دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
نوبت گرفتن برای زندگی به یُمن توجیه پذیری وسیله
![نوبت گرفتن برای زندگی به یُمن توجیه پذیری وسیله](/mag/i/2/f26g0.jpg)
فرایند شكلگیری بیشتر تئوریهای جامعهشناسی، اقتصادی و دیگر عرصهها حركت از مشخص به مجرد، از جزء به كل، سپس بازگشت از مجرد و كل به مشخص و جزء است؛ برای مثال ماركس از كالا (مقوله عینی و مشخص) شروع میكند و به نظریه(مقوله ذهنی) ارزش اضافی میرسد.
میتوانیم بگوییم ماكیاولی كه یكی از صادقترین- و بههمین دلیل منفورترین متفكران جهان است- تز توجیهپذیری وسیله بهمدد هدف را از زندگی روزمره، چه بسا از روابط همسایهها و خویشاوندانش كشف كرد؛ تزی كه انصافاً خیلی به درد لنین، استالین، هیتلر، چائوشسكو و مشی تروریستی القاعده و دشمن نماهای این مشی خورد و میخورد. حال ببینیم اهل قلم چگونه این شیوه فراگیر را كه امروزه بدبختانه قبح آن ریخته است، بازنمایی میكنند.
برای این منظور سراغ لوئیجی پیراندلو و داستانش «نوبت» میرویم كه مترجم آن را « بهنوبت» ترجمه كرده است؛ داستانی كه از منظر دانای كل و در سی فصل روایت میشود. دوندیگو آلكوزر هفتاد و دوساله بسیار پولدار، چهار زن گرفته است كه همه مردهاند. او احساس میكند اشباح زنهای سابقش در خانه حضور دارند و گاهی همگی یا به تنهایی آزارش میدهند و می ترسانند. دون دیگو به منظور رهایی از این ترس و تنهایی میخواهد ازدواج كند و برای وصلت مجدد روی استلینا انگشت میگذارد. دونماركآنتونیو راوی پدرِ استلینا راضی است و میخواهد دوستان و همسایگانِ معترض و جانبدار دخترش را نیز راضی كند. با این كه حس میكند آنها حسودی میكنند، میگوید علت رضایتش، پیری دوندیگو و مرگ قریبالوقوع او است؛ تا آن زمان استلینا میتواند در جایی بهتر از خانه پدرش زندگی كند و پس از مرگ دوندیگو وارث ثروت شوهرش شود و شوهر دلخواهش را انتخاب كند.
دونپپه آلتو اشراف زاده ای است بیپول؛ زیرا پدرش ثروت خانوادگی را به باد داده است. او با مادرش زندگی میكند. دونپپه گرچه از استلینا بدش نمیآید، ولی بهخوبی میداند كه نمیتواند زن بگیرد. استلینا در ازدواج مقاومت میكند و دوندیگو برای راضی كردن او هربار مقداری طلا و جواهر بهعنوان هدیه برایش میفرستد. پیرمرد از دونآنتونیو میخواهد با ملایمت دونپپه را از سر راه بردارد. دون آنتونیو به دونپپه میگوید بهتر است مانعی برای ازدواج پیش نیاورد و تا مرگ دوندیگو صبر كند.
دونپپه متعجب میشود، زیرا تقریباً استلینا را از یاد برده بود، اما نقشه او را میپذیرد. بالاخره استلینا راضی میشود كه با دوندیگو ازدواج كند. در مراسم عروسی بسیار سرد و بیروح، وقتی دوندیگو میخواهد لیوانی لیكور به عروسخانم تعارف كند، به دلیل لرزش دست چند قطره از لیكور روی دامن استلینا میریزد؛ و چون این موضوع از نظر فرهنگ و باورهای مردم، بدشگون است و بهمعنی لكه دار بودن دامن عروس است، استلینا گریه میكند. جشن به شكلی بدی هم پایان میگیرد، زیرا دونپپه با یكی از میهمانها مشاجره میكند و به او سیلی میزند. فردای آن روز دونپپه از آن فرد نامهای تهدیدآمیز دریافت میكند.
آن را به شوهر خواهرش چیرو كوپا نشان میدهد. كوپا پیشنهاد دوئل میدهد؛ درحالیكه دونپپه طرز استفاده از وسایل دوئل را نمیداند. پس از چند ساعت دونپپه پشیمان میشود، ولی تربیت اشرافیاش به او حكم میكند كه حیثیت و آبرویش را محفوظ نگه دارد. بالاخره دوئل صورت میگیرد، دونپپه زخمی میشود. فیلومنا خواهر دونپپه وقتی از زخمی شدن او مطلع میشود، از شوهرش تقاضا میكند اجازه دهد او را ببیند، اما كوپا با این بهانه كه پپه لخت است، اجازه ملاقات به همسرش نمیدهد. فیلومنا كه بیمار است، پس از چندی میمیرد. در حال احتضار درحالی كه با دستهای بیمارش كوپا را نوازش میكند، از او میخواهد یك كشیش خبر كند. شوهر بدطینتش میگوید: «... مگر چه گناهی مرتكب شدهای كه می خواهی اعتراف كنی؟» (ص ۶۹)
و زنِ محتضر یكی از صادقانهترین جوابها را میدهد:«چه كسی هست كه در عمرش گناه نكرده باشد.»
استلینا كه پس از مدتی گریه و زاری حالا در خانه دوندیگو زندگی میكند، هر شب مهماندار جوانانی است كه بعضیهاشان دوستان دوندیگو و بعضی دوستان دونپپه هستند. آنها درحالی كه دون دیگو چرت میزند، به نواختن، خواندن و نوشیدن میگذرانند.
دونپپه هم پس از بهبودی به آنجا میرود. دوندیگو از دیدنش خوشحال میشود، زیرا حس میكند با آمدن پپه،«سالوو» كه عاشق استلینا شده است، عقبنشینی خواهد كرد و او دیگر لازم نیست نگران باشد. چندی بعد كه دوندیگو ذاتالریه میگیرد، دونآنتونیو، دونپپه و استلینا بهخاطر عذاب وجدانِ مرتبط با نقشهشان، بهخوبی از او پرستاری میكنند و در همان حال به مرگ او نیز امیدوارند. دوندیگو از بیماری نجات پیدا میكند و پس از آن بسیار بداخلاق میشود و مرتباً با استلینا دعوا میكند.
دونپپه كه حس میكند سخت عاشق استلیناست، جریان را با كوپا در میان میگذارد. كوپا به استلینا میگوید كه طبق قانون، شوهر دادن اجباری دختر توسط پدر، جرم است و استلینا با یك شكایت میتواند خود را آزاد كند و چون وكیل است، آمادگیاش را برای وكالت استلینا اعلام میكند. او صریح به استلینا میگوید كه نگران آوارگی پس از طلاق نباشد، زیرا خواهری دارد كه در صومعه راهبه است و استلینا پس از جدایی میتواند نزد او برود و تا وقتی كه تصمیم جدیدی برای زندگیاش نگرفته است آنجا بماند.
بالاخره پس از مدتی، بهرغم مخالفت جنونآمیز دونآنتونیو، طلاق استلینا را از دوندیگو میگیرد و در پایان جلسه دادگاه با صدای بلند اعلام میكند:«... پدری كه با منظوری خبیث دخترش را فدا میكند، نام دیگری ندارد جز یك بچه ننه!» (ص ۱۴۷) دونپپه نیز كه حالا به كار دولتی رضایت داده، تصمیم میگیرد از خیر ثروت دوندیگو بگذرد و پس از طلاق استلینا، با او ازدواج كند. ولی كوپا پیشدستی كرده و با استلینا ازدواج میكند و او را به خانهاش در خارج از شهر میبرد. در این موقعیت، دوندیگو یك روز به دونپپه میگوید كه از نقشه شان اطلاع داشته است، ولی«... وقتی ما خواهان مرگ كسی هستیم، آن شخص نمیمیرد و عمرش از لج ما طولانیتر میشود.» (ص ۱۵۹) دوندیگو دنبال دختر دیگری برای ازدواج ششم است و روزی به دونآنتونیو میگوید: «... دون ماركآنتونیوی گرامی من، همانطور كه من برای تو لقمه چربی بودم، برای دیگران نیز همینطور خواهم بود...»(ص ۱۷۵) و میگوید در وصیتنامهاش مینویسد زنش درصورتی از ارث بهرهمند میشود كه فقط با دونپپه ازدواج كند و بالاخره موفق میشود دختر دیگری را به ازدواج خود درآورد.
كوپا و استلینا به خانه شهری شان برمیگردند و كوپا، دونپپه را در دفترش استخدام میكند. روزی كه در دادگاه است، از تصور این كه دونپپه به خانهاش رفته و در حال ملاقات با استلینا است، كنترلش را از دست میدهد، به قضات توهین میكند و هنگامی كه قاضی میخواهد او را از دادگاه اخراج كند، بیهوش میشود و پس از انتقال به خانه می میرد. دونپپه درحالیكه با استلینا، دونآنتونیو و فرزندان خواهرش بالای سر جسد كوپا ایستاده است، به آیندهای میاندیشد كه در آن با استلینا زندگی میكند و حامی بچههای خواهرش خواهد شد و به این ترتیب بالاخره نوبت او هم میرسد.
این داستان رفتارگرایانه، ساختاری بسیار ساده دارد و بیشتر به نمایشنامه شبیه است. توصیفها در حد توصیفهای نمایشنامههاست و تعداد شخصیتهای هر صحنه چندان زیاد نیست. شخصیتها به طور عام برای فرار از پریشانی و نابسامانی به خیالبافی و برنامه ریزی میپردازند، ولی چون تابع جبر هستیاند و نه اراده خودشان، لذا مغلوب میشوند. آنها مانند بیشتر انسانها دست به عمل می زنند بی آنكه به ارزیابی بعدیشان فكر كنند.
كوپا وقتی شوهر استلینا است، به دوندیگو حسادت میكند كه روزگاری با استلینا زندگی میكرد. او برای سركوب كردن حسادتش نسبت به دونپپه، بارها كه در دادگاه نشسته است، میخواهد او را به بهانهای به خانهاش (نزد استلینا) بفرستد تا از شر حسادت خلاص شود، ولی هر بار مانع خود میشود. دونپپه میداند كه دارد به دلیل مسخرهای تن به دوئل میدهد، ولی آن را میپذیرد. استلینا در خانه دوندیگو مدام گریه میكند و بیطاقت میشود، ولی «گول رسیدن به هدف بزرگ را میخورد» و جزو مجموعهای میشود كه قبولش ندارد. زمانی شكسپیر گفته بود:« بد مكن، بد میشوی.»
بهعبارت دیگر شخصیتهای این داستان با رفتارشان خود را میسازند، پس از مدتی بنده، اسیر دست و پابسته و دنباله روی كور نیات، اهداف و دنیای خیالیشان میشوند. خوشحال اند كه به بعضی از چیزها رسیدهاند، اما در واقع «خود» و «هویتشان» را از دست دادهاند. به یك مثال ساده توجه كنیم: زنی موقعیتی به دست میآورد كه با یك بار خودفروشی، به چند صد میلیون تومان پول میرسد. آن مرد هم كه نام و نشانی زن را نمیداند، می میرد یا گم و گور میشود. زن میخواهد از آن پس با خیال راحت بنشیند و مولوی و حافظ و عطار بخواند و هر از گاهی هم به همنوعانش كمك كند.
اما آن تجربه زودگذر چیزی در این زن را خرد و شكسته است كه دیگر نمیتواند به منش و منّیت پیشین خود بازگردد. حتی پس ندادن ده تومان اضافی پول بقال، ما را از درون فاسد میكند؛ هر چند كه خود این فساد هم نسبی است. پیراندلو ضمن گفتن قصهای ساده در داستانی كه بیشتر شخصیتهایش به گمان نگارنده «تجربیاند» و كلیت داستان هم چندان از «تخیل ناب» بهره نبرده است، به ما نشان میدهد كه انسانها در زندگی معمولیشان چگونه تغییر وجود میدهند.
این اثر ساده، فارغ از طبقهبندیهای فروید و یونگ، وجوهی از روانشناسی رفتارگرایی (جان دالرد و نیل میلر) و روانشناسی انسانگرایی ( آبراهام مزلا) را كه میتوانند به بخشهایی از هستی پیچیده ما پاسخ گویند، در برابرمان قرار میدهد. پیراندلو نه در حد شاهكارش «مرحوم ماتیا پاسكال»، كه دستكم به شكلی تحسینانگیز این دیدگاهها را به طور مشخص بازنمایی میكند. كاش مترجم محترم و ویراستار متن، كمی به ساختار نحوی توجه نشان میدادند و این همه واژه و كلمه منسوخ و غیرداستانی را وارد متن داستانی نمیكردند.
فتح الله بی نیاز
منبع : پایگاه اطلاعرسانی آتیبان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست