چهارشنبه, ۲۱ شهریور, ۱۴۰۳ / 11 September, 2024
مجله ویستا
یاما و نیاما
● واژه ”یاما و نیاما“ چیست؟
یاما و نیاما اصل اول و دوم از یوگای ۸ مرحلهای ”پاتانجلی“ است. در این دو مرحله عناوینی مطرح میشود که جنبههای ”خودشناسی“، ”خودسازی“ و ”رفتار درمانی“ را در بر میگیرد.
الف ـ یاما: به معنای کنترل و منظور از آن اجتناب از یکسری عوامل خودکار و واکنشی رفتاری میباشد. که به ۵ مرحله تقسیم میشود:
۱. آهیمسا (Ahimsa) عدم خشونت (بیآزاری)
۲. ساتیا (Satiya) عدم ریا (صداقت)
۳. آستیا (Asetia) دزدی نکردن (درستکاری)
۴. آپاریگراها (Aparigraha) عدم وابستگی (رها بودن)
۵. براهماچاریا (Brahmacharia) عدم افراط در روابط جنسی (کنترل و تبدیل انرژی جنسی)
ب ـ نیاما: به معنای انضباط در زندگی و رفتاری و خودشناسی است و کسیکه پیرو آن است، عواملی در فضای تعهد و اجراء آن، به زندگی شخصی خود وارد میکند، نیاما نیز به ۵ مرحله تقسیم میشود:
۱. ساواشا (Saosha) نظافت (جسم و احساسات و ذهن)
۲. سانتوش (Santosh) رضایت
۳. تاپاس (Tapas) قربانی دادن
۴. سوادهیایا (Sowad hiaya) مطالعه صحیح
۵. ایشوار پرانیدهانا (Ishvarpranidhana) به یاد خدا بودن
پاتانجلی، فیزیکدان و طبیب هندی که در ۲۶۰۰ سال پیش میزیسته است و یوگا را از حالت انحصاری بیرون آورده و بهصورت تعریف شده و طبقهبندی شده به عموم معرفی نمود و مراحل سلوک آن به ۸ مرحله تقسیم میشود که امروزه به (آشتانگایوگا) معروف است. از میان ۱۰ عامل فوق ۴ عامل هستند که برای انسان امروزی، کاربردی فراوان دارند و هرکس با پویش در آنها میتواندن بر زندگی شخصی و اجتماعی خود تأثیرگذار باشد و علاوه بر این که مجری آن، در رفتار خودشناسی و خودسازی و پالایش رفتار خود، کار میکند، زندگی اجتماعی و ابعاد مادی میتواند بر ابعاد بیرونی خود نیز مؤثر باشد.
۱. عدم خشونت (Ahimsa)
۲. عدم وابستگی (Aparigraha)
۳. عدم افراط در روابط جنسی (Brahmacharia)
۴. قربانی دادن (سرعت بخشیدن به اهداف) (Tapes)
انسان امروز در شرایطی زندگی میکند که شدیداً نیازمند تجربههائی است که ۴ عامل فوق را در برداشته باشد. خشونت عاملی است که ابعاد آن روزبهروز در زندگی کنونی گسترش یافته و اکثر مردم از (وابستگی) و (عدم وابستگی) سوءتعبیرهائی دارند و متوجه این امر نیستند که واقعاً با وابستگیهائی که برخی از آنها شدیداً مانع زندگی مؤثر میباشد چه باید بکنند؟...
میتوان گفت که بهطور کلی سیستم زندگی امروز با آهنگی پیش میرود که وابستگی را مرتب افزایش داده و همینطور دنیای امروز درماندگی عجیبی در مقابل میل و رابطه جنسی پیدا کرده و بیشتر انسانها واقعاً نمیدانند که فضای معتدل بین افراط و تفریط در رابطه جنسی کجاست؟
در چهارمین اصل انتخابی از ۱۰ عامل یاد شده یعنی قربانی دادن (Tapas) با فضائی آشنا میشویم که راه رسیدن به اهداف مادی و معنوی و سرعت بخشیدن برای دستیابی به آنها را توسط تکنیکهای مؤثر آموزش میگیریم.
● آهیمسا
چرا آهیمسا در ابتدا آمده است؟
آهیمسا به معنای ”عدم خشونت“ یا ”بیآزاری“ است. این مرحله اولین جزء پنجگانه ”یاما“ از یوگای ۸ مرحلهای ”پاتانجلی“ است. ”آهیمسا“ در معنای لغوی خود ”در صلح و آرامش بودن“ میباشد که خودبهخود انعکاس و بازتاب چنین فضائی ”عدم خشونت و بیآزاری“ نیز تعریف میشود.
در بسیاری از کتب مربوط به این قسمت، ”آهیمسا“ را به ”آزار نرساندن“ و ”اعمال خشونت نکردن“ تعریف کردهاند، در حالیکه عناوین و تعاریف مذکور، نتیجه و حاصل تلاشهائی است که شخص برای رسیدن به صلح و آرامش، آشنا و مرتبط میکنند و مرحله ”بیآزاری“ در واقع فضائی است که همه انسانها، آن را بالقوه در خویش دارند و شخص پوینده با تلاش پیگیر و آگاهانه خویش، خود رفتار او نیز از آن فضا سرچشمه میگیرد و او به ”بیآزاری“ میرسد، در آن جایگاه دیگر خشونتی وجود ندارد که تصمیم بگیرد انجام دهد یا نه. خشونت نکردن یا آزار نرساندن در جائی معنا مییابد که فرهنگ یا موج خشونت وجود داشته باشد و شخص تصمیم بگیرد که خشونت را انتخاب نکند، بلکه ”عدم خشونت“ را انتخاب کند، ولی وقتی او در آن جایگاه واقعی آهیمسای درونی خود بایستد، دیگر خشونت نکردن مفهومی نمییابد، چون او دیگر در فضای دوگانگی ”خشونت“ یا ”عدم خشونت“ نیست. او در این حالت در مکانی خاص ایستاده و به همین دلیل در اینجا ”آهیمسا“، ”بیآزار بودن“ تعریف میشود نه ”آزار نرساندن.“
● تعریف آهیمسا
یوگای پاتانجلی رسیدن به ”وحدت وجود“ است و در این راه، یوگی تمامی توجه و تلاش خود را بر این منوال میگذارد که انعکاس وحدت جهان هستی را، ابتدا در وجود خود ببیند و سپس با آن متحد و یکی شود، برای این منظور او کلیه وابستگیهای آشکار و نهان خود را یکبهیک میبیند و به موازات رشد و تکامل در این راه آنها را پشتسر میگذارد و با کاهش هر یک از آنها، آزادتر و سبکتر، در نتیجه ”پویاتر“ این راه واقعی را طی میکند. هنگامیکه شما با دست و زبان و یا پندار خویش از خود آثار تخریب و خشونت برجای میگذارید و قلب موجود زندهای را میشکنید، یک رشته وابستگی متناسب با میزان تأثیر تخریب بین قلب شخص آزرده و آگاهی شما برقرار میشود. اگر آگاهی شما ”رشد“ کرده باشد، این رشته را همیشه میبینید و اگر آگاهی شما ”خام“ باشد، باز هم این رشته وجود دارد، ولی از آن آگاه نیستید و این وابستگی بین قلب آن شخص و ناخودآگاه ”شما“ برقرار میشود، در این هنگام شما نمیتوانید با ”خاطری سبک و آزاد“ تمرینات عمیق ”مراقبه“ و سایر تمرینات ”یوگا“ را انجام دهید و یا بهطور کلی زندگی ”شاد“ و ”پویائی“ داشته باشید زیرا این رشته وابستگی بنا به میزان استحکام و هویت خودش، شما را به جهان مادی پیرامونتان (ارتباطها و فضاهای دیگر...) متصل میکند و این اتصالات مانند لنگرهای سنگین کشتی هستند که جسم بزرگ آن را به کف اقیانوس وصل کرده و مانع حرکت آن میشود. کسیکه راه معنوی ”خودشناسی“ را میپیماید مانند سفینهای است که نیاز دارد خود را سبک کند و به سرعت پرواز خود بیافزاید. نبودن در فضای ”آهیمسا“ و تلاش بسیار برای دستیابی به آن، مانند همان ”کشتی“ است که لنگرهایش را به کف اقیانوس محکم وصل کردهاند و ”ناخدا“ سوخت زیادی را به موتور محرکه تزریق میکند تا حرکت ایجاد کند ولی تلاش او بیثمر خواهد ماند.سنگینترین شکل وابستگی، تأثیری است که انسان بر اثر ظلم بر همنوع و موجودات زندهٔ دیگر از خود برجای میگذارد. اگر شما اشیاء منزل خود را تخریب کنید و یا مال خود را از عمد ببازید، و یا آتش بزنید. ممکن است در یکی از دو جایگاه زیر قرار بگیرید: یا به زندگی فقیرانه پس از نابودی آنها قانع هستید و یا میخواهید دوباره آنها را بهدست آورید. در هر یک از دو انتخاب فوق، شما بدون اینکه تأثیر سریعی روی موجودی دیگر بگذارید، کموبیش به زندگی خود ادامه میدهید و حتی میتوانید در جایگاه ”عدم وابستگی“ نیز زندگی کنید، ولی اگر از این تخریب و نابودی سوی احساسات و قلب فرد دیگری نشانهگیری شود، نتیجه به این سادگی نخواهد بود.
در عالم واقعی، پشت پرده پندارها و اکتسابات، قلب تمامی انسانها ارتباطی مشابه به ارتباط اتمهای یک عنصر دارند. قلب تکتک انسانها مانند گیرنده (رادیو) و فرستند (میکروفن) عمل میکند، یعنی قلبیکه توسط شما آزاردیده، انعکاس این آزار تا ابد بهسوی شما باز میگردد و قلبی که از شما مهر گرفته است انعکاس مثبت آن نیز تا ابد از سوی او به سمت شما آمده و بر شما تأثیر میگذارد. آگاهی رشدیافته، این روند واقعی کیهانی را میبیند ولی شخص جاهل از دیدن این واقعیت همیشه محروم است، بههمین دلیل او خواسته یا ناخواسته دشمنی میکند چون خود را موجودی جدا از عالم هستی میبیند و از قانون ارتباطات انعکاس و بازگشت (کارما) بیخبر است.
پاتانجلی بنیانگذار یوگای هشت مرحلهای بهدرستی آگاه بود که مرحله ”بیآزاری“ یا ”آهیمسا“ میتواند امنترین و واقعیترین سکو برای پرتاب سفینه وجود به سمت واقعیت درک ”وحدت وجود“ باشد.
● بودن یا نبودن سلاحی به نام خشونت
”آهیمسا“ یعنی عدم خشونت و در بیشتر کتب و جزوات مرتبط با آن ”آهیمسا“ را به معنای ”خشونت نکردن“ معرفی کردهاند و عموم خوانندگان و کسانیکه راه رشد را میپیمایند، تصور میکنند که منظور پاتانجلی عصبانی نشدن و آزار نرساندن است و شخص میباید در این مرحله خشم و نفرت و آزار و اذیت را کنترل نموده و آنرا بر روی دیگران اعمال نکند. بهعبارتی دیگر او فضای خشونت خویش را میشناسد و میداند که همیشه با او همراه است و ارادی و آگاهانه آنرا بر روی دیگران اعمال نمیکند، درست مانند اینکه شما اسلحهای مرگبار را با خود حمل میکنید و این اسلحه را همیشه برای حفظ جان خود و پیشبرد نظم و انضباطی که خود به آن معتقدید، همراه خود دارید ولی منطق یا قانونی را آموختهاید که میگوید ”به کسی شلیک نکن“ و هرگاه که منافع شما به خطر میافتد، از این بابت دچار خشم میشوید و وسوسه دفاع از خود باعث میشود که دستتان ناخودآگاه به سمت اسلحه برود و از خود یا منافعتان دفاع کنید و خودتان را از خطر برهانید و در آن هنگام، این جمله که ”نباید به کسی صدمه برسانم“ در ذهن شما آمده و مانع عملیکه میخواهید انجام دهید، شده و شما را از آن منصرف میکند. ممکن است این حالت را بارها و بارها تکرار کنید و همواره تا پایان عمر با این عمل خویش، اصطکاک و کشمکش داشته باشید در آن صورت هیچ تغییر بنیادی و ریشهای صورت نخواهد گرفت، زیرا شما منطقی در ذهن خویش دارید که میگوید ”اسلحه را همیشه باید همراه داشت، ولی فقط در مواقعی که به آن نیاز هست و عدالت حکم میکند باید از آن استفاده نمود“ بهعبارتی، خشم و خشونت به تنهائی ”بد“ نیستند ولی باید بهجا و در موقع مناسب بهکار گرفته شوند (خشم توجیه شده).
فضائی دیگر: این است که از خود میپرسید که: ”به چه دلیل و چرا احساس خطر میکنم؟“ و بهدنبال پیدا کردن ترس بنیادی خویش از خطری که هنوز بهوجود نیامده است، میروید و از خود سؤال میکنید که چرا به همه مردم و کسانیکه با آنها زندگی میکنید به چشم مهاجمین و افراد خطرناک مینگرید؟... حتی ممکن است خود شما نیز یکی از آنها باشید.
”آهیمسا“ بودن در یک فضای آرامش و اطمینان است و شخص با اتکا به ”دیدن“ و ”باور کردن“ این فضا، در آنجا احساس امنیت میکند، از اینرو هیچگاه به فکر دفاع کردن از خود و یا حمله نمیافتد، زیار کسی از خود دفاع میکند که خود را در محدوده خطر و تجاوز احساس کند، در این حالت است که ”حس تنازع برای بقا“ در او بهصورت، دفاع از حریم خویش و حمله به طرف دشمن، خودبهخود و بهطور غیرارادی آشکار میشود. احساس امنیت یا خطر، صرفاً یک فضای درونی شما و فردی است. ممکن است شما در خط اول جبهه بوده و احساس درونی شما، به تمامی، حس آرامش توأم با حضور و شهامت و تهور باشد، در این حالت شما در یک دنیای منحصربهفرد که خاص خودتان است قرار دارید، و این فضای درونی شما را هیچ تحرک و یا شرایط تهدیدآمیز بیرونی نتواند بههم بریزد، ممکنه است کسی در خانه خود که مجهز به انواع وسایل و تجهیزات رفاهی مادی و معنوی از قبیل: وسایل مدرن صوتی و تصویری، البسههای مورد علاقه، دورنما و منظره مناسب، دوستان صمیمی و مهربان و حتی سیستم امنیتی قابل اعتماد باشد ولی در باطن دچار اضطراب و نگرانی و خشم و عناد نسبت به خود و دیگران بوده و در این حالت تمامی شرایط بیرون خود را که از دیدگاه عموم، کامل و عاری از هر عیب و نقصی است، مانند تیرها و سلاحهای تهدیدآمیز میبینید که همه بهسوی او نشانه گرفته شده است و احساس و دنیای درون او به تمامی در ناامنی و خطر قرار گرفته است.
داشتن ”امنیت“ یا عدم وجود آن، فقط یک احساس درونی است و بههیچعنوان نمیتوان برای آن چهارچوب یا استانداردی تعیین کرد هنگامیکه شما از درون احساس ”آرامش“، ”امنیت“ و ”شوق“ ادامه زندگی را داشته باشید، دلیلی ندارد که همیشه ”سلاح“ خود را به کمر بسته و در آمادهباش قرار داشته باشید و تمامی امور خود را از طریق آن انجم دهید. زمانیکه در شرایط آرامش و اطمینان داشتن، به امنیت بیرون باشید، باز دلیلی ندارد که حتی به فکر تهیه و حمل اسلحه باشید.
”آهیمسا“ تجربه داشتن ”آرامش عمیق“ است. در این فضا هرگز این فکر بیهوده بهوجود نمیآید که آیا خشونت بکنم یا خیر؟...
اگر ”شما“ هر خشمی را تجزیه و تحلیل کنید، در پشت آن ”ترسی“ پنهان شده است که درست به اندازه خود آن خشم وجود دارد. ”خشم“ بدون ریشه ”ترس“ امکانناپذیر است، علت آن ترس نگرانی برای از دست دادن یک موضوع مادی یا یک ارزش درونی است و شخص مهاجم به این دلیل عصبانی میشود که نمیخواهد ترس بر او غلبه کند و دوام یابد، بهطور مثال در محلیکه زندگی میکنید، مشغول انجام کاری ذهنی مانند مطالعه و یا نوشتن هستید و کسی در همان مکان، صدای موزیک را بلند کرده و آرامش شما با این صدای بلند بههم خورده است و حالت تحریکپذیری پیدا میکنید و درخواست شما از فردی که موزیک را گوش میدهد این است که صدا را کم کند و او بیتوجه به درخواست ”شما“ کار خود را انجام میدهد. اینبار شما بدون اینکه دست خودتان باشد به او پرخاش کرده و درخواست خود را بار دیگر با خشونت تکرار میکنید.
در این حالت شما در آرامش و فضای خلوت درون خود حضور داشتهاید و چون وجود آن فضا برای شما به نوعی تعیینکننده و مؤثر بوده و تضمینکننده بقای آرامش شما میباشد و از طرفی آنرا در محدودهٔ تهدید و خطر توسط ”صدای بلند موزیک“ حس میکنید، پس درصدد دفاع از فضای درون خود برمیآئید و سلاح خود را که تا پیش از آن با خود داشتید اکنون آماده کرده و با شلیک پرخاش، از خود دفاع میکنید. پیش از آنکه به او پرخاش کنید، برای لحظاتی و دقایقی، نگران این موضوع شدید که آرامش و خلوت درونی شما در حال از بین رفتن است، در واقع ترس شما را وادار به پرخاشگری نمود، حال تصور کنید که در هنگام مطالعه از امکانات و شرایط درونی واقعی خود، در جهت احساس آرامش امنیت برخوردار هستید و ”تمرکز فکر“ و ”فضای حضور“ شما بهحد کافی هویت و اقتدار خویش را دارد و علیرغم سروصدا و اغتشاش و ناامنی بیرون، احساس آرامش و امنیت کافی را دارید، آیا در چنین حالتی نیز حس خطری وجود دارد که از خود دفاع کنید؟ پس در چنین حالتی وجود اسلحه کمری بیمورد میباشد.تکنیکهای واقعی که میتوانند فضای ”آرامش عمیق“ را بهوجود آورند، آنهائی هستند که کمبودهای ما را، تغذیه میکنند، یعنی اگر آرامش او را بر هم زده بود، در اصل به تمرکز، حضور، حس خلوت در درون خود نیاز دارد و کمبود از همین نقطه آغاز میشود و میتواند روی ابعاد درون خود کار کند و هنگامیکه توانست، آرامش خود را در مکانی پرسروصدا حفظ کند، صاحب ”آهیمسا“ شده است. کسیکه در صدد رشد این فضا در درون خویش است، بدون سرکوب واکنشها و خشونتهای در حال ابراز خویش و فرو فرستادن آنها به درون خود، میتواند آنها را عمیقاً ببیند و پس از اینکه ترس و کمبودش را در پشت آن واکنش دید، در صدد جبران کمبودهای خود برمیآید و به این شکل نه تنها خشم خود را سرکوب نکرده و به آن اجازه رشد و میدان نداده و با خود عناد پیدا نکرده، بلکه با ”واکنشهای خشم“ خود بهصورت راهنمائی ارتباط برقرار میکند که جهت آن، او را بهسوی کمبودهای بنیادی خویش میبرد و به اینصورت از این واکنشها بهعنوان پلی یا وسیلهای برای رسیدن به خویشتن خویش استفاده میکند.
هنگامیکه ما از موضوعی آزاردهنده دچار لطمه و خسارت میشویم و در پی آن خشونت از ما ابراز میشود، معمولاً دو فضای تکراری شناخته شده را بهکار میبریم:
۱. ابراز:
صاحب این فضا یا تحتتأثیر واکنش خشم بوده و غیرارادی عمل میکند و یا اینکه در باطن معتقد به این است که باید در ارتباطی خاص عصبانی شوم و خشونت را به اینصورت یا بهصورت کاربرم و بهخود اجازه ابراز خشم را، بهصورت نامحدود میدهد.
۲. سرکوب:
صاحب این فضا چون عواقب خشم را میشناسد و در خود یا دیگران این عواقب را دیده است و بهنظرش ناخوشایند آمده است و به مسائل و واکنشهای جبراننشدنی که گاه بهوجود میآید و خسارتهای ناشی از این خشم را مشاهده کرده است، آنها را بهصورت مانعی در برابر ابراز خشم خود میبیند، از اینرو خشم خود را سرکوب و بهدورن خود میفرستد و فرو میخورد. شخص ابرازگر بدون هیچ ملاحظهای انبار ”باروت“ درون خویش را منفجر کرده و خود و اطرافیان را در زیر شعاع انفجار آن قرار میدهد، زیرا نمیتواند یا نمیخواهد راه دیگری را بهکار گیرد. تمامی عوامل و عناصری که در زیر چتر این انفجار آن قرار دارند، تحتتأثیر آن، خسارتدیده و او زندگی خویش را در ارتباط با دیگران به همین صورت میگذراند. شخص سرکوبگر فقط تغییر جهت از سوی این انفجار آسیب رساننده را بهسوی خویش آموخته است و پیدرپی فرستادن امواج خشم را بهدرون خویش تجربه میکند.
در حالت ابراز غیرهوشمندانه و بدوی، جهت خشم به سمت بیرون است و میتواند بهسوی توده مردم و یا میلیونها شهروند بیخبر و بیگناه باشد و زندگی آنها را از بین ببرد، شخص سرکوبگر نیز همین عمل را انجام میدهد، ولی به شکل دیگر، یعنی بهجای دیگران، تمامی سلاحها، هواپیماها و موشکهای خشونت او که قرار بود به سرزمینهای دیگر بروند، سرزمینهای درونی او را نشانه میگیرند در هر سرکوب خشم ممکن است هزاران سلول زنده عصبی کشته و یا نیمهجان شوند و هزاران فضای مفید و مؤثر ذهن فرد، مسموم شده و پر از ارتعاشات ضدحیاتی شوند و فرد پس از هر سرکوب، خشمهای ابراز نشده خویش را به کینه و نفرت تبدیل نموده و آنها را در انبار درون خویش ریخته و سالیان سال آنها را حفظ و بایگانی کند. در دیدگاه جامعهشناسی، مردمشناسی و قوانین مدنی فضای اول یعنی ابراز و آزار و اذیت دیگران قابل گذشت و اغماض نبوده و حتی سالها و نسلهای بعدی، پس از آن تجاوز و کشتار جمعی، مسبب آنرا محکوم کرده و در تاریخ به ثبت میرسانند، ولی هیچیک از قوانین بشری فضای دوم را محکوم نکرده و حتی بعضیها بهصورت ارزش به آن نگاه میکنند، زیرا او را شخصی فداکار، با گذشت، صبور و... میشناسد. در حالیکه اگر ما دید خود را از قوانین مدنی و چارچوبهائی که بشر امروز برای خود ساخته است بیرون آورده و از جایگاهی بسیار دورتر و بالاتر به این فضا نگاه کنیم، در مییابیم که ”خشونت، خشونت است“ و در حالت دوم (شخص سرکوبگر) جهت خشونت خویش را بهسوی هزاران و میلیونها واحد زندهٔ بدن خود میفرستد.
او نیز همان کشتار جمعی را انجام میدهد و تمامی فضاهای فرهنگی، کتابخانهها، آثار ملی درونی خویش را به آتش خشم خویش کشانیده و سرانجام دنیای درون خویش را منهدم و تخریب میکند و هیچکسی هم از این ماجرا باخبر نمیشود و در هیچ تاریخ بشری نیز ثبت نمیگردد و مجازاتی نیز برای آن وجود ندارد، در حالیکه در آن جایگاه واقعی کیهانی، کشتار و تخریب چه در بیرون (جهان آشکار، عالم کبیر) و چه در درون (جهان پنهان، عالم صغیر) یکی بوده و ”خشونت“ خشونت است و هر نوع توجیهی برای آن فقط نقض قوانین کیهانی است. کسیکه بمبها و سلاحهای ”خشونت“ را با خود حمل میکند، در هر جائیکه باشد، خواه بیرون از خود (در اجتماع و ارتباطات روزانه خویش) و خواه در خلوت درون خود، این بمبها آماده انفجار میباشند و کافی است که یکی از شرایط بیرون، مانند کسی یا عامل تحریککنندهای، چاشنی آن را بکشد یا در خلوت خویش ممکن چاشنی آن را توسط افکار خود او کشیده شود.
شخصی که همواره دچار واکنشها و عکسالعملهای اعمال خویش است و فقط این دو راه را میشناسد، یعنی آموخته است اگر خشم خود را بدون هیچ عامل یا آگاهی هوشمندی به بیرون ابراز نکند، بایستی آنرا سرکوب کرده و هنگامیکه مدتی در سرکوب کردن احساس خشم خویش مهارت یافت و عواقب آنرا لمس کرد، تصمیم میگیرد از این پس آنها را ابراز کند و طبیعی است پس از مدتی خواهد دید که در همه جا از خود آثار زیانباری برجای گذاشته است و کلیه ارتباطها و فضاهای اجتماعی او تحتتأثیر خشونتهای وی قرار گرفت است و دوباره تصمیم میگیرد که عکس جریان سابق عمل کند، در این حالت او بهطور تناوبی سلاح آماده و مرگبار خویش را بهسوی بیرون شلیک میکند و هرگز از این دور و تسلسل باطل، رهائی نخواهد یافت.
مسعود مهدویپور
منبع : مجله دانش یوگا
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست