پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
صدای بیهوده زیستن(نگاهی بر نمایش «الوتریا»)

الگا: زندهام... آزادم... چرا باید برای این حس دنبال معنا باشیم...
در پرده دوم و سوم هم این ویكتور است كه جهان متن به واسطه شخصیتش تعریف میشود و مؤلفههای مهم ابزورد بر محور زندگیای كه آگاهانه به سمت رسیدن به هیچ انتخاب كرده است، منطبق میشوند.موسیو كراپ مثل همه شخصیتهای تئاتر ابزورد دچار یأس و از همپاشیدگی روحی است، تمایلات نفسانی و جنسی در شخصیت او به صورت كاملاً برجسته پرداخت شده است و در فصلی كه پسر جوان در مقابلش قرار میگیرد و با لباسی كه پوشیده جانشین شخصیت الگای جوان در نمایش میشود، بخشی از این ویژگیها بهصورت كامل، در اجرای نمایش پرداخت میشوند. پس از صحبت موسیو كراپ و الگا نور صحنه كوچك (كه اولگای واقعی در آن است) میرود و نور مستقیمی از بالا بر روی موسیو كراپ و پسر جوانی كه لباس زنانه پوشیده (با اولگا جانشین شده) میتابد. ضمن اینكه زاویه روبهرویی كه این دو شخصیت را در مقابل هم قرار میدهد نیز تأثیر كنش و درگیری میان آنها را كاملاً مستقیم میكند و چالش را در میانشان افزایش میدهد. این فصل كه با تكرار دوباره تأثیر مثبتش را تا اندازهای از دست میدهد جزء پرداخت روانشناسی كار محسوب میشود و به خلاصه شدن انسان مدرن در ماده و غرایز اشاره دارد. ویكتور بیگمان محوریت بیشتری در داستان الوتریا دارد. فردگرایی و فروپاشی ارگانیك این شخصیت با جامعه مهمترین تعریفی است كه میتوان در موردش ارائه داد. ویكتور مثل شخصیتهای معروف تئاتر ابزورد، تلخ و بیهوده است. نه این جهان برایش اهمیتی دارد و نه جهان دیگر. ویكتور دچار بیچیزی است. درگیر هیچ است. او در پایان نمایش میگوید:
ـ همهٔ چیزی كه من میخوام آزادیه، با هیچی نگفتن، هیچی نخواستن، نه گفتن، نه نگفتن و...
ویكتور همواره میان دو قطب متقابل چیزها در یك خلأ تصمیمگیری قرار دارد، و هیچ چیز قطعی و قابل قبولی برایش وجود ندارد و از همین روست كه دچار یأس و بیهودگی (پوچی) شده است.
ـ حلقههای زنجیرمو روی هم میكشم! این صدای بیهودهٔ زندگی منه، اونوقت شما با من از عشق حرف میزنید؟! از استدلال و مرگ!اما یك تفاوت كوچك میان این قهرمانان با ولادیمیر و استراگون یا كراپ وجود دارد و آن اینكه ما در الوتریا خانوادهٔ موسیو كراپ، شیشهبر و ویكتور را میبینیم. به عنوان مثال ویكتور خانواده دارد پدر و مادر و نامزد دارد اما به سبب ورود به مرز یأس و بیهودگی، آگاهانه آنها را كنار گذاشته است. در الوتریا عملی كه ویكتور در عین بیعملی انجام میدهد اهمیت مییابد و نه شخصیت او. در واقع این ناامیدی و بیارزشی انسان است كه با شخصیت ویكتور در نمایش اهمیت پیدا میكند و همین مسئله هم منطبق بر هدف درونمایه و چهارچوب نمایش است. در واقع جنس این نمایش ابزورد از جنس بیهدفی و بیهودگی شخصیتهایش (و بهویژه ویكتور) است. «.... تئاتری كه امید در آن معنا و مفهومی ندارد، زیرا هدفی وجود ندارد كه امید رسیدن به آن وجود داشته باشد. طبعاً در چنین وضعی عمل انسان بیارزش خواهد بود، زیرا هنگامی كه هدفی وجود نداشته باشد اعمال ما هم بیدلیل و اتفاقی است.»۱
این حضور بیدلیل و حركت اتفاقی شخصیت در نمایش را در حالی كه پرده اول اجرا میشود و داستان در خانه موسیو كراپ (پدر ویكتور) اتفاق میافتد میتوان در قسمتی از صحنه كه ویكتور روی تختش خوابیده و كفشش را به سمت شیشه اتاق پرت میكند، بلند میشود، آن را برمیدارد و آهسته برمیگردد، دید. از زیباییهای كارگردان در اجرای نمایش، روایت همزمان این دو صحنه است كه در پرده پایانی بهطور كلی در محتوای ایدئولوژیك نمایش بر هم منطبق میشوند. شیشهبر و پسرش (میشل) با موسیو كراپ و پسرش (ویكتور) جانشین میشوند. در پایان هم ویكتور به عنوان محور اصلی روایت نمایش، حضوری برجستهتر دارد، چرا كه ایدئولوژی متن از طریق این قهرمان تنها و متفرد تعریف پیدا میكند:
ـ پدرت مرد / آره مرد / تأثیری روت نداشت / كی؟
پایان نمایش با به خواب رفتن این قهرمان رقم میخورد كه هنوز قطعاً نمیداند چه میخواهد انجام بدهد و برای یأس و ناامیدی در خوابی شبیه به مرگ فرو میرود؛ مادام كارل هر چه ویكتور را صدا میزند جوابی نمیشنود.
«.... نه هدفی دارند، نه امیدی به تغییر. بنابراین یكسره در مرگ تدریجی فرو میغلتند.»۲
ویژگی مهم دیگر نمایش الوتریا بهكارگیری مناسب و متناسب با سبك و متن تكنیك فاصلهگذاری در اجراست.
نمایش با سر و صدا و خنده و رفت و آمد بازیگران و اجرای موسیقی در گوشه صحنه و ... شروع میشود و در ادامهٔ آن نیز همواره بر نمایشی بودن داستان روایتشده در برابر تماشاگر تأكید میشود.
گذاشتن یك نیمكت در مقابل تماشاگر و در كنار صحنه برای نشستن بازیگران هنگام خروج از روایت، تعویض پرده با اعلام كارگردان و آماده شدن برای پرده بعدی (در نور كم) در مقابل تماشاگران، طناب كشیدن جلوی تماشاگران در طول زمان نمایش، تأكید بر نمایشی بودن؛
ـ پسر شما كجاست؟ / مریضه / فقط از یه همچه نمایشی همچی جوابی برمییاد! نپرسیدم چطوره، گفتم كجاست...
... و اجرای نقش توسط بازیگران بر اساس آنچه در متن آمده است:
ـ من به این زودی نقشم تموم شد؟!.
ادامهٔ این فاصلهگذاری كه خروج از فضای نمایش و به اندیشه واداشتن مستقیم را همراه دارد با ورود یك تماشاگر (سینا رازانی) برای حل مشكل ادامه مییابد و به نتیجهگیری پایانی كه گوش سپردن به صدای بیهوده زیستن ویكتور و درجه دوم بقیه آدمهای نمایش است ختم میشود.
پینوشت:
۱ـ هنر ماوراء / فرشید ابراهیمیان / ص ۱۵۵
۲ـ همان / ص /۱۶
مهدی نصیری
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست