بلكه بر فرهنگ بشر غلبه می یابد و از این طریق بنیان تمدن و مناسبات اجتماعی قرار می گیرد، چرا كه تمدن مبتنی بر فرهنگ است. انسان مورد نظر اومانیسم ، حیوان میمون زادهٔ گرگ صفتی است نتیجهٔ تطور طبیعی داروینی و تنازع بقایی كه در آن فقط قوی ترها باقی می مانند، و در ادامهٔ بحث خواهد آمد كه وضعیت كنونی عالم از نظر موازنهٔ قدرتها و گرایش به سلطه و استیلا نتیجهٔ پذیرش این نظریه است كه تكامل انسان را نتیجهٔ تنازع بقای داروینی بدانیم. آقای دزموند موریس در كتاب بعدی خود به نام “ باغ وحش انسانی ” در بیان وجه تسمیهٔ كتاب خویش ، بعد از مقایسهٔ نوع انسان و جانوران دیگر و ردّ اختلافات بنیادی فی ما بین این نوع و انواع دیگر جانوران ، شهر ها و اجتماعات بشری را باغ وحش انسانی می نامد.۱ صرفنظر از اینكه تفكر غالب بشری در مغرب زمین انسان را صرفاً از دریچهٔ حیوانیتش می نگرد، آقای موریس در این مدعای خویش چندان هم به خطا نیست ، چرا كه در چهرهٔ مسخ شدهٔ بشر غربی ، دیگر هیچ نشانی از انسانیت باقی نمانده است . به راستی تمدن امروز بشر كه نمود مسخ بشریت از صورت انسانی خویش است ، باغ وحشی انسانی است . در این باغ وحش انسانی ، آدمها حیوانات تنبل و معتادی هستند كه در گوشهٔ قفسهای خود كز كرده اند و هیچ چیز خورد و خوراك وخواب وجنسیت آنهارا به سوی خویش نمی كشد و در این هر سه آنچه مراد آنهاست ، لذت است؛ لذت غذا ، لذت خواب و … و ذات این لذت پرستی نیز با افراط گرایی و انحرافات شگفت آوری همراه است كه جوامع غربی ـ مخصوصاً اروپا و امریكا – تجسم واقعی آن هستند و برای كسانی كه ریگی به كفش ندارند و سحر گوسالهٔ سامری در آنان كارگر نیفتاده است این حقیقت ، عینیتی آشكار دارد. لذت چیست و چراانسان بدین دام گرفتار می آید؟ در كتاب های علم اخلاق جواب این سؤال به تفضیل آمده است، اما آنچه در این مختصر می توان گفت این است كه روح مجرد انسان در این دامگه حادثه كه میان حق و باطل قرار دارد به بدنی حیوانی تعلق یافته و البته بین آن روح و این بدن نسبتی طولی برقرار است و این دو گانگی كه ما قائل می شویم از باب انتزاع است نه اینكه در واقع امر ثنویتی در كار باشد. لازمهٔ بقا و استمرار حیات بشر در كرهٔ زمین ، اكل و شرب و تولید مثل است و غرایزی كه پروردگار متعال در وجود انسان قرار داده همه متضمن همین بقا و استمرار هستند و لذت نیز در این میان همچون علتی مزید عمل می كند و باید گفت لذتی كه خداوند در اكل و شرب و عمل نكاح قرار داده ضامن بقا و استمرار حیات بشر در كره زمین است . فطرت انسان رو به سوی كمال دارد و لذت نیز علت و انگیزه ای است كه راه به جانب تكامل و تعالی می گشاید والبته از لذت تنها به لذایذ مادّی نظر نداریم كه لذیذترین لذایذ (الذّ لذّات) در وصول باطنی انسان به مقام توحید حاصل می آید. هر جا كه پروردگار لذتی نهاده است و در همان جا نشانی از كمال وجود دارد؛ البته در صورتی كه خود لذت به غایت وآرمان بشر تبدیل نشود، اگر نه ، نه تنها نقش استكمالی خویش را از كف می دهد ، بلكه به غل و زنجیری سنگین مبدل می شود كه انسان را به اسفل سافلین و پایین ترین مراتب جهنم می كشاند. بدون شك اگرپروردگار متعال در اكل و شرب و … لذتی قرار نداده بود ، استمرار حیات بشر به خطر می افتاد؛ اما از جانب دیگر ، لذت نیز در حالتی ضامن بقای بشر است كه از جایگاه استكمالی خویش خارج نشده باشد. اگر لذت مطلق انگاشته شود و به عنوان هدف اعتبار شود، آنگاه نه تنها متضمن حیات نیست بلكه از مسیر اعتدال خارج می شود و خودبه وسیله ای در خدمت قطع حیات بشر مبدل می شود. لازم نیست كه ما در جست و جوی مصداقی مؤیّد این مطلب به اعصار باستانی تاریخ مراجعه كنیم و به سراغ قوم لوط برویم ؛ جوامع كنونی اروپا و آمریكا مصادیق حاضری هستند. بیماری ایدز۱ یكی از مصادیق صحت این مدعاست كه اگر لذت طلبی از جایگاه استكمالی خویش خارج شود نه تنها ضامن حیات نیست كه نابود كنندهٔ آن است :
ایالات متحده آمریكا موطن اصلی این بیماری است. هر چند كه در روسیه هم دیده شده است . بیماری ایدز بیشتر در مردان همجنس باز و سپس معتادین به هروئین دیده می شود . مجلهٔ معروف جاما۲ {گاما(؟)ـ و.} ژانویهٔ ۱۹۸۵ تعداد مبتلایان به بیماری ایدز را در سال های مختلف به این شرح اعلام كرده است: به سال ۱۹۷۸ تعداد ۴ نفر ، به سال ۱۹۷۹ تعداد ۹ نفر ، به سال ۱۹۸۰ تعداد ۴۴ نفر، در سال ۱۹۸۱ تعداد ۲۳۹ نفر ، به سال ۱۹۸۲ تعداد۹۶۱ نفر ، به سال ۱۹۸۳ تعداد ۲۵۰۱ ، به سال ۸۳ و ۸۴ تعداد ۳۹۰۶ نفر، سال ۸۴ ـ ۱۹۸۳ گویای سرعت رشد بیماری است . كارشناسان طبّ آمریكا اعلام كردند كه اگر چاره ای اتخاذ نشود خطر سرایت همگانی بیماری ایدز وجود دارد. در كتاب چشم پزشكی سالیانهٔ آمریكا آمده است كه از ۱۲۰۰ بیمار در آتلانتا ۷۵% هم جنس باز ، ۶% مها جرین هائیتی ، ۷%بیماران خونی هموفیل و بقیه عمدتاً تزریقی بوده اند.
بیماری ایدز در مدت زمانی كوتاه تلفات سنگینی داشته و گاه تلفات به بیش از ۴۱% رسیده است. در طول ۲سال در آتلانتا ۹۱۷ تن از ۲۲۹۵ نفر مبتلا ، جان سپرده اند.
اكنون در كشورهای به اصطلاح پیشرفتهٔ مغرب زمین همان طور كه خانه تبدیل به آپارتمان ، آپارتمان تبدیل به فلات و فلات تبدیل به استودیو می شود.{به موازات آن } فامیل تبدیل به خانوادهٔ بزرگ ، خانوادهٔ بزرگ تبدیل به خانوادهٔ ازدواجی ، و خانوادهٔازدواجی تبدیل به افراد می شود. {تا آنجا كه } ـ آی. تی. تی كه یكی از برجسته ترین مظاهر جامعه و اقتصاد پولی است ، هیچ مرد یا زن متأهلی را استخدام نمی كند؛ و از بین كارمندانش آنهایی كه می خواهند ازدواج كنند ، باید خدمت را ترك گویند.
و البته جامعه شناسان و اقتصاددانان این پدیده را تحسین می كنند و آن را از معیار های توسعه یافتگی می دانند. در بیان علت این معلول ـ از هم پاشیدگی خانواده در غرب ـ ممكن است دلایل مختلفی ذكر شود ؛ از جمله رشد اقتصاد پولی. البته هیچ شكی نیست كه رشد اقتصاد پولی روابط عاطفی فی مابین انسانها را تحلیل می برد ومحور ارتباط بین آدمها منافع شخصی ـ آن هم با معیار پول و ارز ـ قرار می گیرد، اما علت اصلی این پدیده را باید در جای دیگری جست و جو كرد.
منبع : بنياد انديشه اسلامي