پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا
یک نگاه
این نوشته از مجموعه حرفهای پراکندهای است که با عنوان «تلاش دارم برای مردن هدف داشته باشم» برگرفته شده و این چند صفحه بهدنبال همین نوشتهها آمده است.
... این حرفها را نمیدانم چرا نوشتم! بعضی حرفها، اگر برای همیشه در ذهن خودِ آدم بماند زیاد هم مهم نیست و آب از آب تکان نمیخورد. حرفهای آدمهای کوچک، اگر خیلی هم مهم باشد باز آب از آب تکان نمیخورد، اما حرفهای آدمهای بزرگ، اگر چرت هم باشد، گاهی میتواند همهی چیزها را زیر و رو کند. مسألهی عمده این است که آدمهای کوچک باید سعی و تلاش کنند تا آدمهای بزرگی بشوند که احمق و دیکتاتور نباشند. واقعیت این است که در تحلیل نهایی تمام آدمها محصول شرایط اجتماعی و زیستی خودشان هستند و چه بخواهند و یا نخواهند پروردهی جامعهی خود میباشند.
در همین چند روز گذشته دو کتاب جالب که در رابطه با همین آدمهای بزرگ و کوچک است خواندم. اولی با عنوان «خاطراتی از سازمان افسران حزب تودهی ایران» که گفتوگوی آقای حمید احمدی با آقای مرتضا زربخت را در بردارد و چاپ انتشارات ققنوس است. دومی کتابی با نوشتهی میلوان جیلاس، آن هم با عنوان «گفتوگو با استالین» برگردان دکتر عنایتاله رضا که مؤسسهی انتشارات نوین آن را در سال ۱۳۶۳ از چاپ بیرون داده بود.
مطالعهی هر دو کتاب برایم فوقالعاده جالب بود. در این سالها و یا بهتر گفته شود از زمانِ پیدایش سوسیال دموکراتها در روسیه و داستان مبارزهی آنها با تزارها و ادامهاش تا فروپاشی اتحاد شوروی بیوقفه در نفی مارکسیسم، لنینیسم، استالین، شوروی، سوسیالیسم، کمونیسم، دیکتاتوری پرولتاریا، کمونیستها، مارکسیستهاوآدمهایی که زمانی از مناسبات سرمایهداری نفرت داشتند و بعدها بهترین گزینه برای ادامهی بقای انسانها را دموکراسی سرمایهداری یافتند و... کتابها نوشته شده و به ظاهر با این که امپریالیستها و جیرهخواران آنها به تصور خود مارکسیسم را در گورستان تاریخ به خاک سپردهاند، باز هم دستبردار نیستند و کمونیسم و کمونیستها را از گورستانها احضار میکنند و آنها را به محاکمه میکشند.
کتاب خاطرات آقای مرتضا زربخت که یکی از افسران حزب توده بود و مانند دیگر همراهان و هم فکران خودش یکی از بسیار انسانهای زحمتکشیده و شجاع و در ردیف همان آدمهای بزرگ بود، آدم را متأثر میکند.
هرگز نفهمیدم که چرا باید کشور شوروی و حزب کمونیست آن یک پدیدهی انتزاعی نگریسته شوند. گونهای که تصور شود همهی فکر و ذکر آنها این بوده باشد که دیگر آدمهای کشورهای دیگر را نوکران حلقهبهگوش خود گردانند. مگر آنها که بودهاند؟ آنها میخواستند با دنیا چه کار کنند؟ آنها دنبال کدام منافع طبقاتی بودند؟ حرفِ حساب لنینها، استالینها، ماکسیم گورکیها و هزاران انسان دیگر که از طبقات محروم و وابستگان به طبقات محروم جامعهی خودشان بودند و تلاش کردند تا کشور خود و بشریت را نجات دهند چه بود؟ حرف حساب مرتضا زربختها، تودهایها، فداییها و تمام نیروهایی که برای رهایی بشریت از چنگال ظلم و ستم تلاش کرده و میکنند چه بوده است؟ آیا رهبران این گروهها همه خائن بودند؟ آیا همه دستپروردهی سرمایهداری و امپریالیسم اند؟
آیا استالین همان غولِ بیشاخ و دمی است که میلوان جیلاسها به تصویر کشیدهاند؟ آیا این همه تلاش برای از گور برون آوردن این انسانها برای این است که به بشریت بگوییم از تاریخ درس بگیرند و مواظب باشند تا دیکتاتورها بهوجود نیایند؟! من تصور میکنم همهی چیزها محصول شرایط زمان و مکان بوده است و این آدمهای بزرگ که بعضی از آنها کارهای بد هم کردهاند مالِ خود ما هستند! همانطور که هیتلرها، بوشها، بلرها، یلتسینها مالِ چپاولگران و غارتگران بوده و هستند. این آدمهای بزرگ که آقای میلوان جیلاس و هزاران میلوان جیلاسها از آنها میگویند، مالِ خودِ آقای جیلاس بودهاند و به گفتهی خودشان با همان آدمها گیلاسها را خالی و پُر میکردند... این همه ندامت و پشیمانی احمقانه به نظر نمیرسد؟ واقعیت این است که در کار همهی انسانها نقد وجود دارد، هیچ کس را نمیتوان بیگانه از نقد دانست. اما تردید ندارم که این انسانهای بزرگ که در طول تاریخ بهدست طبقات ستمکش و محروم خلق شدند، همگی و بدون استثنا انسانهای بزرگی بودهاند. هم اکنون بشریت وجه غالب و انسانی تمدن خود را در تمام حوزههای زیستیاش مدیون تلاش همان انسانهای بزرگ و کوچک است. هنوز که هنوز است استمرار همین دموکراسی نیمبند جهان سرمایهداری، مدیون مجموعهی تلاشهای طبقاتِ زیر ستم و با رهبری همان مردمانی بوده است که امروز هر کس و ناکسی به آنها میتازد و تلاش دارند تا خود را درصف نوکران سرمایه و امپریالیستها قرار دهند.
باور دارم که اگر هر خاطرهای نتواند نقد کند و راه چاره نشان دهد، هدفی انسانی را تعقیب نکرده است و نخواسته است تا پایان در صف اسپارتاکوسها باقی بماند. سرمایه فریبنده و گیجکننده است، سرمایه توانایی این را دارد که هرکس را خریداری کند و علتِ کثیف بودنش نیز در همین است. اما جهان هرگز این روند بربریت را تحمل نخواهد کرد. این جهان یا نابود خواهد شد و یا سوسیالیسم را درآغوش خواهد کشید. بگذار آدمهای بزرگ را به کارهای خوب بگماریم و آنها را همیشه کنترل کنیم. باور دارم که بشریت هنگامیکه از لنینیسم و ساختار تشکیلاتی آن غفلت کرد، در راستای فروپاشی خود گام گذاشت. کنترل و تصفیهی اعمال و کارهای آدمهای بزرگ، همیشه رمز پیروزی و پیشرفت بوده است.
وقتی کتاب «خاطراتی از سازمان افسران حزب تودهی ایران» را به پایان رساندم، هر چه تلاش کردم چیزی دستگیرم شود، نشد! آخر چطور ممکن است این همه آدم، اینهمه آدمِهای خوب، بسیار خوب، مانند خودِ آقای زربخت که هم صادق، صمیمی و تا پایان عمر- که از دوستانش شنیدم- انسانی مهربان و شریف بود، همگی ره به خطا رفتند و همگی مستقیم و غیر مستقیم عاملِ شوروی بودند و شوروی هم پوچ و مسخره بود! چطور چنین چیزی امکان دارد؟ آیا این روند و این نتیجهگیریها به کسی کمک میکند؟ آیا همهی این تلاشها برای این بوده است که آقای زربختهای آینده به این نتیجه برسند که دموکراسی بورژوایی ایدهآل است؟ پدر جان هماکنون در جهانِ آفریدهی امپریالیستها نکبت و فقر، جنگهای محلی و قومی- ملی، قاچاق مواد مخدر و انسان، تجاوز و غارت، باندهای مافیایی و هزاران نکبت دیگر که جزء لاینفک جوامع سرمایهداری و امپریالیستی است، بیداد میکند. هنوز که هنوز است بشریت با عدالت پایدار اجتماعی فرسنگها فاصله دارد و این دموکراسی بورژوایی حیات و بقایش را به فقر و بیکاری و رقابت و توحش مدیون است. توسعه و پیشرفت جوامع سرمایهداری که براساس مجموعهای از تعارضهای ذاتی خودش استوار شده است، چیزی جز توهم زندگی به انسانها نداده است. کافی است که هرکس کمی به چگونگی زندگی خود اندیشه کند: شما چه میبینید؟ آیا احساس آسایش و خوشبختی میکنید؟ حتا اگر با چپاول و غارت پولدار هم هستید، آیا آسودهخیال و راحت عمر را سپری میکنید؟ آیا واژهی توسعهی پایدار را در زندگی خود لمس میکنید؟ آیا قبول دارید که امپریالیستها آسایش، تحرک و پویایی و خوشبختی را به بشریت ارزانی داشتهاند؟ و اگر پاسخ به تمام این پرسشها با کمی اندیشه و هشیاری صادقانه منفی باشد، پس چگونه است که این دوستانِ خاطره نویس، عالیترین روابط اجتماعی را دموکراسی بورژوایی تبیین میکنند و دنیای تأثیرگذار مثبت گذشتهی خود را پوشالی بهحساب میآورند؟ باور دارم که گذشتهی بدون انتقاد وجود ندارد، اما قبول دارم که هر انتقادی باید در خودِ انتقاد بسته نماند و راهی را بهسوی تکامل و پیشرفت بیشتر باز بگشاید. چنین کاری را انتقاد باید نامید، که در غیر اینصورت بغض است و توجیه کمبودهای حقیرانهی شخصی!!
باور دارم که انسان هوشمند نباید گذشتهاش را پوچ انگارد، کسی که گذشتهاش را پوچ میانگارد عمرش را که هرگز باز نخواهد گشت برباد رفته ارزیابی میکند و عمر برباد رفته را نباید ارزشی برآن قایل بود. چگونه است که انسان هوشمند عمرش برباد میرود؟ انسان هوشمند هرگز عمری را به بطالت نمیگذراند و هرگز تأسف گذشت ایام را نخواهد خورد. انسان هوشمند، تنها آن را نقد میکند و از دستاوردهای جدید برخوردار میشود و زندگی میکند. هر خاطرهای که زندگی را نوید دهد ارزش دارد، دیگر خاطرهها، خاطره نیست، هدف دارد و از این بابت تنها باید تأسف خورد، زیرا همهی دوستان و رفقا و آشنایان و مبارزان به سهم خود، هرچند اندک و بزرگ دارای ارزش بوده و دارای ارزش هستند و خواهند بود. مرتضا زربختها یکی از برجستهترینها بودهاند، یادش گرامی باد و بسیاری حرفهای دیگر...
هادی پاکزاد
* این مطلب در نشریهی «چیستا» ، سالِ بیست و دوم، شمارهی ۱۰، شماره ردیف ۲۲۰، تیر ماه ۸۴ درج شده است.
* این مطلب در نشریهی «چیستا» ، سالِ بیست و دوم، شمارهی ۱۰، شماره ردیف ۲۲۰، تیر ماه ۸۴ درج شده است.
منبع : پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ توسعه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست