دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
خانـهنشیـنهـا
حضور سالمندان در اجتماع تا آنجا ممکن است که توانایی بیرون رفتن به تنهایی را داشتهباشند و بتوانند به راحتی خانه را برای مدتی ترک کنند، اما در بسیاری موارد سالمندان بهدلیل مشکلات جسمی توانایی خارج شدن از خانه را ندارند. خانهنشین شدن سالمندان و مشکلات روحی آنان نیز به مشکلات خانوادهها و نزدیکان آنها میافزاید. وقتی صدای گرفته زنی میانسال که مسئولیت نگهداری از مادر سالمندش را در خانه بهعهده دارد در گوش مینشیند، حزن پنهان شده در پس کلمات مهرآمیزی که در وصف مادرش میگوید، نشانی از خستگی انجام کاری مداوم و سخت دارد.
او میگوید: شکایتی از نگهداری مادرم ندارم. سالهاست این کار را در کنار دیگر مسئولیتهایی که برعهده من است انجام میدهم، اما این روزها مدام به این فکر میکنم که چرا هیچ نهاد دولتی و حتی سازمان حمایتگر مردمی پیدا نمیشود به کسانی که از بستگان سالمندشان نگهداری میکنند، کمک کند.
بعد از هر جمله میگوید: «نه اینکه فکر کنید من از نگهداری مادرم ناراضیام، فقط از نظر روحی گرفته و خستهام.» از همسرش میگوید که نهایت همکاری را در این سالها با او داشته و از مادرش در خانهای که با همسر و پسرش زندگی میکند نگهداری میکند.
از همسایهای میگوید که سالها همدم مادرش بوده و عصرها دم غروب آفتاب میآمده بغل دست پیرزن مینشسته و از همه جا حرف میزده تا کمکی کردهباشد. از مادرش میگوید که چقدر مهربان بوده و هست و همیشه سپاسگزار زحمتهای من است و همین سپاسگزاری او سبب شده که همیشه با شوق و ذوق کارهایش را انجام بدهم.
به حرف زدن از خودش که میرسد، صدایش در گلو میشکند، سکوت میکند و بعد از مکثی کوتاه بریده بریده ادامه میدهد: باور کنید که خستهام، اصلا انرژی برای زندگی کردن ندارم، مدام نگرانم، میترسم نکند نیمه شبی که من خوابیدهام پیرزن به خواب ابدی برود، میترسم از خانه بروم بیرون برای خرید و برگردم ببینم پیرزن از روی تخت افتاده پایین.سیاهه نگرانیاش آنقدر طولانی است که نفسش بند میآید. قسم میخورد که مادرش را بیش از حد دوست دارد، فقط از نگرانیها و دلشورهها خسته شده است. میان کلماتش میگوید: اصلا دوست ندارم که به جایی بسپرمش، نه خانه سالمندان را دوست دارم نه جاهای دیگر را، میترسم پیرزن از تنهایی و غصه دق کند. اینقدر نگران است که مبادا پیرزن غصه بخورد خودش را پاک فراموش کرده، اما سؤالش این است: چرا هیچ کس به فکر ما نیست؟ از میان اینهمه نهاد دولتی اینهمه نهادهای خیریه خصوصی هیچ کس به «ما» فکر نمیکند. منظورش از «ما» کسانی است که در شرایطی شبیه خودش سالهاست پاسخ مهر پدر و مادر را میدهند.
دلش میخواهد کسی به درد دلش گوش بدهد، کمی همدردی کند یا حتی تحسینش کند، بهخاطر صبرش و برای عشقی که نثار مادرش میکند. از دلسوزیاش میگوید: گاهی دلم میسوزد. مادرم حوصلهاش سر میرود، دلش میخواهد کسی بیاید کنارش بنشیند و حرف بزند. کاش یکی بود هر چند وقت یکبار میآمد چند ساعتی کنار مادر مینشست با او گپی میزد و از تنهایی درش میآورد، من گاهی نمیتوانم این کارها را انجام بدهم.
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست