جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
جاهطلبی، خیانت و چند داستان دیگر
جاناتان رامنی در تقسیمبندی جالبی سینمای امروز انگلستان را به دو بخش فیلمهای پرزرق و برق اشرافی و فیلمهای خشن گنگستری تفکیک میکند که در هر بخش تاکنون فیلمهای شاخصی روانه پرده سینماها شده است. وی اضافه میکند در فیلمهای پرزرق و برق و اغلب تاریخی مانند «غرور و تعصب» عموماً به داستانهایی درباره زنان پرداخته میشود اما در بخش دوم مردان در کانون توجه قرار میگیرند و داستانهایی با محوریت آنها انتخاب و تعریف میشوند. گای ریچی بیتردید یکی از نمایندگان بلامنازع فیلمهای بخش دوم در سینمای این سالهای انگلستان محسوب میشود که گرچه در فیلمهای اخیرش با موفقیت چندانی روبهرو نشده است اما به لطف فیلمهای ماندگاری مانند «ضامن، قنداق و دو لوله تفنگ شلیک شده» و البته «قاپزنی» نام خود را در صدر فهرست مهمترین فیلمسازان هموطنش حفظ کرده است. وی بعد از توفیق چشمگیر «قاپزنی» در میان منتقدان و عامه تماشاگران، گرفتار روندی نزولی در کارنامه خود شد و با فیلمهایی همچون «گمگشته» و حتی «ششلول» مشتاقان خود را سرخورده و مایوس کرد. «راکنرولا» تازهترین فیلم وی نوعی بازگشت به سبک آشنایش در فیلمهای اولیهاش است که تاکنون واکنشهای کاملاً متضادی برانگیخته است. گروهی از رجوع ریچی به مؤلفههای آشنا و ملموس گذشته استقبال کردهاند و گروهی دیگر رویکرد وی در «راکنرولا» را به نوعی پسرفت تعبیر کردهاند که نتیجه مستقیم ناکامیهای ریچی در فیلمهای اخیرش است.
گای ریچی مانند دیوید فینچر، میشل گوندری جزو آن دسته از فیلمسازانی است که از دنیای آگهیهای تبلیغاتی و کلیپهای موسیقی به عالم سینما وارد شد و رد پای این سابقه در تک تک فیلمها به آسانی قابل ردیابی است. جاذبههای بصری و خلق فضایی کلیپگونه از اصلیترین اهداف وی در کارگردانی فیلمهایش است که گهگاه مانند فیلم «ششلول» به مرز اغراق هم میرسد. استفاده مفرط از اسلوموشن، فست موشن، فیکس فریم، جامپ کات، زوایای نامتعارف دوربین و حتی اختصاص و تقسیمبندی تصویر به دو یا چند رویداد متفاوت از ویژگیهای فرمی شناخته شده وی است که همگی جزو عناصر مرسوم آگهیهای تبلیغاتی و کلیپها محسوب میشوند. ریچی علاقهای دیرینه و یا به تعبیر بهتر شیفتگی مزمنی به گروههای خلافکار مقیم لندن دارد و در فیلمهایش بارها و بارها ماجراهای پیچیده و تودرتوی این شخصیتها را به تصویر کشیده است. وی کودکی خود را در محلات پائین شهر لندن گذرانده است و از نزدیک خلافکاران خردهپا و جنایتکاران بیرحم را به چشم خود دیده است و ایدههای عجیب و غریب خود را بیشتر از همان دوران کودکی وام میگیرد. مثلاً در «قاپزنی» ایده جسدهایی که خوراک خوکها میشوند به یکی از همین خلافکاران و جانیانی برمیگردد که ریچی در گذشته با وی مواجه شده است. وی مانند بسیاری از فیلمسازان هم روزگار خود هرگز به مدرسه سینمایی نرفت و حتی در ۱۵ سالگی از مدرسه محل تحصیل خود اخراج شد و با تماشای «بوچ کسیدی و ساندنس کید» به جمع مریدان سینما پیوست.
ریچی فیلمسازی است که برعکس فینچر و حتی گوندری فاقد توانایی ساخت فیلمهایی با مضامین و رویکردهای متفاوت است و در خارج از ژانر کمدی گنگستری کاملاً ناتوان نشان میدهد. نمونهاش فیلم «گمگشته» با بازی همسر سابقش مدونا که به شکستی تمام عیار تبدیل شد و کمتر منتقد و تماشاگری به آن روی خوش نشان داد. به علاوه ریچی فیلمسازی تقلیدی است که عموماً از روی دست فیلمسازان محبوبش و مشخصاً کوئنتین تارانتینو تقلید میکند و بدون اینکه از متهم شدن به کپیبرداری و تقلید بترسد ایدههای جذاب آنها را در فیلمهای خود تکرار میکند. اولین فیلم بلند وی «ضامن، قنداق و دو لوله تفنگ شلیک شده»که تحسین زیادی هم برانگیخت و جوایز زیادی نصیب ریچی کرد آشکارا تحت تأثیر سبک منحصر به فرد تارانتینو و دو فیلم «نیش» جرج روی هیل و «شغل ایتالیایی» پیتر کالینس بود. همینطور فیلم محبوب «قاپزنی» که مؤلفههای تارانتینویی در آن از اصلیترین عوامل جذابیت فیلم است. یا همین فیلم «راکنرولا» که نشانههایی از تأثیر فیلم «دومینو» به کارگردانی تونی اسکات بر آن کاملاً مشهود است. اما موفقیتهای مکرر ریچی در زیر ژانر کمدی گنگستری و شکستهای وی در تجربیات دیگر باعث شده است از یک طرف طرفداران و ستایشگران محدود اما وفاداری برایش پیدا شوند و از طرف دیگر منتقدان سختگیری هم سر راهش قرار بگیرند. مثلاً راجر ایبرت یکی از کسانی بود که زمان اکران «قاپزنی» به این نکته اشاره کرد که فیلم جدید گای ریچی گرچه فیلم خوبی است اما درست مانند آهنگی دوباره تنظیم شده مؤلفههای فیلم قبلی وی را بازآفرینی میکند.
منتقدان ریچی بر تعدد شخصیت و پیچیدگیهای روایی و داستانی فیلمهای وی هم دست گذاشتهاند که گرچه به خودی خود امری مذموم نیست اما در صورت عدم پرداخت صحیح و تعبیه نامناسب نشانهها و کلیدها میتواند باعث سردرگمی مخاطب حتی حرفهای شود. «راکنرولا» از این جهت مثال خوبی است که جاناتان رامنی در یادداشت خود برای تعریف خلاصه داستانش با کنایه و طعنه به فرمول ریاضی پناه برده و سعی کرده با کنار هم قرار دادن شخصیتهای ریز و درشتی که دست بر قضا همگی نقش تأثیرگذاری در پیشبرد داستان دارند دورنمایی از پیرنگ کلی فیلم ارائه کند که البته در نهایت ناکام میماند. ریچی برای اینکه تماشاگر در دالان پر پیچ و خم روایت فیلم گم نشود اغلب از نریشن کمک میگیرد که علاوه بر «قاپزنی» و «ششلول» در «راکنرولا» هم استفاده شده است. در واقع میزان جذابیت فیلمهای وی علاوه بر کیفیات بصری تا حد زیادی وامدار نوع بیان و واژهگزینی راوی فیلم است که گاهی مانند «قاپزنی» کاملاً به خدمت فیلم درمیآید و مخاطب را با خود همراه میکند و گاهی هم مانند «راکنرولا» به دام کلیشه میلغزد و تمام ترفندهای فیلمساز را خنثی و بیاثر میکند. راوی داستان در «راکنرولا» آرچی با بازی مارک استرانگ است که اغلب کاری جز تعریف کردن داستان و توضیح روابط افراد با یکدیگر انجام نمیدهد وصرفاً در بعضی صحنهها از قالب خشک روایتگری خود خارج میشود و با تبعیت از رویکردی کنایی لحن فیلم را تغییر میدهد. اما این تغییر لحنها بخش محدودی از زمان ۱۱۴ دقیقهای فیلم را به خود اختصاص دادهاند و به همین دلیل «راکنرولا» در مقایسه با فیلمی مانند «قاپزنی» که ظرافتهای زیادی در روایتگری دارد کاملاً عقب افتاده به نظر میآید. در واقع بیحس و حالی گفتاری یکی از اصلیترین مشکلهای «راکنرولا» است که علاوه بر آرچی به دیگر شخصیتها هم تعمیم یافته است. دیالوگها در این فیلم فاقد ظرافتهای زبانی فیلمهای قبلی گای ریچی هستند و به همین دلیل بخش اعظم بار فیلم بر دوش جاذبههای بصریاش افتاده است که آنهم به تنهایی نمیتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. کافی است همان سکانسهای آغازین «قاپزنی» را مرور کنید تا لحن طنازانه و هوشمندانه فیلم را کاملاً حس کنید اما در «راکنرولا» از همان ابتدا که قرار است در مدت زمانی کوتاه با تعدادی از شخصیتهای فیلم آشنا شویم ریتم تصاویر حرف اول را میزند و درست مانند «ششلول» آنطور که باید و شاید خبری از شوخیهای کلامی نیست و مقدار محدود باقی مانده هم دستمالی شده و تکراری است و چنگی به دل نمیزند. ریچی که با «قاپزنی» به موفقیتهای دور از انتظاری دست یافت و حتی رکورد فروش فیلم در انگلستان را جا به جا کرد ظاهراً خیلی دوست دارد با ساخت فیلمی مانند «راکنرولا» توفیقات سابقش را تکرار کند اما کار وی درست مانند این است که کسی در یک مسابقه بیهدف و بینتیجه دائماً بخواهد از خودش جلو بزند.
اگر استفاده از شخصیتهای خلافکار جذابی که هر کدام ویژگیهای منحصر به فردی دارند را یکی دیگر از ویژگیهای سبک ریچی در فیلمهای سابقش بدانیم «راکنرولا» باز هم حرفی برای گفتن ندارد و از خلق شخصیتهای ماندگار باز میماند. فقط کافی است شخصیت نخاله اما زرنگ برد پیت در «قاپزنی» را به یاد بیاوریم که هنوز از خاطر سینمادوستان نرفته است. خلافکارهای «راکنرولا» در جذابیت به گرد وی هم نمیرسند.
حتی موسیقی که ظاهراً ریچی باید در استفاده از آن تبحر داشته باشد اینبار نقش پررنگی در ساختار اثر ندارد و علاوه بر تزریق هیجان صرفاً در بعضی صحنهها مثل صحنهای که لنی از دزدیده شدن تابلویش مطلع میشود به خدمت رویداد جاری در صحنه میآید. در حالی که موسیقی عموماً در «قاپزنی» همخوانی بسیار بیشتری با وقایع داشت و در بسیاری از صحنهها به اصطلاح مفرح فیلم نقش اساسی را بازی میکرد. در چنین فیلمهای شلوغ که پیرنگها و خرده پیرنگهای متعددی دارند موسیقی میتواند فرصت تنفس مناسبی برای مخاطب فراهم کند تا انبوه اطلاعات پیش رویش را هضم کند و تحت تأثیر بمباران اطلاعاتی در لاک دفاعی فرو نرود. صحنه پیانو نواختن جانی و تدوین آن در کنار صحنه خشن مضروب شدن لنی یکی دیگر از معدود موارد استفاده هوشمندانه از موسیقی در «راکنرولا» است که متأسفانه کمتر تکرار میشود.
ظاهراً «راکنرولا» آزمونی برای ریچی بوده است تا با رجوع به تنها شیوه فیلمسازی که از پس آن برمیآید بر شکستهای خود در سالهای اخیر سرپوش بگذارد. از قرار معلوم «راکنرولا» قرار است اولین قسمت از یک تریلوژی باشد و در آخر همین قسمت اول هم وعده فیلم دوم داده میشود. اما مشکل اینجاست که حتی اگر ریچی در دو قسمت بعدی کاستیهای «راکنرولا» را جبران کند و فیلمهای قابل اعتناتری تحویلمان دهد باز هم دامنه سینمای خود را گستردهتر نمیکند و صرفاً در موقعیت سابق خود درجا میزند. با این حال «راکنرولا» چند صحنه و ترفند قابل اعتنا مثل عنوانبندی ابتدایی و یا صحنه تعقیب و گریز گنگستران خرده پا و دو خلافکار روسی دارد که آمیزهای از اکشن و کمدی است و روزهای اوج ریچی را به یادمان میآورد. همینطور رویکرد همراه با ایجاز ریچی در پرداخت برخی صحنههای کلیشهای که در فیلمهای اکشن به وفور استفاده میشوند. ریچی توانایی بالایی در ایجاز دارد و میتواند با حداقل ابزار و امکانات و در سریعترین زمان ممکن معانی مورد نظرش را به مخاطب منتقل کند. این توانایی که در سابقه کلیپسازی وی ریشه دارد از ویژگیهای مثبت «راکنرولا» است و هر فیلمسازی از پس آن برنمیآید. ریچی با تکیه بر سواد و قریحه بصری خود در چینش سکانسها و تداخل آن با یکدیگر «راکنرولا» را به یک نوول گرافیکی تبدیل کرده است که جاذبههای غیر قابل انکاری در فرم و سر و شکل ظاهری دارد. وی با تکیه بر همین قریحه ریتم مناسبی به فیلم خود بخشیده است که در کمتر صحنهای افت میکند و با سرعت قابل تحسینی به مرور وقایع و ماجراها میپردازد. استفاده از یک تابلوی نقاشی نادیده به عنوان مگگافین که قرار است خوششانسی بیاورد اما بیشتر بدشانسی نصیب دارندگانش میکند (به نوعی جایگزین الماس باارزش «قاپزنی») هم ایده تارانتینویی دستمالی شده اما هنوز جذابی است که به خوبی به کار گرفته شده است و تا آخرین سکانس فیلم هم حفظ میشود. «راکنرولا» و در واقع خود گای ریچی بیش از هر چیز به چنین ایدههای هجوآمیز و ابزوردی محتاج است تا لحن پوچانگارانهای که قصد به تصویر کشیدنش را دارد به بهترین نحو ممکن ملموس و باورپذیر شود. مهمترین نیاز فیلمی همچون «راکنرولا» جدی نگرفتن عصبیت و خشونت جاری در آن است که تنها با استفاده از چنین عناصر ابزوردی حاصل میشود؛ کاری که تارانتینو استاد بیرقیبش است و هنوز هم حرف اول را در آن میزند.
یحیی نطنزی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست