چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا


روانشناسی زیگموند فروید


روانشناسی زیگموند فروید
● مقدمه
فروید تعارضهای نیرومندی را با ماهیت جنسی در نوزاد و کودک خردسال شناسایی کرد ، تعارضهایی که به نظر می رسیدند پیرامون ناحیه های خاصی از بدن گردش می کنند. همچنین او اعتقاد داشت که در سنین مختلف هر ناحیه بدن اهمیت بیشتری می یابد ، یعنی مرکز تعارض می شود. و از این رو دست به تدوین نظریه مراحل رشد روانی – جنسی زد که طی آن کودک در هر مرحله تحت تاثیر یک ناحیه شهوت زای بدن قرار می گیرد. یک ناحیه ی شهوت زا منطقهای از بدن است که به تحریک حساس است ، هنگامی که چنین ناحیه ای به طریقی مورد نوازش ، مالش یا تحریک قرار گیرد ، احساسی خوشایند پدید می آید.
در هر مرحله رشد ، تعارض وجود دارد که باید پیش از آنکه نوباوه یا کودک بتواند پا به مرحله بعد بگذارد ، به شکل رضایت بخشی حل شود. گاهی فرد مایل نیست یا نمی تواند از مرحله ای به مرحله بعد برود ، به این دلیل که تعارض حل نشده است و یا به این دلیل که نیازها به صورت افراطی ارضاء شده اند ، که او نمی تواند به مرحلهای بعد پا بگذارد. در هر مورد گفته می شود که فرد در این مرحله رشد تثبیت شده است. در تثبیت بخشی از زیست مایه (انرژی روانی) در همان مرحله رشد به شکلی نیروگذاری شده باقی می ماند و انرژی کمتری برای مرحله های بعد جا می گذارد. محور این مراحل روانی – جنسی سایق جنسی کودک است.
الف) مرحله ی دهانی
نخستین مرحله رشد روانی – جنسی سال اول زندگی است. در طول این دوره ، دهان منبع اصلی لذت کودک است. این لذت ناشی از مکیدن ، گازگرفتن ، و بلعیدن همراه با احساس لبها ، دهان و گونه هاست.
دو نوع فعالیت در طول این مرحله انجام می گیرد: رفتار جذب کننده ی دهانی (فرو بردن ، مثل غذاخوردن) ، رفتار پرخاشگرانه ی دهانی (تف انداختن).
بزرگسالی که در مرحله ی جذب دهانی تثبیت شده است به طور افراطی در بند فعالیتهای دهانی است. رفتارهایی مانند خوردن ، نوشیدن ، سیگار کشیدن ، بوسیدن و ... اگر شخصی در کودکی بیش از حد ارضاء شده باشد ، شخصیت دهانی او در بزرگسالی مستعد خوش بینی مفرط و وابستگی زیاد خواهد بود. از آنجایی که این افراد در کودکی بیش از اندازه لوس شده اند ، اتکایشان به دیگران برای ارضای نیازهایشان تداوم می یابد ، در نتیجه بسیار زودباورند. هر چه را که به آنها گفته می شود می پذیرند و بی اندازه به دیگران اعتماد می کنند ، این گونه افراد در سنخ « شخصیت پذیرا » یا « منفعل دهانی » قرار می گیرند.
دومین مرحله دهانی ، مرحله پرخاشگر دانی در طول رویش دردناک و ناکام کننده ی دندانها رخ می دهد. اشخاصی که در این مرحله تثبیت شده اند مستعد بدبینی ، خصومت و پرخاشگری مفرط هستند. این افراد احتمالا اهل جدل و طعنه گویی هستند و در مقابل یدگران سخنان گزنده و گرایشهای آزارگرانه نشان می دهند. رشک بردن به دیگران در این اشخاص دیده می شود و به طور مستمر سعی در چیرگی ، استثمار و زیر نفوذ قرار دادن افراد دیگر دارند. این سنخ شخصیت « آزارگرانه دهانی » نیز نامیده می شود.
مرحله دهانی هنگام از شیر گرفتن کودک پایان می یابد.
ب) مرحله ی مقعدی
مرحله ی مقعدی در پایان ۲ سالگی با آموزش کودک برای توالت رفتن آغاز می شود. فروید تجربه این آموزش را برای رشد شخصیت حیاتی می داند. دفع مدفوع موجب لذت کودک می شود ، اما با شروع آموزش آداب توالت او باید یاد بگیرد که این لذت را به تاخیر اندازد.
پ) مرحله ی آلتی: حل عقده ی ادیپ
این مرحله در حدود ۴ یا ۵ سالگی آغاز می شود. کودکان در این سن رغبت زیادی به اکتشاف و دستکاری اندامهای تناسلی خود و دیگران نشان می دهند. لذت از ناحیه تناسلی ناشی می شود و این امر نه تنها از طریق رفتارهایی مانند استمناء ، بلکهاز طریق خیالپردازیها نیز صورت می گیرد.
تعارضهای مرحله ی آلتی آخرین مرحله رشد پیش تناسلی یا کودکی را شامل می شوند و از نظر حل شدن ، پیچیده ترین تعارضها هستند. چرا که هنجارها و ارزشهای اجتماعی به شدت آنرا طرد و نفی می کند. تعارض بنیادین مرحله آلتی در پیرامون میل ناهشیار کودک به زنانی با والد غیر همجنس جای می گیرد که همراه است با میل ناهشیار کودک به جانشین شدن یا حتی از میان برداشتن والد همجنس.
از اینجا عقده ادیپ (Oedipus Complex) شکل می گیرد. این نام یکی از اسطوره های یونانی است که از نمایشنامه ی ادیپ شهریار (Oedipus Rex) به نگارش درآمده است. در این داستان ، ادیپ جوان پدرش را می کشد و با مادرش ازدواج می کند ، بی آنکه آن زمان بداند که آنها کیستند.
عقده ادیپ از آنجا شکل می گیرد که پسر به مادرش عشق می ورزد و نسبت به او احساس جنسی دارد اما در این میان پدر رقیب و یک تهدید می باشد. این امر باعث می شود که در کودک ترس خاصی در مورد آلتش شکل می گیرد. او می ترسد که پدرش اندام خاطی وی را که منبع لذت و هوسهای جنسی او هستند ، قطع کند. بدین ترتیب در کودک « اضطراب اختگی ، Contrition anxiety » پدید می آید.
ترس پسر از اختگی چنان نیرومند است که او مجبور به واپس راندن میل جنسی نسبت به مادرش می شود. فروید جریان را حل تعارض ادیپ می نامد. این جریان شامل جایگزینی مهری پذیرفته تر به جای میل جنسی به مادر همانند سازی گسترده با پدر است. بدین ترتیب یکی از نتایج حل عقده ادیپ شکل گیری « فراخود » است.
فروید درباره ی عقده الکترا (Electra Complex) کمتر توضیح داد. در اسطوره های یونانی الکترا برادرش را با نیرنگ وادار به کشتن مادر و معشوق مادرشان کرد ، زیرا این دو پیش از این پدر الکترا را به قتل رسانده بودند. دختر نیز مانند پسر ، اولین موضوع عشق اش مادر است که نخستین منبع غذا ، مهر و امنیت او در کودکی است. اما در خلال مرحله ی آلتی پدر موضوع جدید عشق دختر می شود. او در می یابد که که پسرها دارای اندام جنسی برآمده هستند و دخترها چنین چیزی ندارند. دختر مادرش را به خاطر شرایط اختگی و در نتیجه فرودستی سرزنش می کند و در مقابل عشق خود را به پدرش منتقل می کند ، زیرا پدر مالک آلتی بزرگ است. با این حال دختر در کنار عشق ، به پدر رشک هم می ورزد. بدین ترتیب در دختر حالت « غبطه آلتی ، Penis envy » پدید می آید. بدین جهت می بینیم که هم در دختر و هم پسر ، اضطراب آلتی و غبطه آلتی بدین ترتیب شکل می گیرد که دختر احساس می کند آلتش را از دست داده است و پسر می ترسد که مبادا آن را از دست بدهد.
منش یا شخصیت آلتی نشانهایی از خود شیفتگی شدید بروز می دهد و در این حال هر چند تلاش مستمری برای جذب جنس مخالف انجام می دهد ، اما برقراری رابطه پخته دگرجنس خواهانه با دشواری همراه است. این افراد نیازمند آن هستند که صفتهای جذاب و بی همتایشان به طور پیوسته مورد شناخت و تحسین قرار گیرد. آنها تا زمانی که چنین حمایتی را دریافت می کنند ، کارکردشان خوب به نظر می رسد ، اما با از دست دادن آن مورد هجوم احساسهای بی کفایتی و حقارت قرار می گیرند.
مردی که شخصیت آلتی دارد گستاخ ، خودبین و متکی به نفس است. این افراد همواره مردانگی شان را – برای مثال از طریق تصاحب کردنهای جنسی مکرر – به رخ می کشند یا نمایان می سازند.
زنی که شخصیت آلتی دارد در زنانگی خویش اغراق می کند ، و قریحه و فریبندگی خود را جهت در هم شکستن و تسخیر مردان به کار می گیرد.
● برداشت فروید از ماهیت انسان
فروید تصویری جذاب و خوشبینانه از سرشت انسان ترسیم نکرد ، بلکه کاملا برعکس عمل نمود. در تصویر او آدمی مرداب تاریکی است که همواره در ان تعارضی در حال جوش و خروش است. فروید با لحنی بدبینانه ما را محکوم به کشاکش با نیروهای درونی مان توصیف می کند. کشاکشی که تقریبا همیشه به شکست ما ختم می شود.
در نظام فروید تنها یک هدف غایی و اساسی در زندگی وجود دارد و آن « کاهش تنش » است. ما باید تلاش کنیم که تا حد ممکن از تنش به دور باشیم.
فروید در مورد موضوع اراده ی آزاد در برابر جبرگرایی (جبر و اختیار) در مورد انسان دیدی جبرگرایانه داشت. هر چیزی که انجام می دهیم یا می اندیشیم (و حتی در رویا می بینیم) از پیش به وسیله ی نیروهایی گریزناپذیر و نامرئی در درون ما رقم خورده است.
اما آیا انسان می تواند از طریق اندیشه و استدلال (که خود را تشکیل می دهد) از این وضعیت رهایی یابد؟ بنابر نظریه فروید ، خیر. انسان خردگرایی که سرنوشت خود را تحت کنترل دارد و به شکلی خودجوش بر پایه ی استدلال و منطق عمل می کند ، زیر بار سنگین نهاد از هم می پاشد. این نهاد است ، و نه خرد (یا خود) که صاحب اختیار ماست. اندیشه و استدلال صرفا خدمتگزارانی هستند که تنها در خدمت نیازهای نخستین ما عمل می کنند ، و این خود یک کار تمام وقت است. فروید درباره ی انسان نوشت: در کل جنبه های اندکی را در انسان خوب یافته ام ، بنابر تجربه من آنها آشغال اند!
http://social-me.blogfa.com/